قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در ستایش شاهزاده ی رضوان و ساده شجاع السلطنه حسنعلی میرزا گوید
بحمدالله که باز از یاری گیهان خدا داور
درخت بخت شد خرم نهال فتح بارآور
بحمدالله که بگشود از هوای فتح باز از نو
همای عافیت بر فرق فرقدسای شه شهپر
بحمدالله که از نیروی بخت بیزوال شه
عدوی ملک و ملت را شکست افتاد در لشکر
بحمدالله که از فر همایون فال شاهنشه
شد از خاورزمین طالع همایون نجم فال و فر
شهنشاه جهان فتحعلی شه خسروی کآمد
وجودش خلق و خالق را یکی مُظهر یکی مظهر
جهاندار و کنارنگی که ذات بیزوال او
قوام نه عرض یعنی که نه افلاک را جوهر
جهانداری که شد پهلوی ملک و پیکر اعدا
ز تیغ لاغرش فربه ز خت فربهش لاغر
ز تیغشیادی و ولوال اندر ساحت سقسین
زگرزش ذکری و زلزال اندر مرز لوهاور
شود از اهتزاز باد گرزش نُه فلک فانی
بدان آیینکه بر دریا حباب از جنبشب صرصر
نهنگیغوطهزندر نیلچونپوشدبهتنجوشن
دماوندی به زیر ابر چون بر سر نهد مغفر
به یال خصم پیچان خم خامش بر بدان آیین
که پیرامون ناپاک اژدها ماری زند چنبر
اگر بر کوه خارا برق تیغش را گذار افتد
شود کوه از تف خارا گدازش تل خاکستر
نیوشاگوش او را چاشی بخشای یک رامش
فغان بربط و سورغین نوای شندف و مزهر
دلارارای او را تهنیت آرای یک خواهش
صهیل ارغن و ارغون فرار ادهم و اشقر
نهنگ تیغ او را جسم دیوان طعمهٔ دندان
عقاب تیر او را لاش شیران مستهٔ ژاغر
کهین چوبک زن بامش اگر مریخ اگرکیوان
کمین دست افکن جاهش اگر سلجوق اگر نجر
زگفتش حرفی و قعر بحار و لولو لالا
ز خلقش ذکری و ناف غزال و نافهٔ اذفر
به فرمان اندرش فرمانروا رادان فرمانده
بجز فرماندهٔکش هرچه فرمانگوی فرمانبر
چمر بر روشنتنشجوشنعیانخورشد از روزن
و یا از پشت پرویزن فروزانگنبد اخضر
نوال دست جودش زانچه درخورد قیاس افزون
عطای طبع رادش زانچه در وهم و گمان برتر
اگر دربان درگاهش فشاند گردی از دامن
پس از قرنی کند ماوا برین فیروزه گون منظر
به دارالضرب گیتی بیقرین ضراب بخت او
هماون سکه ی صاحبقرانی زد به سیم و زر
کمان و تیر و تیغ و کوس او در پرهٔ هیجا
یکی ابر و یکی باران یکی برق و یکی تندر
هر آن کو بنگرد آشوبزا میدان رزمش را
به چشمش بازی طفلان نماید شورش محشر
عروس مملکت زان پیش کاندر عقد شاه آید
بههیات بود بس هایل به صورت بود بس منکر
کنون نشکفت اگر از زیور عدل ملک زیبا
چه باک ار زشترویی طرفه زیباگردد از زیور
نیایش لاجرم درده بر آن معبود بیهمتا
که بییاریست با یارا و هر بییار را یاور
به پای انداز آنکز فر این دارانسب خسرو
به دست آویز آن کز بخت این گیتی خداداور
شد از تیغ شجاع السلطنه دشت قرابوقا
ز خون قنقرات زشتسیرت بحر پهناور
به اژدرکوه رسد از خون اژدرکوهه عفریتان
ز آب چشمهٔ تیغش هزاران لالهٔ احمر
زکلک رمح آذرگون ملک بر رقعهٔ هامون
رقمکرد از مداد خون به قتل دشمنان محضر
در آن میدان پر غوغا که بانگ کوس تندرسا
درید از هیبت آوا دل گردان کنداور
هوا از گرد شد ظلمات و نصرت چشمهٔ حیوان
بلند اقبال رهبر خضر گشت و شاه اسکندر
بسان گَرزه مار جانگزا در دست مارافسا
سنان مار شکل اندر کف شیران اژدر در
ز موج فوج و فوج موج خون شد عرصهٔ هامون
چو دریابیکه پیدا نَبوَدش از هیچ سو معبر
بدنشد بادهنوشو دشتکینبزمو اجل ساقی
شرابشخون و جاندادنخمّار و تیغشه ساغر
زمین از لطمهٔ موج حوادث مرتعش اعضا
بسان زورقی کاندر محیطش بگسلد لنگر
اجلشد گاز و تنآهنحوادثدمزمین کوره
تبرزین پتک و سرسندان و مرد استاد آهنگر
ز پیل اوژن هژبران پرهٔ پیکار شد ارژن
ز شیرافکن پلنگان پهنهٔ مضمار شد بربر
