گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح امیرالامراء نظام الدوله حسین خان در ایام حکومت فارس

دلی که هر چه کند بر مراد یار کند
نخست ترک مراد خود اختیارکند
گرچه ترک مراد خود اختیاری نیست
که عاشق آنچه نماید به اضطرارکند
غریب را که به غربت اسیر یاری شد
که گفته بود اقامت در آن دیارکند
به اضطرار کمندش برد به جانب شهر
غزال را که به صحرا کسی شکار کند
ولی غزال از آن پس که شد اسیرکمند
جز آنکه گردن طاعت نهد چکار کند
ز قید صورت و معنی کسی تواند رست
که در هوای یکی ترک صدهزار کند
نخست آیت فرقان عاشقی حمدست
که حمد پیشه‌ کند هرکه رو به یار کند
نه با ارادت او نام مال و جاه برد
نه با محبت او فکر ننگ و عارکند
بلاست یکه‌سواری ستاده در صف عشق
کسیست مرد که آهنگ آن سوار کند
محیط دایره آن‌کس به‌سر تواند برد
که پای جهد چو پرگار استوار کند
نه عاشقست‌کسی‌کز ملامت اندیشد
که هرکه می‌طلبد صبر بر خمارکند
نه رستمست‌کسی‌کز مصاف رویین‌تن
سپر بیفکند و ترک‌ کارزار کند
نه عاشقست چو بلبل‌ کسی به صورت ‌‌گل
که احتراز ز گلچین و زخم خار کند
به ‌کیش عشق کمان‌وار گوشمالش ده
چو تیر هرکه ز قربان شدن فرارکند
به اتفاق بزرگان کسیست طالب‌گنج
که مشت تا به ‌کتف در دهان مار کند
کسیست طالب یوسف به اعتقاد درست
که صد رهش چو زلیخا عزیز خوار کند
روان فدای خلیلی نما چو اسماعیل
ورت زمانه چو ابلیس سنگسار کند
چنانکه من ز رخ ماه خود نتابم مهر
به صد بلا اگرم عشق او دچارکند
هزارگونه جفا دیدم از جهان و هنوز
دلم متابعت مهر آن نگارکند
نگار نام بتست و بتی بود مه من
که ماه سجده بر او صد هزار بارکند
دمیده مشک ‌خطش ‌گویی آن دو آهوی ‌چشم
بر آن سرست‌که مشک خود آشکارکند
رخش سیه شده اندک ز همنشینی زلف
سیاه‌کار نکو را سیاه‌کار کند
به ملک روم اگر چین‌ زلف بگشاید
فضای مملکت روم زنگبار کند
به وقت ناز چو کاکل به روی بپریشد
چو شعر من همه آفاق مشکبار کند
چو شام تیره حصاری کشد ز چنبر زلف
چو ماه چارده جا اندران حصار کند
به وصل عکس رخ او به هجر خون دلم
به هر دو وقت مرا د‌یده لاله‌زار کند
به حیله ‌کس نتواند برو چشاند زهر
که زهر را لب او شه خوشگوار کند
مرا بهار و خزان هر دو پیش یکسان است
که او به چهره خزان مرا بهارکند
وگر بهشت دهندم‌ کناره می‌گیرم
در آن زمان‌که مرا -ای درکنار‌ کند
هرآنکه هست خریدار ماه صورت او
فلک ز مهر بر او مشتری نثار‌ند
چگونه‌در شب تاریک خوانمش بر خویش
که جلوهٔ رخ او لیل را نهار کند
دکان مشک فرو شست گویی آن سر زلف
که طبله طبله برو مشک چین قطار کند
خلیفهٔ شب و روزست زانکه‌گیتی را
به چهره روشن سازد به ط‌ره تار کند
به جبر بوسه زند بر لب و دهان کسی
که مدح و منقبت صاحب اختیار کند
کهینه بندهٔ خسرو مهینه خواجهٔ عصر
که روزگار به ذات‌ وی افتخارکند
فضای مملکت عصر را مساعی او
بدان رسیده ‌که آزرم قندهار کند
به روز همتش ار دانه بر زمین پاشند
هنوز ناشده در خاک، برگ و بار کند
کس ار به باع برد نام او عجب نبوذ
که مرغ مدحش‌ از اوج شاخسار کند
ز شرم همت او بحرها عرق ریزند
اگر به عزم سفر رو سوی بحار کند
وگر زبانه‌کشد تیغ او به بحر محیط
هرآنچه آب بود اندرو بخارکند
همین نه مدحت خسرو کند به بیداری
که چون به خواب رود مدح شهریار کند
