قصیدهٔ شمارهٔ ۹۱ - در زمان ولیعهدی شاهنشاه اسلامپناه ناصرالدین شاه غازی خلد الله ملکه فرماید
الا ای خمیده سر زلف دلبر
که همرنگ مشکی و همسنگگوهر
چو فخری عزیز و چو فقری پریشان
چو کفری سیاه و چو ظلمی مکدر
همه سایه در سایهیی همچو بیشه
همه پایه در پایهیی همچو منبر
به شب شمع و مه دیدم اما ندیدم
شب تیره در شمع و ماه منور
شمیمی که از تارهای تو خیزد
کند تا به محشر جهان را معنبر
چو بپریشدت باد بر چهر جانان
پریشیده گردند دلها سراسر
بلی چون پریشان شود آشیانی
درافتند بر خاک مرغان بیپر
ز شرمی فرومانده در چهر جانان
به عجزی سرافکنده در پای دلبر
به طرزی که در پیش جبریل شیطان
بر آنسانکه در نزد کرّار قنبر
قضا کاتبست و نکویی کتابت
رخ یار من صفحه تارتو مسطر
چو دیوی که با جبرئیلی مقابل
چو مشکیکه با سیم نابی برابر
دخانی تو وان رخ فروزنده آتش
بخاری تو وان چهره خورشید انور
ترا عود بابست و ریحان پسرعم
ترا مشک مامست و عنبر برادر
به تن عقرب و سم تو نافهٔ چین
به شکل افعی و زهر تو مشک اذفر
به خورشیدگه سجده آری چو هندو
به بتخانه گه چهره سایی چو کافر
به ترکیب سر زان مدور نمایی
که شخص و تن نیکویی را تویی سر
به خورشیدگردی از آنی به رشته
به فردوس خسبی از آنی معطر
ترا تا به عنبر همانندکردم
همه قیمت جانگرفتست عنبر
بسوزندگی آتش افروز مانی
که خمگشته دم میدمند اندر آذر
و یا چون دو هندوکه اندر بر بت
به زانو کنند از دو سو دست چنبر
و یا چون دو کودک که نزد معلم
سبقهای مشکل نمایند از بر
به دفتر شبی از تو وصفی نوشم
همان دم پریشان شد اوراق دفتر
سیه چادری را به ترکیب مانی
کش از رشتهٔ جان بود بند چادر
غلام ولیعهد از آنی زدستی
سراپرده بر روی خورشید خاور
ولیعهد شاه جهان ناصرالدین
که دین ناصرش باد و داورش یاور
چنان دوربین است حزمشکه داند
به صلب مشیت قضای مقدر
به خشمش نهانست مرگ مفاجا
به جودش موطست رزق مقرر
به هر عرق او یک فلک عقل مدغم
به هر عضو او یک جهان هوش مضمر
مقدم به هفت آسمان چار طبعش
بر آنسان که بر نه عرض پنج جوهر
شکر را شرف بود بر جان شیرین
گر از ظق او خلق میگشت شکر
گهر را صدف بود چشم ملایک
گر از رای او تاب میجستگوهر
تعالی الله از توسن برق سیرش
که از نسل بادست و از صلب صرصر
دُم افشاند و روبد اجرام انجم
سم افشارد وکوبد اندام اغبر
عرق ریزد از پیکرش گاه پویه
چو از ابر باران چو از چرخ اختر
چو برقست اگر برق را بر نهی زین
چو وهمست اگر وهم گردد مصور
فلکتاز و مهسیر وکهکوب و شخبر
کمآسای و پر تاب و رهپوی و رهبر
به شب بیند اوهام اندر ضمایر
چو در روز اجرام بر چرخ اخضر
چنانگرم برگرد آفاقگردد
که پرگار برگرد خط مدور
به آنی چنان ملک هستی نوردد
که بارهٔ عدم را نمایان شود در
فلک را گهی بسپرد چون ستاره
زمین راگهی طی کند چون سکندر
تنش کشتی و قلزمش دشت هیجا
دمش بادبان چار سم چار لنگر
عجبتر که آن بادبانست ساکن
ولی لنگرش بادبان وار رهور
