گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸

یارکی مراست رند و بذله گو
شوخ و دلربا خوب و خوش‌ سرشت
طره‌اش عبیر پیکرش حریر
عارضش‌ بهار طلعتش‌ بهشت
نقشبند روح گویی از نخست
صورت لبش تا کشد درست
لعل پاره را ز آب خضر شست
پس نمود حل با شکر سرشت
در قمار عشق از من آن پسر
برده عقل و دین جسم و جان و سر
هوش‌ و صبر و تاب مال و سیم و زر
قول لوطیان هرچه بود کشت
پیش از آنکه خط رویدش ز روی
بود آن پسر سخت و تندخوی
وینک از رخش سر زدست موی
تا از آن خطم چیست سرنوشت
چون خطش دمید خاطرم فسرد
کان صفای حسن شد بدل به درد
نکهت رخش باغ ورد برد
غنچه از لبش داغ و درد هشت
موی عارضم داشت رنگ قیر
در فراق او شد به رنگ شیر
در جوانیم عمرگشت پیر
دهر پنبه کرد چرخ هرچه رشت
خواهم از خدا در همه جهان
یک قفس زمین یک نفس زمان
تا به کام دل می‌خورم در آن
بی‌حریف بد بی‌نگار زشت
خوش‌ دهد بهار نشوه سرخ مل
گه کنار رود گه فراز پل
گه به زیر سرو گه به پای گل
گه به صحن باغ گه به طرف کشت
مرد چون شناخت مغز را ز پوست
هرچه بنگرد نیست غیر دوست
هرکجا رود ملک ملک اوست
خواه در حرم خواه در کنشت
چون ملک مرا گفت کای حبیب
یک غزل بگو نغز و دلفریب
پس ازین غزل او برد نصیب
زرع زان کس است کز نخست کشت
زین عابدین زیب مجد و جاه
بندهٔ امیر نیکخواه شاه
ملک ‌را شرف خلق را پناه
هم ملک لقا هم ملک سرشت

