گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۹۹ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان آرامگاه نواب فریدون میرزا طاب ثراه گوید

بستم به عزم پارس چو از ملک ری ‌کمر
زین برزدم به‌ کوهه ی یکران رهسپر
اسبی به گاه پویه سبکروتر از خیال
اسبی به‌گاه حمله مهیاتر از نظر
اسبی ز بسکه چابک گویی‌که تعبیه است
درگام ره‌نوردش یک آشیانه پر
اسبی‌ که هست جنبش او در بسیط خاک
ساری‌تر از حیات در اندام جانور
من بر جهان‌نوردی چونین‌که‌گفتمت
بنشسته چون بر اوج هوا مرغ نامه‌بر
بس دشتها بریدم دنیا درو سراب
بس‌کوهها نوشتم‌گردون بروکمر
گاهی به یال شیر فلک بد مراگذار
گاهی به ناف ‌گاو زمین ‌بُد مرا گذر
یکران من معاینه‌گفتی‌که رفرفست
من مصطفی و قلهٔ‌ که عرش دادگر
اطوار سیر بنده چو ادوار روزگار
گه پست و گه بلند و گهی زیر و گه زبر
ای بس‌ا شگفت رودکه بروی بسان باد
بگذشت باد پایم و گامش نگشت تر
در جان مرا ز دزد هراس از پی هراس
در دل مرا ز دیو خطر از پی خطر
غولان خیره ‌چشم ‌گروه از پی ‌گروه
دیوان چیره‌ خشم حشر از پی حشر
کوتاه‌ گشت عمر من از آن ره دراز
وز آن ره درازم انده درازتر
باری چو داستان نزولم به ملک پارس
چون صیت عدل شاه جهان‌‌ گشت مشتهر
در وجد از ورود من احباب تن به تن
در رقص از قدوم من اصحاب سربه‌سر
ناشسته روی و موی هنوز از غبار ره
کامد دوان دوان برم آن یار سیمبر
آشوب هند فتنهٔ چین آفت ختا
خورشید روم ماه ختن سروکاشمر
چین چین فتاده‌گیسویش از فرق تا قدم
خم خم نهاده سنبلش از دوش تاکمر
قد یک بهشت طوبی و لب یک یمن عقیق
خط یک بهار سنبل و رخ یک فلک قمر
ز‌لف مسلسلش زده بر مشک و ساج طعن
ساق مخلخلش زده بر سیم و عاج بر
در دست ترک چشمش از غالیه‌کمان
در پیش ماه رویش از ضیمران سپر
گیسوش زاده الله یک قیروان ظلام
دندانش صانه الله یک ‌کاروان‌ گهر
باری چه‌گفت‌گفت‌که این نظم و نثر تو
چون زر و سیم در همه آفاق مشتهر
چونی چه ‌گو‌نه یی چه‌ خبر سرگذشت چیست
چون آمدی ز راه و چه آوردی از سفر
یارت‌ که بود و یار چه بود و عمل‌ کدام
نخل دو ساله هجرت باری چه داد بر
گفتم حدیث رفته نگارا چو زلف تو
گرچه مطولست بگویمت مختصر
ره‌تم بری شدم بر شه‌گفتمش ثنا
کرد آفرین و داد صله ساخت مفتخر
ایدون مرا به فارس ندانم وظیفه چیست
گفتا وظیفه مدحت سلطان دادگر
دارای عهد شاه فریدون ‌که جز خدای
از هرچه پادشاه فزونتر به فال و فر
گفتم مرا وسیله به درگاه شاه نیست
جز یک جهان امید که هابوک و هامگر
نه نصرتم‌ که‌ گیرم در موکبش قرار
نه دولتم‌ که یابم در حضرتش مقر
گفتا بر آستانهٔ شاه هنرپرست
ایدون‌کدام واسطه خواهی به از هنر
بوی‌ گلست رابطه‌ گل را به هر مشام
نور مهست واسطه مه را به هر بصر
معیار هر وجود عیان‌گردد از صفات
مقدار هر درخت پدید آید از ثمر
مهر منیر راکه معرف به از فروغ
ابر مطیر را که مؤید به از مطر
بر فضل تیغ پاکی جوهر بود نشان
بر قدر مرد نیکی‌گوهر بود اثر
عود از نسیم خویش در ایام شد مثل
مشک از شمیم خویش در آفاق شد سمر
هست از ظهور طلعت خود ساده را قبول
هست از بروز شیوهٔ خود باده را خطر
از ثروت سپهر کواکب کند حدیث
از نزهت بهار شقایق دهد خبر
احمد که ‌کس نبود شناسای قدر او
گشت از ظهور معجز خود سیدالبشر
یزدان‌که‌کس ندید و نبیندش در جهان
گشت از بروز قدرت خود واهب‌الصور
باری چو برشمرد از اینگونه بس حدیث
بوسیدمش دهان و لب و دست و پا و سر
زان پس به مدح خسرو عالم به عون‌کلک
بنوشتم این قصیدهٔ شیرین‌تر از شکر

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بستم به عزم پارس چو از ملک ری ‌کمر
زین برزدم به‌ کوهه ی یکران رهسپر
هوش مصنوعی: با اراده‌ای قوی، به سوی پارس حرکت کردم. از سرزمین ری، زین بر اسب نهاد و به سوی کوه‌های بلند رهسپار شدم.
