قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷ - گریز این قصیدهٔ در نسخهٔ دیگر به نام امیر دیوان میرزا نبی خان دیده شد لهذا از محل تغییر تحریر شد
ای طرهٔ مشکین تو با مشک پسرعم
ای خال تو با مردمک دیده برادر
بیرابطه آن یک را عودست همی خال
بیواسطه این یک را عنبر شده مادر
رخسار تو در طلعت حوریست بهشتی
گر حور بهشتی بود از مشکش معجر
هر رنگ که در گیتی در روی تو مدغم
هر سحر که در عالم در چشم تو مضمر
زودست کز آن اشک شود عاشق رسوا
زودستکز آن فتنه برآشوبدکشور
ای ترک یکی منع دو چشمان بکن از سحر
ارنه رسد آسیبت از میر مظفر
سالار نبی رسم و نبی اسم که شخصش
از فضل مجسم بود از جود مخمر
تیغش به چه ماند به یکی سوزان آتش
عزمش به چه ماند به یکی پران صرصر
زان یک زند آندم همه گر چوب و اگر سنگ
این یک همی از سنگ برون آرد آذر
خنگش به چه ماند به یکی باد سبکسیر
گرزش به چه ماند به یکی کوه گرانسر
رمحش به چه ماند به یکی نخلکه ندهد
در وقعه به جز از سر دشمنش همی بر
درکشتی اگر آیت حزمش بنگارند
حاجت نبود درگه طوفانش به لنگر
دولت شده بر چهر دلارایش شیدا
صولت شده بر شخص توانایش چاکر
آنجا که بود کاخ جلال وی و گردون
آن سطح محدب بود این سطح مقعر
بخشنده کف رادش چندان که تو گویی
در حوزهٔ او گشته ضمین رزق مقدر
ابنای زمان را در او کعبهٔ حاجت
از بس که همی سیم بر افشاند و گوهر
مسکین نرودش از در جز با دل خرم
زایر نشودش از بر جز با کف پر زر
بالاست همی بختش و افلاک بود دون
روشن بودش رای و خورشید مکدر
خواهم چو همی مدحت خلقش بنگارم
ننگاشته چون باغ ارم گردد دفتر
آزاده امیرا سوی این نظم نظر کن
کاید ز قبول تو یکی تافته اختر
خلاق سخن گر نبود مردم به یکدم
چندین گهر از طبع برون نادر ایدر
تا آنکه چو خورشید به برج حمل آید
شام سیه و روز سپیدست برابر
اعدای ترا تیره چو شب باد همی روز
احباب تو را شب همه چون روز منور
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶ - در ستایش زهره ی زهرای آسمان شهریاری عزیزالدوله که شاهنشاه ماضی را بهین دختر و خسرو غازی را گرامی خواهر فرماید: ای طرهٔ مشکین تو همشیرهٔ قنبرقصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در ستایش شاهزاده ی رضوان و ساده شجاع السلطنه حسنعلی میرزا گوید: بحمدالله که باز از یاری گیهان خدا داور
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای طرهٔ مشکین تو با مشک پسرعم
ای خال تو با مردمک دیده برادر
هوش مصنوعی: ای موهای مشکی تو، به زیبایی مشک پسرعم من؛ ای خال زیبای تو، همچون مردمک چشم برادر من.
بیرابطه آن یک را عودست همی خال
بیواسطه این یک را عنبر شده مادر
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته میپردازد که وجود و پیوندها به طور مستقیم بر یکدیگر تأثیرگذارند؛ به گونهای که بیواسطه بودن خال باعث به وجود آمدن عطر و خوشبویی میشود. این تصویرسازی نشاندهنده ارتباط عمیق میان زیبایی و عطر در وجود انسان و طبیعت است.
رخسار تو در طلعت حوریست بهشتی
گر حور بهشتی بود از مشکش معجر
هوش مصنوعی: چهرهٔ تو مانند صورت حوریان بهشتی است. اگر حوری بهشتی وجود داشته باشد، باید در زیباییاش با عطر مشک بر سر داشته باشد.
هر رنگ که در گیتی در روی تو مدغم
هر سحر که در عالم در چشم تو مضمر
هوش مصنوعی: هر رنگی که در دنیا وجود دارد، در وجود تو به هم آمیخته شده است و هر زیبایی که در دنیا وجود دارد، در چشم تو نهفته است.
زودست کز آن اشک شود عاشق رسوا
زودستکز آن فتنه برآشوبدکشور
هوش مصنوعی: بسیار زود است که عشق باعث رسوایی شود و همچنین بسیار زود است که یک فتنه میتواند کشوری را دچار آشفتگی کند.
ای ترک یکی منع دو چشمان بکن از سحر
ارنه رسد آسیبت از میر مظفر
هوش مصنوعی: ای دختر ترک، برای یک لحظه هم که شده، چشمانت را از جاذبهی سحرآمیز دور کن؛ وگرنه آسیبی از دست شخصی قدرتمند به تو خواهد رسید.
