گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در ستایش شاهزاده مبرور فریدون میرزا فرماید

هرجاکه پارسی بت من جلوه‌گر شود
بس شیخ پارسا که به رندی سمر شود
گر در طراز شاهد من بگذرد به ناز
از طلعتش‌ طراز طراز دگر شود
و‌ر بگذرد به عزم سیاحت به روم و چین
هرجا بتی است سنگدل و سیمبر شود
ور بنگرد به باغ‌ گل از بهر دیدنش
با آنکه جمله روست سراپا بصر شود
زان‌رو به چشم من مژگان نیشتر شده
تا خون‌فشانیم ز غمش بیشتر شود
یزدان‌که آفریده مژه بهر پاس چشم
پس چون همی به چشم مرا نیشتر شود
زان نیش تر چو شیشهٔ حجام هر دمم
لبریز خون دو دیدهٔ حسرت‌نگر شود
در موج خون دو دیدهٔ من ماندی بدان
کوه عقیق سایه‌فکن در شمر شود
ای لعبت حصار ز رخ پرده برفکن
زان پیش‌کاب دیدهٔ من پرده‌در شود
بنیاد صبر و طاقتم از روی و موی تو
تاکی چو روی و موی تو زیر و زبر شود
زیر و زبر همی ‌چکنی ‌روی ‌و موی ‌خویش
مگذار ابر تیره حجاب قمر شود
حالم تبه نخواهی خال سیه بپوش
کان دانه دام مردم صاحب‌ظ‌ر شود
ر‌خسار آبدار تو در زلف تابدار
ماند به ‌گرد ماه ‌که ‌کژدم سپر شود
.کژدم سپر شود مه‌گردون وای شگفت
در پیش‌گرد ماه توکژدم سپر شود
بیداد گرچه عادت ترکان بود
ترکی ندیده‌ام چو تو بیدادگر شود
هر جا که قدفرازی جانها هبا بود
هرجاکه رخ‌فروزی خونها هدر شه‌رد
با آنکه از غم تو به عالم شدم عَلَم
هر روز حال من علم‌الله بتر شود
د‌ل ‌رند و لاابالی و شیدا شد از غمت
خرم غمی‌که مایهٔ چندین هنر شود
تو دل بری و رو‌زی ما خون دل بود
تو می خوری و قسمت ما دردسر شود
گویی دو چشم من شمری پر کواکبست
هر شب‌که بی‌رخ توکواکب‌شمر شود
آیی شبی به دامنم ای‌کاش مر مرا
تا دامنم ز سروقدت‌کاشمر شود
زی مرز غاتفر به ساحت چرا رویم
هرجا تو پرده برفکنی غاتفر شود
و‌ر نسخه‌ یی برند ز رو‌یت به زنگبار
یغما شود حصار شود کاشغر شود
چونان‌که سیم اشک من از رنگ لعل تو
مرجان شود عقیق شود معصفر شود
ای ترک جز لبت شَهِدالله نیافتم
شهدی که پرده‌دار سی و دو گهر شود
جز زلف تیرهٔ تو ندیدم‌که زاغ را
ماه دو هفته تعبیه در زیر پر شود
آهو کند ز خون جگر مشک و مشک را
زاهوی مشکبار تو خون در جگر شود
خالت به زیر زلف‌ گرید به رخ چنانک
هندویی از حبش به سوی شوشتر شود
ترکا توبی‌ که از دل سختت بر آب جوی
افسونی ار دمند به سختی حجر شود
یا حسرتا بدین دل سختی‌که مر مراست
مشکل‌که تیر نالهٔ ماکارگر شود
ازعشق ‌روی‌ و موی ‌تو بی‌خواب‌وخور شدم
وین‌ عیش ‌عاشقست ‌که بی خواب و خور شود
برخیز و می بیاور و بنشین و بوسه ده
تا جیب و آستین و لبم پر شکر شود
یک ره میان بزم به عشرت کمر گشای
تا بویه دست من به میانت‌کمر شود
از فر بخت تخت سلیمان دهم به باد
گر دل مرا به مور خطت راهبر شود
طوبی لک ای نگار بهشتی‌که قامتت
طوبی‌صفت هماره به خوبی سمر شود
برجه بیا بگو بشنو می بده بنوش
مگذار عمر بر سر بوک و مگر شود
وز بهر آنکه رنج جهانت رود ز یاد
چندان بخوان مدیح ملک کت ز بر شود
تا تنگ شکرت‌که در آن جای بوسه نیست
باشد که بوسه جای شه نامور شود
شاه جهان فریدون‌کاندر صف نبرد
گردون چوگرد خنگ ورا بر اثر شود
آن بوالمظفری ‌که غبار سمند او
هنگام وقعه سرمهٔ چشم ظفر شود
نه‌ وهم با رکایب او همعنان رود
نه چرخ با عزایم او همسفر شود
