گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در زمان ولیعهدی شاهنشاه ماضی محمد شاه غا‌زی طاب‌لله ثراه گوید

الحمد خدا را که ولیعهد مظفر
شد ناظم ملک پدر و دین پیمبر
شد منتظم از همت او ملت احمد
شد مشتهر از نصرت او مذهب جعفر
اقلیم خراسان که در آن شیر هراسان
یک ره چو خور آسان بدو مه ‌کرد مسخر
چون خو‌ر که جهان ‌گیرد بی‌نصرت انجم
بگرفت جهان را همه بی‌یاری لشکر
ای ‌گرز تو چون بخت نکوخواه تو فربه
ای تیغ تو چون جسم بداندیش تو لاغر
در فصل زمستان‌ که‌ کس ازکنج شبستان
گر مرغ شود سوی‌گلستان نزند پر
بستی و شکستی سپه خصم تناتن
رفتی و گرفتی ‌کرهٔ خاک سراسر
صدباره به یکباره ترا گشت مسلم
صد بقعه به یک وقعه تراگشت مقرر
تو بحر خروشانی و شاهان همه قطره
با بحر خروشان نشود قطره برابر
یک دشت پلنگستی و یک چرخ ستاره
یک‌ بحرنهنگشی‌ و یک بیشه‌ غضنفر
البرز بر برز تو و گرز تو گویی
کاهیست محقر به برکوه موقر
با سطوت تو شیر اَجَم ‌کلب معلم
با رایت تو مهر فلک ماه منور
با هوش فلاطونی و با توش فریدون
با عزم سلیمانی و با رزم سکندر
از عدل تو آهو بره درکام پلنگان
ایمن تر از آن طفل ‌که در دامن مادر
در روز وغا از تف شمشیر توگردون
ماند به یکی آهن تفتیده در آذر
از ناچخ تو نامی و ولوال به سقسین‌ا
از خنجر تو یادی و زلزال به‌کشمر
آنکو که بر البرز ندیدست دماوند
گو گرز تو بیند ز بر زین تکاور
از سطوت تو ویله به خوارزم و بخارا
از صولت تو مویه به ‌کشمیر و لهاور
شبرنگ‌‌گر‌ان‌سنگ سبک‌هنگ تو در جنگ
کوهیست‌ که با باد وزان‌ گشته مخمر
آنگونه ‌که بر چرخ بود حکم تو غالب
نه باز به کبکست و نه شاهین به کبوتر
از زخم خدنگت تن افلاک مشبک
وز گرد سمندت رخ اجرام مجدر
با خشم تو خشتیست فلک در ره سیلاب
با قهر تو خاریست جهان در ره صرصر
در دولت تو حال من و حالت دهقان
یکسان بود ای شاه ملک خوی فلک‌فر
لیکن بر شه جز سخن راست نشاید
با حالت من حالت دهقان نزند بر
او داس به‌کف دارد و من ‌کلک در انگشت
او تخم به‌گل‌ کارد و من شعر به دفتر
او تخم فشاند که به یک سال خورد بار
من مدح نمایم ‌که به یک عمر برم بر
او حاصل ‌کشتش نه به جز گندم و ارزن
من حاصل‌گفتم نه به جز لولو وگوهر
هم تقویت ‌کشت وی از آب بهاری
هم تربیت شخص من از شاه سخنور
خود قابل مداحی و خدمت نیم اما
تضمین‌کنم ازگفت خود این قطعه مکرر
تو ابری و چون ابر زند کله به‌گردون
تو مهری و چون مهر کند جلوه ز خاور
زان شاخ گل و برگ گیا هر دو مطرا
زین قصر شه و کوی ‌گدا هر دو منور
تا آب به حیلت نشود سوده به هاول
تا باد به افسون نشود بسته به چنبر
بخت تو فروزنده‌تر از بیضهٔ بیضا
تخت تو فرازنده‌تر از گنبد اخضر

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الحمد خدا را که ولیعهد مظفر
شد ناظم ملک پدر و دین پیمبر
هوش مصنوعی: خدای را شکر که ولیعهد مظفر شد و ناظم کشور پدر و دین پیامبر است.
شد منتظم از همت او ملت احمد
شد مشتهر از نصرت او مذهب جعفر
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و اراده او، جامعه مسلمانان به یکپارچگی رسید و مذهب جعفر به خاطر حمایت و یاری او، معروف و شناخته شده شد.
اقلیم خراسان که در آن شیر هراسان
یک ره چو خور آسان بدو مه ‌کرد مسخر
هوش مصنوعی: زمین خراسان جایی است که در آن شیران هم از ترس و وحشت هستند. وقتی خورشید یک بار به سمت آن می‌تابد، آن مکان به راحتی تحت تسلط و فرمان می‌آید.
چون خو‌ر که جهان ‌گیرد بی‌نصرت انجم
بگرفت جهان را همه بی‌یاری لشکر
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید به دل آسمان می‌تابد و شب را کنار می‌زند، جهان را روشن می‌کند، اما اگر نیروها و ستاره‌ها یاری نکنند، همه‌ی این نور و روشنایی بی‌فایده خواهد بود و زمین در تاریکی غرق می‌شود. در حقیقت، بدون یاری و همراهی دیگران، حتی درخشان‌ترین moments هم نمی‌توانند به تنهایی جهان را نجات دهند.
