قصیدهٔ شمارهٔ ۶۴ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه مروج ملت نبی حجازی محمدشاه غازی طاب ثراه گوید
ساقی بده رطل گران زان می که دهقان پرورد
انده برد غم بشکرد شادی دهد جان پرورد
در خم دل پیر مغان در جام مهر زر فشان
در دست ساقی قوتجان رخسار جانان پرورد
در جان جهد زان پیشتر کاندر گلو یابد خبر
نارفته از لب در جگر کز رخ گلستان پرورد
چون برفروزد مشعله یکسر بسوزد مشغله
دیو ار شود زو حامله حوری به زهدان پرورد
شادی دهد غمناک راکسریکند ضحاک را
بیجاده سازد خاک را وز خاک انسان پرورد
از سنگ سازد توتیا وز خاک آرد کیمیا
از دُرد انگیزد صفا وز درد درمان پرورد
بر گلفشانی گل شود بر خس چکد سنبل شود
زاغ ار خورد بلبل شود صدگونه الحان پرورد
جلّاب جان قلّاب تن مایه ی خرد دایه ی فطن
طعمهٔ بیان لقمهٔ سخنکان لقمه لقمان پرورد
تبیانکند تلبیس را انسانکند ابلیس را
هوش هزار ادریس را در مغز نادان پرورد
می چون دل بینا بود کاو را بدان مینا بود
یا آتش سینا بود کش آب حیوان پرورد
دل را ازو زاید شعف جانرا از او خیزد شرف
چونان که گوهر را صدف از آب نیسان پرورد
از جان پاکان خاک او وز روحآب تاک او
کایدون عصیر پاک او جان سخندان پرورد
زانجوهر خورشیدفش گر عکسیافتد در حبش
خاکحبشفردوسوش تا حشر غلمان پرورد
لعل بدخشانش لقب ماه درخشانش سلب
ماه درخشان ای عجب لعل درخشان پرورد
جان را سرور و سور ازو دل را نشاط و شور از او
مانا جمال حور ازو در خلد رضوان پرورد
در خم روان دارد همی زان رو فغان دارد همی
در جام جان دارد همی زان جان پژمان پرورد
دی با یکیگفتم بری جان به و یا میگفت هی
جان پرورد تن را و می جان را دوچندان پرورد
چونمطرب آید در طربیاریطلب یاقوت لب
سمینبری کاندر قب ماه درخشان پرورد
عقد ثریا در لبش سی ماه نو در غبغبش
وان زلف هندو مشربش کفری که ایمان پرورد
زلفش چو دیوی خیره سر وز دزد شب دیوانه تر
کز ریو یک گردون قمر در زیر دامان پرورد
گل پرورد در مشک چین گوهر فشاند زانگبین
بیضا نماید زآستین مه درگریبان پرورد
جوزا نماید ازکمر پروین فشاند از شکر
کژدم گذارد بر قمرگوهر به مرجان پرورد
رویش ز دیبا نرمتر وز فتنه بیآرزمتر
آبی ز آتشگرمترکز شعله عطشان پرورد
خورشیدرو ذرهدهان ناریکمو روشنروان
فربهسرین لاغرمیان کاینکاهد و آن پرورد
زلفش چو طنازیکند بر ارغوان بازیکند
بر مه زره سازیکند در خلد شیطان پرورد
پوشیدهگلبرک طری در زیر زلف سعتری
گویی روان مشتری در جرمکیوان پرورد
مشکینخطش برگردلب موریست جوشان بر رطب
گرد نمکدان ای عجب یک دسته ریحان پرورد
دارد غمم را بیشتر سازد دلم را ریشتر
مانا هزاران نیشتر در نوک مژگان پرورد
جز خط آن سمینبدن کافزود حسنش را ثمن
هرگز شنیدی اهرمن مهر سلیمان پرورد
هرگه سخن راند زلب در من فتد شور ای عجب
ناچار شورست آن رطب کش درنمکدان پرورد
وندر وثاقآید همی برچیده ساق آید همی
تکلیف شاق آید همی آنرا که ایمان پرورد
خیز ای نگار دهدله آن رسم دیرینکن یله
بگذارجنگو مشغلهکاینهردو خسران پرورد
جامی بخور کامی بجو بوسی بده حرفی بگو
زان پیش کان روی نکو خار مغیلان پرورد
در مشتخواهمغبغبتتا سخت تر بوسم لبت
ترسمز زلفچونشبتکاو رنگعصیانپرورد