چنان در عرصهٔ میدان طپان دل در برگردان
کز استیلای درد و بیم جان بیمار در بستر
نیوشاگوش را زی منگرایان دار ای دانا
که رانم داستان فتح دارا را ز پا تا سر
سحرگاهیکه از اقلیم خاور خیمه زد بیرون
به عزم ترکتاز جیش انجم خسرو خاور
بشیری برکشید آواز کز اورکنج ای خسرو
قضا آورده بهر غازیانت گنج بادآور
به یغمای دیار خاوران نک نامزد کرده
کهین پورشه خوارزم انبوهی فزون از مر
ز مرو و اندخود و خانقاه و قندز و خیوق
ز خرمند و سرخس و بلتخان و بلخ وکالنجر
چنان بشکف اعوان ملک را زین بشارت دل
که انصار بیمبر را ز فتح قلعهٔ خیبر
تو ایضرغامپیلافکنچو بیرون راندی از مکمن
روان شد فتحت از ایمن دوان شد بختت از ایسر
کشیدیزیر رانکوهیکههیهیرهسپر توسن
گرفتیاژدری برکفکهوهوهجانستان خنجر
یکی در سرکشی قایممقام طرهٔ جانان
یکی در خون خوری نایب مناب غمزهٔ دلبر
بر آن خونخواره عفریتان بدانسان حمله آوردی
که بر خیل گراز ماده آرد حمله شیر نر
پرندتچونبرونشد از قرابقیرگون گفتی
ز قیرآلود غاری رخ نمود آتشفشان اژدر
*اسافکندٻیچندینهزاراسبافکن افکندی
. ترکان هزار اسبا از فراز اسبکه پیکر
چنان کردی جر خون از بن هر موی تن جاری
که گفتی زد به هفت اندامشان هر موی تن نشتر
هلالآسا حسامت ترک را بر تارک ترکان
چنان شق زد که جرم ماه را انگشت پیغمبر
ز تابتف،تیغت،سوختکشتعمرشان چونان
که افتد در میان خرمن خاشاک خشک آذر
چنانگرزگران را سر زدی بر ترک بدخواهان
که بیرون شد ز بطنگاو ماهی آهن مغفر
بهخصماز شش جهتراه هزیمت بسته شد آری
چسان بیرون شود آن مهرهیی کافتاد در ششدر
زهی بخت تو در عالم به الهام ظفر ملهم
فنا در خنجرت مدغم اجل در صارمت مضمر
عروس عافیت را عقد دایم بسته اقبالت
به عالم انقطاعی نیست این زن را ازین شوهر
ولیکن تا نیفتد بر جمالش چشم بیگانه
حجاب رخکندگاهی ز عصمتگوشهٔ معجر
گریزد در تو دوران از جفای آسمان چونان
که طفل خردسال از جور اقران جانب مادر
شود مست از می خون مخالف شاهد تیغت
بدان آیینکه رند بادهخوار از بادهٔ احمر
ثبات خصم در میدان رزمت بیش از آن نبود
که مرغ پخته بر خوان و سپند خام در مجمر
اجل مشتاقتر زان بر می خون بداندیشت
که رندان قدح پیما به رنگین بادهٔ خلر
گر از کانون قهرت اخگری اندر جهان افتد
سوزد شعلهٔ او مرغ و ماهی را به بحر و بر
مگر از گرد راه توسنت پر گرد شد گردون
که هر شب چشم گردآلود را برهم زند اختر
اگر رشحی فشانی زآبلطف خویش بر نیران
شود جاری ز هر سویش هزاران چشمهٔ کوثر
به کوه و دشت اگر بارد نمی از فیض احساث
شود خارش همه سوری شود سنگشهمه گوهر
ز چینی جوشنت صد چین حسرت بر رخ خاقان
ز رومی مغفرت صد زنگ انده بر دل قیصر
ثنای شاه را نبود کران قاآنیا تاکی
فزایی رنج کتاب و مداد و خامه دفتر
بجوشد تا میاه از انشراح خاک در اردی
بخوشد تا گیاه از ارتجاح باد در آذر
بهکام بدسگالش شهد شیرین زهر تنفرسا
به جام نیکخواهش زهر قاتل شهد جانپرور
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷ - گریز این قصیدهٔ در نسخهٔ دیگر به نام امیر دیوان میرزا نبی خان دیده شد لهذا از محل تغییر تحریر شد: ای طرهٔ مشکین تو با مشک پسرعمقصیدهٔ شمارهٔ ۹۹ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان آرامگاه نواب فریدون میرزا طاب ثراه گوید: بستم به عزم پارس چو از ملک ری کمر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بحمدالله که باز از یاری گیهان خدا داور
درخت بخت شد خرم نهال فتح بارآور
هوش مصنوعی: خوشبختانه، بار دیگر به یاری خداوند، شانس و سرنوشت ما به سمت روشنی و خوشحالی رفته و به نتایج مثبت و پربار رسیدهایم.