اطلاعات

وزن: فاعلات فع فاعلات فع
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یارکی مراست رند و بذله گو
شوخ و دلربا خوب و خوش‌ سرشت
هوش مصنوعی: دوستی دارم که زیرک و شوخ‌طبع است، دل‌ربا و خوش قلب، و ویژگی‌های نیکویی دارد.
طره‌اش عبیر پیکرش حریر
عارضش‌ بهار طلعتش‌ بهشت
هوش مصنوعی: موهایش بوی خوش دارد، پیکرش نرم و لطیف است، چهره‌اش زیبا و دلنشین است، و بهار مانند است. چهره‌اش همچون بهشت می‌باشد.
نقشبند روح گویی از نخست
صورت لبش تا کشد درست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که روح شخص، از زمان آغازین خود به آرامی و با دقت در حال شکل‌گیری و نمایان شدن است، به طوری که حالت لب‌هایش به وضوح این فرآیند را نشان می‌دهد.
لعل پاره را ز آب خضر شست
پس نمود حل با شکر سرشت
هوش مصنوعی: مروارید زنده و زیبایی که از آب خضر شسته شده، حالا به رنگی شیرین و دلپذیر در آمده است.
در قمار عشق از من آن پسر
برده عقل و دین جسم و جان و سر
هوش مصنوعی: در بازی عشق، آن پسر همه چیز من را که شامل عقل، دین، جسم، جان و سر می‌شود، از من گرفته است.
هوش‌ و صبر و تاب مال و سیم و زر
قول لوطیان هرچه بود کشت
هوش مصنوعی: عقل و صبر و قدرت، ثروت و زر و سیم؛ همه چیزهایی که به انسان‌ها می‌رسد، در نهایت به زوال می‌نشیند.
پیش از آنکه خط رویدش ز روی
بود آن پسر سخت و تندخوی
هوش مصنوعی: قبل از آنکه نشانه‌ای از چهره‌اش پیدا شود، آن پسر بسیار جسور و تندخو بود.
وینک از رخش سر زدست موی
تا از آن خطم چیست سرنوشت
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از زیبایی و جذابیت چهره کسی است که موی او به گونه‌ای برق‌زننده و دل‌فریب بر روی رخسارش افتاده است. این تصویر زیبا او را به فکر سرنوشت و تقدیری می‌اندازد که از آن خط (به عنوان نماد تقدیر یا سرنوشت) نشأت می‌گیرد. به طور کلی، این بیت به تأمل درباره زیبایی و تأثیر آن بر سرنوشت انسان اشاره دارد.
چون خطش دمید خاطرم فسرد
کان صفای حسن شد بدل به درد
هوش مصنوعی: وقتی که او پیامش را فرستاد، دلم به درد آمد؛ زیرا زیبایی عشق به اندوه تبدیل شد.
نکهت رخش باغ ورد برد
غنچه از لبش داغ و درد هشت
هوش مصنوعی: چهره دل‌ربای او بوی خوشی مانند گل در باغ دارد و لب‌هایش به اندازه‌ای زیبا و دل‌نشین است که می‌تواند احساسات عمیق و نامحسوس را در دل‌ها به وجود آورد.
موی عارضم داشت رنگ قیر
در فراق او شد به رنگ شیر
هوش مصنوعی: موهای سرم که به رنگ قیر بود در اثر دوری او به رنگ شیر درآمد.
در جوانیم عمرگشت پیر
دهر پنبه کرد چرخ هرچه رشت
هوش مصنوعی: در جوانی‌ام زمان به سرعت گذشت و دوران زندگی‌ام به سرعت به پایان رسید؛ همان‌طور که چرخ زمان هر چه را که بافته بودم، به آسانی ریشه‌کن کرد.
خواهم از خدا در همه جهان
یک قفس زمین یک نفس زمان
هوش مصنوعی: از خدا می‌خواهم که در کل دنیا برایم یک قفس بسازد، یک مکان مشخص و یک لحظه خاص.
تا به کام دل می‌خورم در آن
بی‌حریف بد بی‌نگار زشت
هوش مصنوعی: من تا زمانی که به خواسته‌های خود برسم، در آن مکان بی‌رقیب و در کنار آن تصویر نا زیبا زندگی می‌کنم.
خوش‌ دهد بهار نشوه سرخ مل
گه کنار رود گه فراز پل
هوش مصنوعی: بهار زیبایی خاصی دارد که گل‌های قرمز در کنار رودخانه و بالای پل می‌رویند و فضایی دل‌انگیز ایجاد می‌کنند.
گه به زیر سرو گه به پای گل
گه به صحن باغ گه به طرف کشت
هوش مصنوعی: گاهی در سایه درخت سرو می‌نشینم، گاهی کنار گل‌ها، گاهی در حیاط باغ و گاهی به سمت مزارع می‌روم.
مرد چون شناخت مغز را ز پوست
هرچه بنگرد نیست غیر دوست
هوش مصنوعی: وقتی انسان حقیقت و عمق وجود را درک کند، دیگر چیزهای سطحی و ظاهری برایش مهم نیست و تنها محبت و دوستی باقی می‌ماند.
هرکجا رود ملک ملک اوست
خواه در حرم خواه در کنشت
هوش مصنوعی: هر کجا که پادشاه برود، آنجا سرزمین اوست، چه در مکان‌های مقدس و چه در مکان‌های عمومی.
چون ملک مرا گفت کای حبیب
یک غزل بگو نغز و دلفریب
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه به من گفت ای دوست، یک غزل زیبا و دلنشین بگو.
پس ازین غزل او برد نصیب
زرع زان کس است کز نخست کشت
هوش مصنوعی: پس از این غزل، کسی که از ابتدا دانه کشت، اکنون برداشت خوبی خواهد داشت.
زین عابدین زیب مجد و جاه
بندهٔ امیر نیکخواه شاه
هوش مصنوعی: زین عابدین زیب، بنده‌ای است که از نظر مقام و اعتبار، در خدمت امیر نیکخواه و شاه قرار دارد.
ملک ‌را شرف خلق را پناه
هم ملک لقا هم ملک سرشت
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه پادشاهی، به دلیل وجود شرافت و مقام انسانی به او ارزش می‌بخشد و همین شرافت و مقام، هم در دیدار با معشوق و هم در ذات و سرشت او تاثیر دارد.

حاشیه ها

1390/01/30 22:03
م.ی

با درود و سپاس
به نظر شما شعر فوق در قالب غزل می باشد؟
ایا این متن کامل است؟

1393/03/15 12:06
سید علیرضا رضوی راد

این شعر کاملا" یک غزل است
فقط نادرست نگاشته شده است و در واقع هر آنچه به شکل یک بیت نوشته شده است در واقع یک مصراعست و هر چهار مصراع درج شده تشکیل یک بیت می دهد
این غزل وزت جالبی هم دارد که نام آنرا نتوانستم بیابم
فاعلات فع ,فاعلات فع , فاعلات فع ,فاعلات فع یا
فاعلالتن ,فاعلالتن , فاعلالتن ,فاعلالتن

1398/09/14 18:12
میثم قرایی

وزن این غزل فاعلات فع 4 عنوان شده. و ظاهرا صحیح است. یقینا این وزن از اوزان دوری نیست. سوال! هجای کوتاهی که از انتهای ارکان یک و سه در اکثر ابیات حذف شده طبق چه قاعده‌ای‌ست؟

1398/09/14 18:12
میثم قرایی

تصحیح میکنم. هجای کوتاهی که از انتهای ارکان غیرپایانی حذف شده ، طبق چه قاعده‌ایست؟

1400/01/19 10:04
سعیدشریف فرد

با سلام
فرم نگارش غزل برخی خوانندگان را در تشخیص غزل بودن شعر به اشتباه انداخته است.در واقع در هر سطر یک مصراع نگاشته شده نه یک بیت و تصحصح فرم نگارش مطلوب نظر است.