هر آهویی ‌که در کنف حفظ او گریخت
نشگفت اگر معاینه چون شیر نر شود
جایی نبیند از جهت جاه او برون
تا هر کجا که پیک نظر پی‌سپر شود
تا گه بود بر ایمن و گاهی بر ایسرش
گه ماه تیغ ‌گردد و گاهی سپر شود
ماند همی به ‌گرز تو در دست راد تو
گرکوه بوقبیس به بحر خزر شود
صیت عطای تست‌ که چون نور آفتاب
یک چشم زد ز خاور تا باختر شود
تا پشت بوالبشر بگریزد ز بیم تو
گر نطفهٔ عدو ز سنانت خبر شود
کمتر نتیجه‌یی بود از لطف و عنف تو
هر خیر و شر که حاملهٔ نفع و ضر شود
کمتر وسیله‌یی بود از مهر وکین تو
هر نفع و ضر که رابطهٔ خیر و شر شود
هرخشک ‌و هر تری‌که‌به‌هر بحر و هر بریست
گاه نوال جود ترا ماحضر شود
حزم تو اختراع وجود و عدم‌ کند
رای تو پیشکار قضا و قدر شود
لله درّک ای ملکی‌ کز هراس تو
در چشم مور شیر ژیان مستتر شود
نبود عجب‌ که نطفهٔ خصمت ز بطن مام
از بیم باژگونه به صلب پدر شود
تنها نه جانور شود از هیبتت‌ گیا
کز رحمت تو نیزگیا جانور ش‌رد
هر نطفه‌یی زکلک تو تخم عنایتیست
کز آن هزار شاخ امل بارور شود
بر نیل مصر تابد اگر برق تیغ تو
آبش شرار گردد و موجش شرر شود
در بزم مادح تو فلک پهن‌ کرده‌ گوش
تا از مدایحت چو صدف پر درر شود
بر درگهت نماز برد از در نیاز
هر صبح ‌کافتاب ز مشرق بدر شود
از بیم برق تیغ تو در دودمان خصم
مشکل‌که هیچ ظفه ازین پس پسر شود
زان ساده شد چو اطلس رومی مهین سپهر
تا جامهٔ جلال ترا آستر شود
آتش ‌کشد نفیر و ز دل برکشد زفیر
خصم ترا به حشر مقر گر سقر شود
خصم ترا به جنت اگر جا دهد خدای
جنت سقر شود چو مر او را مقر شود
روزی‌که از هزاهز ترکان فتنه‌جوی
اقطاع روزگار پر از شور و شر شود
مغز ستاره از شرر تیغ بردمد
گوش زمانه از فزع‌ کوس‌ کر شود
گردون شود چو بیشهٔ شیران مردمال
از تیر چوبهاکه به عیوق بر شود
ای بس صلیبها که شود در هوا پدید
چون تیرها برنده با یکدگر شود
احجار پهنه جوشن و خود و زره شود
اشجار عرصه ناوک و تیغ و تبر شود
نوک سنانت از جگر خصم نابکار
خون آن قدر خورد که به رنگ جگر شود
از آب هفت دریا تف سنان تو
نگذارد آن قدر که پی مور تر شود
دیبای سرخ‌ گسترد از بس پرند تو
دشت وغا معاینه چون شوشتر شود
تا بنگرد نبرد تو در دشت‌ کارزار
خود یلان چو درع سراپا بصر شود
در دست دشمن تو زبانی شود سنان
تا سر کند فغان و بر او نوحه‌گر شود
شاهاگر این قصیده شود مر ترا پسند
چون صیت همتت به جهان مشتهر شود
چون سیم و زر عزیز بود لیک خود مباد
کاو نزد شاه خوارتر از سیم و زر شود
او چون‌گهر یتیم بود شه یتیم‌دوست
شایدگر از قبول ملک مفتخر شود
گو شاهم اعتبار کند گرچه‌ گفته‌اند
«‌یارب مباد آنکه ‌گدا معتبر شود»‌
گرچه ز طول مدح تو کس را ملال نیست
لیکن به ار ثنا به دعا مختص شود
چون جیب قوس سینهٔ خصمت دریده‌ باد
چندان‌که خط سهم عمود وتر شود
جاری چو آب امر تو درکوه و دشت باد
ساری چو باد حکم تو در بحر و بر شود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرجاکه پارسی بت من جلوه‌گر شود
بس شیخ پارسا که به رندی سمر شود
هوش مصنوعی: هر جایی که زبان فارسی زیبایی خود را نشان دهد، بسیاری از عالمان دیندار نیز تحت تأثیر جذابیت آن قرار می‌گیرند و به نوعی رفتارهای مستانه را از خود بروز می‌دهند.