از دو لبت ای همنفس یک بوسه دارم ملتمس
بگذار تا خود را مگس در شکرستان پرورد
بوسی بده بیمشغله بیزحمت و جنگ و گله
کز جان برفت آن حوصله کاندوه حرمان پرورد
ور بوسهندهی ای پسر حالی بهکین بندمکمر
گردد سخنور شیر نر چون رسم طغیان پرورد
ویژه چو قاآنی کسی کاورا بود حرمت بسی
زیرا که در مجلس بسی مدح جهانبان پرورد
ماه مهین شاه مهان غَیث زمین غوث زمان
کز قیروان تا قیروان در ظل احسان پرورد
دارا محمدشاه راد آن قیصر کسرینژاد
آن کز رسول عدل و داد آیین یزدان پرورد
از حزم داند خیر و شر از عزم گیرد بحر و بر
از جود بخشد خشک و تر وز عدل گیهان پرورد
گیتی چو مهدی مهد او نظم جهان از جهد او
وز عدل او در عهد او مهتاب کتان پرورد
قهرش همه زهر اجل دوشد ز پستان امل
مهرش همه طعم عسل درکام ثعبان پرورد
چون برفروزد بُرز را در پنجه گیرد گرز را
ماند بدان کالبرز را در بحر عمان پرورد
از هیبتش خصم دژم زان پیشکاید از عدم
تن را چو ماهی در شکم با درع و خفتان پرورد
ماریست کلکش کَفته سر کز زهر بارد نیشکر
ناریست تیغش جان شکر کز شعله طوفان پرورد
دستش چو بخشد مال را روزی دهد آمال را
چون دایهایکاطفال را از شر پستان پرورد
گر حفظ ابنای بشر از حزم او یابد اثر
چون لوح محفوظش فکر حاشاکه نسیان پرورد
تا در کمین خصم دغل با وی نیاغازد حیل
از هر سر مویش اجل چشمی نگهبان پرورد
مداح او با خویشتن گر راند از خلقش سخن
حالی به طبعش ذوالمنن هر هشت رضوان پرورد
ور بدسگال بدسیر خشم وی آرد در نظر
دردم به جانش داد گر هر هفت نیران پرورد
شاها مرا در انجمن خوانند استاد سخن
و اکنون پریشان طبع من نظم پریشان پرورد
این نظم را ناگفته گیر این مدح را نشنفته گیر
این بنده را آشفته گیر ایرا که هذیان پرورد
این مدح را پا تا به سر نه مبتدا و نه خبر
آری ز بد گوید بتر هوشی که نقصان پرورد
هم بس عجب نیکاین ثنا افتد قبول پادشا
کاخر پسندد مصطفی شعری که حسان پرورد
شعری دو کز غیب آمده وز غیب بیعیب آمده
وحی است و لاریب آمده تا مدح سلطان پرورد
الهام مطلق دانمش اعجاز بر حق دانمش
وحی محقق دانمش وحییکه ایقان پرورد
بیواسطهٔ روحالامین این پرده زد جان آفرین
تا پردهدار ملک و دین در پرده جانان پرورد
در خواب گفتش دادگر کای از خرد بیدارتر
خلاق بیداری شمر خوابی که ایمان پرورد
بیخود شو از صهبای من صهبا کش از مینای من
فیضی بود سودای من کز مشکل آسان پرورد
اینت به بیداری نشان کز وجدگویی هر زمان
ساقی بده رطل گران زان می که دهقان پرورد
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح شجاعالسلطنه حسنعلی میرزا گوید: باد نوروزی شمیم عطر جان میآوردقصیدهٔ شمارهٔ ۶۵ - در ستایش نایب السلطنهٔالعلیه ولیعهد عباس شاه مبرور فرخ نیای پادشاه منصور و تفنن به مدح قایممقام فرماید: چون خواست کردگار که گیتی نظام گیرد
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی بده رطل گران زان می که دهقان پرورد
انده برد غم بشکرد شادی دهد جان پرورد
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً مقدار زیادی از آن شراب را به من بده که دهقان با آن، غمها را دور کرده و شادی را به جان بخشیده است.
