گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - ‌در مدح ابوالسلاطین عباس شاه غازی نیای بیضا رای شاهنشاه ‌اسلام پناه خلدلله ملکه فرماید

هست ‌از دو کعبه ‌امروز دین‌ خدای خرسند
کز فر آن دو کعبه است شاخ هدی ‌برومند
آن‌کعبه صدر ملت این‌ کعبه پشت دولت
آن را به شرع پیمان ، این‌ را به عدل پیوند
صید اندر آن حرامست در ملت پیمبر
می اندر این حلالست در مذهب خردمند
از فر آن عرب را ساید به چرخ اکلیل
از قرب این عجم را نازد به عرش آوند
این قبلهٔ ملوکست آن قبلهٔ ملایک
آن خانهٔ خدایست این خانهٔ خداوند
عباس شاه غازی کز یاری جهاندار
صیت جهانگشایی در هفت‌کشور افکند
کوهیست بحر پرداز بحریست‌ کوه پیکر
مهریست ابر همت ابریست مهر مانند
با حلم او سه گوی است ‌ثهلان و طور و جودی
با جود اوسه‌جوی‌اس‌عمان‌و نیل‌و اروند
با جود بیکرانش چاهیست بحر قلزم
با حلم بی ‌قیاسش‌ کاهیست‌ کوه الوند
خنگش چو در تکاد و غوغا و ملک ختلان
عزمش چو در روارو آشوب و مرز میمند
جیشش‌ به گاه ‌پیکار خنجر گذار و خونخوار
هریک به وقعه الوا هریک به حمله الوند
از قهرکینه‌توزش ولوال در بخارا
از رمح فتنه‌سوزش زلزال در سمرقند
با دست گوهرافشان چون پا نهد به یکران
بینی سحاب نیسان بر قلهٔ دماوند
بر دیرپای‌گیتی‌کاخش‌کند تحکم
برگرد گرد گردون خنگش‌‌ زند شکر‌خند
پیر خرد ندیده چون او بهینه استاد
مام جهان ندیده چون او مهینه فرزند
سامان هفت کشور عدلش‌ به امن آراست
دامان چار مادر جودش به‌ گوهر آکند
ثهلان به پیش حملش خجلت برد ز خردل
عمان به نزد جودش شنعت برد ز فرکند
د‌رکاخ شوکت او گیهان بهنیه چاکر
بر خوان نعمت اوگردون‌کمینه آوند
کنزی ز بخش اوست دریا و ‌گنج و معدن
رمزی ز دانش اوس استا و زند و پازند
در مرغزار عالیش هرجاکه خار ظلمی
با تیشهٔ عدالت عزمش ز ریشه برکند
د‌ی در سرخ دیدی از حملهٔ سپاهش
یک‌شهر بنده آزاد یک ملک خواجه دربند
یک جیش را غنیمت از مرو تا به سقلاب
یک فوج را هزیمت از طوس‌ تا به دربند
فردا بود که بینی اندر دیار خوارزم
فوجی اسیر شادان جوقی امیر دربند
آخر مگر نه سنجر بهر هلاک اتسز
شدکینه‌جو به‌خوارزم‌در سال سیصد و اند
از بهرکشور وگنج خود را فکند در رنج
تاگنج و مال آورد بر سرکشان پراکند
خسرو نه کم ز سنجر از زور و هور و لشکر
خصمش نه بر ز اتسز از زر و زور و پیوند
فرداست ‌کز خراسان لشکر کشد به توران
با دست‌ گوهرافشان با تیغ‌ گوهر کند
از بسکه کشته پشته حیران شود محاسب
از بسکه خسته بسته نادان شود خردمند
خوارزمشه‌گریزان از دیده اشک‌ریزان
بر رخ ز مویه صد چین بر دل ز نال صد بند
توران خراب‌ گشته جیحون سراب ‌گشته
میمند و مرو ویران‌ گرگانج و کات فرکند
تا باغ و راغ‌گردد در موسم بهاران
از ژاله‌کان الماس از لاله‌کوه یاکند
در رزم و بزم بادا آثار مهر و قهرش
در جام دشمنان زهر درکام دوستان قند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هست ‌از دو کعبه ‌امروز دین‌ خدای خرسند
کز فر آن دو کعبه است شاخ هدی ‌برومند
هوش مصنوعی: امروز دین خدا از دو کعبه نشأت می‌گیرد، که یکی خشنودی خدا را به همراه دارد و دیگری منبعی برای هدایت و راهنمایی است.