زهی هرچه جویی ز بختت مسلم
خهی هرچه خواهی ز چرخت میسر
زگردون جلال تو صد باره افزون
ز هستی رواق تو یک شبر برتر
مگر خون همیگرید از هیبت تو
کزین گونه سرخست روی غضفر
جنین در رحم گر جلال تو دیدی
ز شوق تو یکروزه زادی ز مادر
گوان را ز پیکان تیرت به تارک
یلان را از آسیبگرزت به پیکر
شود خود صد چاک برسان جوشن
شود درع یک لخت مانند مغفر
ز عکس لبت هر زمانکاب نوشی
شود جام بلور یاقوت احمر
پرندوش من مرگ را خواب دیدم
برهنهتن و خونچکان و مجدر
تنش همچو کشتی لبالب ز جانها
فرومانده در ژرف بحری شناور
سحر گشت تعبیر آن خواب روشن
چو دیدم به دست تو جانسوز خنجر
الا یا جوانبخت شاهی که داری
ز مهر شهنشاه بر فرق افسر
به عمدا ترا شاه خواندم که ایدون
تو شاهی و خسرو شهنشاه کشور
چو فیروزی و فتح و اقبال دایم
ستاده به نزد شهنشاه صفدر
محمد شه آن کز هراسش نخسبد
نه در خانه خان و نه در قصر قیصر
جهانندهٔ توسن از شطگردون
گذارندهٔ نیزه از خط محور
چو سنجیدش ایزد به میزان هستی
فزون آمد از آفرینش سراسر
خلد تیرش آنگونه در سنگ خارا
که در جامه سوزن در اندام نشتر
رود حکمش آنگونه اندر ممالک
که در آب ماهی در آتش سمندر
تف ناری از قهر او هفت دوزخ
کف خاکی از ملک او هفت کشور
الا یا ولیعهد دارای دوران
الا یا دو بازوی شاه مظفر
به مدح تو قاآنی الکن نماید
بر آنسان که حسّان به نعت پیمبر
پس از دیگران گفت مدح تو آری
مقدم بود نطفه انسان مؤخر
پس از سنعل آید بهگلزر سوری
پس از سبزه بالد به بستان صنوبر
رسالت پس از انبیا جست احمد
خلافت پس از دیگرن یافت حیدر
شویگر توام ناصر بخت قاصر
وگر یاورم گردد الطاف داور
سخن را ز رفعت به جایی رسانم
که روحالقدسگوید الله اکبر
الا تا همی حرف زاید ز نقطه
الا تا همی فعل خیزد ز مصدر
بود جاودان مهرت اندر ضمایر
چو فاعل در افعال معلوم مضمر
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۰ - و له ایضاً مدحه: اقبال و بخت و نصرت و فیروزی و ظفرقصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در زمان ولیعهدی شاهنشاه ماضی محمد شاه غازی طابلله ثراه گوید: الحمد خدا را که ولیعهد مظفر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الا ای خمیده سر زلف دلبر
که همرنگ مشکی و همسنگگوهر
هوش مصنوعی: ای زیبای خوشبافت با موی سیاه و سر خمیده، تو به زیبایی جواهری درخشان میماندی.
چو فخری عزیز و چو فقری پریشان
چو کفری سیاه و چو ظلمی مکدر
هوش مصنوعی: این بیت به تضادهای انسانی و حالتهای مختلف زندگی اشاره دارد. فردی که در موقعیتهای خوب و خوشحال است (چو فخری عزیز) با فردی که در رنج و ناراحتی زندگی میکند (چو فقری پریشان) مقایسه میشود. همچنین، تأثیر منفی گناه و ظلم بر زندگی انسانها (چو کفری سیاه و چو ظلمی مکدر) نیز مورد اشاره قرار گرفته است. در کل، این بیت به تفاوتهای شدید بین وضعیتهای مختلف انسانی و تأثیرات آنها بر روح و روان افراد پرداخته است.
