قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳ - در ستایش پادشاه ماضی محمد شاه غازی طابالله ثراه گوید
الحمد که از موهبت ایزد داور
زد تکیه بر اورنگ حمل خسرو خاور
الماسفشان شد فلک از ژالهٔ بیضا
یاقوتنشان چمن از لالهٔ احمر
در دامن گل چنگ زده خار به خواری
زانگونه که درویش به دامان توانگر
در لاله وگل خلق خرامان شده چونانک
در آذر نمرود براهیم بن آزر
نرگس به جمال گل خیری شده خیره
زانگونه که بیمار کند میل مزعفر
لاله چو یکی حقهٔ بیجاده نمودار
در حقهٔ بیجاده نهان نافهٔ اذفر
گل گشته نهان در عقب شاخ شکوفه
چون شاهد دوشیزهیی اندر پس چادر
از بوی مل و رنگ گل و نکهت سنبل
مجلس همه پر غالیه و بسد و عنبر
وقتست که در روی در آید کرهٔ خاک
چون شاخگل از نغمهٔ مرغان نواگر
از فر گل و لاله و نسرین و شقایق
چون روز به شب ساحت باغست منور
برکوه همی لالهٔ حمرا دمد از سنگ
زانگونه که از سنگ جهد شعلهٔ آذر
از لاله چمن تا سپری معدن مرجان
از ژاله دمن تا نگری مخزن گوهر
خار ار نبود گرم سخنچینی بلبل
در گوش گل سرخ فرابرده چرا سر
از آب روان عکسگل و لاله پدیدار
زانگونهکه عکس میگلرنگ ز ساغر
دلگر به بهاران شده خرم عجبی نیست
کاو نیز هم آخر بودن شکل صنوبر
پیریست جوانبختکه از بخت جوانش
کیهان کهنسال جوانی کند از سر
آن خال سیاهست بر اندام شقایق
یا هندوی شه مشک برآکنده به مجمر
دارای جوانبخت محمد شه غازی
کز صولت او آب شود زهرهٔ اژدر
گردی ز گذار سپهش خاک مطبق
موجی ز سحاب کرمش چرخ مدور
شیپور نظامش نه اگر صور سرافیل
خیزد ز چه از نفخهٔ او شورش محشر
ای گوهر تو واسطه عقد مناظم
ای دولت تو ماشطهٔ شرع پیمبر
گه زلزله از حزم تو بر پیکر الوند
گه سلسله از عزم تو برگردن صرصر
گویی مه نوگشته زکوه احد آونگ
وقتیکه حمایل شودش تیغ به پیکر
گردی که ز نعلین تو خیزد گه رفتار
در چشم خرد با دو جهانست برابر
چون تافته ماری شده ازکوه سراشیب
فتراک تو آویخته از زین تکاور
تنگست فراخای جهان بر تو بهحدی
کت نیست تمایل به چپ و راست میسر
سیمرغ که بر قلهٔ قافست مطارش
گنجش ندهد لانهٔ عصفور و کبوتر
صفرت ز وجل خیزد از آنستکه دینار
هست از فزع جود تو باگونهٔ اصفر
جز تیغ تو که چشمهٔ فتحست که دیده
ناریکه شود جاری از آن چشمهٔ کوثر
باس تو نگهداشته ناموس خلایق
چندانکه اگر سیرکنی در همهکشور
یک قابله اندرگه میلاد موالید
از شرم پسر را نکند فرق ز دختر
نیران غضب شعله کشد در دل دشمن
از صارم پولاد تو ای شاه دلاور
خاره است دل خصم تو و تیغ تو فولاد
از خاره و پولاد فروزان شود آذر
دریا شود از تفّ حسام تو چنان خشک
کز ساحت او بال ذبابی نشود تر
شاها ملکا دادگرا مُلکستانا
ای بر ملکان از ملکالعرش مظفر
امروز به بخت تو بود نازش اقلیم
امروز به تخت تو بود بالشکشور
امروز تویی چرخ خلافت را خورشید
امروز تویی بحر ریاست راگوهر
امروز توییکز فزع چین جبینت
در روم نخسبد بهشب از واهمه قیصر