اسبی به گاه پویه سبکروتر از خیال
اسبی به‌گاه حمله مهیاتر از نظر
هوش مصنوعی: اسب در حالت دویدن، سبک‌تر و چابک‌تر از تصورات ماست، و زمانی که آماده حمله می‌شود، بیشتر از آنچه که به چشم می‌آید، آماده و متناسب با وضعیت است.
اسبی ز بسکه چابک گویی‌که تعبیه است
درگام ره‌نوردش یک آشیانه پر
هوش مصنوعی: اسبی به قدری سریع و تندرو است که گویی در پاهایش آشیانه‌ای برای پرواز آماده کرده‌اند.
اسبی‌ که هست جنبش او در بسیط خاک
ساری‌تر از حیات در اندام جانور
هوش مصنوعی: اسب، با حرکاتش بر روی زمین، بیشتر از زندگی در بدن جانداران انرژی و نشاط دارد.
من بر جهان‌نوردی چونین‌که‌گفتمت
بنشسته چون بر اوج هوا مرغ نامه‌بر
هوش مصنوعی: من مانند پرنده‌ای که بر فراز آسمان پرواز می‌کند، بر سفر به دنیای بزرگ نشسته‌ام و در اینجا تجربه و دانسته‌هایم را با تو به اشتراک می‌گذارم.
بس دشتها بریدم دنیا درو سراب
بس‌کوهها نوشتم‌گردون بروکمر
هوش مصنوعی: در دنیای پر از سراب و ناکامی، انواع کوه‌ها و دشت‌ها را پشت سر گذاشته‌ام و تجربه‌های گوناگونی را پشت سر گذاشته‌ام.
گاهی به یال شیر فلک بد مراگذار
گاهی به ناف ‌گاو زمین ‌بُد مرا گذر
هوش مصنوعی: گاهی اوقات در اوج و عظمت قرار می‌گیرم و گهگاه در جایگاهی پایین و عادی.
یکران من معاینه‌گفتی‌که رفرفست
من مصطفی و قلهٔ‌ که عرش دادگر
هوش مصنوعی: گفتی که من بی‌نهایت هستم و مانند یک پرندهٔ پرواز کننده‌ام، من مصطفایم و اوج بلندی که مانند عرش الهی است، دارم.
اطوار سیر بنده چو ادوار روزگار
گه پست و گه بلند و گهی زیر و گه زبر
هوش مصنوعی: حیات انسان شبیه به تغییرات روزگار است؛ گاهی در اوج و گاهی در حضیض، گاه در وضعیت ناپایدار و گاهی در شرایط ثابت.
ای بس‌ا شگفت رودکه بروی بسان باد
بگذشت باد پایم و گامش نگشت تر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک تجربه شگفت‌انگیز می‌پردازد، جایی که شخصی با سرعتی بسیار زیاد و به شکل نامحسوس از کنار فرد دیگری می‌گذرد، چیزی شبیه به وزش باد. در واقع، حتی اگر فردی در آن لحظه متوجه حضور او نشود و یا نتواند حرکاتش را حس کند، این موضوع به نوعی بیانگر عجیب و غریب بودن این تجربه است.
در جان مرا ز دزد هراس از پی هراس
در دل مرا ز دیو خطر از پی خطر
هوش مصنوعی: در وجود من ترس از دزد وجود دارد و در دل من به خاطر خطر دیو، نگرانی و هراس وجود دارد.
غولان خیره ‌چشم ‌گروه از پی ‌گروه
دیوان چیره‌ خشم حشر از پی حشر
هوش مصنوعی: در اینجا از گروه‌های بزرگ و قدرتمند صحبت می‌شود که با چشمان خیره و وحشت‌آور به دنبال یکدیگر حرکت می‌کنند. این گروه‌ها به مانند دیوانی غیور و خشمگین به صف حمله آمده‌اند و به سمت همه چیز در حال یورش هستند.
کوتاه‌ گشت عمر من از آن ره دراز
وز آن ره درازم انده درازتر
هوش مصنوعی: عمر من به خاطر مسیر طولانی که طی کردم، کوتاه‌تر شد و از آنجایی که این راه طولانی و پرچالش بود، اندوه و غم من هم بیشتر شد.