ای ‌گرز تو چون بخت نکوخواه تو فربه
ای تیغ تو چون جسم بداندیش تو لاغر
هوش مصنوعی: تو مانند بخت نیکو، نیرومند و توانایی، و شمشیرت همچون جسمی ضعیف و بداندیش، لاغر و ناتوان است.
در فصل زمستان‌ که‌ کس ازکنج شبستان
گر مرغ شود سوی‌گلستان نزند پر
هوش مصنوعی: در فصل زمستان، وقتی کسی در گوشه‌ی تاریک خانه‌اش نشسته باشد، حتی اگر یک پرنده هم شود، به سوی گلستان نمی‌پرند.
بستی و شکستی سپه خصم تناتن
رفتی و گرفتی ‌کرهٔ خاک سراسر
هوش مصنوعی: تو در نبرد به دشمن آسیب زدی و او را شکست دادی، سپس به دوردست‌ها رفتی و قدرت و سلطه‌ات بر زمین را در تمامی جاها به دست آوردی.
صدباره به یکباره ترا گشت مسلم
صد بقعه به یک وقعه تراگشت مقرر
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که تو بارها و بارها به یک حقیقت و واقعیت رسیدی و در یک لحظه به طور قطعی در آن جا گرفته‌ای. این نشان‌دهنده‌ی ثبات و استقامت در ایمان یا اعتقاد شخص است که در یک آن، به یقین و قطعیتی رسیده است.
تو بحر خروشانی و شاهان همه قطره
با بحر خروشان نشود قطره برابر
هوش مصنوعی: تو مانند دریای خروشان هستی و پادشاهان تنها قطراتی هستند که هیچ‌گاه نمی‌توانند در برابر تو قرار بگیرند.
یک دشت پلنگستی و یک چرخ ستاره
یک‌ بحرنهنگشی‌ و یک بیشه‌ غضنفر
هوش مصنوعی: در یک دشت پرفراز و نشیب که شبیه بدن پلنگ است، و در دوردست‌ها، چرخ ستاره‌ای در حال چرخش است، یک دریا با طنین خاصش وجود دارد و همچنین یک جنگل پر از شیر.
البرز بر برز تو و گرز تو گویی
کاهیست محقر به برکوه موقر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقایسه‌ای بین چیزهای بزرگ و کوچک می‌پردازد. در آن، نویسنده به عظمت آلبرزی اشاره می‌کند که در مقابل برز و گرزی که در ذهن داریم، به نظر کوچک و ناچیز می‌آید. به این ترتیب، تضاد بین چیزهایی که به نظر مهم و بزرگ می‌آیند و آنچه که در واقعیت وجود دارد، به تصویر کشیده شده است.
با سطوت تو شیر اَجَم ‌کلب معلم
با رایت تو مهر فلک ماه منور
هوش مصنوعی: با قدرت و شکوه تو، شیر سرزمین اجُم (ایران) همچون یک سگ فرمان‌بردار است. پرچم تو ستاره‌ای در آسمان می‌تابد و ماه روشن را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
با هوش فلاطونی و با توش فریدون
با عزم سلیمانی و با رزم سکندر
هوش مصنوعی: دارای هوش و دانایی مثل افلاطون، و توان و قدرتی مانند فریدون، با اراده‌ای قوی مثل سلیمان و با شور و شجاعت در میدان نبرد مثل اسکندر.
از عدل تو آهو بره درکام پلنگان
ایمن تر از آن طفل ‌که در دامن مادر
هوش مصنوعی: از انصاف و عدالت تو، آهویی که در دامن پلنگ‌ها است، از نوزادی که در آغوش مادرش است، در ایمنی بیشتری قرار دارد.
در روز وغا از تف شمشیر توگردون
ماند به یکی آهن تفتیده در آذر
هوش مصنوعی: در روز جنگ، از شدت ضربه شمشیر تو، آسمان مانند آهن داغی در آتش می‌ماند.
از ناچخ تو نامی و ولوال به سقسین‌ا
از خنجر تو یادی و زلزال به‌کشمر
هوش مصنوعی: اگرچه تو شخصیت بی‌نظیری داری و در دنیا کم‌نظیری، اما یاد تو در دل‌ها به مانند خنجری است که زخم‌های عمیق می‌زند و آثارش تا مدت‌ها باقی می‌ماند.
آنکو که بر البرز ندیدست دماوند
گو گرز تو بیند ز بر زین تکاور
هوش مصنوعی: هر کسی که کوه دماوند را بر روی کوه‌های البرز ندیده باشد، اگر تو را ببیند، مانند یک دلاور و جنگجو خواهد بود.
از سطوت تو ویله به خوارزم و بخارا
از صولت تو مویه به ‌کشمیر و لهاور
هوش مصنوعی: از قدرت و شکوه تو، مردم خوارزم و بخارا در حال گریه و زاری هستند و از شدت زور و قدرت تو، مردم کشمیر و لهاور هم ناله می‌کنند.
