قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - در جشن میلاد حضرت ظل اللهی ناصرالدین شاه غازی خلدالله ملکه گوید
دوش برگردون بسی تابان شهاب آمد پدید
بس درخشان موج زین دریای آب آمد پدید
تخت شاهنشاه ایرانست گفتی آسمان
بسکه از انجم درو در خوشاب آمد پدید
سبز دریای فلک از هر کران شد موجزن
بر سر از موجشبسی سیمینحباب آمد پدید
نسر طایر بیضهٔ شهباز و شب همچون غراب
بیضهٔ شهباز بنگر کز غراب آمد پدید
تا شب زنگی سلب خرگاه مشکین برفراشت
کهکشان همچون یکی سمین طناب آمد پدید
من نشسته با نگاری کز لب میگون او
در دو چشم من همی رشک شراب آمد پدید
خانه گلشن شد چو مهرش از نقاب آمد برون
حجره روشن شد چو رویش بینقاب آمد پدید
لبگشود از ناز و هستی از عدمگشت آشکار
رخنمود از زلف و رحمت از عذاب آمد پدید
با سرانگشتان خود زلفین خود را تاب داد
صد زره بر عارضشاز مشکنابآمد پدید
چین زلفش را گشودم همچو کار روزگار
زیر هر تارش هزاران گیرودار آمد پدید
زیر آن گیرنده مژگان چشم خوابآلود او
چون غزالی خفته در چنگ عقاب آمد پدید
برکفم جام می یاقوتگون کز عکس آن
در سرانگشتان من رنگ خضاب آمد پدید
بر کنارم مطربی کز نالهٔ دلسوز او
ناله ی طنبور و آواز رباب آمد پدید
برقسان آمد بشیری رعدسان آواز داد
گفتکز ابر عنایت فتح باب آمد پدید
دستافشان پایکوبان دف زنید و صف زنید
زانکه عیشی خوشتر از عیش شباب آمد پدید
داده امشب شاه را یزدان یکی فرخپسر
ها شگفتی بین که در شب آافتاب آمد پدید
الله الله لب نیالوده هنوز از شیر مام
در تن شیران ز سهمش اضطراب آمد پدید
لله الله ناشده یک قطره آبش در جگر
هفت دریا را ز بیمش انقلاب آمد پدید
لیلهٔالبدرین اگر خوانند امشب را رواست
کز زمین و آسمان دو ماهتاب آمد پدید
عالمی دیگر فزود امشب درین عالم خدای
این به بیداریست یارب یا به خواب آمد پدید
جود را بخشنده دستی زآستین آمد برون
فخر را رخشنده تیغی از قراب آمد پدید
فیض قدسی از دم روحالقدس گشت آشکار
نقش فال رحمت از امالکتاب آمد پدید
سنجری از دودهٔ البارسلان شد حکمران
شیدهیی از تخمهٔ افراسیاب آمد پدید
یوسفی دیگر ز گلزار خلیل افروخت چهر
شبّری دیگر ز صلب بوتراب آمد پدید
دادگر هوشنگ را قائم مقام آمد عیان
نامور جمشید را نایب مناب آمد پدید
طبع گیتی تازه شد کز مل طرب گشت آشکار
مغز دوران عطسه زد کز گل گلاب آمد پدید
ابر میبالد که فیض ابر رحمت شد عیان
ملک میرقصد که شِبل شیر غاب آمد پدید
دفع جور دهر را نوشیروان گشت آشکار
رجم دیو ملک را سوزان شهاب آمد پدید
شهریارا تا چنین فرخ پسر دادت خدای
هرچه بد در غیب پنهان بیحجاب آمد پدید
تو سحاب فیض بودی منت ایزد را کنون
کانچان باران رحمت زین سحاب آمد پدید
خلد پاداش ثوابست و ز بس کردی ثواب
این بهشیرو به پاداش ثواب آمد پدید
چون سلیمان خواستی ملکی ز حق بیمنتها
زینکرامت زان دعای مستجاب آمد پدید
تا ازین پس خود چه کامی خواست خواهی از خدای
کاینچنین پوریت میر و کامیاب آمد پدید
باد یارب در پناه دولتت فیروز روز
تا نگوید کس که در شب آفتاب آمد پدید
سال عمرت باد تا روزی که گوید روزگار
اینک اینک شورش یومالحساب آمد پدبد
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - در مدح حسینخان صاحباختیار فرماید: بهار آمدکه ازگلبن همی بانگ هزار آیدقصیدهٔ شمارهٔ ۸۸ - در مدح یکی از علمای علّام و فضلای ذویالعزّ والاحترام گوید: مقتدای انس و جان آمد پدید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش برگردون بسی تابان شهاب آمد پدید
بس درخشان موج زین دریای آب آمد پدید
هوش مصنوعی: شب گذشته ستارهای درخشان از آسمان نمایان شد و موجی از این دریای آب نیز به وضوح دیده شد.