به حزم توسن اجرام را نماید زین
به بخت بُختی افلاک را مهار کند
به تیغ روز وغا ملک را سمین سازد
به‌کلک‌گاه سخا‌گنج را نزارکند
چنان بود کف او زرفشان ز فرط کرم
که نامه را گه تحریر زرنگار کند
عدو ز فکرت شمشیر او به روز نبرد
اگر به خلد برندش‌ خیال نارند
به روز رزم‌ که‌ گردون سیاه‌پوش شود
ز بسکه‌ گرد سپه بر فلک‌گذار ‌کند
بر آفتاب شود شاهراه منطقه‌ گم
همی ز هر طرف آسیمه‌سر مدار کند
ز بسکه حادثه بارد ز آسمان به زمین
زمین چو منهزمان بانگ زینهار کند
امل به روز بقا خنده قاه‌قاه زند
اجل ز بیم فنا گریه زار زار‌ کند
به‌گرد معرکه‌گرده‌ن ستاده سرگردان
که در میانه اگر گم شود چه کار کند
سپهر پشت نماید زمین ‌شکم دزدد
دمی ‌که دست بر آن‌ گرز گاوسار کند
سنان نیزهٔ او را زمانه از سر خصم
گمان شاخ درختان میوه‌دار کند
زهی‌ سخای‌ تو چندان‌ که حرص‌ همت تو
گهر ز سنگ و زر از خاک شوره زار کند
مخالفت چوشود کشته سرفرازترست
از آنکه جا ز زمین بر فراز دار کند
به چشم فتنه‌که در خواب باد تا محشر
بلارکت اثر برگ کو کنار کند
کند ز عدل تو گرگ آنچنان حراست میش
که دایه تربیت طفل شیرخوار کند
ز اهتمام تو ملک آنچنان بود ایمن
که عنکبوت نیارد مگس شکار کند
به ضرب آهن تیغش برآری از دل سنگ
به سنگ خصمت اگر جای چون شرار کند
حساب نیک و بد خلق را به روز جزا
به نیم لحظه تواندکه‌‌ کردگار کند
ولیک روز جزا زان دراز شد کایزد
عطا و جود تو ‌را یک‌ به یک شمار کند
بزرگوارا این خادمت ز بیجایی
بدان رسیده ‌که از مملکت فرار کند
نه آتشست‌که بالا رود به چرخ اثیر
نه صرصرست که در بحر و بر گذار کند
نه شیر شرزه‌ که در بیشه معتکف‌ گردد
نه مارگرزه‌که آرامگه به غارکند
نه قمری است ‌که بر شاخ سرو گیرد جای
نه مرغ‌زارکه مأوا به مرغزار کند
نهنگ نیست که ساکن شود به لجهٔ بحر
پلنگ نیست ‌که مسکن به ‌کوهسار کند
فرشته نیست‌که بر آسمان‌گشاید بال
ستاره نیست‌ که گرد فلک مدار کند
نه خاک تاری تا رو نهد به مرکز خویش
نه آب جاری تا جا به جویبار کند
نه عقل صرف‌که در لامکان مکان‌گیرد
نه جان پاک‌ که بی‌جایی اختیار کند
نهنگ لجهٔ فضلست و دست او دریا
از آن عزیمت دریا نهنگ‌وار کند
گرفتم آنکه بود در شاهوار سخن
نه جایگه به صدف دُرّ شاهوار کند
گرفتم آنکه بود مهر نوربار هنر
نه جایگه به فلک مهر نور بار کند
ز التفات تو دارد طمع‌که چون خورشید
به خانه‌یی چو چهارم فلک مدارکند
حکیم‌ گوید کاینده را همی زیبد
که حال خود را از رفته اعتبارکند
هزار خانه وکشور بدان‌کسی دادی
که مرگشان به دو قرن دگر شکار کند
همان نه خانه بجا ماند و نه خانه خدای
که انقلاب جهان هر دو را غبارکند
مگر مدایح من در زمانه ماند و بس
کش از محامد تو چرخ یادگار کند
سپهر از آن همه دلکش قصور محمودی
به مدح عنصری امروز افتخار کند
جهان از آن همه آواز سنج سنجرشاه
به شعر انوری امروز اختصارکند
بسی ز بخت خود اندر زمانه نومیدم
مگر که لطف تو بازم امیدوار کند
به هرکه تاکه بود نام از یسار و یمین
قضا یمین ترا مایهٔ یسار کند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی که هر چه کند بر مراد یار کند
نخست ترک مراد خود اختیارکند
هوش مصنوعی: دل اگر بخواهد که هر کاری برای محبوبش انجام دهد، نخستین قدم این است که خواسته‌های خود را کنار بگذارد.