گر در طراز شاهد من بگذرد به ناز
از طلعتش‌ طراز طراز دگر شود
هوش مصنوعی: اگر معشوق من با ناز و زیبایی از کنار من بگذرد، زیبایی دیگران نیز تحت تاثیر زیبایی او قرار خواهد گرفت و تغییر خواهد کرد.
و‌ر بگذرد به عزم سیاحت به روم و چین
هرجا بتی است سنگدل و سیمبر شود
هوش مصنوعی: او به سفر می‌رود و به سرزمین‌های مختلف مانند روم و چین می‌رسد، هر جا که بت یا مجسمه‌ای باشد که بی‌احساس و سرد است، به طوری که به آن‌جا توجه نشان می‌دهد.
ور بنگرد به باغ‌ گل از بهر دیدنش
با آنکه جمله روست سراپا بصر شود
هوش مصنوعی: اگر به باغ گل نگاه کنی، با اینکه همه جا پر از زیبایی است، تنها با دیدن آن همه زیبایی، همه حواس‌ات به آن جلب می‌شود.
زان‌رو به چشم من مژگان نیشتر شده
تا خون‌فشانیم ز غمش بیشتر شود
هوش مصنوعی: به همین دلیل، مژگانم مانند نیشتری به چشمم می‌زند تا از غم او بیشتر اشک ببارم.
یزدان‌که آفریده مژه بهر پاس چشم
پس چون همی به چشم مرا نیشتر شود
هوش مصنوعی: خداوندی که مژه را برای حفاظت از چشم آفریده است، چرا وقتی به چشم من نگاه می‌کند، مانند نیشتری دردناک می‌زند؟
زان نیش تر چو شیشهٔ حجام هر دمم
لبریز خون دو دیدهٔ حسرت‌نگر شود
هوش مصنوعی: از آن نیشی که مانند شیشهٔ حجامت است، هر لحظه چشمان حسرت‌زده‌ام پر از خون می‌شود.
در موج خون دو دیدهٔ من ماندی بدان
کوه عقیق سایه‌فکن در شمر شود
هوش مصنوعی: شما در چشمان من غوطه‌ور شده‌اید و این احساس مانند کوه عقیقی است که سایه‌ای بر شمر می‌اندازد.
ای لعبت حصار ز رخ پرده برفکن
زان پیش‌کاب دیدهٔ من پرده‌در شود
هوش مصنوعی: ای معشوقه، حجاب را از صورتت کنار بزن تا چشم من که همیشه در پی توست، به تماشای زیبایی‌ات بپردازد و از حجاب بیرون آید.
بنیاد صبر و طاقتم از روی و موی تو
تاکی چو روی و موی تو زیر و زبر شود
هوش مصنوعی: محبت و توانایی من به خاطر زیبایی و جاذبه توست، اما اگر آن زیبایی و جاذبه از بین برود، صبر و طاقت من هم خراب خواهد شد.
زیر و زبر همی ‌چکنی ‌روی ‌و موی ‌خویش
مگذار ابر تیره حجاب قمر شود
هوش مصنوعی: تو همواره در حال تغییر و تحول هستی؛ پس نگذار که غبار غم و اندوه، نور درخشان وجودت را بپوشاند.
حالم تبه نخواهی خال سیه بپوش
کان دانه دام مردم صاحب‌ظ‌ر شود
هوش مصنوعی: حالم خوب نیست و تو هم نخواهی بود. به خاطر زیبایی‌ات، سعی نکن کسی را فریب بدهی، زیرا این کار باعث می‌شود که دیگران به مشکلات و دردسرها دچار شوند.