بحمدالله که بگشود از هوای فتح باز از نو
همای عافیت بر فرق فرقدسای شه شهپر
هوش مصنوعی: خوشبختانه، دوباره درهای پیروزی به روی ما گشوده شد و حالا دوباره خوشبختی و رفاه بر سر ما سایه افکنده است.
بحمدالله که از نیروی بخت بیزوال شه
عدوی ملک و ملت را شکست افتاد در لشکر
هوش مصنوعی: خوشبختانه با کمک سرنوشت و شانس، شاه در میدان جنگ دشمنان کشور و ملت را شکست داد.
بحمدالله که از فر همایون فال شاهنشه
شد از خاورزمین طالع همایون نجم فال و فر
هوش مصنوعی: خوشحالم که بخت خوب و خوش یمنی برای شاه بزرگ از سمت شرق بر سرزمین ما افتاده است و نجم خوش شانسی و سعادت در آسمان درخشیده است.
شهنشاه جهان فتحعلی شه خسروی کآمد
وجودش خلق و خالق را یکی مُظهر یکی مظهر
هوش مصنوعی: شاهنشاه فتحعلی شاه، همچون آفتابی درخشان، به عرصه وجود آمده است. وجود او تجلّیدهندهای از خالق و مخلوق است و این دو را در خود یکی میسازد.
جهاندار و کنارنگی که ذات بیزوال او
قوام نه عرض یعنی که نه افلاک را جوهر
هوش مصنوعی: جهان دار و خالق، که وجودش همیشگی و پابرجاست، نه چیزی زاییده و گذرای این جهان است، یعنی حتی اجرام سماوی نیز او را تشکیل نمیدهند.
جهانداری که شد پهلوی ملک و پیکر اعدا
ز تیغ لاغرش فربه ز خت فربهش لاغر
هوش مصنوعی: حاکمی که در کنار قدرت و جلال خود قرار دارد، دشمنانش به خاطر ضربههای تیز و کشندهاش ضعیف و لاغر شدهاند، در حالی که خود او به خاطر تکیه بر قدرتش همچنان قوی و فربه باقی مانده است.
ز تیغشیادی و ولوال اندر ساحت سقسین
زگرزش ذکری و زلزال اندر مرز لوهاور
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به یاداوری و تأثیر قدرت و تند و تیزی کاری از یک فرد یا یک تجربه خاص. در مجموع، از آنچه که به جا مانده، یاد میشود و تأثیر آن در زمینهای مهم و خاص که به یادگار مانده است، مورد توجه قرار میگیرد.
شود از اهتزاز باد گرزش نُه فلک فانی
بدان آیینکه بر دریا حباب از جنبشب صرصر
هوش مصنوعی: با وزش باد، حبابهایی روی دریا به وجود میآید که نشاندهندهی حرکتی عظیم و تاثیرگذار است، مانند گردش نُه آسمان که در حال نابودیاند، این حالت برای نشان دادن زیبایی و حرکت در طبیعت است.
نهنگیغوطهزندر نیلچونپوشدبهتنجوشن
دماوندی به زیر ابر چون بر سر نهد مغفر
هوش مصنوعی: نهنگ بزرگی که در رود نیل شنا میکند، وقتی که زرهای به شکل دماوند به تن کند، زیر ابرها شبیه یک جنگجو به نظر میرسد.
به یال خصم پیچان خم خامش بر بدان آیین
که پیرامون ناپاک اژدها ماری زند چنبر
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده میشود که چگونه یک موجود خطرناک و زشت، به دور خود ماری را که آکنده از شر است، بهگونهای میچرخاند. این تصویر نشاندهندهی پیچیدگی و خطر موجود در محیطی ناپاک و بد است که یک موجود قوی و خصمانه در آن سلطه دارد.