امروز تویی کز غو شیپور نظامت
خوارزم خدا را نشود خواب میسر
امروز ز تو تخت مهی یافته زینت
امروز ز تو تاج شهی یافته زیور
امروز تویی آنکه ز شمشیر نزارت
بخت تو سمین گشت و بداندیش تو لاغر
امروز تویی آن مهینگنبدگردول
در جنب اقالیم تو گوییست محقر
فرداست که تاریک کند چون شب دیجور
گرد سپهت ساحت کشمیر و لهاور
فرداستکه در روم به هر بوم ز بیمت
فریاد زن و مردکندگوش فلککر
فرداست که شیپور تو از ساحت خوارزم
از یاد برد طنطنهٔ نوبت سنجر
فرداست که گیتی شودت جمله مسلم
فرداستکهگیهان شودت جمله مسخر
ای شاه ترا موهبتی هست ز یزدان
کان موهبت از هر دو جهانست فزونتر
ناگفته هویداست ولی گفتنش اولی است
تا گوش مزین شود و کام معطر
پیریست جوانبختکه از بخت جوانش
گیهان کهنسال جوانیکند از سر
صدریست قَدَر قدر که با جاه رفیعش
گردون به همه فر و جلالت نزند بر
نوک قلمش صید کند جمله جهان را
چون چنگل شاهین که کند صید کبوتر
در پیکر اقلیم تو جانیست مجسم
درکالبد ملک تو روحیست مصور
زیبدکه بدو فخر کنی بر همه شاهان
زانگونهکه از همرهی خضر سکندر
تکرارکنم مدح تو شاها که مدیحت
قندست و همان به که شود قند مکرر
آنی تو که در روز و غا آتش خشمت
کاری کند از شعلهٔ کین با تن کافر
کز سهم تو بیپرسش یزدان به قیامت
از سوق سوی نارگریزد چو سمندر
زانرو که یقین داردکز فرط عنایت
در خلد ترا جای دهد ایزد داور
تا صفحه گردون به شب تار نماید
چون چهر من از ثابت و سیاره مجدر
خاک هدمت باد چو روی من وگردون
پر آبله از بوسهٔ شاهان فلک فر
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در زمان ولیعهدی شاهنشاه ماضی محمد شاه غازی طابلله ثراه گوید: الحمد خدا را که ولیعهد مظفرقصیدهٔ شمارهٔ ۹۴ - در ستایش امیرکبیر میرزا تقی خان رحمهالله فرماید: امسال عید اضحی با نصرت و ظفر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الحمد که از موهبت ایزد داور
زد تکیه بر اورنگ حمل خسرو خاور
هوش مصنوعی: خدا را شکر میگویم که به لطف و بخشش او، به مقام و قدرتی دست یافتم که بر تخت سلطنت خسرو خاور تکیه زدهام.
الماسفشان شد فلک از ژالهٔ بیضا
یاقوتنشان چمن از لالهٔ احمر
هوش مصنوعی: آسمان پر از درخشندگی الماسمانند شده است و چمن با لالههای قرمز رنگ، زیبایی خاصی یافته است.
در دامن گل چنگ زده خار به خواری
زانگونه که درویش به دامان توانگر
هوش مصنوعی: خار در دامن گل چنگ انداخته و خود را در ذلت و حقارت نشان میدهد، مانند درویشی که به دامن فردی ثروتمند چسبیده است.
در لاله وگل خلق خرامان شده چونانک
در آذر نمرود براهیم بن آزر
هوش مصنوعی: در میان گلها و لالهها، مردم با شادی و نشاطی مانند آتش نمرود در برابر ابراهیم بن آزر به حرکت درآمدهاند.
نرگس به جمال گل خیری شده خیره
زانگونه که بیمار کند میل مزعفر
هوش مصنوعی: نرگس به زیبایی گل حسادت میورزد، بهطوری که مانند بیمارانی میشود که به زعفران علاقه دارند.