تخت شاهنشاه ایرانست گفتی آسمان
بسکه از انجم درو در خوشاب آمد پدید
هوش مصنوعی: تخت پادشاهی ایران به قدری باشکوه است که انگار آسمان با ستارگانش در آن تجلی پیدا کرده است.
سبز دریای فلک از هر کران شد موجزن
بر سر از موجشبسی سیمینحباب آمد پدید
هوش مصنوعی: آسمان مانند دریایی سبز رنگ شده و از هر طرف، امواجی به خوبی به حرکت درآمدهاند. بر روی این امواج، حبابهای نقرهای زیادی ظاهر شدهاند.
نسر طایر بیضهٔ شهباز و شب همچون غراب
بیضهٔ شهباز بنگر کز غراب آمد پدید
هوش مصنوعی: پرندهای که از تخم باز مرغابی به دنیا آمده، در شب مانند کلاغی است که از تخم باز مرغابی بیرون آمده است؛ بنابراین توجه کن که از کلاغ چه چیز جدیدی نمایان شده است.
تا شب زنگی سلب خرگاه مشکین برفراشت
کهکشان همچون یکی سمین طناب آمد پدید
هوش مصنوعی: شب زنگی با زیباییاش چادر سیاه و مشکین را بلند کرد، و کهکشان مانند یک ریسمان نقرهای نمایان شد.
من نشسته با نگاری کز لب میگون او
در دو چشم من همی رشک شراب آمد پدید
هوش مصنوعی: من در کنار دختری نشستهام که لبانش به رنگ میگون (شرابی) است و زیبایی او به قدری دلنشین است که در چشمان من حسادت شراب به وجود آورده است.
خانه گلشن شد چو مهرش از نقاب آمد برون
حجره روشن شد چو رویش بینقاب آمد پدید
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید طلوع کرد و از پشت نقاب خارج شد، باغ به زیبایی و شکوه خود بازگشت. همچنین، وقتی که چهرهاش بدون نقاب نمایان شد، فضا روشن و دلانگیز گردید.
لبگشود از ناز و هستی از عدمگشت آشکار
رخنمود از زلف و رحمت از عذاب آمد پدید
هوش مصنوعی: از روی ناز و زیبایی، هستی بهجای عدم ظاهر شد؛ چهرهاش از موها نمایان گشت و رحمت از عذاب پیدایش یافت.
با سرانگشتان خود زلفین خود را تاب داد
صد زره بر عارضشاز مشکنابآمد پدید
هوش مصنوعی: با انگشتان خود، موهایش را در هم تابید و صد زره از مشک ناب بر صورتش نمایان شد.
چین زلفش را گشودم همچو کار روزگار
زیر هر تارش هزاران گیرودار آمد پدید
هوش مصنوعی: زلف چیندار او را باز کردم، مانند حوادث روزگار، که زیر هر رشته از آن، هزاران پیچیدگی و دشواری نمایان شد.