اگر بر کوه خارا برق تیغش را گذار افتد
شود کوه از تف خارا گدازش تل خاکستر
هوش مصنوعی: اگر تیغی بر روی کوه سخت و محکم بیفتد، آن کوه از شدت حرارت و فشار ذوب میشود و به خاکستر تبدیل میگردد.
نیوشاگوش او را چاشی بخشای یک رامش
فغان بربط و سورغین نوای شندف و مزهر
هوش مصنوعی: گوش او را به یک صدای دلنشین پر از شادی و شیرینی میسپارند که همراه با نغمهی ساز و صدای خوش، دل را شاد میکند.
دلارارای او را تهنیت آرای یک خواهش
صهیل ارغن و ارغون فرار ادهم و اشقر
هوش مصنوعی: زیبایی او را به خاطر یک خواسته درخشان و رنگارنگ ستایش میکنم، مانند اسبی چابک و سریع که از جلوههای مختلف رنگ و زیبایی میگذرد.
نهنگ تیغ او را جسم دیوان طعمهٔ دندان
عقاب تیر او را لاش شیران مستهٔ ژاغر
هوش مصنوعی: نهنگ به طعمهٔ دندان عقاب گرفتار میشود و تیر عقاب بر لاشهٔ شیران غفلتزده اثر میگذارد.
کهین چوبک زن بامش اگر مریخ اگرکیوان
کمین دست افکن جاهش اگر سلجوق اگر نجر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به تلاش و کوشش فردی که در کار خود مصمم و سختکوش است، حتی اگر در برابر چالشهای بزرگ و مشکلاتی چون سیارههای دور یا قدرتهای بزرگ قرار گیرد. به عبارتی دیگر، او در تلاش برای به دست آوردن هدفش از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند، چه در شرایط عادی و چه در شرایط سخت.
زگفتش حرفی و قعر بحار و لولو لالا
ز خلقش ذکری و ناف غزال و نافهٔ اذفر
هوش مصنوعی: از سخنش کلامی و عمق دریا و مروارید، از خلقتش یاد و ناف غزال و بوی خوشش.
به فرمان اندرش فرمانروا رادان فرمانده
بجز فرماندهٔکش هرچه فرمانگوی فرمانبر
هوش مصنوعی: در این جمله، بیان شده است که تنها کسی که در یک سیستم یا سازمان میتواند فرمانده و رهبر باشد، باید از طرف شخصی با مقام بالا منصوب شود و تنها به دستورات و فرامین او عمل کند. در واقع، کسی که مسئولیت دارد، باید از روی دانش و اختیار خود، به دستورات دیگران توجه کند و فرمانبرداری کند.
چمر بر روشنتنشجوشنعیانخورشد از روزن
و یا از پشت پرویزن فروزانگنبد اخضر
هوش مصنوعی: درخشندگی و روشنی او مانند نور خورشید است که از کنارهها یا پشت پردهای روشن میتابد و گنبد سبز رنگ درخشان را بوجود میآورد.
نوال دست جودش زانچه درخورد قیاس افزون
عطای طبع رادش زانچه در وهم و گمان برتر
هوش مصنوعی: دستی که بخششهای او بیش از آن چیزی است که قابل مقایسه باشد، از آنچه در تصور و خیال میگنجد، بخششهای بیشتری دارد.
اگر دربان درگاهش فشاند گردی از دامن
پس از قرنی کند ماوا برین فیروزه گون منظر
هوش مصنوعی: اگر نگهبان درگاهش، گرد و غبار را از دامن خود بتکاند، بعد از گذشت یک قرن، این منظره فیروزهای رنگ همچنان در این مکان برپا خواهد بود.
به دارالضرب گیتی بیقرین ضراب بخت او
هماون سکه ی صاحبقرانی زد به سیم و زر
هوش مصنوعی: در دنیای پرهیاهوی زندگی، به جایی که سکهها ضرب میشوند، بخت او همچون سکهای ارزشمند و گرانبهاست که به زیبایی و در خالصترین حالت خود، به دست کسی بزرگ و باارزش میافتد.
کمان و تیر و تیغ و کوس او در پرهٔ هیجا
یکی ابر و یکی باران یکی برق و یکی تندر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ابزار و سلاحهای جنگی اشاره دارد و آنها را با پدیدههای طبیعی مقایسه میکند. کمان و تیر و تیغ و کوک او، نشاندهندهی قدرت و توانایی جنگ در نبرد است. این سلاحها مانند ابر و باران، برق و تندر، تأثیرگذار و مخرّب هستند و میتوانند به یکدیگر پیوسته و قدرتی عظیم بسازند. در واقع، این تشبیه نشاندهندهی شدت و عظمت جنگ و تأثیر آن بر انسانها و طبیعت است.