در خم دل پیر مغان در جام مهر زر فشان
در دست ساقی قوتجان رخسار جانان پرورد
هوش مصنوعی: در گودی دل پیر میفروش، جامی پر از عشق و محبت در دست ساقی است که انرژی و حیات را به ما میدهد و چهره محبوب من را پرورش میدهد.
در جان جهد زان پیشتر کاندر گلو یابد خبر
نارفته از لب در جگر کز رخ گلستان پرورد
هوش مصنوعی: به تلاش و کوشش در جان خود بپرداز، زیرا کسی که خبر ناگفتهای را در دل دارد، میتواند از لبانش به دیگران منتقل کند. از زیباییهایی که در دلش پرورانده شده، بهرهمند است.
چون برفروزد مشعله یکسر بسوزد مشغله
دیو ار شود زو حامله حوری به زهدان پرورد
هوش مصنوعی: زمانی که شعلهای بزرگ روشن شود، همه مشغلهها و مشکلات به یکباره نابود میشوند. اگر دیو (نماد شر) از آن شعله بهرهمند شود، باعث میشود که موجودی پاک و زیبا مانند حوری در دل زهدان به وجود بیاید.
شادی دهد غمناک راکسریکند ضحاک را
بیجاده سازد خاک را وز خاک انسان پرورد
هوش مصنوعی: شادی میتواند به کسی که غمگین است، طراوت ببخشد. کسی که شادی را از دست داده، مانند ضحاک در چنگال غم گرفتار میشود. خاک، نه تنها نماد زمین است، بلکه میتواند نشانهای از زندگی جدید و انسانسازی باشد. خاک، انسانها را پرورش میدهد و به آنها حیات میبخشد.
از سنگ سازد توتیا وز خاک آرد کیمیا
از دُرد انگیزد صفا وز درد درمان پرورد
هوش مصنوعی: از سنگ میتوان مسی ساخته و از خاک طلا به دست آورد. از درد میتوان صفا و پاکی گرفت و از رنج، به درمان رسید.
بر گلفشانی گل شود بر خس چکد سنبل شود
زاغ ار خورد بلبل شود صدگونه الحان پرورد
هوش مصنوعی: وقتی گلی بر روی زمین بریزد، بوی خوش آن از بین میرود و اگر سنبلی روی آن رویید، تبدیل به زینت و زیبایی میشود. اگر زاغی به آن گلابی بخورد، به بلبل خوشخوان تبدیل میشود و این اتفاقات نشاندهندهی تغییرات و تحولات مختلف در طبیعت و زندگی است.
جلّاب جان قلّاب تن مایه ی خرد دایه ی فطن
طعمهٔ بیان لقمهٔ سخنکان لقمه لقمان پرورد
هوش مصنوعی: این عبارت به این معنی است که وجود زیبا و دلنشین، روح را از قید و بندهای مادی رها میکند. خرد و هوش به عنوان دایه، به ما مدد میرسانند و کلام و بیان در حقیقت، غذایی برای فکر و اندیشه هستند، همانگونه که لقمهای از دانش و خرد به انسان داده میشود تا رشد کند.