زیر آن گیرنده مژگان چشم خوابآلود او
چون غزالی خفته در چنگ عقاب آمد پدید
هوش مصنوعی: مژگان دراز و خوابآلود او، زیر پلکهایش، مانند غزالی که در دام عقاب گرفتار شده است، به آرامی نمایان شد.
برکفم جام می یاقوتگون کز عکس آن
در سرانگشتان من رنگ خضاب آمد پدید
هوش مصنوعی: در دستان من جامی از شراب قرمز رنگ وجود دارد که بازتاب آن باعث شده رنگی شبیه به حنا بر روی انگشتانم دیده شود.
بر کنارم مطربی کز نالهٔ دلسوز او
ناله ی طنبور و آواز رباب آمد پدید
هوش مصنوعی: کنار من، نوازندهای نشسته که از نالههای دلسوزش، صدای طنبور و آواز رباب به گوش میرسد.
برقسان آمد بشیری رعدسان آواز داد
گفتکز ابر عنایت فتح باب آمد پدید
هوش مصنوعی: چشمکزنی مانند برق، صدای رعدی را به گوش رساند و گفت که از ابر لطف و رحمت، گشایش و آغاز جدیدی پدیدار شده است.
دستافشان پایکوبان دف زنید و صف زنید
زانکه عیشی خوشتر از عیش شباب آمد پدید
هوش مصنوعی: با شادی و سرزندگی به رقص و آواز بپردازید و صف ببندید، زیرا لذت و خوشیای بهتر از جوانی پیدا شده است.
داده امشب شاه را یزدان یکی فرخپسر
ها شگفتی بین که در شب آافتاب آمد پدید
هوش مصنوعی: امشب به شاه یزدان یک پسر خوشبخت و شگفت انگیز متولد شده است که در شب تابش خورشید به دنیا آمده.
الله الله لب نیالوده هنوز از شیر مام
در تن شیران ز سهمش اضطراب آمد پدید
هوش مصنوعی: خداوند را سپاس که هنوز لب این شیران از شیر مادر آلوده نشده و به همین خاطر در وجودشان نشانههایی از اضطراب و نگرانی به وجود آمده است.
لله الله ناشده یک قطره آبش در جگر
هفت دریا را ز بیمش انقلاب آمد پدید
هوش مصنوعی: به خاطر وجود یک قطره آب از خشم خدا، حتی هفت دریا هم دچار تلاطم و انقلاب شدند.
لیلهٔالبدرین اگر خوانند امشب را رواست
کز زمین و آسمان دو ماهتاب آمد پدید
هوش مصنوعی: اگر امشب را شب دو ماه کامل بدانند، جا دارد؛ زیرا هم از زمین و هم از آسمان دو ماهتاب نمایان شده است.
عالمی دیگر فزود امشب درین عالم خدای
این به بیداریست یارب یا به خواب آمد پدید
هوش مصنوعی: امشب در این جهان، یک عالم دیگری به وجود آمده است. پروردگارا، آیا این حقیقت در حالت بیداری مشخص شده یا اینکه در خواب نمایان شده است؟
جود را بخشنده دستی زآستین آمد برون
فخر را رخشنده تیغی از قراب آمد پدید
هوش مصنوعی: دست بخشندگی بهطور ناگهانی نمایان شد و همچون شمشیری درخشان، با افتخار خود را نشان داد.
فیض قدسی از دم روحالقدس گشت آشکار
نقش فال رحمت از امالکتاب آمد پدید
هوش مصنوعی: نعمتهای الهی از جانب روحالقدس به ظهور رسید و نشانههای رحمت از کتاب اصلی و آسمانی نمایان شد.
سنجری از دودهٔ البارسلان شد حکمران
شیدهیی از تخمهٔ افراسیاب آمد پدید
هوش مصنوعی: سنجری که از دودمان البارسلان است به مقام حکمرانی رسید و شخصی با ویژگیهای خاص از نسل افراسیاب ظاهر شد.
یوسفی دیگر ز گلزار خلیل افروخت چهر
شبّری دیگر ز صلب بوتراب آمد پدید
هوش مصنوعی: یوسف دیگری از باغ خلیل به دنیا آمده و چهرهای نورانی دارد، و شبری دیگری نیز از نسل بوتراب به وجود آمده است.