هر آن کو بنگرد آشوبزا میدان رزمش را
به چشمش بازی طفلان نماید شورش محشر
هوش مصنوعی: هر کس که به میدان جنگ نگاه کند، آن را همچون بازیهای کودکانهای میبیند که در آن هرج و مرج و هیاهو وجود دارد.
عروس مملکت زان پیش کاندر عقد شاه آید
بههیات بود بس هایل به صورت بود بس منکر
هوش مصنوعی: عروس کشور از گذشته، زمانی که برای ازدواج با شاه میآمد، به شکل و جلوهای بسیار زیبا و باشکوه بود و افراد زیادی او را نمیتوانستند انکار کنند.
کنون نشکفت اگر از زیور عدل ملک زیبا
چه باک ار زشترویی طرفه زیباگردد از زیور
هوش مصنوعی: اگر اکنون زیبایی ملک به خاطر عدالتش شکوفا نشود، چه اهمیتی دارد اگر کسی با ظاهری زشت، به واسطه زیورآلات زیبا به خوشگل شدن بپردازد؟
نیایش لاجرم درده بر آن معبود بیهمتا
که بییاریست با یارا و هر بییار را یاور
هوش مصنوعی: دعای صمیمانهای به آن معبود یگانه که همیشه همراه و یاریدهنده است، حتی اگر کسی یاری نداشته باشد.
به پای انداز آنکز فر این دارانسب خسرو
به دست آویز آن کز بخت این گیتی خداداور
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر آن است که از روی لباس و زینتهای افراد میتوان به مقام و موقعیت آنها پی برد. در اینجا، اشاره به خسرو به عنوان یک شخصیت با اعتبار و مقام بالا دارد و بیان میکند که بخت و تقدیر این دنیا به دست خداوند است، و همگی تحت تأثیر آن قرار دارند.
شد از تیغ شجاع السلطنه دشت قرابوقا
ز خون قنقرات زشتسیرت بحر پهناور
هوش مصنوعی: از تیغ شجاع السلطنه، دشت قرابوقا به خون پر شده و قنقرات، زشتیاش دریا را وسیعتر کرده است.
به اژدرکوه رسد از خون اژدرکوهه عفریتان
ز آب چشمهٔ تیغش هزاران لالهٔ احمر
هوش مصنوعی: از کوه اژدها، خون اژدهای دیگر به سمت پایین میریزد و از آب چشمهای که به شکل تیغ دیده میشود، هزاران لالهی سرخ روییده است.
زکلک رمح آذرگون ملک بر رقعهٔ هامون
رقمکرد از مداد خون به قتل دشمنان محضر
هوش مصنوعی: با ترفندهای زیبای خود، حکومت آتشین بر روی کاغذ بیابان نوشتهای از خون مخالفان به ثبت رسانده است.
در آن میدان پر غوغا که بانگ کوس تندرسا
درید از هیبت آوا دل گردان کنداور
هوش مصنوعی: در آن میدان پر سر و صدا، صدای طبل نیرومندی به گوش میرسد که از شدت قدرتش، دلها را به لرزه در میآورد.
هوا از گرد شد ظلمات و نصرت چشمهٔ حیوان
بلند اقبال رهبر خضر گشت و شاه اسکندر
هوش مصنوعی: هوا تاریک شد و نشانههای پیروزی نمایان گشت، چشمهای از حیات به وجود آمد و رهبر داستان به مانند خضر و شاه اسکندر درخشان و پر افتخار شد.
بسان گَرزه مار جانگزا در دست مارافسا
سنان مار شکل اندر کف شیران اژدر در
هوش مصنوعی: در این بیت، به تشبیههای مختلفی اشاره شده است. میتوان گفت که مانند نیش مار که میتواند خطرناک باشد، در دستان کسی که قدرت دارد، به تصویر کشیده شده است. همچنین، سنانی که شکل مار دارد در دستان شیران به کار رفته است. این تصویر به قدرت و خطرناک بودن درندگان و تواناییهای آنها اشاره دارد.
ز موج فوج و فوج موج خون شد عرصهٔ هامون
چو دریابیکه پیدا نَبوَدش از هیچ سو معبر
هوش مصنوعی: از شدت خون و بینظمی، فضای هامون به مانند دریا شده است، بهطوری که اگر بخواهی به آن نگاه کنی، هیچ راهی برای دستیابی به آن از هیچکجا پیدا نمیشود.