ر‌خسار آبدار تو در زلف تابدار
ماند به ‌گرد ماه ‌که ‌کژدم سپر شود
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو مانند گلی در زلف‌های تابناک تو می‌درخشد، مانند ماهی که در نورش کژدم‌ها از خود می‌گریزند.
.کژدم سپر شود مه‌گردون وای شگفت
در پیش‌گرد ماه توکژدم سپر شود
هوش مصنوعی: اگر کژدمی که نمادی از خطر و زشتی است، به سپری برای ماه زیبای تو تبدیل شود، این واقعاً شگفت‌انگیز خواهد بود. در واقع، برخی چیزها می‌توانند در برابر زیبایی و نور تو ناپدید شوند و به شکلی نوین درآیند.
بیداد گرچه عادت ترکان بود
ترکی ندیده‌ام چو تو بیدادگر شود
هوش مصنوعی: سختی و ستم در واقع از ویژگی‌های معمول ترک‌هاست، اما من هرگز کسی را به اندازه تو ظالم و ستمگر ندیده‌ام.
هر جا که قدفرازی جانها هبا بود
هرجاکه رخ‌فروزی خونها هدر شه‌رد
هوش مصنوعی: هر جایی که زیبایی و شکوه وجود داشته باشد و دل‌ها به عشق و شوق پر پرواز بزنند، آنجا جایی است که زندگی و احساسات در آن به اوج خود می‌رسند.
با آنکه از غم تو به عالم شدم عَلَم
هر روز حال من علم‌الله بتر شود
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به خاطر غم تو در دنیا شناخته شدم، هر روز حال من بدتر از روز قبل می‌شود.
د‌ل ‌رند و لاابالی و شیدا شد از غمت
خرم غمی‌که مایهٔ چندین هنر شود
هوش مصنوعی: دل شاداب و بی‌خیال و عاشق شد به خاطر غمت، غمی که موجب بروز و ظهور هنرهای بسیاری شده است.
تو دل بری و رو‌زی ما خون دل بود
تو می خوری و قسمت ما دردسر شود
هوش مصنوعی: تو دل می بری و روزگار ما پر از غم و درد است، در حالی که تو از زندگی لذت میبری و قسمت ما فقط زحمت و مشکلات می‌شود.
گویی دو چشم من شمری پر کواکبست
هر شب‌که بی‌رخ توکواکب‌شمر شود
هوش مصنوعی: چشمان من مانند ستاره‌هایی هستند که هر شب در غیاب تو، ستاره‌ها را می‌شمارند.
آیی شبی به دامنم ای‌کاش مر مرا
تا دامنم ز سروقدت‌کاشمر شود
هوش مصنوعی: ای کاش شبی در آغوشم بگیری و با زیبایی‌ات باعث شوی تا دامنم پر از یاد تو شود.
زی مرز غاتفر به ساحت چرا رویم
هرجا تو پرده برفکنی غاتفر شود
هوش مصنوعی: از مرز غم و اندوه به کجا بروم؟ هر کجا که تو پرده را کنار بزنی، غم و اندوه از بین می‌رود.
و‌ر نسخه‌ یی برند ز رو‌یت به زنگبار
یغما شود حصار شود کاشغر شود
هوش مصنوعی: اگر نسخه‌ای از چهره‌ات به زنگبار برود، این چهره به دزدیده خواهد شد و تبدیل به حصاری محکم و امن خواهد گشت و همچنین به کاشغر تبدیل می‌شود.
چونان‌که سیم اشک من از رنگ لعل تو
مرجان شود عقیق شود معصفر شود
هوش مصنوعی: اشک‌های من به رنگ لب‌های سرخ تو تبدیل می‌شود و به مانند مرجان یا عقیق زیبا می‌شود.
ای ترک جز لبت شَهِدالله نیافتم
شهدی که پرده‌دار سی و دو گهر شود
هوش مصنوعی: ای معشوق ترک من، جز از لب‌های تو چیزی شیرین و خوشمزه نیافتم که بتواند این زیبایی و ارزش را به خوبی نشان دهد.