همه سایه در سایهیی همچو بیشه
همه پایه در پایهیی همچو منبر
هوش مصنوعی: تمام موجودات مانند سایهای در کنار هم هستند، همانطور که درختان در جنگل قرار دارند. همه پایهها نیز به هم مرتبطند، مانند پایههای یک منبر که بر روی هم استوارند.
به شب شمع و مه دیدم اما ندیدم
شب تیره در شمع و ماه منور
هوش مصنوعی: در شب، نور شمع و ماه را دیدم، اما نتوانستم تاریکی شب را در نور شمع و ماه ببینم.
شمیمی که از تارهای تو خیزد
کند تا به محشر جهان را معنبر
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از تارهای موی تو برمیخیزد، تا روز قیامت جهانی را معطر میسازد.
چو بپریشدت باد بر چهر جانان
پریشیده گردند دلها سراسر
هوش مصنوعی: وقتی که نسیم بر چهره معشوق بوزد، دلها به طور کامل آشفته و پریشان میشوند.
بلی چون پریشان شود آشیانی
درافتند بر خاک مرغان بیپر
هوش مصنوعی: وقتی که جایی به هم میریزد و آرامش را از دست میدهد، پرندگانی که بدون بال هستند، بر زمین میافتند.
ز شرمی فرومانده در چهر جانان
به عجزی سرافکنده در پای دلبر
هوش مصنوعی: از شرم و حیا چهرهی محبوبم در هم است و من در عجز و ناتوانی، در برابر او سر به زیر دارم و خاضع هستم.
به طرزی که در پیش جبریل شیطان
بر آنسانکه در نزد کرّار قنبر
هوش مصنوعی: شیطان به گونهای در برابر جبریل قرار گرفته که مانند قنبر در حضور کرّار است.
قضا کاتبست و نکویی کتابت
رخ یار من صفحه تارتو مسطر
هوش مصنوعی: سرنوشت نوشتهشده و خوبیها نیز در نوشتن حُسن یار من هستند، مانند تصویر زیبای او که در صفحه تاریک زندگیام ثبت شده است.
چو دیوی که با جبرئیلی مقابل
چو مشکیکه با سیم نابی برابر
هوش مصنوعی: این بیت به مقایسه دو چیز متضاد میپردازد. نمونه اول، اشاره به موجودی دارد که در مقابل فرشتگان قرار میگیرد و نمونه دوم به چیز جذابی که با یک فلز گرانبها مقایسه میشود. در اینجا، شاعر سعی دارد نشان دهد که چگونه میتوان دو پدیده یا موجود متفاوت را در کنار هم قرار داد و تفاوتهایشان را بیان کرد.
دخانی تو وان رخ فروزنده آتش
بخاری تو وان چهره خورشید انور
هوش مصنوعی: شما چهرهای درخشان و زیبا دارید که همچون شعلههای آتش میدرخشد و جلوهتان به روشنی خورشید است.
ترا عود بابست و ریحان پسرعم
ترا مشک مامست و عنبر برادر
هوش مصنوعی: تو مانند چوب عود خوشبو هستی و ریحان، پسرعمویت به مانند مشک و برادرت مانند عنبر است.
به تن عقرب و سم تو نافهٔ چین
به شکل افعی و زهر تو مشک اذفر
هوش مصنوعی: عقرب که به تن دارد، به شکل افعی به نظر میرسد و زهرش مانند عطر خوشبو و گرانقیمت است.