لاله چو یکی حقهٔ بیجاده نمودار
در حقهٔ بیجاده نهان نافهٔ اذفر
هوش مصنوعی: زمانی که لالهای زیبا با رنگ و شکل خاص خود در یک تکه زمین نمایان میشود، در حقیقت در کنار آن، عطر خوشی نیز وجود دارد که از گل به مشام میرسد. این تصویر نشاندهندهی زیبایی و خوشبویی است که در کنار هم قرار دارند.
گل گشته نهان در عقب شاخ شکوفه
چون شاهد دوشیزهیی اندر پس چادر
هوش مصنوعی: گلهایی که پنهان شدهاند در پشت شاخههای شکوفه، مانند دختری زیبای جوانی هستند که در پس چادرش مخفی شده است.
از بوی مل و رنگ گل و نکهت سنبل
مجلس همه پر غالیه و بسد و عنبر
هوش مصنوعی: در مجلس، عطر عسل و رنگ گلها و بوی سنبل به مشام میرسد و همه جا پر از عطر خوش عود و عنبر است.
وقتست که در روی در آید کرهٔ خاک
چون شاخگل از نغمهٔ مرغان نواگر
هوش مصنوعی: زمانی است که کرهٔ زمین به مانند شاخۀ گلی در میآید و به واسطهٔ آواز پرندگان آهنگین، زندگی و زیبایی را به خود میگیرد.
از فر گل و لاله و نسرین و شقایق
چون روز به شب ساحت باغست منور
هوش مصنوعی: باغ از گلها و گیاهان زیبا مانند گلفر، لاله، نسرین و شقایق پر شده است و در طول روز، این زیباییها نورانی و درخشان به نظر میآیند.
برکوه همی لالهٔ حمرا دمد از سنگ
زانگونه که از سنگ جهد شعلهٔ آذر
هوش مصنوعی: بر روی کوه، لالههای قرمز به گونهای میروید که مثل شعلهور شدن آتش از دل سنگهاست.
از لاله چمن تا سپری معدن مرجان
از ژاله دمن تا نگری مخزن گوهر
هوش مصنوعی: از گلهای چمن تا سنگریزههایی که از مرجان ساخته شدهاند، و از خیسی صبحگاه تا جایی که میتوانی گنجینهای از جواهرات را ببینی.
خار ار نبود گرم سخنچینی بلبل
در گوش گل سرخ فرابرده چرا سر
هوش مصنوعی: اگر خار درخت گل نبود، بلبل در گوش گل سرخ با آن همه ناز و محبت، چه چیزی را به او میگفت؟
از آب روان عکسگل و لاله پدیدار
زانگونهکه عکس میگلرنگ ز ساغر
هوش مصنوعی: از آب جاری تصویر گل و لاله نمایان میشود، همچنان که تصویر گل رنگین از جام شراب جلوهگری میکند.
دلگر به بهاران شده خرم عجبی نیست
کاو نیز هم آخر بودن شکل صنوبر
هوش مصنوعی: دل وقتی که بهار میرسد خوشحال و شاداب میشود، و این موضوع عجیب نیست چون در نهایت، همه چیز به شکل و شمایل خود بازمیگردد.
پیریست جوانبختکه از بخت جوانش
کیهان کهنسال جوانی کند از سر
هوش مصنوعی: پیرمردی خوشبخت وجود دارد که با خوششانسی جوانیاش، به جهان کهنسالش جانی دوباره میبخشد.
آن خال سیاهست بر اندام شقایق
یا هندوی شه مشک برآکنده به مجمر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت خاصی پرداخته است. آن خال سیاه که بر روی بدن شقایق یا بر روی بدن زنی که به عطر مشک معروف است، نشسته، نمادی از زیبایی و جاذبهای است که توجهها را به خود جلب میکند. این تصویر به خوبی حس لطافت و شگفتی را منتقل میکند.
دارای جوانبخت محمد شه غازی
کز صولت او آب شود زهرهٔ اژدر
هوش مصنوعی: محمد، جوانمردی با بخت خوب و قهرمان است که قدرت او به حدی است که میتواند زهرهٔ اژدها را آب کند.
گردی ز گذار سپهش خاک مطبق
موجی ز سحاب کرمش چرخ مدور
هوش مصنوعی: از مسیر گذر سپاهش، غباری به جا مانده است و همچون موجی از ابرهای کرمش، دایرهای را شکل میدهد.