گرچه ترک مراد خود اختیاری نیست
که عاشق آنچه نماید به اضطرارکند
هوش مصنوعی: هرچند که در رسیدن به خواسته‌ام اختیاری ندارم، اما عاشق به ناچار هر آنچه را که پیش آید، می‌پذیرد.
غریب را که به غربت اسیر یاری شد
که گفته بود اقامت در آن دیارکند
هوش مصنوعی: غریبی که در دیار غربت به سر می‌برد، کسی به او کمک کرده که گفته بود باید در آنجا بماند.
به اضطرار کمندش برد به جانب شهر
غزال را که به صحرا کسی شکار کند
هوش مصنوعی: به ناچار با دامش غزال را به سمت شهر کشاند، زیرا کسی در دشت به دنبال شکار او نبود.
ولی غزال از آن پس که شد اسیرکمند
جز آنکه گردن طاعت نهد چکار کند
هوش مصنوعی: اما وقتی که غزال به دام می‌افتد و اسیر کمند می‌شود، جز آنکه گردن به اطاعت بسپارد، چه کاری می‌تواند انجام دهد؟
ز قید صورت و معنی کسی تواند رست
که در هوای یکی ترک صدهزار کند
هوش مصنوعی: فردی می‌تواند از محدودیت‌های ظاهری و باطنی آزاد شود که برای عشق به یک نفر، از هزاران چیز دیگر دست بردارد.
نخست آیت فرقان عاشقی حمدست
که حمد پیشه‌ کند هرکه رو به یار کند
هوش مصنوعی: آغاز نشانه‌ی عشق، ستایش و حمد است و هر کسی که به سوی معشوق خود روی آورد، باید این حمد را پیشه‌ی خود کند.
نه با ارادت او نام مال و جاه برد
نه با محبت او فکر ننگ و عارکند
هوش مصنوعی: نه از روی ارادت به او به دنبال ثروت و مقام رفته‌اند و نه از روی محبت به او به فکر عیب و ننگ هستند.
بلاست یکه‌سواری ستاده در صف عشق
کسیست مرد که آهنگ آن سوار کند
هوش مصنوعی: عشق مانند سوارکاری است که در یک صف ایستاده و فقط آن کسی که آمادگی و توانایی سوار شدن بر این اسب عاشقانه را دارد، می‌تواند به این سفر برود.
محیط دایره آن‌کس به‌سر تواند برد
که پای جهد چو پرگار استوار کند
هوش مصنوعی: کسی می‌تواند به هدف خود برسد و محیط زندگی‌اش را کنترل کند که تلاش‌هایش را مانند پایه‌های یک پرگار محکم و استوار کند.
نه عاشقست‌کسی‌کز ملامت اندیشد
که هرکه می‌طلبد صبر بر خمارکند
هوش مصنوعی: هیچ عاشقی نیست که به سرزنش و انتقاد فکر کند؛ زیرا هر کسی که عشق می‌ورزد، باید برای تحمل درد و حسرت انتظار بکشد.
نه رستمست‌کسی‌کز مصاف رویین‌تن
سپر بیفکند و ترک‌ کارزار کند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در این دنیا نیست که مانند رستم، جنگجوی بی‌نظیر، بتواند در میدان نبرد سپر را به زمین بیندازد و از مبارزه کناره‌گیری کند.