باری چو داستان نزولم به ملک پارس
چون صیت عدل شاه جهان‌‌ گشت مشتهر
هوش مصنوعی: پس از آنکه داستان حضور من در سرزمین پارس نقل شد، نام و آوازه عدالت شاه جهان به‌ سرعت در میان مردم پراکنده و مشهور گردید.
در وجد از ورود من احباب تن به تن
در رقص از قدوم من اصحاب سربه‌سر
هوش مصنوعی: دوستانم در حال رقص و وجد هستند و به خاطر ورود من، همه با هم به شادی و سرور آمده‌اند.
ناشسته روی و موی هنوز از غبار ره
کامد دوان دوان برم آن یار سیمبر
هوش مصنوعی: دختری با موی زیبا و چهره‌ای دل‌فریب به سمت من می‌آید، در حالی که هنوز از گرد و غبار مسیر سفرش نشانه‌هایی بر تن دارد.
آشوب هند فتنهٔ چین آفت ختا
خورشید روم ماه ختن سروکاشمر
هوش مصنوعی: آشوب و بی‌نظمی هند و مشکلات ناشی از چین، مانع نورانی و روشنی خورشید روم و زیبایی ماه ختن و سرو کاشمر است.
چین چین فتاده‌گیسویش از فرق تا قدم
خم خم نهاده سنبلش از دوش تاکمر
هوش مصنوعی: موهای زیبا و چین‌خورده‌اش از سر تا پایش افتاده و گل سنبلش از شانه‌هایش تا کمرش آویزان است.
قد یک بهشت طوبی و لب یک یمن عقیق
خط یک بهار سنبل و رخ یک فلک قمر
هوش مصنوعی: قد او برابر با قد قله‌ای از بهشت، و لب‌هایش همانند سنگ‌های قیمتی یمن است. خطی که بر چهره‌اش نقش بسته، مانند زیبایی گل‌های بهاری است و چهره‌اش درخشندگی ماه را دارد.
ز‌لف مسلسلش زده بر مشک و ساج طعن
ساق مخلخلش زده بر سیم و عاج بر
هوش مصنوعی: موهای پی در پی او به مشک و ساج آسیب زده و ساق پای لطیف او به نقره و عاج برخورد کرده است.
در دست ترک چشمش از غالیه‌کمان
در پیش ماه رویش از ضیمران سپر
هوش مصنوعی: دست ترک، زیبایی چشمش را با کمان زخیم توصیف می‌کند و همچنین چهره‌اش را در مقایسه با سپر نورافشان و درخشان می‌بیند.
گیسوش زاده الله یک قیروان ظلام
دندانش صانه الله یک ‌کاروان‌ گهر
هوش مصنوعی: موهای او، نعمت خداوندی است که مانند تاریکی شب زیباست و دندان‌هایش، مانند جواهری گرانبهاست که ارزش یک کاروان جواهرات را دارد.
باری چه‌گفت‌گفت‌که این نظم و نثر تو
چون زر و سیم در همه آفاق مشتهر
هوش مصنوعی: به هر حال، او گفت که این شعر و نثر تو مانند طلا و نقره در تمام جهان شناخته شده و مشهور است.
چونی چه ‌گو‌نه یی چه‌ خبر سرگذشت چیست
چون آمدی ز راه و چه آوردی از سفر
هوش مصنوعی: چطوری؟ چه خبر از حال و روزت؟ چه داستانی داری؟ وقتی که از سفر برگشتی، چه چیزهایی با خودت آوردی؟
یارت‌ که بود و یار چه بود و عمل‌ کدام
نخل دو ساله هجرت باری چه داد بر
هوش مصنوعی: یار تو کیست و یار چه ویژگی‌هایی دارد و عملی که به آن انجام داده‌ای، مانند نخل دوساله‌ای است که در پی هجرت دو ساله‌اش، چه ثمری به بار آورده است.
گفتم حدیث رفته نگارا چو زلف تو
گرچه مطولست بگویمت مختصر
هوش مصنوعی: به او گفتم: قصه زیبایی را که درباره‌ات شنیدم، مثل زلف‌های تو هرچند طولانی است، اما می‌توانم به‌صورت کوتاه و مختصر برایت بگویم.
ره‌تم بری شدم بر شه‌گفتمش ثنا
کرد آفرین و داد صله ساخت مفتخر
هوش مصنوعی: در مسیر خود به سوی پادشاه، به او سلام کردم و از او ستایش کردم. او نیز مرا مورد نوازش قرار داد و به من پاداش داد و باعث افتخار من شد.
ایدون مرا به فارس ندانم وظیفه چیست
گفتا وظیفه مدحت سلطان دادگر
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که وقتی انسان به وطن و دیار خود نمی‌داند که چه کاری باید انجام بدهد، در پاسخ می‌شنود که وظیفه‌اش این است که برای پشتیبانی و ستایش از سلطان عادل و دادگر بکوشد.