جز زلف تیرهٔ تو ندیدم‌که زاغ را
ماه دو هفته تعبیه در زیر پر شود
هوش مصنوعی: جز موهای سیاه تو چیزی ندیدم که مانند زاغ در زیر بال خود، ماهی که دو هفته عمرش است را جای دهد.
آهو کند ز خون جگر مشک و مشک را
زاهوی مشکبار تو خون در جگر شود
هوش مصنوعی: آهو به خاطر خون دلش عطر و بوی خوب را از خودش تولید می‌کند و این عطر ناشی از غم و اندوهی است که در دل دارد.
خالت به زیر زلف‌ گرید به رخ چنانک
هندویی از حبش به سوی شوشتر شود
هوش مصنوعی: چهره‌ات چنان زیباست که در زیر موهایت، به زیبایی اندام یک زن هندی از حبش می‌درخشد؛ گویی که به سمت شوشتر می‌آید.
ترکا توبی‌ که از دل سختت بر آب جوی
افسونی ار دمند به سختی حجر شود
هوش مصنوعی: اگر تو از دل سخت خود، افسونی بر آب جوی بگویی، آن آب به سختی سنگ تغییر خواهد کرد.
یا حسرتا بدین دل سختی‌که مر مراست
مشکل‌که تیر نالهٔ ماکارگر شود
هوش مصنوعی: آه، چه دردناک است برایم دل سنگین من که به راستی نشان‌دهندهٔ مشکلاتی است که برایم ایجاد می‌کند و نالهٔ من همچون تیر به دیگران آسیب خواهد زد.
ازعشق ‌روی‌ و موی ‌تو بی‌خواب‌وخور شدم
وین‌ عیش ‌عاشقست ‌که بی خواب و خور شود
هوش مصنوعی: به خاطر عشق زیبایی و موهای تو، من به بی‌خوابی و بی‌غذایی دچار شدم و این همان لذت عاشقانه است که باعث می‌شود انسان از خواب و خوراک بگذرد.
برخیز و می بیاور و بنشین و بوسه ده
تا جیب و آستین و لبم پر شکر شود
هوش مصنوعی: برخیز و شراب بیاور و بنشین و به من بوسه بزن تا جیب و آستین و لب‌هایم شیرین و پر از شکر شود.
یک ره میان بزم به عشرت کمر گشای
تا بویه دست من به میانت‌کمر شود
هوش مصنوعی: یک راهی در محفل شادی باز کن و خود را آزاد کن تا من هم بتوانم به تو نزدیک شوم.
از فر بخت تخت سلیمان دهم به باد
گر دل مرا به مور خطت راهبر شود
هوش مصنوعی: اگر تمام قدرت و عظمت تخت سلیمان را به باد دهم، فقط به این شرط که دلم به عشق تو راهنمایی شود.
طوبی لک ای نگار بهشتی‌که قامتت
طوبی‌صفت هماره به خوبی سمر شود
هوش مصنوعی: ای نگار دل‌انگیز، تو همچون درخت طوبی بهشتی هستی که همیشه قامت تو زیبایی و شگفتی به ارمغان می‌آورد.
برجه بیا بگو بشنو می بده بنوش
مگذار عمر بر سر بوک و مگر شود
هوش مصنوعی: بیا که زندگی را بچشیم و از زیبایی‌های آن لذت ببریم، نبایستی وقت خود را صرف چیزهای بیهوده کنیم و شاید فرصتی برای شادی و سرور به دست بیاوریم.
وز بهر آنکه رنج جهانت رود ز یاد
چندان بخوان مدیح ملک کت ز بر شود
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه رنج و دردهای زندگی‌ات فراموش شود، به اندازه‌ای که می‌خواهی، از ستایش پادشاه سخن بگو.
تا تنگ شکرت‌که در آن جای بوسه نیست
باشد که بوسه جای شه نامور شود
هوش مصنوعی: به محلی اشاره شده که به خاطر تنگی و عدم جا برای بوسه، بوسه‌ها می‌توانند به عنوان نشانه‌ای از عشق و احترام تبدیل شوند و در این موقعیت، ارزش و اهمیت بیشتری پیدا کنند.
شاه جهان فریدون‌کاندر صف نبرد
گردون چوگرد خنگ ورا بر اثر شود
هوش مصنوعی: پادشاه جهان فریدون، در میدان جنگ مانند گردی در میدان می‌چرخد و به راحتی بر دشمنان پیروز می‌شود.