نه عاشقست چو بلبل‌ کسی به صورت ‌‌گل
که احتراز ز گلچین و زخم خار کند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند بلبل عاشق نیست که بخواهد به زیبایی گل نگاه کند، زیرا او از چیدن گل و زخم‌هایی که خار می‌زند، می‌هراسد.
به ‌کیش عشق کمان‌وار گوشمالش ده
چو تیر هرکه ز قربان شدن فرارکند
هوش مصنوعی: در جاده عشق مانند کسی که با کمان تیر می‌زند، باید او را هدایت کنی. هر کسی که از قربانی شدن فرار کند، در حقیقت خود را از ارزش‌های عشق محروم ساخته است.
به اتفاق بزرگان کسیست طالب‌گنج
که مشت تا به ‌کتف در دهان مار کند
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی گنج است، باید از بزرگان یاری بگیرد و برای رسیدن به هدفش، باید ریسک‌های بزرگی را بپذیرد، حتی اگر این ریسک‌ها او را در موقعیت‌های خطرناک قرار دهد.
کسیست طالب یوسف به اعتقاد درست
که صد رهش چو زلیخا عزیز خوار کند
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال یوسف است و به اعتقاد و ایمان خود پایبند است، باید توجه کند که ممکن است بارها و بارها مانند زلیخا به خاطر عشق و خواسته‌اش ذلت را تجربه کند و مورد بی‌مهری قرار گیرد.
روان فدای خلیلی نما چو اسماعیل
ورت زمانه چو ابلیس سنگسار کند
هوش مصنوعی: جان خود را فدای محبوب خود کن، مانند اسماعیل که برای رضایت خداوند آماده قربانی شدن بود، و اگر زمانه مانند ابلیس تو را سنگسار کند، هیچگاه از هدف خود نزن.
چنانکه من ز رخ ماه خود نتابم مهر
به صد بلا اگرم عشق او دچارکند
هوش مصنوعی: من به زیبایی چهره‌ام نمی‌توانم حتی یک ذره از نور ماه را پاشان کنم، هرچند که عشق او مرا با مشکلات و دردهای زیادی روبرو کند.
هزارگونه جفا دیدم از جهان و هنوز
دلم متابعت مهر آن نگارکند
هوش مصنوعی: من تجربه‌های تلخی از زندگی داشتم، اما با این حال هنوز قلبم به عشق آن محبوب وفادار است.
نگار نام بتست و بتی بود مه من
که ماه سجده بر او صد هزار بارکند
هوش مصنوعی: عزیز من، به زیبایی و جاذبه‌ای مانند بت اشاره دارد که ماه هم به احترام او زانو می‌زند و در مقابلش سجده می‌کند. این تصویر نشان‌دهنده عظمت و محبوبیت او در دل شاعر است.
دمیده مشک ‌خطش ‌گویی آن دو آهوی ‌چشم
بر آن سرست‌که مشک خود آشکارکند
هوش مصنوعی: عطر مشک بر بالای او می‌وزد، انگار که آن دو آهو، چشم‌هایشان را به آن سمت دوخته‌اند تا راز زیبایی‌اش را نشان دهند.
رخش سیه شده اندک ز همنشینی زلف
سیاه‌کار نکو را سیاه‌کار کند
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلکش به خاطر نشستن در کنار زلف سیاه و فریبنده‌، کمی تیره و کدر شده است.
به ملک روم اگر چین‌ زلف بگشاید
فضای مملکت روم زنگبار کند
هوش مصنوعی: اگر زلف چین به رهاشدن در سرزمین روم بپردازد، فضای این مملکت به رنگ زنگبار در می‌آید.
به وقت ناز چو کاکل به روی بپریشد
چو شعر من همه آفاق مشکبار کند
هوش مصنوعی: زمانی که معشوق با ناز خود بر من نظر می‌اندازد، زیبایی‌اش همچون گل‌های خوشبو در همه‌جا پخش می‌شود و دل‌ها را تسخیر می‌کند.
چو شام تیره حصاری کشد ز چنبر زلف
چو ماه چارده جا اندران حصار کند
هوش مصنوعی: وقتی شب تاریک و سیاه می‌شود، مانند دیواری که از زلف‌های پیچیده به دور ماه چهارده ساخته شده، در دل این دیوار زیبایی و روشنی وجود دارد.