تبیانکند تلبیس را انسانکند ابلیس را
هوش هزار ادریس را در مغز نادان پرورد
هوش مصنوعی: انسان میتواند تظاهر و فریب را آشکار کند، اما ابلیس با عقلش میداند که چگونه این فریب را به کار گیرد. در ذهن نادانان، هزاران فکر و اندیشهای که به ادریس (نماد دانایی) مربوط میشود، پرورش مییابد.
می چون دل بینا بود کاو را بدان مینا بود
یا آتش سینا بود کش آب حیوان پرورد
هوش مصنوعی: اگر دل بینا باشد، به می و زیبایی آن واقف است، یا مانند آتش، خواهان جان و زندگی است که آب حیات را پرورش میدهد.
دل را ازو زاید شعف جانرا از او خیزد شرف
چونان که گوهر را صدف از آب نیسان پرورد
هوش مصنوعی: دل از او شاد میشود و جان از او احترام و بزرگی میگیرد، مانند اینکه صدف گوهر را از آب نیسان پرورش میدهد.
از جان پاکان خاک او وز روحآب تاک او
کایدون عصیر پاک او جان سخندان پرورد
هوش مصنوعی: از وجود پاکان، خاک او و از روحش مانند آب انگور است. همانا اینکه عصارۀ خالص او جان و روح سخنواران را پرورش میدهد.
زانجوهر خورشیدفش گر عکسیافتد در حبش
خاکحبشفردوسوش تا حشر غلمان پرورد
هوش مصنوعی: اگر پرتو خورشید در جایی بیفتد، حتی اگر آنجا در حبشه باشد، خاک آنجا همچون بهشتی است که در آن جوانان نیکو پرورش مییابند.
لعل بدخشانش لقب ماه درخشانش سلب
ماه درخشان ای عجب لعل درخشان پرورد
هوش مصنوعی: سنگ سرخ بدخشان او را از لقب ماه درخشان محروم کرده است. ای شگفتی! عجب که این لعل درخشان، خود پرورده شده است.
جان را سرور و سور ازو دل را نشاط و شور از او
مانا جمال حور ازو در خلد رضوان پرورد
هوش مصنوعی: روح انسان از او شادی و خوشی میگیرد و دل به خاطر او شاداب و پرنشاط است. زیبایی حوریان بهشت نیز از وجود اوست که در باغ رضوان پرورش یافتهاند.
در خم روان دارد همی زان رو فغان دارد همی
در جام جان دارد همی زان جان پژمان پرورد
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که روح در حالت حرکت و جریان است و به همین دلیل فریاد میزند. همچنین، در دل او وجودی لطیف و معنوی وجود دارد که باعث شگفتی و پرورش جان او شده است.
دی با یکیگفتم بری جان به و یا میگفت هی
جان پرورد تن را و می جان را دوچندان پرورد
هوش مصنوعی: دیروز با کسی صحبت میکردم که میگفت جان خود را برای چیزی فدای میکند و همچنین روحش را با روح کسی دیگر به شکلی دو برابر پرورش میدهد.
چونمطرب آید در طربیاریطلب یاقوت لب
سمینبری کاندر قب ماه درخشان پرورد
هوش مصنوعی: وقتی نوازنده به جشن و سرور وارد میشود، به دنبال یاری لبی سرخ و زیبا میگردد که مانند سنگ یاقوت درخشان و پر زرق و برق است.
عقد ثریا در لبش سی ماه نو در غبغبش
وان زلف هندو مشربش کفری که ایمان پرورد
هوش مصنوعی: در لبهای او، زیباییای به اندازه سی ماه نو وجود دارد و در گردن او، زلفهایی چون زلفهای هندو زیبا است که حالتی کفرآمیز دارد اما ایمان را پرورش میدهد.
زلفش چو دیوی خیره سر وز دزد شب دیوانه تر
کز ریو یک گردون قمر در زیر دامان پرورد
هوش مصنوعی: موهای او مانند دیوی است که سر به سر میگردد و از دزد شب نیز دیوانهتر است. مانند قمر در زیر دامان آسمان، در خود میپیچد و به زیبایی میتابد.