بدنشد بادهنوشو دشتکینبزمو اجل ساقی
شرابشخون و جاندادنخمّار و تیغشه ساغر
هوش مصنوعی: بدن به مینوشی تبدیل شده و در میکدهای پر از کینه و جدل است. اجل در نقش ساقی، شرابش را به خون میآلاید و جان دادن خماری که زیر تیغ شاه است، شبیه نوشیدن از ساغر میباشد.
زمین از لطمهٔ موج حوادث مرتعش اعضا
بسان زورقی کاندر محیطش بگسلد لنگر
هوش مصنوعی: زمین بهخاطر تاثیری که حوادث بر آن میگذارند، مانند یک قایق است که اگر لنگرش را بگسلند، به شدت تکان میخورد.
اجلشد گاز و تنآهنحوادثدمزمین کوره
تبرزین پتک و سرسندان و مرد استاد آهنگر
هوش مصنوعی: مرگ نزدیک شده و حوادث به شدت در حال وقوع هستند. زمین مثل یک کوره داغ است و همه چیز به شدت در حال تقلاست، مانند پتک و سندان که در دست یک استاد آهنگر کار میکنند.
ز پیل اوژن هژبران پرهٔ پیکار شد ارژن
ز شیرافکن پلنگان پهنهٔ مضمار شد بربر
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و عظمت پیروزی او، نبردها به یاد او زنده ماند و میدانهای رزم، تحت تأثیر نعرهها و شجاعت شیرهای جنگجو قرار گرفت.
چنان در عرصهٔ میدان طپان دل در برگردان
کز استیلای درد و بیم جان بیمار در بستر
هوش مصنوعی: در میدان بزرگ زندگی، چنان به تپش دل پرداختهای که از دست درد و ترس، جان بیمار به شدت نگران و پریشان است.
نیوشاگوش را زی منگرایان دار ای دانا
که رانم داستان فتح دارا را ز پا تا سر
هوش مصنوعی: ای دانا، تو که میدانی، گوشهای نیوشا را به من بسپار و به کسانی که به من توجه میکنند جلب کن، زیرا میخواهم داستان پیروزی دارا را از سر تا پا برایشان بگویم.
سحرگاهیکه از اقلیم خاور خیمه زد بیرون
به عزم ترکتاز جیش انجم خسرو خاور
هوش مصنوعی: در صبحی که از سمت شرق، نور و روشنی به وجود آمد و زمین را پر از زیبایی کرد، پادشاهی از ستارهها برآمد تا به سمت سرزمینهای دورتر پیش برود.
بشیری برکشید آواز کز اورکنج ای خسرو
قضا آورده بهر غازیانت گنج بادآور
هوش مصنوعی: بشیر، صدایی را بلند کرد که از گوشهای خبر میدهد ای پادشاه سرنوشت، اموال و گنجهای فراوانی برای جنگجویانت آورده شده است.
به یغمای دیار خاوران نک نامزد کرده
کهین پورشه خوارزم انبوهی فزون از مر
هوش مصنوعی: در دیار خاوران، فردی نامزد شده که فرزند پورشه خوارزم است و در آنجا جمعیتی بسیار زیاد وجود دارد.
ز مرو و اندخود و خانقاه و قندز و خیوق
ز خرمند و سرخس و بلتخان و بلخ وکالنجر
هوش مصنوعی: از شهرها و مناطق مختلفی از ایران و سرزمینهای اطراف صحبت میشود، از جمله مرو، اندخود، خانقاه، قندز، خیوق، خرمند، سرخس، بلتخان، بلخ و کلنجر. این اشارهها نشاندهنده تنوع فرهنگی و جغرافیایی است که در این نواحی وجود دارد.
چنان بشکف اعوان ملک را زین بشارت دل
که انصار بیمبر را ز فتح قلعهٔ خیبر
هوش مصنوعی: چنان که یاریدهندگان پادشاه از این خبر خوش، دلشان شاد و سرشار از امید و انرژی میشود، مانند یاران پیامبر که از پیروزی در فتح قلعه خیبر خوشحال و منتفع شدند.
تو ایضرغامپیلافکنچو بیرون راندی از مکمن
روان شد فتحت از ایمن دوان شد بختت از ایسر
هوش مصنوعی: ای شیر نیرومند، وقتی که دشمنان را از مخفیگاهشان بیرون راندی، روزی سرشار از پیروزی برایت فراهم شد و سرنوشتت از امنیت خارج شده و به سعادت و خوشبختی نزدیکتر شد.