به وصل عکس رخ او به هجر خون دلم
به هر دو وقت مرا د‌یده لاله‌زار کند
هوش مصنوعی: وقتی که به وصال چهره‌اش می‌رسم، هجران و دوری از او سبب می‌شود که دل من پر از خون و غم شود. در هر دو حالت، چه در کنار او و چه در دوری، غم و اندوه دل مرا مثل لاله‌زار تحت تأثیر قرار می‌دهد.
به حیله ‌کس نتواند برو چشاند زهر
که زهر را لب او شه خوشگوار کند
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به وسیله فریب و حقه، زهر را به او بچشاند؛ زیرا زهر را لبان او به شیرینی تبدیل می‌کند.
مرا بهار و خزان هر دو پیش یکسان است
که او به چهره خزان مرا بهارکند
هوش مصنوعی: برای من بهار و پاییز هیچ تفاوتی ندارند، زیرا او با حضورش در روزهای سخت و سرد، به من احساس بهار می‌دهد.
وگر بهشت دهندم‌ کناره می‌گیرم
در آن زمان‌که مرا -ای درکنار‌ کند
هوش مصنوعی: اگر به من بهشت بدهند، باز هم کنار می‌کشم در زمانی که کسی در کنار من نباشد.
هرآنکه هست خریدار ماه صورت او
فلک ز مهر بر او مشتری نثار‌ند
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی چهره‌اش را بخرد، جهان به خاطر عشق به او، موهبت‌ها و نعمت‌ها را به او می‌دهد.
چگونه‌در شب تاریک خوانمش بر خویش
که جلوهٔ رخ او لیل را نهار کند
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم در شب تاریک به او فکر کنم، در حالی که زیبایی چهره‌اش می‌تواند شب را به روز تبدیل کند؟
دکان مشک فرو شست گویی آن سر زلف
که طبله طبله برو مشک چین قطار کند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که دکانی پر از عطر خوش مشک وجود دارد که به زیبایی و لطافت زلف کسی تشبیه شده است. گویی آن زلف‌ها به روش خاصی چیده شده‌اند و بوی خوش آن‌ها در فضا پخش شده است.
خلیفهٔ شب و روزست زانکه‌گیتی را
به چهره روشن سازد به ط‌ره تار کند
هوش مصنوعی: خلیفه‌ (یا نماینده) شب و روز به این دلیل است که عالم را با چهره‌ای روشن می‌کند و تاریکی را به دور می‌کند.
به جبر بوسه زند بر لب و دهان کسی
که مدح و منقبت صاحب اختیار کند
هوش مصنوعی: شخصی که با اجبار، بر لب و دهان کسی بوسه می‌زند، در واقع به خاطر ستایش و بزرگ‌داشت مقام کسی این کار را انجام می‌دهد.
کهینه بندهٔ خسرو مهینه خواجهٔ عصر
که روزگار به ذات‌ وی افتخارکند
هوش مصنوعی: بنده‌ای قدیمی و وفادار به خسرو (شاه) و کسی که در عصر خود مقام والایی دارد، به گونه‌ای که روزگار به وجود او افتخار می‌کند.
فضای مملکت عصر را مساعی او
بدان رسیده ‌که آزرم قندهار کند
هوش مصنوعی: در نتیجه تلاش‌های او، وضعیت کشور به حدی بهبود یافته که حتی قندهار نیز تحت تأثیر قرار گرفته و به آن احترام می‌گذارد.
به روز همتش ار دانه بر زمین پاشند
هنوز ناشده در خاک، برگ و بار کند
هوش مصنوعی: اگر کسی عزم و اراده‌ای قوی داشته باشد و تلاش کند، حتی اگر بذرش را به زمین بریزد، هنوز هم می‌تواند در خاک ریشه بزند و رشد کند.
کس ار به باع برد نام او عجب نبوذ
که مرغ مدحش‌ از اوج شاخسار کند
هوش مصنوعی: هر کس که در باغ نام او را ببرد، جالب نیست که پرنده مدح او از بالای درخت آواز بخواند.
ز شرم همت او بحرها عرق ریزند
اگر به عزم سفر رو سوی بحار کند
هوش مصنوعی: اگر او بخواهد به سوی دریاها سفر کند، در اثر شرم و اراده‌اش، دریاها نیز عرق می‌ریزند.