آن‌کعبه صدر ملت این‌ کعبه پشت دولت
آن را به شرع پیمان ، این‌ را به عدل پیوند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کعبه‌ای که ملت به آن تعلق دارد، با کعبه‌ای که دولت به آن وابسته است، تفاوت دارد. ارتباط ملت باید بر اساس اصول شرع و قاعده‌های دینی باشد، در حالی که پیوند دولت باید مبتنی بر عدل و انصاف باشد. به عبارتی دیگر، ارزش‌ها و اصول حاکم بر ملت و دولت باید مشخص و متمایز باشد.
صید اندر آن حرامست در ملت پیمبر
می اندر این حلالست در مذهب خردمند
هوش مصنوعی: در جامعه‌ای که به پیامبر ایمان دارند، شکار کردن ممنوع است، اما در دین کسانی که خردمند و دانا هستند، این کار مجاز و جایز است.
از فر آن عرب را ساید به چرخ اکلیل
از قرب این عجم را نازد به عرش آوند
هوش مصنوعی: از تاثیر و زیبایی عرب به ستاره‌های آسمان دست می‌یابد و به همین خاطر، از نزدیکی و افتخار عجم به عرش الهی می‌بالد.
این قبلهٔ ملوکست آن قبلهٔ ملایک
آن خانهٔ خدایست این خانهٔ خداوند
هوش مصنوعی: این مکان، محل توجه پادشاهان و حاکمان است و همچنین مرکز توجه فرشتگان. این خانه، محل حضور خداوند و متعلق به اوست.
عباس شاه غازی کز یاری جهاندار
صیت جهانگشایی در هفت‌کشور افکند
هوش مصنوعی: عباس شاه غازی، که به یاری و پشتیبانی جهان‌دار، نامی درخشان در فتح هفت کشور به جا گذاشته است.
کوهیست بحر پرداز بحریست‌ کوه پیکر
مهریست ابر همت ابریست مهر مانند
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که کوه ها شبیه به دریاها هستند و دریاها هم می توانند به شکل کوه ها درآیند. همچنین جاذبه عشق و اراده انسان را به ابرها و آسمان تشبیه کرده است. در واقع، تمام این عناصر به نوعی به یکدیگر مرتبطند و صفات و ویژگی های مشابهی دارند.
با حلم او سه گوی است ‌ثهلان و طور و جودی
با جود اوسه‌جوی‌اس‌عمان‌و نیل‌و اروند
هوش مصنوعی: با صبر و بردباری او، مانند سه کوه بزرگ می‌باشد و با بخشندگی‌اش، گویی سه رود مهمی که از عمان و نیل و اروند سرچشمه می‌گیرند، در مقابل لطف و مهربانی‌اش کوچک و ناچیز هستند.
با جود بیکرانش چاهیست بحر قلزم
با حلم بی ‌قیاسش‌ کاهیست‌ کوه الوند
هوش مصنوعی: عظمت و وسعت خداوند مانند دریا بی‌پناه است و صبر و بردباری او به اندازه‌ایست که می‌توان آن را با یک کاه کوچک مقایسه کرد. همچنین، کوه الوند که نمادی از استقامت و بلندی است، در برابر این بردباری مانند یک ذره کوچک جلوه‌گر می‌شود.
خنگش چو در تکاد و غوغا و ملک ختلان
عزمش چو در روارو آشوب و مرز میمند
هوش مصنوعی: در هنگام تکاپو و هیاهو، ذهن او همچون کشوری بی‌نظم و آشفته است و زمانی که در حال طوفان و هرج‌ومرج است، اراده‌اش مانند مرزهایی نامنظم و متلاطم به نظر می‌رسد.