شیپور نظامش نه اگر صور سرافیل
خیزد ز چه از نفخهٔ او شورش محشر
هوش مصنوعی: اگر برای ورود به قیامت شیپور به صدا درآید، دیگر نیازی نیست که با دمیدن در صور سرافیل، برانگیخته شدن مردگان را انتظار بکشیم، زیرا هیجان و شور این روز از نفخهٔ او (خدای بزرگ) به وجود میآید.
ای گوهر تو واسطه عقد مناظم
ای دولت تو ماشطهٔ شرع پیمبر
هوش مصنوعی: ای گوهر، تو رابطۀ پیوند من هستی و ای نعمت، تو آرایشدهندۀ قاعدۀ دین پیامبر هستی.
گه زلزله از حزم تو بر پیکر الوند
گه سلسله از عزم تو برگردن صرصر
هوش مصنوعی: هر از گاهی، با قدرت و ارادهات زمین را به لرزه درمیآوری و کوهها را تحت تأثیر قرار میدهی، و در مواقعی دیگر، استحکام و عزم تو همچون زنجیرهای بر گردن بادهای خشمگین قرار میگیرد.
گویی مه نوگشته زکوه احد آونگ
وقتیکه حمایل شودش تیغ به پیکر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که ماه در حال پیدا شدن از پشت کوه احد است، مانند زمانی که شمشیری به بدن انسان اصابت میکند و آن را تحت تأثیر قرار میدهد.
گردی که ز نعلین تو خیزد گه رفتار
در چشم خرد با دو جهانست برابر
هوش مصنوعی: گردی که از نعلین تو برمیخیزد، وقتی که راه رفتن میکنی، در چشم انسان خردمند معادل دو جهان است.
چون تافته ماری شده ازکوه سراشیب
فتراک تو آویخته از زین تکاور
هوش مصنوعی: چون ماری که از کوه پایین میآید، تو نیرومند و آماده هستی و زینت بر دوش داری.
تنگست فراخای جهان بر تو بهحدی
کت نیست تمایل به چپ و راست میسر
هوش مصنوعی: دنیا برای تو تنگ و محدود است، به گونهای که نمیتوانی به راحتی به چپ و راست بروی یا حرکت کنی.
سیمرغ که بر قلهٔ قافست مطارش
گنجش ندهد لانهٔ عصفور و کبوتر
هوش مصنوعی: سیمرغ که در بالای قلهٔ قاف زندگی میکند، جایی برای پرنده کوچک و کبوتر فراهم نمیکند.
صفرت ز وجل خیزد از آنستکه دینار
هست از فزع جود تو باگونهٔ اصفر
هوش مصنوعی: ترس و وحشت از بخشش تو باعث شده است که طلا و ثروت از چهرهات رنگ ببازد.
جز تیغ تو که چشمهٔ فتحست که دیده
ناریکه شود جاری از آن چشمهٔ کوثر
هوش مصنوعی: جز شمشیری که به پیروزی میانجامد، هیچ چیز دیگری وجود ندارد؛ زیرا فقط نگاه توست که میتواند مانند چشمهای سرشار از احسان و برکت، به دلها نور و زندگی بدهد.
باس تو نگهداشته ناموس خلایق
چندانکه اگر سیرکنی در همهکشور
هوش مصنوعی: خداوند به اندازهای از جان و مال و ناموس مردم محافظت کرده است که اگر در تمام سرزمینها بگردی، به سختی میتوانی نشانهای از بیاحترامی به آنها پیدا کنی.
یک قابله اندرگه میلاد موالید
از شرم پسر را نکند فرق ز دختر
هوش مصنوعی: یک قابله که در زمان زایمان حضور دارد، در حین به دنیا آوردن فرزند، هیچ تفاوتی بین پسر و دختر نمیگذارد و از نظر او هر دو یکسان هستند.
نیران غضب شعله کشد در دل دشمن
از صارم پولاد تو ای شاه دلاور
هوش مصنوعی: خشم تو همچون آتش در دل دشمن شعلهور میشود، ای شاه شجاع و قهرمان.