وگر زبانه‌کشد تیغ او به بحر محیط
هرآنچه آب بود اندرو بخارکند
هوش مصنوعی: اگر تیغ او به دریا کشیده شود، همه آب‌های موجود در آن بخار خواهند شد.
همین نه مدحت خسرو کند به بیداری
که چون به خواب رود مدح شهریار کند
هوش مصنوعی: مدح و ستایش پادشاه فقط به خاطر بیداری نیست، بلکه حتی وقتی خواب باشد نیز به او احترام و تمجید می‌شود.
به حزم توسن اجرام را نماید زین
به بخت بُختی افلاک را مهار کند
هوش مصنوعی: با احتیاط و دقت، اسبان آسمانی را هدایت می‌کنی و سرنوشت ستاره‌ها را تحت کنترل خود درمی‌آوری.
به تیغ روز وغا ملک را سمین سازد
به‌کلک‌گاه سخا‌گنج را نزارکند
هوش مصنوعی: در روز جنگ، قدرت و سلطنت را به سادگی به دست می‌آورد و در دنیای سخاوت، ثروت را رقیق و کم ارزش می‌کند.
چنان بود کف او زرفشان ز فرط کرم
که نامه را گه تحریر زرنگار کند
هوش مصنوعی: دست او چنان پر از نعمت و بخشش بود که می‌توانست نامه را با طلا و جواهر بیاراید.
عدو ز فکرت شمشیر او به روز نبرد
اگر به خلد برندش‌ خیال نارند
هوش مصنوعی: دشمن در روز جنگ با فکر و اندیشه‌اش مانند شمشیر عمل می‌کند و اگر در بهشت هم باشد، خیال آتش به ذهنش خطور می‌کند.
به روز رزم‌ که‌ گردون سیاه‌پوش شود
ز بسکه‌ گرد سپه بر فلک‌گذار ‌کند
هوش مصنوعی: در روز نبرد، وقتی که آسمان به دلیل گرد و غبار سپاهیان تیره و تار شود.
بر آفتاب شود شاهراه منطقه‌ گم
همی ز هر طرف آسیمه‌سر مدار کند
هوش مصنوعی: در مسیر اصلی منطقه، مثل آفتاب درخشیده و از هر سمت به طور پراکنده می‌تابد.
ز بسکه حادثه بارد ز آسمان به زمین
زمین چو منهزمان بانگ زینهار کند
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی حوادثی که از آسمان به زمین می‌بارد، زمین مانند کسی که به خطر افتاده، فریاد نجات سر می‌دهد.
امل به روز بقا خنده قاه‌قاه زند
اجل ز بیم فنا گریه زار زار‌ کند
هوش مصنوعی: امید به زندگی ابدی باعث می‌شود که برای روزهای باقی‌مانده با شادی و خنده بگذرانیم، اما مرگ از ترس فنا و نابودی گریه کنان ما را ترک نمی‌کند.
به‌گرد معرکه‌گرده‌ن ستاده سرگردان
که در میانه اگر گم شود چه کار کند
هوش مصنوعی: در مرکز معرکه، افرادی پر از سردرگمی ایستاده‌اند و نمی‌دانند اگر در این میان گم شوند، چه کار باید بکنند.
سپهر پشت نماید زمین ‌شکم دزدد
دمی ‌که دست بر آن‌ گرز گاوسار کند
هوش مصنوعی: آسمان در لحظه‌ای که می‌خواهد زمین را بپوشاند، به طور غیرمنتظره‌ای به سراغ آن می‌آید و به نوعی از آن دزدی می‌کند، درست مانند زمانی که کسی با قدرت و نفوذ به اجبار بر چیزی سلطه پیدا می‌کند.
سنان نیزهٔ او را زمانه از سر خصم
گمان شاخ درختان میوه‌دار کند
هوش مصنوعی: نیزه‌ی او به قدری قوی و مؤثر است که زمانه مانند شاخ درختان میوه‌دار، دشمنانش را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به آنان آسیب می‌زند.