آن بوالمظفری ‌که غبار سمند او
هنگام وقعه سرمهٔ چشم ظفر شود
هوش مصنوعی: آن شخص با عظمت که در میدان جنگ، گرد و غبار اسبش به مانند سرمه‌ای برای چشم پیروزی می‌شود.
نه‌ وهم با رکایب او همعنان رود
نه چرخ با عزایم او همسفر شود
هوش مصنوعی: نه، خیال و توهم نمی‌تواند هم‌قدم او شود و نه گردش روزگار می‌تواند با اراده‌های او همراهی کند.
هر آهویی ‌که در کنف حفظ او گریخت
نشگفت اگر معاینه چون شیر نر شود
هوش مصنوعی: هر آهویی که به دلیل محافظت فرار کند، شگفت‌انگیز نیست اگر در نهایت برای دفاع از خود مثل یک شیر نر قوی و شجاع شود.
جایی نبیند از جهت جاه او برون
تا هر کجا که پیک نظر پی‌سپر شود
هوش مصنوعی: در جایی که هیچ‌کس نتواند از مقام و منزلت او تغافل کند، او به هر کجا که نگاهش بیفتد، مورد توجه قرار می‌گیرد.
تا گه بود بر ایمن و گاهی بر ایسرش
گه ماه تیغ ‌گردد و گاهی سپر شود
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی، او از خطر در امان است و در زمان‌های دیگر دچار آسیب می‌شود. گاهی او مانند ماه درخشان و قوی است و گاهی به حالت دفاعی درمی‌آید.
ماند همی به ‌گرز تو در دست راد تو
گرکوه بوقبیس به بحر خزر شود
هوش مصنوعی: حضور تو مانند گرزی است که در دست یک مرد شجاع قرار دارد، حتی اگر کوه بوقبیس در دریای خزر هم فرو برود.
صیت عطای تست‌ که چون نور آفتاب
یک چشم زد ز خاور تا باختر شود
هوش مصنوعی: نام و شهرت بخشش و عطای تو مانند نور خورشید است که به محض تابیدن، از شرق تا غرب را روشن می‌کند.
تا پشت بوالبشر بگریزد ز بیم تو
گر نطفهٔ عدو ز سنانت خبر شود
هوش مصنوعی: اگر از ترس تو، دشمن پشتش به تو فرار کند، حتی اگر خبر وجودش از نطفه‌اش هم به تو برسد.
کمتر نتیجه‌یی بود از لطف و عنف تو
هر خیر و شر که حاملهٔ نفع و ضر شود
هوش مصنوعی: تعداد کمی از کارها و نتیجه‌هایی که به وجود آمده، از محبت و سختی تو بوده است؛ هر کار خوب یا بدی که به نفع یا ضرر کسی می‌انجامد.
کمتر وسیله‌یی بود از مهر وکین تو
هر نفع و ضر که رابطهٔ خیر و شر شود
هوش مصنوعی: به طور کلی، کمتر چیزی وجود دارد که از عشق و نفرت استفاده کند و هر فایده یا ضرری که به نوعی با خوبی و بدی مرتبط باشد.
هرخشک ‌و هر تری‌که‌به‌هر بحر و هر بریست
گاه نوال جود ترا ماحضر شود
هوش مصنوعی: هر خشک و تر که در هر دریا و هر خشکی وجود دارد، زمانی فرا می‌رسد که نعمت و بخشش تو در دسترس قرار می‌گیرد.
حزم تو اختراع وجود و عدم‌ کند
رای تو پیشکار قضا و قدر شود
هوش مصنوعی: احتیاط و دقت تو باعث می‌شود که وجود و عدم به خاطر تو شکل بگیرند و نظر تو می‌تواند نقش مهمی در تقدیر و سرنوشت ایفا کند.
لله درّک ای ملکی‌ کز هراس تو
در چشم مور شیر ژیان مستتر شود
هوش مصنوعی: ای فرشته، از عظمت و شکوه تو آن‌چنان هراس در دل مور است که حتی شیر در جنگل نیز در برابر تو پنهان می‌شود.
نبود عجب‌ که نطفهٔ خصمت ز بطن مام
از بیم باژگونه به صلب پدر شود
هوش مصنوعی: شگفتی نیست که نطفهٔ دشمن تو از رحم مادر به‌خاطر ترس از نابودی، به کمک پدر منتقل شود.