کشیدیزیر رانکوهیکههیهیرهسپر توسن
گرفتیاژدری برکفکهوهوهجانستان خنجر
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف یک وضعیت دشوار و پرتنش میپردازد. او اشاره میکند به فشاری که بر دوش اوست و چالشهای بزرگ و هولناکی که با آنها روبروست. مجازی از قدرت و استقامت او در برابر مشکلات را نیز میتوان در آن دید، در حالی که تلاش میکند تا از خطرات و تهدیدات موجود عبور کند. این احساس همزمانی از قدرت و آسیبپذیری را در دل خود تداعی میکند.
یکی در سرکشی قایممقام طرهٔ جانان
یکی در خون خوری نایب مناب غمزهٔ دلبر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به دو نوع عاطفه اشاره میکند. در یک حالت، شخصی میکوشد تا در برابر زیبایی و جذابیت محبوبش پنهان شود و در حالت دیگر، کسی دیگر در حال درد و رنج است که ناشی از زخمهای عشق و طعنههای معشوق است. به این ترتیب، شاعر تجربههای متفاوت از عشق و تأثیرات آن بر روح و روان انسان را توصیف میکند.
بر آن خونخواره عفریتان بدانسان حمله آوردی
که بر خیل گراز ماده آرد حمله شیر نر
هوش مصنوعی: تو به آن موجودات وحشتناک حمله کردی، مانند اینکه شیر نر به جمعیتی از گرازهای ماده حمله میکند.
پرندتچونبرونشد از قرابقیرگون گفتی
ز قیرآلود غاری رخ نمود آتشفشان اژدر
هوش مصنوعی: وقتی پرندهای از قفس تاریک و تنگ خارج میشود، گویی که از دل تاریکی و ناامیدی به سوی روشنایی و آتش زندگی پرواز کرده است. این پارانتز نشاندهنده آزادی و شکوفایی است، همچون آتشفشانی که فوران میکند و زیبایی و قدرت خود را نمایان میسازد.
*اسافکندٻیچندینهزاراسبافکن افکندی
. ترکان هزار اسبا از فراز اسبکه پیکر
هوش مصنوعی: هزاران اسب را بر زمین ریختی، ترکها اسبی که بدنی نیرومند دارد را از فراز آن پایین آوردند.
چنان کردی جر خون از بن هر موی تن جاری
که گفتی زد به هفت اندامشان هر موی تن نشتر
هوش مصنوعی: به گونهای عمل کردی که گویی از ریشه هر موی بدنم خون میریزد، به طوری که انگار هر موی بدنشان مانند یک چاقوی تیز به آنها آسیب میزند.
هلالآسا حسامت ترک را بر تارک ترکان
چنان شق زد که جرم ماه را انگشت پیغمبر
هوش مصنوعی: حسام هلالیشکل تو بر سر ترکان ضربهای زد که مانند اثر انگشت پیامبر بر روی ماه است.
ز تابتف،تیغت،سوختکشتعمرشان چونان
که افتد در میان خرمن خاشاک خشک آذر
هوش مصنوعی: از حرارت و تندی تیغ تو، عمر آنها سوخته شد، مانند این که در میان کاههای خشک، آتش شعلهور شود.
چنانگرزگران را سر زدی بر ترک بدخواهان
که بیرون شد ز بطنگاو ماهی آهن مغفر
هوش مصنوعی: تو به قدری قوی و شجاعی که مانند گرز به سر بدخواهان میزنی و این شیرینی و قدرت تو به اندازهای است که از درون یک گاو، چیزی به نام «ماهی آهن» به وجود میآید. این تصویر نشاندهندهٔ قدرت و اثرگذاری تو بر دشمنان است.
بهخصماز شش جهتراه هزیمت بسته شد آری
چسان بیرون شود آن مهرهیی کافتاد در ششدر
هوش مصنوعی: در مقابل دشمن، بهطور کامل راههای فرار بسته شده است. حال چگونه میتواند آن مهرهای که در ششدر سقوط کرده، بیرون بیاید؟
زهی بخت تو در عالم به الهام ظفر ملهم
فنا در خنجرت مدغم اجل در صارمت مضمر
هوش مصنوعی: خوشا به حال تو که در این دنیا با الهامهای پیروزی به موفقیت رسیدهای. مرگ در خنجر تو پنهان است و سرنوشت شجاعت تو را در خود دارد.
عروس عافیت را عقد دایم بسته اقبالت
به عالم انقطاعی نیست این زن را ازین شوهر
هوش مصنوعی: عروس خوشبختی، پیوندی جاودانه با تو دارد و روزگار تو به گونهای نیست که این زن را از شوهرش جدا کند.
ولیکن تا نیفتد بر جمالش چشم بیگانه
حجاب رخکندگاهی ز عصمتگوشهٔ معجر
هوش مصنوعی: اما تا زمانی که چشم بیگانه بر زیباییاش نیفتد، در گوشهی پوشش او حجاب و عفاف وجود دارد.