زهی‌ سخای‌ تو چندان‌ که حرص‌ همت تو
گهر ز سنگ و زر از خاک شوره زار کند
هوش مصنوعی: سخاوت تو به اندازه‌ای است که حتی حرص و آرزوی تو می‌تواند ارزش‌هایی چون گوهر و طلا را از زمین‌های بی‌ثمر و شورزار به دست آورد.
مخالفت چوشود کشته سرفرازترست
از آنکه جا ز زمین بر فراز دار کند
هوش مصنوعی: وقتی کسی با دلیری و شجاعت در برابر مخالفت‌ها می‌ایستد و جان خود را فدای اصولش می‌کند، ارزش و مقامش از کسی که به راحتی از مشکلات فرار می‌کند، بیشتر است.
به چشم فتنه‌که در خواب باد تا محشر
بلارکت اثر برگ کو کنار کند
هوش مصنوعی: به چشم فتنه‌ای که در خواب است، تا قیامت خواب بی‌خبر می‌ماند و آثار بلای تو را کنار می‌زند.
کند ز عدل تو گرگ آنچنان حراست میش
که دایه تربیت طفل شیرخوار کند
هوش مصنوعی: اگر ناعدل خود را رها کنی، گرگ نیز در حفاظت از میش مانند دایه‌ای که از کودک شیرخوار نگهداری می‌کند، عمل خواهد کرد.
ز اهتمام تو ملک آنچنان بود ایمن
که عنکبوت نیارد مگس شکار کند
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و توجه تو، کشور به اندازه‌ای امن و آرام است که حتی عنکبوت هم جرات ندارد مگس را شکار کند.
به ضرب آهن تیغش برآری از دل سنگ
به سنگ خصمت اگر جای چون شرار کند
هوش مصنوعی: با قدرت و شدت تیغش می‌توانی از دل سنگ نیز بروز کنی، اگر رقیبت همانند آتش باشد و در جایی که باید، به تو آسیب برساند.
حساب نیک و بد خلق را به روز جزا
به نیم لحظه تواندکه‌‌ کردگار کند
هوش مصنوعی: خداوند در روز قیامت می‌تواند به راحتی و در یک لحظه، نیک و بد رفتارهای انسان‌ها را حسابرسی کند.
ولیک روز جزا زان دراز شد کایزد
عطا و جود تو ‌را یک‌ به یک شمار کند
هوش مصنوعی: اما روز قیامت به قدری طولانی خواهد بود که خداوند نعمت‌های تو را یکی یکی خواهد شمرد.
بزرگوارا این خادمت ز بیجایی
بدان رسیده ‌که از مملکت فرار کند
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، این خدمتگزار به دلیل ناامیدی و بی‌نظمی به جایی رسیده که ناچار شده است از سرزمین خود فرار کند.
نه آتشست‌که بالا رود به چرخ اثیر
نه صرصرست که در بحر و بر گذار کند
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌گوید که نه آتش است که بتواند به آسمان برود و نه باد سردی که بتواند در دریا و بر روی زمین بگذرد. در واقع، اشاره به این دارد که برخی چیزها محدودیت‌هایی دارند و نمی‌توانند به هر جایی بروند یا تاثیر بگذارند.
نه شیر شرزه‌ که در بیشه معتکف‌ گردد
نه مارگرزه‌که آرامگه به غارکند
هوش مصنوعی: نه او مانند شیر قوی و وحشی است که در جنگل سکنی گزیده باشد، و نه شبیه مار خطرناکی است که به غار پنهان شود.
نه قمری است ‌که بر شاخ سرو گیرد جای
نه مرغ‌زارکه مأوا به مرغزار کند
هوش مصنوعی: نه قمر است که بر درخت سرو بنشیند و نه پرنده‌ای که در باغ پرواز کند و در آنجا آشیانه بسازد.
نهنگ نیست که ساکن شود به لجهٔ بحر
پلنگ نیست ‌که مسکن به ‌کوهسار کند
هوش مصنوعی: نهنگ به راحتی در عمق دریا سکونت نمی‌کند و پلنگ هم نمی‌تواند در کوه‌ها به راحتی زندگی کند.
فرشته نیست‌که بر آسمان‌گشاید بال
ستاره نیست‌ که گرد فلک مدار کند
هوش مصنوعی: هیچ فرشته‌ای وجود ندارد که در آسمان بال گشوده باشد و هیچ ستاره‌ای نیز نیست که دور مدار زمین بچرخد.