شبرنگ‌‌گر‌ان‌سنگ سبک‌هنگ تو در جنگ
کوهیست‌ که با باد وزان‌ گشته مخمر
هوش مصنوعی: تو مانند یک کوه بلند هستی که در میدان جنگ، برفراز می‌لغزی و با طراوت و سرزندگی به پیش می‌روی.
آنگونه ‌که بر چرخ بود حکم تو غالب
نه باز به کبکست و نه شاهین به کبوتر
هوش مصنوعی: هر چیزی که بر سرنوشت تو فرمانروایی کند، برتر از آن است که به پرواز درآید؛ نه شکارچی کوچکی چون کبک، و نه پرنده‌ای بزرگ چون شاهین، به آرامش کبوتر نخواهد رسید.
از زخم خدنگت تن افلاک مشبک
وز گرد سمندت رخ اجرام مجدر
هوش مصنوعی: از جراحت پیکانت به آسمان‌ها شکل و طرحی زیبا داده‌ای و از حرکت اسبت، چهره‌ی ستاره‌ها را دگرگون کرده‌ای.
با خشم تو خشتیست فلک در ره سیلاب
با قهر تو خاریست جهان در ره صرصر
هوش مصنوعی: با خشم و قهر تو، آسمان به سنگی تبدیل می‌شود که در مسیر سیلاب‌ها قرار دارد و دنیا به سرپوشی از خارا تبدیل می‌شود که در مسیر بادهای تند معلق است.
در دولت تو حال من و حالت دهقان
یکسان بود ای شاه ملک خوی فلک‌فر
هوش مصنوعی: در زمان حکومت تو، وضعیت من و وضعیت دهقان هیچ تفاوتی نداشت، ای شاه بزرگ و قدرتمند.
لیکن بر شه جز سخن راست نشاید
با حالت من حالت دهقان نزند بر
هوش مصنوعی: اما با پادشاه جز سخن راست نباید گفت؛ مانند دهقان نمی‌توان با حالتی درونی، احساسات خود را پنهان کرد.
او داس به‌کف دارد و من ‌کلک در انگشت
او تخم به‌گل‌ کارد و من شعر به دفتر
هوش مصنوعی: او یک داس در دست دارد و من کلکی میان انگشتانش، او با چاقو تخم می‌کارد و من شعرهایم را در دفتر یادداشت می‌کنم.
او تخم فشاند که به یک سال خورد بار
من مدح نمایم ‌که به یک عمر برم بر
هوش مصنوعی: او دانه‌ای افکند که در یک سال ثمر داد و من توانستم در یک سال آن را ستایش کنم، در حالی که می‌توانستم این ستایش را در طول عمرم بیان کنم.
او حاصل ‌کشتش نه به جز گندم و ارزن
من حاصل‌گفتم نه به جز لولو وگوهر
هوش مصنوعی: او از زراعت خود تنها گندم و ارزن به دست نمی‌آورد، و من هم از سخنانی که گفته‌ام تنها چیزهایی باارزش و زیبا را به دست نیاورده‌ام.
هم تقویت ‌کشت وی از آب بهاری
هم تربیت شخص من از شاه سخنور
هوش مصنوعی: این دو خط به این معناست که به همان اندازه که رشد و پرورش گیاه به آب و هوای مناسب و بهاری نیاز دارد، شخصیت و توانمندی من نیز نتیجه تأثیر و تربیت از سخن‌وران بزرگ و توانمند است.
خود قابل مداحی و خدمت نیم اما
تضمین‌کنم ازگفت خود این قطعه مکرر
هوش مصنوعی: من خودم آنقدر شایسته ستایش و خدمت نیستم، اما از صمیم قلب تضمین می‌کنم که این قطعه را بارها تکرار می‌کنم.
تو ابری و چون ابر زند کله به‌گردون
تو مهری و چون مهر کند جلوه ز خاور
هوش مصنوعی: تو مانند ابر هستی که بر سر آسمان می‌چرخد و همچنین همچون مهر (خورشید) هستی که نور و زیبایی‌اش را از سمت شرق به نمایش می‌گذارد.
زان شاخ گل و برگ گیا هر دو مطرا
زین قصر شه و کوی ‌گدا هر دو منور
هوش مصنوعی: از درخت گل و برگ گیاه، هر دو به زیبایی می‌درخشند؛ از این قصر پادشاه و خانه گدا، هر دو روشن و نورانی هستند.
تا آب به حیلت نشود سوده به هاول
تا باد به افسون نشود بسته به چنبر
هوش مصنوعی: تا زمانی که آب به ترفندها تغییر نکند و به حالت خاصی درنیاید، و تا زمانی که باد به جادو و فریب تبدیل نشود و در قید و بند خواسته‌ها نماند، حوادث و تغییرات نمی‌افتد.
بخت تو فروزنده‌تر از بیضهٔ بیضا
تخت تو فرازنده‌تر از گنبد اخضر
هوش مصنوعی: خوش شانسی تو درخشان‌تر از نور آفتاب است و مقام و موقعیت تو بالاتر از قله‌های بلند و سبز.