جیشش‌ به گاه ‌پیکار خنجر گذار و خونخوار
هریک به وقعه الوا هریک به حمله الوند
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، هر کس باید با شجاعت و قدرت به مبارزه پردازد و آماده‌ی رویارویی با دشمنان باشد. هر فردی نقش خود را در این جنگ ایفا می‌کند و باید در برابر چالش‌ها و خطرات بایستد.
از قهرکینه‌توزش ولوال در بخارا
از رمح فتنه‌سوزش زلزال در سمرقند
هوش مصنوعی: از دشمنی و کینه‌توزی او، هرچند که در بخارا، آتش فتنه‌هایش مانند زلزله‌ای در سمرقند ویرانگر است.
با دست گوهرافشان چون پا نهد به یکران
بینی سحاب نیسان بر قلهٔ دماوند
هوش مصنوعی: وقتی که کسی با دستان هنرمند خود قدم برمی‌دارد، می‌توانی ابرهای باران‌زا را بر قله دماوند مشاهده کنی.
بر دیرپای‌گیتی‌کاخش‌کند تحکم
برگرد گرد گردون خنگش‌‌ زند شکر‌خند
هوش مصنوعی: در این دنیا، بر افراشته‌ و استوار است، نشانه‌های قدرت و سلطنت خود را به نمایش می‌گذارد و در برابر عظمت آسمان و گردش آن، با خوشحالی و لبخند شیرین خود می‌خندد.
پیر خرد ندیده چون او بهینه استاد
مام جهان ندیده چون او مهینه فرزند
هوش مصنوعی: پیر خردمند، مانند او را به سختی می‌توان یافت. معلمی که مثل او در تمام جهان وجود ندارد، فرزندی است که ویژگی‌های خاصی دارد.
سامان هفت کشور عدلش‌ به امن آراست
دامان چار مادر جودش به‌ گوهر آکند
هوش مصنوعی: عدالت او هفت سرزمین را به آرامش و امنیت بخشید و دامن چهار مادر را با جواهرات بخشش و سخاوت پر کرد.
ثهلان به پیش حملش خجلت برد ز خردل
عمان به نزد جودش شنعت برد ز فرکند
هوش مصنوعی: ثهلان (یک شخصیت یا معانی خاص) با توجه به موقعیت خود دچار شرمندگی شد. و خردل عمان (مقداری زعفران) به محضر او می‌آید و به خاطر جود و بخشش او احساس شگفتی می‌کند. به عبارتی دیگر، در این مصراع به نوعی از احساس خجالت و شگفتی در برابر بخشندگی و جود اشاره شده است.
د‌رکاخ شوکت او گیهان بهنیه چاکر
بر خوان نعمت اوگردون‌کمینه آوند
هوش مصنوعی: در کاخ با عظمت او، جهانیان به صف خدمتگزاران او هستند و همگان برای بهره‌مندی از نعمت‌های او نزد او می‌آیند.
کنزی ز بخش اوست دریا و ‌گنج و معدن
رمزی ز دانش اوس استا و زند و پازند
هوش مصنوعی: خزانه‌های پر ارزشی چون دریا و گنج و معادن، همه از بخشش اوست. دانش و آگاهی، رمز درک و فهم این چیزهاست و همواره در حال فعالیت و زندگی‌اند.
در مرغزار عالیش هرجاکه خار ظلمی
با تیشهٔ عدالت عزمش ز ریشه برکند
هوش مصنوعی: در دشت سرسبز و زیبا، هر جا که خار ظلمت وجود دارد، عدالت با ارادهٔ قوی خود آن را از ریشه برمی‌کند.
د‌ی در سرخ دیدی از حملهٔ سپاهش
یک‌شهر بنده آزاد یک ملک خواجه دربند
هوش مصنوعی: روزی را دیدی که از حمله سپاه او، یک شهر از بندگان آزاد شد و یک ملک هم که در بند بود، نجات یافت.