تنها نه جانور شود از هیبتت‌ گیا
کز رحمت تو نیزگیا جانور ش‌رد
هوش مصنوعی: تنها جانور نیست که از قدرت و عظمت تو تحت تأثیر قرار می‌گیرد، بلکه گیاهان نیز از رحمت تو جان‌دار می‌شوند.
هر نطفه‌یی زکلک تو تخم عنایتیست
کز آن هزار شاخ امل بارور شود
هوش مصنوعی: هر نطفه‌ای که از خیال تو شکل می‌گیرد، بذری از محبت و لطف توست که از آن، هزاران آرزو و امید شکوفا می‌شود.
بر نیل مصر تابد اگر برق تیغ تو
آبش شرار گردد و موجش شرر شود
هوش مصنوعی: اگر تیغ تو در آسمان مصر بدرخشد، آب نیل به آتش خواهد آمد و موج‌هایش شعله‌ور خواهند شد.
در بزم مادح تو فلک پهن‌ کرده‌ گوش
تا از مدایحت چو صدف پر درر شود
هوش مصنوعی: در محفل ستایش تو، آسمان گوش‌ها را باز کرده تا از ستایشت مانند صدفی پر از مروارید شود.
بر درگهت نماز برد از در نیاز
هر صبح ‌کافتاب ز مشرق بدر شود
هوش مصنوعی: هر صبح، خورشید از سمت شرق طلوع می‌کند و در پیشگاه تو دعا و نیایش می‌کنم.
از بیم برق تیغ تو در دودمان خصم
مشکل‌که هیچ ظفه ازین پس پسر شود
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از ضربه‌ی تند و برنده‌ی تو، نسل دشمنان مشکل‌دار می‌شود و از این به بعد هیچ پسری نخواهد توانست به دنیا بیاید.
زان ساده شد چو اطلس رومی مهین سپهر
تا جامهٔ جلال ترا آستر شود
هوش مصنوعی: از سادگی و زیبایی اطلس روم، سپهر (آسمان) به این نتیجه رسید که برای پوشاندن خود به جلال، به آستر تو نیاز دارد.
آتش ‌کشد نفیر و ز دل برکشد زفیر
خصم ترا به حشر مقر گر سقر شود
هوش مصنوعی: اگر آتش درونت به زبانه‌کشی بیفتد و از دلت خروش و فریاد برآید، حالا اگر دشمن تو در محفل قیامت حاضر باشد، آیا وضعیت و سرنوشت او تغییر خواهد کرد؟
خصم ترا به جنت اگر جا دهد خدای
جنت سقر شود چو مر او را مقر شود
هوش مصنوعی: اگر خدا به دشمن تو در بهشت جا دهد، بهشت برای او همچون جهنم خواهد شد، چون او آنجا را به بدی رفتار خود پر می‌کند.
روزی‌که از هزاهز ترکان فتنه‌جوی
اقطاع روزگار پر از شور و شر شود
هوش مصنوعی: روزی فرا می‌رسد که زدوخورد و فتنه‌های ترک‌زبانان باعث می‌شود زندگی پر از آشفتگی و هیجان شود.
مغز ستاره از شرر تیغ بردمد
گوش زمانه از فزع‌ کوس‌ کر شود
هوش مصنوعی: نور ستاره با تابش تیغ خنجر روشن می‌شود و در این حال گوش زمانه از صدای ناگوار و وحشت‌زای شکست کر خواهد شد.
گردون شود چو بیشهٔ شیران مردمال
از تیر چوبهاکه به عیوق بر شود
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان مانند جنگل شیران شود، مردان بزرگی از تیرک‌های چوبی عبور خواهند کرد و به سوی عیوق خواهند رفت.
ای بس صلیبها که شود در هوا پدید
چون تیرها برنده با یکدگر شود
هوش مصنوعی: بسیاری از صلیب‌ها در آسمان نمایان خواهند شد، همانند تیرهایی که به سرعت و با شدت به هم برخورد می‌کنند.