گل پرورد در مشک چین گوهر فشاند زانگبین
بیضا نماید زآستین مه درگریبان پرورد
هوش مصنوعی: گل که در مشک چین پرورش یافته، جواهرهایی را از عطر خوشش میریزد؛ و ماهی که در آستین خود دارد، به گلو خود میفشارد.
جوزا نماید ازکمر پروین فشاند از شکر
کژدم گذارد بر قمرگوهر به مرجان پرورد
هوش مصنوعی: در این شعر، به زیباییهای برجسته آسمان و ستارگان اشاره شده است. در آن، ستارهای به نام پروین به نمایش درمیآید که از کمر خود زیبایی میافشاند. همچنین، کژدمی که بر روی ماه نشسته، نشانهای از زیبایی و جواهرات به شمار میرود. این تصویرسازی، نمایانگر شکوه و جلوههای طبیعت و آسمان است.
رویش ز دیبا نرمتر وز فتنه بیآرزمتر
آبی ز آتشگرمترکز شعله عطشان پرورد
هوش مصنوعی: صورتش از پارچه نرمتر است و در برابر فتنهها آرامتر. آبش از آتش گرمتر و شعلهای که عطش را میپرورد، آن را شکل میدهد.
خورشیدرو ذرهدهان ناریکمو روشنروان
فربهسرین لاغرمیان کاینکاهد و آن پرورد
هوش مصنوعی: خورشید درخشان و پرتلالو مانند دانهای است که بر سر خاک نشسته، و در دل این خورشید، رازهایی وجود دارد که همگی نشاندهندهٔ معانی عمیق زندگی و درک ما از جهان هستند. در این میان، برخی رهبران و بزرگانی هستند که با درک و بینش خود، جانی تازه به مسایل میبخشند و توانایی تأثیرگذاری بر دیگران را دارند.
زلفش چو طنازیکند بر ارغوان بازیکند
بر مه زره سازیکند در خلد شیطان پرورد
هوش مصنوعی: زلف او مانند یک بازیگر است که با ارغوان (رنگی قرمز) بازی میکند و بر روی ماه زره میسازد. او در باغ بهشتی که شیطان آن را پرورش داده، مشغول است.
پوشیدهگلبرک طری در زیر زلف سعتری
گویی روان مشتری در جرمکیوان پرورد
هوش مصنوعی: در زیر زلفی چون چادر سیاهمند، گلبرگی پنهان است که مانند جویبار روان مشتری به نظر میرسد. این تصویر از زیبایی و لطافت گلی است که در سایه زلفی زیبا نمودار شده و حالتی مجذوبکننده دارد.
مشکینخطش برگردلب موریست جوشان بر رطب
گرد نمکدان ای عجب یک دسته ریحان پرورد
هوش مصنوعی: خط زیبا و سیاهش بر لب دختری مانند موری کوچک است که در حال جوشیدن بر روی رطبها قرار دارد. چقدر عجیب است که یک دسته ریحان در کنار او پرورش یافته است.
دارد غمم را بیشتر سازد دلم را ریشتر
مانا هزاران نیشتر در نوک مژگان پرورد
هوش مصنوعی: دل من از غم بیشتر میشود و حالتی رقتبار به خود میگیرد، همانطور که هزاران تیر زهرآگین در نوک مژههایم پرورش یافتهاند.
جز خط آن سمینبدن کافزود حسنش را ثمن
هرگز شنیدی اهرمن مهر سلیمان پرورد
هوش مصنوعی: به جز نشانههای بدن زیبا که زیباییاش را کاملتر میکند، هرگز قیمت و ارزشی برایش نشنیدی، همانطور که دیو مهر سلیمان را پرورش داده است.
هرگه سخن راند زلب در من فتد شور ای عجب
ناچار شورست آن رطب کش درنمکدان پرورد
هوش مصنوعی: هر بار که از لبهای من سخنی بیرون میآید، شگفتا که آن کلام به شور و نشاط بدل میشود. ناگزیر، آن میوه خوشمزه که در نمکدان پرورش یافته، نشانهای از شور و شوق است.
