گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - فی مدح سلطان العادل محمد شاه غازی رحمه‌الله علیه

عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را
پشت‌پا زن دور چرخ وگردش ایام را
سین ساغر بس بود ای ترک ما را روز عید
گو نباشد هفت سین رندان دردآشام را
خلق را بر لب حدیث جامة نو هست و من
از شراب‌کهنه می‌خواهم لبالب جام را
هرکسی شکر نهد بر خوان و بر خواند دعا
من ز لعل شکرینت طالبم دشنام را
هر تنی را هست سیم و دانة‌گندم به دست
مایلم من دانة خال تو سیم اندام را
سیر برخوانست مردم را و من از عمر سیر
بی‌دل آرامی‌که برده است از دلم آرام را
پسته و بادام نقل روز نوروز است و من
با لب و چشمت نخواهم پسته و بادام را
عود اندر عید می‌سوزند و من نالان چو عود
بی‌بتی‌کز خال هندو ره زند اسلام را
یکدگر راخلق‌می‌بوسند ومن زین‌غم هلاک
گرچه بوسد دیگری آن شوخ شیرین‌کام را
سرکه بردستارخوان‌خلق وهمچون‌سرکه دوست
می‌کند بر ما ترش‌ رنگین رخ‌گلفام را
خلق را در سال روزی عید و من از چهر شاه
عید دارم سال و ماه و هفته صبح و شام را
لاجرم این عید خاص من‌که بادا پایدار
کر و فرش بشکند بازار عید عام را
آسمان دین و دولت‌کز هلالی شکل تیغ
گاه‌کین بر هیأت جوزاکند بهرام را
بانگ‌رب ارحم برآید از زمین و آسمان
هر زمان‌کان سام صولت برکشد صمصام را
خصم از روی خرد با وی ندارد دشمنی
اقتضایی هست آخر علت سرسام را
در دل او نیست‌کین دشمنان آری به طبع
آدمی در دل نگیردکینة انعام را
کاش پیش از انعقاد نطفة اعدای تو
ایزد اندر نار نیران سوختی ارحام را
هرکه باوی‌کینه‌جوید عقل‌گویدکاین سفیه
کین نیاغازیدی ار آگه بدی انجام را
خصم‌بگریزد ز سهمش آری‌آری اشکبوس
چون‌کشدگرزگران دل بگسلد رهام را
بدر دنیا صدر دین ای‌کاندر ایوان می‌کند
گفت جان بخشت مصور صورت الهام را
باتو هرکس‌کین سگالد نیست‌هشیار ار نه‌مرد
تا خرد دارد نخاردگردن ضرغام را
جاودان مانی و خوانی هر صباح روز عید
عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را
پشت‌پا زن دور چرخ وگردش ایام را
هوش مصنوعی: عید است، ای ساقی، بیا و جام را به دست ما بده. بر چرخ و گردش روزگار بی‌اعتنا باش و فقط از لحظه‌های خوش لذت ببریم.
سین ساغر بس بود ای ترک ما را روز عید
گو نباشد هفت سین رندان دردآشام را
هوش مصنوعی: ای ترک، دیگر از ساغر (جام) و مراسم هفت سین صحبت نکن. در روز عید، برای رندان و تعریف‌کردن از آنان کافی است که بگوییم، بر ما نوشیدن و درد دل‌گفتن مقدس‌تر از این رسم‌هاست.
خلق را بر لب حدیث جامة نو هست و من
از شراب‌کهنه می‌خواهم لبالب جام را
هوش مصنوعی: مردم در حال شنیدن داستان‌ها و اخبار جدید هستند و من به دنبال یادآوری‌های قدیمی و تجربه‌های گذشته هستم.
هرکسی شکر نهد بر خوان و بر خواند دعا
من ز لعل شکرینت طالبم دشنام را
هوش مصنوعی: هر کسی به نوعی شکرگزاری می‌کند و دعا می‌خواند، اما من از لب‌های شیرین تو چیز دیگری می‌طلبم و به لحن محبت‌آمیز تو درود می‌فرستم.
هر تنی را هست سیم و دانة‌گندم به دست
مایلم من دانة خال تو سیم اندام را
هوش مصنوعی: هر فردی در دنیای خود دارایی‌هایی مانند طلا و گندم دارد، اما من بیشتر از هر چیزی به زیبایی و جذابیت تو که مانند جواهر می‌درخشد، علاقه‌مندم.
سیر برخوانست مردم را و من از عمر سیر
بی‌دل آرامی‌که برده است از دلم آرام را
هوش مصنوعی: زندگی به سرعت در حال گذر است و مردم مشغولیت‌های خود را دارند، اما من از این گذر زمان و سال‌های عمر خود بی‌خبر و بی‌دل آرامم، زیرا آن آرامشی که در دلم بود را از من گرفته است.
پسته و بادام نقل روز نوروز است و من
با لب و چشمت نخواهم پسته و بادام را
هوش مصنوعی: پسته و بادام مخصوص روز نوروز هستند، اما من با لبخند و چشمانت نیازی به این خوراکی‌ها ندارم.