به خورشیدگه سجده آری چو هندو
به بتخانه گه چهره سایی چو کافر
هوش مصنوعی: اگر به خورشید سجده کنی مانند هندو و به معبد بروی تا برچهرهی بت سایه بیفکنی مانند کافر، نشاندهندهی رفتار توست.
به ترکیب سر زان مدور نمایی
که شخص و تن نیکویی را تویی سر
هوش مصنوعی: برای توصیف زیبایی و دوستداشتنی بودن، باید به شکل و طرحی اشاره کرد که هم به صورت ظاهری و هم به ویژگیهای درونی اشاره دارد. زیبایی شخصیتی و وجودی خود را در اینجا مورد تأکید قرار دادهای.
به خورشیدگردی از آنی به رشته
به فردوس خسبی از آنی معطر
هوش مصنوعی: اگر در زندگی به خوشی و شادی بپردازی، در نهایت به آرامش و سعادت خواهی رسید.
ترا تا به عنبر همانندکردم
همه قیمت جانگرفتست عنبر
هوش مصنوعی: من تو را به عنوان عنبر زیبا و باارزش شبیه کردهام، زیرا تمام ارزش و عشق من به تو وابسته است.
بسوزندگی آتش افروز مانی
که خمگشته دم میدمند اندر آذر
هوش مصنوعی: آتش سوزانی که مانی (یک شخصیت یا نماد)برافروخته است، وقتی به زانوی خود تکیه داده و از آن درون آتش میدمد.
و یا چون دو هندوکه اندر بر بت
به زانو کنند از دو سو دست چنبر
هوش مصنوعی: دو هندو که در کنار یک بت به زانو در آمدهاند، به گونهای دستهای خود را به دور آن میزنند.
و یا چون دو کودک که نزد معلم
سبقهای مشکل نمایند از بر
هوش مصنوعی: شبیه به دو کودکی هستند که در برابر معلم، درسهای دشوار را از حفظ میخوانند.
به دفتر شبی از تو وصفی نوشم
همان دم پریشان شد اوراق دفتر
هوش مصنوعی: در یکی از شبها، تصمیم گرفتم از تو یادداشتی بنویسم، اما همین که قلم را بر روی کاغذ بردم، تمام افکار و احساساتم درهم ریخت و کاغذ ناپسند شد.
سیه چادری را به ترکیب مانی
کش از رشتهٔ جان بود بند چادر
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به زن چادری و زیباییاش وجود دارد که گویی به خاطر زیبایی و ظرافتش از جان و روحش جدا شده است. زیبایی او چنان جذاب است که باعث میشود دیگران به او نظر کنند و captivated شوند. به نوعی، چادر او نمادی از حفظ حجاب و حفاظت از هویت و وجودش است.
غلام ولیعهد از آنی زدستی
سراپرده بر روی خورشید خاور
هوش مصنوعی: غلام ولیعهد از دست خود پردهای را بر روی خورشید شرق افکند.
ولیعهد شاه جهان ناصرالدین
که دین ناصرش باد و داورش یاور
هوش مصنوعی: ولیعهد شاه جهان، ناصرالدین، که به او ایمان دارند و یاریاش را میطلبند.
چنان دوربین است حزمشکه داند
به صلب مشیت قضای مقدر
هوش مصنوعی: حزم او به گونهای است که میداند در دل تقدیر چه نهفته است.
به خشمش نهانست مرگ مفاجا
به جودش موطست رزق مقرر
هوش مصنوعی: غضب او پنهان کننده مرگ ناگهانی است و بخشش او جایگاه روزیهای معین است.
به هر عرق او یک فلک عقل مدغم
به هر عضو او یک جهان هوش مضمر
هوش مصنوعی: هر ذره از او مثل یک دنیای بزرگ و پر از خرد است و هر بخش از وجودش نمایانگر جهانی از هوش و درک عمیق میباشد.
