برگردان به زبان ساده
عید شد ساقی بیا در گردش آور جام را
پشت پا زن دور چرخ و گردش ایام را
هوش مصنوعی: عید است، ای ساقی، بیا و جام را به دست ما بده. بر چرخ و گردش روزگار بیاعتنا باش و فقط از لحظههای خوش لذت ببریم.
سین ساغر بس بود ای ترک ما را روز عید
گو نباشد هفت سین رندان دردآشام را
هوش مصنوعی: ای ترک، دیگر از ساغر (جام) و مراسم هفت سین صحبت نکن. در روز عید، برای رندان و تعریفکردن از آنان کافی است که بگوییم، بر ما نوشیدن و درد دلگفتن مقدستر از این رسمهاست.
خلق را بر لب حدیث جامهٔ نو هست و من
از شراب کهنه میخواهم لبالب جام را
هوش مصنوعی: مردم در حال شنیدن داستانها و اخبار جدید هستند و من به دنبال یادآوریهای قدیمی و تجربههای گذشته هستم.
هرکسی شکر نهد بر خوان و برخواند دعا
من ز لعل شکرینت طالبم دشنام را
هوش مصنوعی: هر کسی به نوعی شکرگزاری میکند و دعا میخواند، اما من از لبهای شیرین تو چیز دیگری میطلبم و به لحن محبتآمیز تو درود میفرستم.
هر تنی را هست سیم و دانةهٔ گندم به دست
مایلم من دانهٔ خال تو سیم اندام را
هوش مصنوعی: هر فردی در دنیای خود داراییهایی مانند طلا و گندم دارد، اما من بیشتر از هر چیزی به زیبایی و جذابیت تو که مانند جواهر میدرخشد، علاقهمندم.
سیر بر خوانست مردم را و من از عمر سیر
بیدل آرامی که برده است از دلم آرام را
هوش مصنوعی: زندگی به سرعت در حال گذر است و مردم مشغولیتهای خود را دارند، اما من از این گذر زمان و سالهای عمر خود بیخبر و بیدل آرامم، زیرا آن آرامشی که در دلم بود را از من گرفته است.
پسته و بادام نقل روز نوروز است و من
با لب و چشمت نخواهم پسته و بادام را
هوش مصنوعی: پسته و بادام مخصوص روز نوروز هستند، اما من با لبخند و چشمانت نیازی به این خوراکیها ندارم.
عود اندر عید میسوزند و من نالان چو عود
بیبتی کز خال هندو ره زند اسلام را
هوش مصنوعی: در جشن و شادیها بوی خوش عود به مشام میرسد، اما من همچون عود بیصاحب، ناله میکنم و احساس تنهایی میکنم. در حالی که زیبایی و شور زندگی اطرافم را احاطه کرده، من به طرز غمانگیزی در حسرتی عمیق به سر میبرم.
یکدگر را خلق میبوسند و من زین غم هلاک
گرچه بوسد دیگری آن شوخ شیرینکام را
هوش مصنوعی: مردم به یکدیگر محبت میکنند و یکدیگر را میبوسند، اما من از این غم هلاک شدم، هرچند که دیگری آن معشوق خوشاخلاق را ببوسد.
سرکه بر دستارخوان خلق و همچون سرکه دوست
میکند بر ما ترش رنگین رخ گلفام را
هوش مصنوعی: سرکه در دست مردم است و مانند سرکه، دوستی نیز میتواند باعث ترشرویی شود و رنگی شبیه به چهره گلهای زیبا بگیرد.
خلق را در سال روزی عید و من از چهر شاه
عید دارم سال و ماه و هفته صبح و شام را
هوش مصنوعی: مردم هر سال روز عید دارند، اما من به خاطر چهره شاه، هر روز و هر لحظهام عید است.
لاجرم این عید خاص من که بادا پایدار
کر و فرش بشکند بازار عید عام را
هوش مصنوعی: این روز خاص من است که باید همیشه باقی بماند و به همین دلیل جشن عمومی را زیر پا میگذارد.
آسمان دین و دولت کز هلالی شکل تیغ
گاه کین بر هیأت جوزا کند بهرام را
هوش مصنوعی: آسمان دین و حکومت مانند ماه هلالی است که در زمان جنگ، تیغ خود را بر سر بهرام فرود میآورد.
بانگ رب ارحم برآید از زمین و آسمان
هر زمان کان سام صولت برکشد صمصام را
هوش مصنوعی: هر زمان که در زمین و آسمان صدای رحمت و نجاتی به گوش میرسد، به خاطر آن است که وقت سختی و خطر فرارسیده و نیازی به کمک احساس میشود.
خصم از روی خرد با وی ندارد دشمنی
اقتضایی هست آخر علت سرسام را
هوش مصنوعی: دشمن با عقل و فکر با او دشمنی ندارد، اما در نهایت، دلیلی برای دیوانگی و جنون وجود دارد.
در دل او نیستکین دشمنان آری به طبع
آدمی در دل نگیرد کینهٔ انعام را
هوش مصنوعی: در دل او کینهای از دشمنان وجود ندارد، زیرا طبیعت انسان به گونهای است که کینه و حسد را نسبت به نعمتها و بخششها در دل نمیپروراند.