عود اندر عید می‌سوزند و من نالان چو عود
بی‌بتی‌کز خال هندو ره زند اسلام را
هوش مصنوعی: در جشن و شادی‌ها بوی خوش عود به مشام می‌رسد، اما من همچون عود بی‌صاحب، ناله می‌کنم و احساس تنهایی می‌کنم. در حالی که زیبایی و شور زندگی اطرافم را احاطه کرده، من به طرز غم‌انگیزی در حسرتی عمیق به سر می‌برم.
یکدگر راخلق‌می‌بوسند ومن زین‌غم هلاک
گرچه بوسد دیگری آن شوخ شیرین‌کام را
هوش مصنوعی: مردم به یکدیگر محبت می‌کنند و یکدیگر را می‌بوسند، اما من از این غم هلاک شدم، هرچند که دیگری آن معشوق خوش‌اخلاق را ببوسد.
سرکه بردستارخوان‌خلق وهمچون‌سرکه دوست
می‌کند بر ما ترش‌ رنگین رخ‌گلفام را
هوش مصنوعی: سرکه در دست مردم است و مانند سرکه، دوستی نیز می‌تواند باعث ترش‌رویی شود و رنگی شبیه به چهره گل‌های زیبا بگیرد.
خلق را در سال روزی عید و من از چهر شاه
عید دارم سال و ماه و هفته صبح و شام را
هوش مصنوعی: مردم هر سال روز عید دارند، اما من به خاطر چهره شاه، هر روز و هر لحظه‌ام عید است.
لاجرم این عید خاص من‌که بادا پایدار
کر و فرش بشکند بازار عید عام را
هوش مصنوعی: این روز خاص من است که باید همیشه باقی بماند و به همین دلیل جشن عمومی را زیر پا می‌گذارد.
آسمان دین و دولت‌کز هلالی شکل تیغ
گاه‌کین بر هیأت جوزاکند بهرام را
هوش مصنوعی: آسمان دین و حکومت مانند ماه هلالی است که در زمان جنگ، تیغ خود را بر سر بهرام فرود می‌آورد.
بانگ‌رب ارحم برآید از زمین و آسمان
هر زمان‌کان سام صولت برکشد صمصام را
هوش مصنوعی: هر زمان که در زمین و آسمان صدای رحمت و نجاتی به گوش می‌رسد، به خاطر آن است که وقت سختی و خطر فرارسیده و نیازی به کمک احساس می‌شود.
خصم از روی خرد با وی ندارد دشمنی
اقتضایی هست آخر علت سرسام را
هوش مصنوعی: دشمن با عقل و فکر با او دشمنی ندارد، اما در نهایت، دلیلی برای دیوانگی و جنون وجود دارد.
در دل او نیست‌کین دشمنان آری به طبع
آدمی در دل نگیردکینة انعام را
هوش مصنوعی: در دل او کینه‌ای از دشمنان وجود ندارد، زیرا طبیعت انسان به گونه‌ای است که کینه و حسد را نسبت به نعمت‌ها و بخشش‌ها در دل نمی‌پروراند.
کاش پیش از انعقاد نطفة اعدای تو
ایزد اندر نار نیران سوختی ارحام را
هوش مصنوعی: کاش قبل از اینکه نطفه‌ی دشمنان تو بسته شود، خداوند آن‌ها را در آتش عذاب می‌کرد و رحم‌هایشان را می‌سوزاند.
هرکه باوی‌کینه‌جوید عقل‌گویدکاین سفیه
کین نیاغازیدی ار آگه بدی انجام را
هوش مصنوعی: هر کسی که با کینه و دشمنی به سراغ او برود، عقل به او می‌گوید که این فرد احمق است و اگر می‌دانست که در نهایت چه عواقبی دارد، هرگز این جنگ و کینه را آغاز نمی‌کرد.
خصم‌بگریزد ز سهمش آری‌آری اشکبوس
چون‌کشدگرزگران دل بگسلد رهام را
هوش مصنوعی: دشمن از بخش خود فرار می‌کند، آری، آری. اشکی که مانند باران می‌بارد، چنان که دل را از هم می‌گسلد و فرصت می‌دهد تا بروم.
بدر دنیا صدر دین ای‌کاندر ایوان می‌کند
گفت جان بخشت مصور صورت الهام را
هوش مصنوعی: در این دنیا، کسی که در صدر دین قرار دارد، در حقیقت در آغوش معانی عمیق قرار دارد. او با کلام و نور خود، جان‌های دیگران را با الهام و زیبایی نقش می‌زند.
باتو هرکس‌کین سگالد نیست‌هشیار ار نه‌مرد
تا خرد دارد نخاردگردن ضرغام را
هوش مصنوعی: اگر کسی با تو دشمنی کند و هشیار نباشد، او مردی نیست که از عقل و درک برخوردار باشد، زیرا شیر، گردن خود را در برابر او نمی‌ساید.
جاودان مانی و خوانی هر صباح روز عید
عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را
هوش مصنوعی: هر روز عید، تو همیشه موجود و حاضر هستی؛ ای ساقی بیا و جام را به گردش درآور.