وندر وثاقآید همی برچیده ساق آید همی
تکلیف شاق آید همی آنرا که ایمان پرورد
هوش مصنوعی: وقتی کسی در سختیها و مشکلات قرار میگیرد، بر او دشواریهای زیادی افزوده میشود، اما کسی که ایمان و اعتقادش را تقویت کرده باشد، میتواند از پس این سختیها برآید.
خیز ای نگار دهدله آن رسم دیرینکن یله
بگذارجنگو مشغلهکاینهردو خسران پرورد
هوش مصنوعی: بلند شو، ای معشوق آرامم، آن سنت قدیمی را دوباره زنده کن! بیتوجه به جنگ و گرفتاریهایی که هر دو تنها باعث ضرر و زیان هستند، بگذر.
جامی بخور کامی بجو بوسی بده حرفی بگو
زان پیش کان روی نکو خار مغیلان پرورد
هوش مصنوعی: یک جام بنوش، از زندگی لذت ببر، یک بوسه بده و حرفی بزن. پیش از آنکه کسی با چهره زیبا و دلنشین تو را آزرده خاطر کند، از لحظات خوب استفاده کن.
در مشتخواهمغبغبتتا سخت تر بوسم لبت
ترسمز زلفچونشبتکاو رنگعصیانپرورد
هوش مصنوعی: میخواهم تو را با عشق و شدت بیشتری ببوسم، اما میترسم از زلفهای تو که مانند شب تاریک و وسوسهانگیز هستند و عطر و رنگ شورش را به وجود میآورند.
از دو لبت ای همنفس یک بوسه دارم ملتمس
بگذار تا خود را مگس در شکرستان پرورد
هوش مصنوعی: از دو لب تو که همدم من هستی، تنها یک بوسه خواهانم. بگذار تا خود را مانند مگسی در باغ شیرین شکر، پرورش دهم.
بوسی بده بیمشغله بیزحمت و جنگ و گله
کز جان برفت آن حوصله کاندوه حرمان پرورد
هوش مصنوعی: بوسهای بده که آرامش و راحتی به همراه داشته باشد و هیچ مشکلی در آن نباشد. زیرا از جانم آن حوصلۀ تحمل درد جدایی رفته است.
ور بوسهندهی ای پسر حالی بهکین بندمکمر
گردد سخنور شیر نر چون رسم طغیان پرورد
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی بوسهای به من دهی، در آن حال میتوانم کمر خود را به بند کینه ببندم. سخنران نیز مانند شیر نر، زمانی که طغیان را میپرورد، دچار خشم میشود.
ویژه چو قاآنی کسی کاورا بود حرمت بسی
زیرا که در مجلس بسی مدح جهانبان پرورد
هوش مصنوعی: چون قاآنی بزرگ و ویژه است، کسی مثل او به خاطر حرمتش در مجالس زیادی مورد ستایش قرار میگیرد و مورد احترام است، زیرا در این مجالس به ستایش بزرگمردان و شاهان پرداخته میشود.
ماه مهین شاه مهان غَیث زمین غوث زمان
کز قیروان تا قیروان در ظل احسان پرورد
هوش مصنوعی: ماه زیبا و بزرگ، پادشاه مهمانیها، باران زمین و یاریدهنده زمان است. او که از قیروان تا قیروان در سایه لطف پروردگار قرار دارد.
دارا محمدشاه راد آن قیصر کسرینژاد
آن کز رسول عدل و داد آیین یزدان پرورد
هوش مصنوعی: محمدشاه دارا، فرزند کسری، که از پیامبر بهخاطر عدالت و راستی الهام گرفته، حکومتی بر پا کرده است.