مقدم به هفت آسمان چار طبعش
بر آنسان که بر نه عرض پنج جوهر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی با طبع و ویژگیهای خاص خود، به نوعی به اوج و بلندی های آسمانها دست یافته است. او به قدری برجسته و باارزش است که از سایرین متمایز شده و در مقایسه با دیگران به صورت ویژهای درخشیده است.
شکر را شرف بود بر جان شیرین
گر از ظق او خلق میگشت شکر
هوش مصنوعی: شکر اگرچه خود طعمی دارد، اما اگر جان شیرین باشد، شکر از او ارزش بیشتری پیدا میکند. در واقع، شیرینی جان انسان، شکر را گرانقدرتر میسازد.
گهر را صدف بود چشم ملایک
گر از رای او تاب میجستگوهر
هوش مصنوعی: چشم ملائک مانند صدفی است که مروارید (خیر و زیبایی) را در خود نگه میدارد، اگر وجود او (خدا) بر دلها تابش کند و جستجوگر آن باشد.
تعالی الله از توسن برق سیرش
که از نسل بادست و از صلب صرصر
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است و قدرتش مانند تازیانهای است که بر سرعت و شدت طوفان مسلط است و از نسلی از بادها برآمده.
دُم افشاند و روبد اجرام انجم
سم افشارد وکوبد اندام اغبر
هوش مصنوعی: انسانی که به افعال زشت و نامطلوب دست میزند، در حقیقت در حال آزار و آسیب به دیگران است و عواقب کار خود را نمیبیند. او باید توجه داشته باشد که اعمالش تأثیراتی بر زندگی اطرافش دارد و میتواند آسیبهای جدی به دیگران برساند.
عرق ریزد از پیکرش گاه پویه
چو از ابر باران چو از چرخ اختر
هوش مصنوعی: گاهی از پیکر او عرق میچکد، مانند بارانی که از ابر میریزد یا همچون نوری که از ستارهها میتابد.
چو برقست اگر برق را بر نهی زین
چو وهمست اگر وهم گردد مصور
هوش مصنوعی: اگر برق را مهار کنی، مانند برقی میماند که در زمین وجود دارد. همچنین اگر خیال و تصور را کنترل کنی، آن نیز به واقعیت تبدیل میشود.
فلکتاز و مهسیر وکهکوب و شخبر
کمآسای و پر تاب و رهپوی و رهبر
هوش مصنوعی: آسمان در حال حرکت است و ماه در مسیر خود میچرخد، درختان و باغها سرشار از جمالند و من در این سفر پرهیجان و پرتحرک، به جستجوی هدف و راهنمایی هستم.
به شب بیند اوهام اندر ضمایر
چو در روز اجرام بر چرخ اخضر
هوش مصنوعی: در شب، خیالها و افکار در ذهن شناسایی میشوند، همانطور که در روز، اجرام آسمانی در آسمان سبز دیده میشوند.
چنانگرم برگرد آفاقگردد
که پرگار برگرد خط مدور
هوش مصنوعی: اگر به دور آسمان بگردی و چنان پرخروش و پرانرژی باشی که مانند پرگار دور یک دایره بچرخی، همه جا را تحت تأثیر قرار میدهی.
به آنی چنان ملک هستی نوردد
که بارهٔ عدم را نمایان شود در
هوش مصنوعی: به صورت ناگهانی و به طور شگفتانگیزی، سلطنت وجود به قدری قدرتمند است که میتواند حالتی را ایجاد کند که عدم و نیستی به وضوح نمایان شود.
فلک را گهی بسپرد چون ستاره
زمین راگهی طی کند چون سکندر
هوش مصنوعی: زمانی آسمان و ستارهها بر زمین حاکم میشوند و گاهی هم زمین به مانند سکندر، قدرت و اقتدار را به دست میگیرد.
تنش کشتی و قلزمش دشت هیجا
دمش بادبان چار سم چار لنگر
هوش مصنوعی: کشتی که در دریا در حال جنب و جوش است، دشت وسیع و آرامی را به یاد میآورد. در اینجا، بادبانها و لنگرها نشاندهنده حرکت و استقامت کشتی هستند.