خاره است دل خصم تو و تیغ تو فولاد
از خاره و پولاد فروزان شود آذر
هوش مصنوعی: دل دشمن تو مانند خاری است و تیغ تو از این خاری و فولاد به وجود میآید؛ بنابراین، آتش و روشنایی از این فولاد به وجود میآید.
دریا شود از تفّ حسام تو چنان خشک
کز ساحت او بال ذبابی نشود تر
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به قدرت و تأثیر حسام اشاره میکند. او میگوید که گفتههای حسام چنان قوی و تأثیرگذار است که حتی دریا نیز خشک میشود و هیچ موجود کوچک و بیاهمیتی نمیتواند بر آن تأثیر بگذارد. به عبارتی، حسام قدرتی دارد که قادر است تا عظیمترین و بزرگترین چیزها را تحت تأثیر خود قرار دهد و هیچ چیز بیاهمیت به چشم نمیآید.
شاها ملکا دادگرا مُلکستانا
ای بر ملکان از ملکالعرش مظفر
هوش مصنوعی: ای شاه و ملکه و دادگستر، تو حاکم بر زمینها و پادشاهی. تو بر همه پادشاهان برتری، چرا که از عرش الهی نصرت و پیروزی به تو ارزانی شده است.
امروز به بخت تو بود نازش اقلیم
امروز به تخت تو بود بالشکشور
هوش مصنوعی: امروز خوشبختی و شادکامی به تو روی آورده و سرزمین امروز آماده استقبال از تو است.
امروز تویی چرخ خلافت را خورشید
امروز تویی بحر ریاست راگوهر
هوش مصنوعی: امروز تویی که در رأس حکومت قرار داری، مانند خورشید در آسمان میدرخشی و همچون مرواریدی در دریای ریاست و رهبری ظاهر شدهای.
امروز توییکز فزع چین جبینت
در روم نخسبد بهشب از واهمه قیصر
هوش مصنوعی: امروز تویی که با نگرانی، چین و چروکهای پیشانیات از ترس در روم نمیگذارد شب را به آرامش بگذرانم.
امروز تویی کز غو شیپور نظامت
خوارزم خدا را نشود خواب میسر
هوش مصنوعی: امروز تویی که صدای ناپایدار و آشفتگی فرمانرواییات، آرامش را از خدا دور کرده و خواب را نشدنی رسانده است.
امروز ز تو تخت مهی یافته زینت
امروز ز تو تاج شهی یافته زیور
هوش مصنوعی: امروز به خاطر تو، تخت و جایگاه من زینت و زیبایی یافته و امروز به خاطر تو، تاج و سرود من شکوه و جلال پیدا کرده است.
امروز تویی آنکه ز شمشیر نزارت
بخت تو سمین گشت و بداندیش تو لاغر
هوش مصنوعی: امروز تو آن کسی هستی که به خاطر شمشیر حمایتت، بختت به اوج رسیده و کسی که در فکر بد است، به ضعیفی و لاغری افتاده است.
امروز تویی آن مهینگنبدگردول
در جنب اقالیم تو گوییست محقر
هوش مصنوعی: امروز تو همان گنبدی هستی که در آسمانهای بالا درخشندگی دارد، اما در مقایسه با سرزمینها و مناطق دیگر، به نظر میرسد کوچک و حقیر جلوه میکنی.
فرداست که تاریک کند چون شب دیجور
گرد سپهت ساحت کشمیر و لهاور
هوش مصنوعی: فردا به احتمال زیاد، سپاه تو مانند شب تاریک، سرزمین کشمیر و لهاور را تحت پوشش قرار خواهد داد.
فرداستکه در روم به هر بوم ز بیمت
فریاد زن و مردکندگوش فلککر
هوش مصنوعی: فردا در روم، هر شخصی، چه مرد و چه زن، به خاطر ترس از تو فریاد خواهند زد و آوازشان به گوش آسمان نخواهد رسید.