سالار نبی رسم و نبی اسم که شخصش
از فضل مجسم بود از جود مخمر
هوش مصنوعی: سالار پیامبران که هم ویژگیهای او و هم نامش نشانه بزرگی و فضیلت است، شخصیتی است که از فضل و کرم بیپایان برخوردار است.
تیغش به چه ماند به یکی سوزان آتش
عزمش به چه ماند به یکی پران صرصر
هوش مصنوعی: تیغ او مانند یک شعله آتش سوزان است و ارادهاش همچون تندباد شدید است.
زان یک زند آندم همه گر چوب و اگر سنگ
این یک همی از سنگ برون آرد آذر
هوش مصنوعی: در آن زمان که موجودی در زندان است، حتی اگر به او چوب یا سنگ بدهند، او میتواند از دل آن سختیها، آتش و شعلهای زیبا بیرون بیاورد.
خنگش به چه ماند به یکی باد سبکسیر
گرزش به چه ماند به یکی کوه گرانسر
هوش مصنوعی: او به مانند کسی است که باد سبکی در حرکت است و در برابر او، کوه عظیمی قرار دارد.
رمحش به چه ماند به یکی نخلکه ندهد
در وقعه به جز از سر دشمنش همی بر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت یک دختر میپردازد که به مانند درخت نخیلی است که در شرایط سخت، فقط به دشمن خود میوه میدهد. این تشبیه نشاندهنده این است که مانند این دختر، زیبایی و نازش تنها بر کسانی که به او آسیب میرسانند، نمایان میشود و در برابر دیگران خود را نمینمایاند.
درکشتی اگر آیت حزمش بنگارند
حاجت نبود درگه طوفانش به لنگر
هوش مصنوعی: اگر در کشتی نشانهای از استقامت و قدرت وجود داشته باشد، دیگر نیازی نیست که در زمان طوفان به لنگر پناه ببریم.
دولت شده بر چهر دلارایش شیدا
صولت شده بر شخص توانایش چاکر
هوش مصنوعی: سرنوشتی خوش به چهره زیبایی میتابد، و قدرت و شکوه بر شخصی که توانایی دارد، حاکم شده است و او را به خدمت خود درآورده است.
آنجا که بود کاخ جلال وی و گردون
آن سطح محدب بود این سطح مقعر
هوش مصنوعی: در آن مکان که کاخ باشکوه او قرار داشت، آسمان به صورت خمیده بود و زمین برعکس آن، فرورفتگی داشت.
بخشنده کف رادش چندان که تو گویی
در حوزهٔ او گشته ضمین رزق مقدر
هوش مصنوعی: بخشنده میدهد به اندازهای که تو تصور کنی در دامن او روزیهای حتمی و مقدر وجود دارد.
ابنای زمان را در او کعبهٔ حاجت
از بس که همی سیم بر افشاند و گوهر
هوش مصنوعی: در زمان ما، افراد مانند کعبهای هستند که برای برآورده شدن نیازها به آن مراجعه میشود، زیرا او به طرز شگفتانگیزی نعمتها و ثروتها را پراکنده میکند.
مسکین نرودش از در جز با دل خرم
زایر نشودش از بر جز با کف پر زر
هوش مصنوعی: انسان نیازمند نمیتواند بدون دل خوش و شاد به جایی برود و مُعبر برای او تنها زمانی فراهم میشود که همراه با ثروت و امکانات باشد.
بالاست همی بختش و افلاک بود دون
روشن بودش رای و خورشید مکدر
هوش مصنوعی: بخت او در آسمانها بالاست و به همین دلیل فکرش روشن و هوش او درخشان است، اما همچنان که خورشید ممکن است گاهی غبارآلود شود، او نیز در بعضی اوقات دچار مشکلاتی میشود.
خواهم چو همی مدحت خلقش بنگارم
ننگاشته چون باغ ارم گردد دفتر
هوش مصنوعی: میخواهم وقتی که دربارهی زیباییهای او مینویسم، دفترم به مانند باغ ارم زیبا و دلانگیز شود.
آزاده امیرا سوی این نظم نظر کن
کاید ز قبول تو یکی تافته اختر
هوش مصنوعی: درود بر تو ای آزاد، به این نظم نگاه کن که شاید از پذیرش تو، یکی مانند ستارهای تابناک ایجاد شود.
خلاق سخن گر نبود مردم به یکدم
چندین گهر از طبع برون نادر ایدر
هوش مصنوعی: اگر بگویم خلاقیت در شعر نبود، مردم نمیتوانستند در یک لحظه این همه گوهر از آنچه در دل و ذهنشان میگذرد، بیرون بریزد.
تا آنکه چو خورشید به برج حمل آید
شام سیه و روز سپیدست برابر
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید به برج حمل میرسد، شب تاریک و روز روشن با هم برابر میشوند.
اعدای ترا تیره چو شب باد همی روز
احباب تو را شب همه چون روز منور
هوش مصنوعی: هرگاه در روز افرادی که به تو نزدیک هستند تاریک و ناامید به نظر برسند، باید بدانید که شب برای من روشن و پرنور است.