دادگر هوشنگ را قائم مقام آمد عیان
نامور جمشید را نایب مناب آمد پدید
هوش مصنوعی: هوشنگ که در اینجا به عنوان یک دادگر شناخته میشود، به وضوح به مقام و جایگاه عالی خود میرسد و جمشیری که نامش معروف است، بهعنوان نایب و نمایندهاش به تصویر کشیده میشود.
طبع گیتی تازه شد کز مل طرب گشت آشکار
مغز دوران عطسه زد کز گل گلاب آمد پدید
هوش مصنوعی: جهان به تازگی و شادابی افتاده است، به گونهای که شور و شوق به وضوح نمایان شده است. زمان به مانند عطسهای میزند و از دل آن، عطر گل و گلاب بهوجود میآید.
ابر میبالد که فیض ابر رحمت شد عیان
ملک میرقصد که شِبل شیر غاب آمد پدید
هوش مصنوعی: ابر به جنب و جوش درآمده است چون رحمت الهی به وضوح آشکار شده. ملائکه نیز به شادی و رقص آمدهاند، زیرا شیر درندهای از دیار جنگل ظهور کرده است.
دفع جور دهر را نوشیروان گشت آشکار
رجم دیو ملک را سوزان شهاب آمد پدید
هوش مصنوعی: نوشیروان برای مقابله با ظلم زمانه بهطور آشکار اقدام کرد و با قدرت و شجاعت، دیو ستم را که به ملکش آسیب میزد، به آتش کشید و برایش روشن شد که باید با سختیهای زندگی مبارزه کند.
شهریارا تا چنین فرخ پسر دادت خدای
هرچه بد در غیب پنهان بیحجاب آمد پدید
هوش مصنوعی: ای شهریار، با تولد این پسر خوشبخت، خداوند هر آنچه بدی و زشتی در عالم غیب وجود داشت را بدون پوشش و پرده نمایان ساخت.
تو سحاب فیض بودی منت ایزد را کنون
کانچان باران رحمت زین سحاب آمد پدید
هوش مصنوعی: تو همچون ابر رحمت هستی که فیض و بخشش خداوند را به ارمغان آوردهای. اکنون باران رحمت که از این ابر نازل شده، نمایانگر نعمتهایی است که به ما رسیده است.
خلد پاداش ثوابست و ز بس کردی ثواب
این بهشیرو به پاداش ثواب آمد پدید
هوش مصنوعی: بهشت نتیجه و پاداش کارهای نیک است و به خاطر اعمال خوبت، آنجا به عنوان پاداش پدیدار شده است.
چون سلیمان خواستی ملکی ز حق بیمنتها
زینکرامت زان دعای مستجاب آمد پدید
هوش مصنوعی: زمانی که خواستهای، مانند سلیمان، سلطنتی از خداوند بیپایان داشته باشی، به خاطر این کرامت و بزرگی، دعای تو به اجابت خواهد رسید.
تا ازین پس خود چه کامی خواست خواهی از خدای
کاینچنین پوریت میر و کامیاب آمد پدید
هوش مصنوعی: از این به بعد هر چه در دل داری و میخواهی، از خدا بخواه، زیرا با این پشتوانه و فرزندی که داری، به موفقیت و آرزوهایت خواهی رسید.
باد یارب در پناه دولتت فیروز روز
تا نگوید کس که در شب آفتاب آمد پدید
هوش مصنوعی: ای خدا، باد را در سایهات قرار ده تا روزها خوش و پیروزیآور باشد و هیچکس نتواند بگوید که در شب نور خورشید نمایان شد.
سال عمرت باد تا روزی که گوید روزگار
اینک اینک شورش یومالحساب آمد پدبد
هوش مصنوعی: کاش سالهای عمرت به خوبی بگذرد، تا زمانی که روزگار بگوید: اکنون زمان حساب و کتاب فرا رسیده است.