دارای عهد شاه فریدون ‌که جز خدای
از هرچه پادشاه فزونتر به فال و فر
هوش مصنوعی: دارای پیمان شاه فریدون که جز خداوند، هیچ کس را از پادشاهی برتر نمی‌داند و اعتقاد دارد که باید به سرنوشت و تقدیر احترام گذاشت.
گفتم مرا وسیله به درگاه شاه نیست
جز یک جهان امید که هابوک و هامگر
هوش مصنوعی: گفتم که برای رسیدن به شاه، تنها یک دنیا امید دارم، نه چیزی بیشتر. این امید می‌تواند هم موجب شوق و هم منجر به نگرانی شود.
نه نصرتم‌ که‌ گیرم در موکبش قرار
نه دولتم‌ که یابم در حضرتش مقر
هوش مصنوعی: من نه به خاطر پیروزی‌ام در جمع او آرامش می‌گیرم، نه به خاطر مقامم که در حضورش جایگاهی پیدا کنم.
گفتا بر آستانهٔ شاه هنرپرست
ایدون‌کدام واسطه خواهی به از هنر
هوش مصنوعی: او گفت: در درگاه شاه هنرمند، کدام وسیله را بهتر از هنر خواهی داشت؟
بوی‌ گلست رابطه‌ گل را به هر مشام
نور مهست واسطه مه را به هر بصر
هوش مصنوعی: عطر گل، ارتباطی است که بوی آن به هر بینی می‌رسد و نور ماه، واسطه‌ای است که به هر چشمی دیده می‌شود.
معیار هر وجود عیان‌گردد از صفات
مقدار هر درخت پدید آید از ثمر
هوش مصنوعی: معیار شناخت هر موجودی از ویژگی‌های آن مشخص می‌شود و از میوه هر درخت نیز می‌توان به کیفیت آن پی برد.
مهر منیر راکه معرف به از فروغ
ابر مطیر را که مؤید به از مطر
هوش مصنوعی: محبت و روشنایی من چیزی است که بهتر از نور باران ابرهاست و به تأیید و حمایت بیشتری از بارش باران برخوردار است.
بر فضل تیغ پاکی جوهر بود نشان
بر قدر مرد نیکی‌گوهر بود اثر
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا است که فضیلت و خوبی به مانند تیغی است که نشانه‌ای از پاکی و ارزش دارد. همچنین، به خوبی نشان می‌دهد که ارزش واقعی یک مرد به نیکی‌اش بستگی دارد.
عود از نسیم خویش در ایام شد مثل
مشک از شمیم خویش در آفاق شد سمر
هوش مصنوعی: درخت عود به واسطه بوی خوشی که از خود ساطع می‌کند، در روزهای خاص خود را نمایان می‌کند، مانند مشک که با عطرش در فضای وسیع خود را آشکار می‌سازد.
هست از ظهور طلعت خود ساده را قبول
هست از بروز شیوهٔ خود باده را خطر
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جاذبهٔ چهره‌اش، افراد ساده‌دل به راحتی تحت تاثیر قرار می‌گیرند. همچنین، به علت روش و رفتار خاصش، نوشیدنی‌اش می‌تواند خطرناک باشد.
از ثروت سپهر کواکب کند حدیث
از نزهت بهار شقایق دهد خبر
هوش مصنوعی: از ثروت و زیبایی آسمان گفتگو می‌کند و از بهار و شکوفایی گل‌های شقایق خبر می‌دهد.
احمد که ‌کس نبود شناسای قدر او
گشت از ظهور معجز خود سیدالبشر
هوش مصنوعی: احمد که هیچ‌کس او را نمی‌شناخت و قدرش را نمی‌دانست، با ظهور معجزه‌اش، به عنوان بزرگ‌ترین انسان شناخته شد.
یزدان‌که‌کس ندید و نبیندش در جهان
گشت از بروز قدرت خود واهب‌الصور
هوش مصنوعی: خداوندی که هیچ‌کس او را در دنیا نه دیده و نه خواهد دید، به‌دلیل نمایاندن قدرت و عظمت خود، تمامی اشکال و صورت‌ها را آفریده است.
باری چو برشمرد از اینگونه بس حدیث
بوسیدمش دهان و لب و دست و پا و سر
هوش مصنوعی: وقتی که از این نوع داستان‌ها و حرف‌ها بسیار صحبت کردیم، من او را بوسیدم؛ هم دهانش را، هم لب‌ها، دست‌ها، پاها و سرش را.
زان پس به مدح خسرو عالم به عون‌کلک
بنوشتم این قصیدهٔ شیرین‌تر از شکر
هوش مصنوعی: بعد از آن، به ستایش شاه عالم نوشتم این شعر که شیرین‌تر از شکر است.