گریزد در تو دوران از جفای آسمان چونان
که طفل خردسال از جور اقران جانب مادر
هوش مصنوعی: در روزگار سختی که آسمان به ما سختی میکند، مثل یک کودک کوچک که از بیرحمی همسن و سالانش فرار میکند و به سوی مادرش پناه میبرد.
شود مست از می خون مخالف شاهد تیغت
بدان آیینکه رند بادهخوار از بادهٔ احمر
هوش مصنوعی: کسی که دشمن توست، به خاطر زیبایی و جذابیت شمشیرت مست و شیدا میشود. این مستی به اندازهای است که حتی رندها و میگساران از شراب قرمز هم غرق در خوشی میشوند.
ثبات خصم در میدان رزمت بیش از آن نبود
که مرغ پخته بر خوان و سپند خام در مجمر
هوش مصنوعی: ثبات دشمن در میدان جنگ به اندازهای بود که مانند مرغ پختهای بود که بر سر سفره قرار دارد و سپند خامی که در آتش افروخته میشود.
اجل مشتاقتر زان بر می خون بداندیشت
که رندان قدح پیما به رنگین بادهٔ خلر
هوش مصنوعی: مرگ با اشتیاق بیشتری به سراغ کسانی میآید که در زندگی خود همواره بداندیش بودهاند، در حالی که عدهای از خوشگذرانان با جرعههای رنگی و دلپذیر شراب، به خوشیهای دنیا مشغولند.
گر از کانون قهرت اخگری اندر جهان افتد
سوزد شعلهٔ او مرغ و ماهی را به بحر و بر
هوش مصنوعی: اگر از مرکز خشم تو شعلهای به جهان انتشار یابد، این آتش قادر است هم پرندگان را بسوزاند و هم ماهیها را در دریا و خشکی نابود کند.
مگر از گرد راه توسنت پر گرد شد گردون
که هر شب چشم گردآلود را برهم زند اختر
هوش مصنوعی: آیا ممکن است زمانی که از دور آثار طوس به آسمان میرسد، ستارهای که شبها چشم ما را خسته میکند، چشمپوشی کند و از تماشای آن دست بردارد؟
اگر رشحی فشانی زآبلطف خویش بر نیران
شود جاری ز هر سویش هزاران چشمهٔ کوثر
هوش مصنوعی: اگر اندکی از محبت و لطف تو به زمین بریزد، از هر طرف چشمههای فراوان و زلالی خواهد جوشید.
به کوه و دشت اگر بارد نمی از فیض احساث
شود خارش همه سوری شود سنگشهمه گوهر
هوش مصنوعی: اگر بارانی از محبت و احساس بر کوه و دشت نبارد، هر جا که خشکی و بیابانی باشد، سنگها هم تبدیل به جواهر خواهند شد.
ز چینی جوشنت صد چین حسرت بر رخ خاقان
ز رومی مغفرت صد زنگ انده بر دل قیصر
هوش مصنوعی: از زیبایی چهرههای چینی، صد حسرت بر چهرهی پادشاه میریزد و از بخششهای رومی، صد زنجیر غم بر دل قیصر مینشیند.
ثنای شاه را نبود کران قاآنیا تاکی
فزایی رنج کتاب و مداد و خامه دفتر
هوش مصنوعی: ستودن شاه هیچگاه پایانی ندارد، از آنجا که با تلاش و کوشش در نگارش و ثبت خصایص او، این کار همواره ادامه دارد.
بجوشد تا میاه از انشراح خاک در اردی
بخوشد تا گیاه از ارتجاح باد در آذر
هوش مصنوعی: زمین با گرمی و رطوبت خود، باعث رویش گیاهان و شکوفایی آنها میشود. باد در فصل خزانی نیز به رشد و جوانهزنی کمک میکند.
بهکام بدسگالش شهد شیرین زهر تنفرسا
به جام نیکخواهش زهر قاتل شهد جانپرور
هوش مصنوعی: این بیت به تناقض موجود در زندگی اشاره دارد. شاید شخصی که به زیبایی و خوبی معروف است، در عین حال دچار تلخی و سختیهای زندگی باشد. شکر و عسل نماد خوشایندی و شیرینی زندگی است، اما ممکن است به زهر و مرگ منجر شود. این موضوع نشاندهنده لایههای مختلف وجود انسان و زندگی است که گاهی با هم در تضاد هستند. به طور کلی، آنچه به نظر خوب میرسد، ممکن است عواقب ناخوشایندی داشته باشد و برعکس.