احجار پهنه جوشن و خود و زره شود
اشجار عرصه ناوک و تیغ و تبر شود
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف طبیعت و جنگ می‌پردازد. او بیان می‌کند که سنگ‌ها و منافذ زره‌پوش، به دلیل جنگ و نبرد، تبدیل به درختان و فضای جنگی می‌شوند. این مفهوم اشاره به تأثیرات مخرب جنگ بر طبیعت دارد و به نوعی پیوندی بین عناصر جنگی و طبیعت برقرار می‌کند. جنگ، درختان را به تیر و تیغ تبدیل می‌کند و نشان‌دهنده ویرانی و تغییرات عظیمی است که نبردها بر زندگی و محیط زیست می‌گذارند.
نوک سنانت از جگر خصم نابکار
خون آن قدر خورد که به رنگ جگر شود
هوش مصنوعی: سنانه، (نوعی نیزه) آنقدر از دشمن بدذات خون گرفته که خودش به رنگ خون او درآمده است.
از آب هفت دریا تف سنان تو
نگذارد آن قدر که پی مور تر شود
هوش مصنوعی: تف سنان تو به قدری قوی است که حتی آب هفت دریا هم نمی‌تواند آن را تحت تاثیر قرار دهد و باعث تغییر حال و روز تو شود.
دیبای سرخ‌ گسترد از بس پرند تو
دشت وغا معاینه چون شوشتر شود
هوش مصنوعی: در دشت پر از پرندگان، دیبای قرمز به‌طرز زیبا و جالبی جلوه‌گری می‌کند، مانند شوشتر که با جذابیت خاص خود نمایان می‌شود.
تا بنگرد نبرد تو در دشت‌ کارزار
خود یلان چو درع سراپا بصر شود
هوش مصنوعی: به این معنی که: زمانی که تو در میدان جنگ به نمایش قدرت و شجاعت خود می‌پردازی، (نتیجه‌اش) مثل این است که دلاوران و شیرمردان در برابر تو، سرتاسر چشم و نگاه می‌شوند و به تماشای نبردت می‌نشینند.
در دست دشمن تو زبانی شود سنان
تا سر کند فغان و بر او نوحه‌گر شود
هوش مصنوعی: دشمن در دست تو به تدبیری می‌آید که به عنوان سلاحی مرگبار عمل کند و درد و اندوهی را به وجود آورد، به طوری که بر آن فرد به عزاداری و نوحه‌خوانی بپردازند.
شاهاگر این قصیده شود مر ترا پسند
چون صیت همتت به جهان مشتهر شود
هوش مصنوعی: اگر این شعر مورد پسند تو باشد، بدین معناست که شهرت و بزرگی اراده‌ات در جهان شناخته خواهد شد.
چون سیم و زر عزیز بود لیک خود مباد
کاو نزد شاه خوارتر از سیم و زر شود
هوش مصنوعی: پس از آنکه طلا و نقره ارزشمند هستند، اما هیچ‌گاه نباید خود را از آن‌ها کم‌ارزش‌تر دانست، زیرا کسی که در نزد شاه مقام و ارزشی نداشته باشد، حتی از طلا و نقره نیز بی‌ارزش‌تر می‌شود.
او چون‌گهر یتیم بود شه یتیم‌دوست
شایدگر از قبول ملک مفتخر شود
هوش مصنوعی: او مانند گوهری یتیم است که شاید پادشاهِ یتیم‌دوست، به خاطر پذیرش او در ملک، افتخار کند.
گو شاهم اعتبار کند گرچه‌ گفته‌اند
«‌یارب مباد آنکه ‌گدا معتبر شود»‌
هوش مصنوعی: بگذار شاه به من اهمیت دهد، هرچند گفته‌اند که وای بر ما اگر در پیشگاه او گدایان نیز مهم شوند.
گرچه ز طول مدح تو کس را ملال نیست
لیکن به ار ثنا به دعا مختص شود
هوش مصنوعی: هرچند کسی از مدح و ستایش تو خسته نمی‌شود، اما دعا و ثنای تو باید به خودت اختصاص یابد.
چون جیب قوس سینهٔ خصمت دریده‌ باد
چندان‌که خط سهم عمود وتر شود
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن تو به قدری آسیب دیده که مانند جعبه‌ای پاره شده است، به گونه‌ای که خط فاصل بین عمود و وتر نیز تغییر کرده است.
جاری چو آب امر تو درکوه و دشت باد
ساری چو باد حکم تو در بحر و بر شود
هوش مصنوعی: فرمان تو مانند آب در دشت و کوه به راحتی جاری است و مانند باد در دریا و خشکی، حکم تو همه جا نفوذ دارد.