یک جیش را غنیمت از مرو تا به سقلاب
یک فوج را هزیمت از طوس‌ تا به دربند
هوش مصنوعی: یک جیش کوچک را مغتنم شمار، چونکه از مرو تا دربند، یک گروه بزرگ را شکست داده‌اند.
فردا بود که بینی اندر دیار خوارزم
فوجی اسیر شادان جوقی امیر دربند
هوش مصنوعی: فردا خواهی دید که در سرزمین خوارزم، گروهی از اسیران خوشحال به همراه یاران امیر در بند به نمایش درمی‌آیند.
آخر مگر نه سنجر بهر هلاک اتسز
شدکینه‌جو به‌خوارزم‌در سال سیصد و اند
هوش مصنوعی: سنجر به خاطر کینه‌ورزی، به خوارزم آمد تا آنجا را به نابودی بکشاند، و این اتفاق در سال سیصد و چند رخ داد.
از بهرکشور وگنج خود را فکند در رنج
تاگنج و مال آورد بر سرکشان پراکند
هوش مصنوعی: برای حفظ کشور و ثروت خود، شخص برای رسیدن به هدفش تلاش سختی را متحمل می‌شود تا در نهایت ثروت و مال را به دست آورد و در میان سرکشان پخش کند.
خسرو نه کم ز سنجر از زور و هور و لشکر
خصمش نه بر ز اتسز از زر و زور و پیوند
هوش مصنوعی: خسرو از سنجر کم‌تر نیست و در قدرت و نیروی خود از دشمنانش که به ثروت و نیرو و ارتباطات وابسته‌اند، کم ندارد.
فرداست ‌کز خراسان لشکر کشد به توران
با دست‌ گوهرافشان با تیغ‌ گوهر کند
هوش مصنوعی: فردا از خراسان سپاهی به سمت توران می‌آید، با دستانی پر از جواهر و با شمشیری که مانند خود گوهر درخشان است.
از بسکه کشته پشته حیران شود محاسب
از بسکه خسته بسته نادان شود خردمند
هوش مصنوعی: از بس که افراد زیادی در کار حساب و کتاب مرده‌اند، حسابدار آنقدر سردرگم می‌شود که نمی‌داند چه کند. همچنین، از آنجا که فرد نادان زیر فشار و خستگی قرار می‌گیرد، به صورت غیردقیق و نادرستی نتیجه‌گیری می‌کند. از سوی دیگر، شخص خردمند در این شرایط می‌تواند به طرز بهتری عمل کند و درست فکر کند.
خوارزمشه‌گریزان از دیده اشک‌ریزان
بر رخ ز مویه صد چین بر دل ز نال صد بند
هوش مصنوعی: خوارزمشاهی که از نظرها دور افتاده، با چشمانی پر از اشک و دردی عمیق، به خاطر غم و ناله‌اش با چهره‌ای پر از چین و چروک، دلش را به بندهای زیادی گرفتار کرده است.
توران خراب‌ گشته جیحون سراب ‌گشته
میمند و مرو ویران‌ گرگانج و کات فرکند
هوش مصنوعی: توران ویران شده و جیحون به سراب تبدیل گشته است. میمند و مرو نیز نابود شده‌اند و گرگانج و کات نیز دچار خرابی شده‌اند.
تا باغ و راغ‌گردد در موسم بهاران
از ژاله‌کان الماس از لاله‌کوه یاکند
هوش مصنوعی: در بهار، وقتی باران می‌بارد و گل‌ها شکفته می‌شوند، باغ و باغچه‌ها زیبا و خرم می‌گردند و در این زمان، دانه‌های باران مانند الماس بر روی گل‌ها و کوه‌ها می‌درخشند.
در رزم و بزم بادا آثار مهر و قهرش
در جام دشمنان زهر درکام دوستان قند
هوش مصنوعی: در میدان جنگ و دور همی‌های شاد، آرزو می‌کنم که محبت و خشونتش بر روی دشمنان زهر و بر کام دوستان مانند قند باشد.