از حزم داند خیر و شر از عزم گیرد بحر و بر
از جود بخشد خشک و تر وز عدل گیهان پرورد
هوش مصنوعی: انسان عاقل و با تدبیر، توانایی تشخیص خیر و شر را دارد. با اراده و همت، میتواند از دریا و زمین بهرهبرداری کند. با generosity و سخاوت به هر دو نوع نیازمندی—چه عرصههای خشک و چه عرصههای سرسبز—کمک میکند و با عدالت، موجودات را پرورش میدهد.
گیتی چو مهدی مهد او نظم جهان از جهد او
وز عدل او در عهد او مهتاب کتان پرورد
هوش مصنوعی: دنیا شبیه مهد کودک است و او سرپرست این دنیا میباشد. نظم و ترتیب دنیا بر اساس تلاش و عدالت او برقرار است و در زمان او، مهتاب همچون دختری با ظرافت بزرگ شده است.
قهرش همه زهر اجل دوشد ز پستان امل
مهرش همه طعم عسل درکام ثعبان پرورد
هوش مصنوعی: خشم او مانند زهر مرگ است که از پستان امید میچکد، اما عشق و مهر او همچون طعمی شیرین و گوارا در کام مخلوقاتی که پرورش داده است، جاری است.
چون برفروزد بُرز را در پنجه گیرد گرز را
ماند بدان کالبرز را در بحر عمان پرورد
هوش مصنوعی: وقتی که گرز به دستان قهرمان بیفتد، مانند برفروختن آتش است. آن گرز در آبهای عمان به خوبی پرورش یافته است.
از هیبتش خصم دژم زان پیشکاید از عدم
تن را چو ماهی در شکم با درع و خفتان پرورد
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و مشخصاتش، دشمن ترسیده و به عقب نشینی مایل میشود. او مانند ماهی در آب، درون زره و لباسهای شکیل خود، آرامش و قوت مییابد.
ماریست کلکش کَفته سر کز زهر بارد نیشکر
ناریست تیغش جان شکر کز شعله طوفان پرورد
هوش مصنوعی: در اینجا به موجودی اشاره شده که مانند مار خطرناک و زهرآگین است، اما در عین حال زیبایی و جذابیتی دارد که شبیه به نیشکر و شکر است. این موجود میتواند به نوعی به چالشها و سختیهای زندگی اشاره کند که در عین وجود خطر، زیبایی و لذتهایی نیز در آن نهفته است. در واقع، این تصویرسازی نشاندهنده تضادی است که میتواند در زندگی وجود داشته باشد؛ زیبایی و لذت در کنار خطر و چالش.
دستش چو بخشد مال را روزی دهد آمال را
چون دایهایکاطفال را از شر پستان پرورد
هوش مصنوعی: وقتی که کسی دست خودش را به بخشش باز میکند، روزی و خوشبختی را به دست میآورد. مانند دایهای که با شیرش فرزندان را از خطرات و مشکلات دور نگه میدارد.
گر حفظ ابنای بشر از حزم او یابد اثر
چون لوح محفوظش فکر حاشاکه نسیان پرورد
هوش مصنوعی: اگر فرزندان آدم به دستگیرش از عقل و احتیاط بیفتند، مانند لوح محفوظ اوست که از فراموشی دور است.
تا در کمین خصم دغل با وی نیاغازد حیل
از هر سر مویش اجل چشمی نگهبان پرورد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دشمن غیرقابل اعتماد در کمین است، حیل و ترفندها از هر گوشه و نقطه به چشم میخورند و مرگ همواره نگهبان است.
مداح او با خویشتن گر راند از خلقش سخن
حالی به طبعش ذوالمنن هر هشت رضوان پرورد
هوش مصنوعی: اگر مداح او درباره خودش با دیگران صحبت کند و از مخلوقاتش بگوید، حالش به گونهای است که هر هشت بهشت را تحت پرورش خود دارد.
ور بدسگال بدسیر خشم وی آرد در نظر
دردم به جانش داد گر هر هفت نیران پرورد
هوش مصنوعی: اگر شخصی با خوی بد و رفتار ناپسند، خشم او را به من نشان دهد، درد و رنجی که به جانم میزند، هر چند که همه قدرتها و نیرنگها را در اختیار داشته باشد، نمیتواند مرا از پا درآورد.