نه خاک تاری تا رو نهد به مرکز خویش
نه آب جاری تا جا به جویبار کند
هوش مصنوعی: نه زمین ثابت است تا به مرکز خودش برگردد، نه آب در حال حرکت است که بتواند به سمت جویبار برود.
نه عقل صرف‌که در لامکان مکان‌گیرد
نه جان پاک‌ که بی‌جایی اختیار کند
هوش مصنوعی: نه تنها عقل که به هیچ جا نمی‌تواند برود، و نه روح پاک که بتواند بدون جایی انتخاب کند.
نهنگ لجهٔ فضلست و دست او دریا
از آن عزیمت دریا نهنگ‌وار کند
هوش مصنوعی: نهنگ به عنوان نماد بزرگی و فضیلت در دریا به شمار می‌آید و دستان او به دریا انجام وظیفه‌ای بزرگ می‌دهد، به طوریکه کارهایش شبیه به نهنگ در عمق دریا است.
گرفتم آنکه بود در شاهوار سخن
نه جایگه به صدف دُرّ شاهوار کند
هوش مصنوعی: من شخصی را یافتم که در کلامش حقیقتی پرارزش نهفته است، به مانند مرواریدی که در صدفی نهان است.
گرفتم آنکه بود مهر نوربار هنر
نه جایگه به فلک مهر نور بار کند
هوش مصنوعی: من آن کسی را به دست آوردم که نور و زیبایی هنر دارد و زیبایی‌اش نباید در آسمان محدود بماند.
ز التفات تو دارد طمع‌که چون خورشید
به خانه‌یی چو چهارم فلک مدارکند
هوش مصنوعی: نگاه محبت‌آمیز تو باعث شده است که انتظار داشته باشم مانند خورشید در خانه‌ای ساکن شوم و به دور من مدارهایی بچرخند.
حکیم‌ گوید کاینده را همی زیبد
که حال خود را از رفته اعتبارکند
هوش مصنوعی: حکیم می‌فرماید که بهتر است انسان در زندگی بتواند حال و آینده‌اش را بر اساس تجربیات و گذشته‌اش ارزیابی و اعتبار سنجی کند.
هزار خانه وکشور بدان‌کسی دادی
که مرگشان به دو قرن دگر شکار کند
هوش مصنوعی: هزاران خانه و سرزمین را به کسی سپردی که مرگ آن‌ها را دو قرن بعد در کمین کرده است.
همان نه خانه بجا ماند و نه خانه خدای
که انقلاب جهان هر دو را غبارکند
هوش مصنوعی: نه خانه‌ای باقی ماند و نه آثاری از خانه خدا، زیرا تحولات بزرگ جهان هر دوی آنها را نابود کرد.
مگر مدایح من در زمانه ماند و بس
کش از محامد تو چرخ یادگار کند
هوش مصنوعی: آیا جز ستایش‌های من چیزی از تو در این دنیا باقی می‌ماند؟ پس از خوبی‌ها و ویژگی‌های تو، زمانه یادگاری برجا خواهد گذاشت.
سپهر از آن همه دلکش قصور محمودی
به مدح عنصری امروز افتخار کند
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر زیبایی‌های بی‌نظیر کاخ‌های محمودی امروز به ستایش عنصری مشغول است.
جهان از آن همه آواز سنج سنجرشاه
به شعر انوری امروز اختصارکند
هوش مصنوعی: جهان از صدای دلنشین سنج سنجرشاه به شعر کوتاه انوری امروزی اشاره می‌کند.
بسی ز بخت خود اندر زمانه نومیدم
مگر که لطف تو بازم امیدوار کند
هوش مصنوعی: من از سرنوشت خود در این دنیا ناامید شدم، مگر اینکه محبت تو دوباره به من امید دهد.
به هرکه تاکه بود نام از یسار و یمین
قضا یمین ترا مایهٔ یسار کند
هوش مصنوعی: هر فردی که بر او نامی نهاده شده، اگر از چپ و راست سرنوشت خود را خوب بشناسد، می‌تواند سرنوشتش را به خیر و نیکی تبدیل کند.