عجبتر که آن بادبانست ساکن
ولی لنگرش بادبان وار رهور
هوش مصنوعی: واقعا شگفتانگیز است که آن بادبان در سکون قرار دارد، اما به گونهای عمل میکند که گویی در حال هدایت است.
زهی هرچه جویی ز بختت مسلم
خهی هرچه خواهی ز چرخت میسر
هوش مصنوعی: هر چه را که از سرنوشتت بخواهی، به دست میآوری و هر آنچه در قلبت بگذرد، به راحتی به دستت خواهد رسید.
زگردون جلال تو صد باره افزون
ز هستی رواق تو یک شبر برتر
هوش مصنوعی: جلال و شکوه تو از آسمان هم بیشتر است و جایگاه تو از مخلوقات بالاتر و والاتر است.
مگر خون همیگرید از هیبت تو
کزین گونه سرخست روی غضفر
هوش مصنوعی: آیا نمیدانی که با دیدن عظمت تو، حتی خون هم به حالت گریه درمیآید، زیرا رنگ روی تو مثل رنگ خون است؟
جنین در رحم گر جلال تو دیدی
ز شوق تو یکروزه زادی ز مادر
هوش مصنوعی: اگر جنین در رحم، زیبایی و جلال تو را ببیند، از شوق تو در یک روز به دنیا میآید.
گوان را ز پیکان تیرت به تارک
یلان را از آسیبگرزت به پیکر
هوش مصنوعی: تیر تو به گوان آسیب میزند و ضربه گرز تو به بدن یلان صدمه میزند.
شود خود صد چاک برسان جوشن
شود درع یک لخت مانند مغفر
هوش مصنوعی: تن پوش زره، با وجود آسیبهای بسیار، همچنان محافظ قوی و یکپارچهای باقی میماند، درست مانند کلاهی که سر را از خطرات محافظت میکند.
ز عکس لبت هر زمانکاب نوشی
شود جام بلور یاقوت احمر
هوش مصنوعی: هر بار که از لبانت بویی احساس میشود، گویی جامی از بلور و یاقوت قرمز پر شده است.
پرندوش من مرگ را خواب دیدم
برهنهتن و خونچکان و مجدر
هوش مصنوعی: پرندهی من در خواب دید که مرگ با حالتی عریان و خونین و به شکل وحشتناکی به سراغش آمده است.
تنش همچو کشتی لبالب ز جانها
فرومانده در ژرف بحری شناور
هوش مصنوعی: بدن او مانند کشتیای پر از جانهاست که در عمق دریا شناور مانده و به حال خود رها شده است.
سحر گشت تعبیر آن خواب روشن
چو دیدم به دست تو جانسوز خنجر
هوش مصنوعی: وقتی که در صبح، تعبیر خواب روشن خود را دیدم، متوجه شدم که خنجری جانسوز در دست توست.
الا یا جوانبخت شاهی که داری
ز مهر شهنشاه بر فرق افسر
هوش مصنوعی: ای پادشاه خوشبخت و جوان، تو که به خاطر محبت شهنشاه، تاجی بر سر داری.
به عمدا ترا شاه خواندم که ایدون
تو شاهی و خسرو شهنشاه کشور
هوش مصنوعی: به عمد تو را پادشاه خواندم، زیرا هماکنون تو شاه و فرمانروای بزرگ این سرزمین هستی.
چو فیروزی و فتح و اقبال دایم
ستاده به نزد شهنشاه صفدر
هوش مصنوعی: وقتی پیروزی و موفقیت همواره در کنار پادشاه است، او به راحتی در دسترس و توجه مردم قرار دارد.