کاش پیش از انعقاد نطفهٔ اعدای تو
ایزد اندر نار نیران سوختی ارحام را
هوش مصنوعی: کاش قبل از اینکه نطفهی دشمنان تو بسته شود، خداوند آنها را در آتش عذاب میکرد و رحمهایشان را میسوزاند.
هرکه با وی کینه جوید عقل گوید کاین سفیه
کین نیاغازیدی ار آگه بدی انجام را
هوش مصنوعی: هر کسی که با کینه و دشمنی به سراغ او برود، عقل به او میگوید که این فرد احمق است و اگر میدانست که در نهایت چه عواقبی دارد، هرگز این جنگ و کینه را آغاز نمیکرد.
خصم بگریزد ز سهمش آری آری اشکبوس
چون کشد گرز گران دل بگسلد رهام را
هوش مصنوعی: دشمن از بخش خود فرار میکند، آری، آری. اشکی که مانند باران میبارد، چنان که دل را از هم میگسلد و فرصت میدهد تا بروم.
بدر دنیا صدر دین ای کاندر ایوان میکند
گفت جان بخشت مصور صورت الهام را
هوش مصنوعی: در این دنیا، کسی که در صدر دین قرار دارد، در حقیقت در آغوش معانی عمیق قرار دارد. او با کلام و نور خود، جانهای دیگران را با الهام و زیبایی نقش میزند.
با تو هرکس کین سگالد نیست هشیار ار نه مرد
تا خرد دارد نخارد گردن ضرغام را
هوش مصنوعی: اگر کسی با تو دشمنی کند و هشیار نباشد، او مردی نیست که از عقل و درک برخوردار باشد، زیرا شیر، گردن خود را در برابر او نمیساید.
جاودان مانی و خوانی هر صباح روز عید
عید شد ساقی بیا در گردش آور جام را
هوش مصنوعی: هر روز عید، تو همیشه موجود و حاضر هستی؛ ای ساقی بیا و جام را به گردش درآور.
حاشیه ها
1404/07/20 20:10
سیدمحمد جهانشاهی
قاآنی » قصاید »
قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - فی مدح سلطان العادل محمد شاه غازی رحمهالله علیه
عید شد ساقی ، بیا در گردش آور جام را
پشت پا زن ، دورِ چرخ و گردشِ ایّام را
سینِ ساغر بس بوَد ، ای ترک ، ما را روزِ عید
گو نباشد هفت سین ، رندانِ دُردآشام را
خلق را بر لب ، حدیثِ جامهٔ نو هست و من
از شرابِ کهنه میخواهم لبالب ، جام را
هرکسی شکَّر نهد بر خوان و برخوانَد دعا
من ز لعلِ شکَّرینَت ، طالبم دشنام را
هر تنی را هست سیم و دانه ی گندم به دست
مایلم من ، دانهٔ خالِ تو ، سیم اندام را
سیر بر خوان است مردم را و من از عمر سیر
بیدل آرامی ، که برده است از دلم ، آرام را
پسته و بادام ، نُقلِ روزِ نوروز است و من
با لب و چشمت نخواهم ، پسته و بادام را
عود اندر عید میسوزند و من نالان چو عود
بیبتی کز خالِ هندو ، ره زنَد اسلام را
یکدگر را خلق میبوسند و من زین غم هلاک
گرچه بوسد دیگری ، آن شوخِ شیرینکام را
سرکه بر دستارخوانِ خلق و همچون سرکه ، دوست
میکند بر ما ترُش ، رنگین رخِ گلفام را
خلق را در سال روزی عید و من از چهرِ شاه
عید دارم سال و ماه و هفته ، صبح و شام را
لاجرم این عیدِ خاصِ من ، که بادا پایدار
کرّ و فرَّش بشکند ، بازارِ عیدِ عام را
آسمانِ دین و دولت ، کز هلالی شکل تیغ
گاه کین بر هیأتِ جوزا کند ، بهرام را
بانگِ ربّ اِرحَم برآید ، از زمین و آسمان
هر زمان کان سام صولت ، برکشد صمصام را
خصم از رویِ خرَد ، با وی ندارد دشمنی
اقتضایی هست آخر ، علّتِ سرسام را
در دلِ او نیستکینِ دشمنان ، آری به طبع
آدمی در دل نگیرد ، کینهٔ اَنعام را
کاش ، پیش از انعقادِ نطفهٔ اَعدایِ تو
ایزد اندر نارِ نیران سوختی ، اَرحام را
هرکه با وی کینه جوید ، عقل گوید ، کاین سفیه
کین نیاغازیدی ، ار آگه بُدی انجام را
خصم بگریزد ز سهمَش ، آری آری اشکبوس
چون کشد گرزِ گران ، دل بگسلد رهام را
بدرِ دنیا ، صدرِ دین ای ، کاندر ایوان میکند
گفتِ جان بخشت ، مصوِّر صورتِ الهام را
با تو هرکس کین سگالد ، نیست هشیار ، ار نه مرد
تا خرَد دارد ، نخارد گردنِ ضرغام را
جاودان مانیّ و خوانی هر صباحِ روزِ عید
عید شد ساقی ، بیا در گردش آور جام را