فرداست که شیپور تو از ساحت خوارزم
از یاد برد طنطنهٔ نوبت سنجر
هوش مصنوعی: فردا صدای تو به گوش خواهد رسید و طنین آن در سرزمین خوارزم طنینانداز خواهد شد، گویی نوبت سنجر فراموش شده است.
فرداست که گیتی شودت جمله مسلم
فرداستکهگیهان شودت جمله مسخر
هوش مصنوعی: فردا روزی است که تمامی جهان تحت تسلط تو قرار خواهد گرفت و همه گیاهان نیز به خواست تو خواهند آمد.
ای شاه ترا موهبتی هست ز یزدان
کان موهبت از هر دو جهانست فزونتر
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو از طرف خداوند هدیهای داری که این هدیه از هر چیزی در دو عالم بیشتر ارزشمند است.
ناگفته هویداست ولی گفتنش اولی است
تا گوش مزین شود و کام معطر
هوش مصنوعی: آنچه که ناگفته روشن است، اما بیان آن جایزتر است تا شنیدن آن زیبا و دلپذیر شود.
پیریست جوانبختکه از بخت جوانش
گیهان کهنسال جوانیکند از سر
هوش مصنوعی: پیرمردی خوششانس است که با بخت جوانش، از دنیا و تجربیات کهن سالان، دوباره جوانی را تجربه میکند.
صدریست قَدَر قدر که با جاه رفیعش
گردون به همه فر و جلالت نزند بر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به فردی بزرگ و با اعتبار اشاره دارد که مقام و منزلتش به قدری والا و بلند است که حتی آسمان نیز نمیتواند به شکوه و عظمت او بیفزاید. این شخص به خاطر جایگاه رفیعش، نیازی به نشانههای تجملی ندارد، زیرا خود دارای ارزش و بزرگی است.
نوک قلمش صید کند جمله جهان را
چون چنگل شاهین که کند صید کبوتر
هوش مصنوعی: قلم او توانایی دارد که تمام جهان را به راحتی به دام بیندازد، درست مانند چنگال یک شاهین که میتواند کبوترها را بگیرد.
در پیکر اقلیم تو جانیست مجسم
درکالبد ملک تو روحیست مصور
هوش مصنوعی: در سرزمین تو وجودی نیست که در آن جان زندگی کند، بلکه در جسم پادشاهی تو، روحی به تصویر کشیده شده است.
زیبدکه بدو فخر کنی بر همه شاهان
زانگونهکه از همرهی خضر سکندر
هوش مصنوعی: بهتر است که به خاطر او بر همه پادشاهان افتخار کنی، همانطور که سکندر به خاطر همراهی خضر، افتخار میکرد.
تکرارکنم مدح تو شاها که مدیحت
قندست و همان به که شود قند مکرر
هوش مصنوعی: درشتی تو را بارها و بارها ستایش میکنم، چرا که ستایش تو مانند قند شیرین است و بهتر است که آن را مکرر بگویم.
آنی تو که در روز و غا آتش خشمت
کاری کند از شعلهٔ کین با تن کافر
هوش مصنوعی: تو که در روز و شب آتش خشمات کاری میکند از شعلهٔ کینه بر تن کافر.
کز سهم تو بیپرسش یزدان به قیامت
از سوق سوی نارگریزد چو سمندر
هوش مصنوعی: کسی که از طرف تو و بدون پرسش خداوند در قیامت به سوی جهنم نمیگریزد، مانند سمندر است که نمیسوزد.
زانرو که یقین داردکز فرط عنایت
در خلد ترا جای دهد ایزد داور
هوش مصنوعی: به همین دلیل او مطمئن است که خداوند داور به خاطر لطف و محبتش، تو را در بهشت جای خواهد داد.
تا صفحه گردون به شب تار نماید
چون چهر من از ثابت و سیاره مجدر
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان در شب تاریک مانند چهرهام است، همواره ستارهها و سیارات در حال حرکت و تغییر هستند.
خاک هدمت باد چو روی من وگردون
پر آبله از بوسهٔ شاهان فلک فر
هوش مصنوعی: خاک دم تو بر سرم باد، چونکه چهرهام را میپوشاند و آسمان به خاطر بوسههای پادشاهان آکنده از دمل است.