محمد شه آن کز هراسش نخسبد
نه در خانه خان و نه در قصر قیصر
هوش مصنوعی: محمد، آقایی است که از ترس او نه در خانه بزرگزادهها و نه در قصر پادشاهان کسی خوابش نمیبرد.
جهانندهٔ توسن از شطگردون
گذارندهٔ نیزه از خط محور
هوش مصنوعی: شما کسی هستید که اسب را از رودخانه عبور میدهید و نیزه را از محور راست میگذرانید.
چو سنجیدش ایزد به میزان هستی
فزون آمد از آفرینش سراسر
هوش مصنوعی: وقتی خداوند او را با معیار زندگی سنجید، مشخص شد که بیشتر از همه خلقت است.
خلد تیرش آنگونه در سنگ خارا
که در جامه سوزن در اندام نشتر
هوش مصنوعی: به مانند اینکه تیر از سنگ سخت عبور کند، چنانچه سوزن در پارچه نفوذ میکند، این مهارت و توانایی در شما به وضوح دیده میشود.
رود حکمش آنگونه اندر ممالک
که در آب ماهی در آتش سمندر
هوش مصنوعی: رود بر اساس دستوراتی که دارد، در سرزمینها رفتار میکند؛ مانند اینکه ماهی در آب زندگی میکند و سمندر در آتش.
تف ناری از قهر او هفت دوزخ
کف خاکی از ملک او هفت کشور
هوش مصنوعی: قهر و خشمی که از او سر میزند، مانند آتش سوزان است و هفت دوزخ را به وجود میآورد. قدرت و سلطنت او چنان فراگیر است که هفت سرزمین را زیر نفوذ خود دارد.
الا یا ولیعهد دارای دوران
الا یا دو بازوی شاه مظفر
هوش مصنوعی: ای ولیعهد با قدرت و شجاعت، تو مانند دو بازوی پادشاه توانمند هستی.
به مدح تو قاآنی الکن نماید
بر آنسان که حسّان به نعت پیمبر
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو چنان است که قاآنی با شعرش بیان کند، همانطور که حسّان در وصف پیامبر شعر میسراید.
پس از دیگران گفت مدح تو آری
مقدم بود نطفه انسان مؤخر
هوش مصنوعی: پس از آنکه دیگران از تو تعریف کردهاند، باید گفت که در حقیقت تو از نطفه انسان هم مقدمتر و با ارزشتر هستی.
پس از سنعل آید بهگلزر سوری
پس از سبزه بالد به بستان صنوبر
هوش مصنوعی: پس از اینکه گاو نر را به گلزار برسانند، بالهای سبز درخت صنوبر به بستان میآید.
رسالت پس از انبیا جست احمد
خلافت پس از دیگرن یافت حیدر
هوش مصنوعی: بعد از پیامبران، رسالت به احمد سپرده شده و پس از دیگران، خلافت به حیدر تعلق گرفت.
شویگر توام ناصر بخت قاصر
وگر یاورم گردد الطاف داور
هوش مصنوعی: اگر تو حمایت من باشی، بخت من ناامید خواهد بود؛ اما اگر لطف خداوند شامل حال من شود، میتوانم بر مشکلات غلبه کنم.
سخن را ز رفعت به جایی رسانم
که روحالقدسگوید الله اکبر
هوش مصنوعی: من سخن را به شکلی میگویم که به اوج ارزش و معنا برسد، به طوری که فرشته وحی نیز با این کلام به عظمت و کبریایی خداوند پی ببرد.
الا تا همی حرف زاید ز نقطه
الا تا همی فعل خیزد ز مصدر
هوش مصنوعی: تا زمانی که سخن از نقطه برمیآید، اعمال و رفتار بر پایهی مصدر شکل میگیرد.
بود جاودان مهرت اندر ضمایر
چو فاعل در افعال معلوم مضمر
هوش مصنوعی: محبت و عشق تو همیشه در دلها و ذهنها وجود دارد، مانند فاعلی که در افعال شناخته شده نهفته است.