شاها مرا در انجمن خوانند استاد سخن
و اکنون پریشان طبع من نظم پریشان پرورد
هوش مصنوعی: سلطان، در محفلها به من به عنوان استاد سخن یاد میکنند، اما حالا ذهن و روح من به گونهای آشفته و بینظم است که نمیتوانم به خوبی شعر بگویم.
این نظم را ناگفته گیر این مدح را نشنفته گیر
این بنده را آشفته گیر ایرا که هذیان پرورد
هوش مصنوعی: این شعر به ما میگوید که این شعر را نادیده بگیر، این ستایش را فراموش کن و این شخص را که در حالت آشفتگی قرار دارد، نادیده بگیر؛ زیرا او دچار افکار بینظمی شده است.
این مدح را پا تا به سر نه مبتدا و نه خبر
آری ز بد گوید بتر هوشی که نقصان پرورد
هوش مصنوعی: این شعر میگوید که کسی که در ستایش یا تعریف از دیگران دقت ندارد و فقط بدگویی میکند، در واقع خود در حال نقصان و کمبود است. او باید هوشیاری خود را به کار گیرد و نگذارد که ضعفهایش او را به سوی قضاوتهای نادرست سوق دهد.
هم بس عجب نیکاین ثنا افتد قبول پادشا
کاخر پسندد مصطفی شعری که حسان پرورد
هوش مصنوعی: چقدر عجیب است که این ستایش مورد قبول پادشاه قرار میگیرد، در حالی که در نهایت، شاعری را که حسان تربیت کرده، پسندیده است.
شعری دو کز غیب آمده وز غیب بیعیب آمده
وحی است و لاریب آمده تا مدح سلطان پرورد
هوش مصنوعی: شعری که به صورت ناگهانی و از عالم غیب به وجود آمده و بدون هیچ نقصی است، وحیای است که به طور قطع نازل شده تا ستایش فرمانروای برگزیده را به جا آورد.
الهام مطلق دانمش اعجاز بر حق دانمش
وحی محقق دانمش وحییکه ایقان پرورد
هوش مصنوعی: من او را الهامی مطلق میدانم که حقایق را بهبود میبخشد و به عنوان وحیای حقیقی میشناسم که یقین و آگاهی از جانب پروردگار را به همراه دارد.
بیواسطهٔ روحالامین این پرده زد جان آفرین
تا پردهدار ملک و دین در پرده جانان پرورد
هوش مصنوعی: بدون واسطهٔ روحالامین، جانآفرین این حجاب را کنار زد تا نگهدارندهٔ ملک و دین در حجاب جانان پرورش یابد.
در خواب گفتش دادگر کای از خرد بیدارتر
خلاق بیداری شمر خوابی که ایمان پرورد
هوش مصنوعی: در خواب، فردی را که از دیگران باهوشتر و با خردتر است، خطاب قرار میدهد و میگوید: ای کسی که خلاقيت و خلاقیتت بالاتر از خواب است، باید درک کنی که این خواب، بیانگر ایمانی است که در وجودت پرورش یافته است.
بیخود شو از صهبای من صهبا کش از مینای من
فیضی بود سودای من کز مشکل آسان پرورد
هوش مصنوعی: از خود بیخود شو و از شربت من بنوش، چون در دل من شوری است که از چالشها و دشواریها برمیخیزد و آسانیها را به بار میآورد.
اینت به بیداری نشان کز وجدگویی هر زمان
ساقی بده رطل گران زان می که دهقان پرورد
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم این است که هر زمان که احساس وجد و شوق درونی به وجود میآید، باید از ساقی (نماد نوشیدنی) خواست که مقدار زیادی از آن می را برای نوشیدن فراهم کند. این می، به مانند کیفیتی از زندگی است که کشاورز با زحمت و تلاش خود آن را پرورش داده است. در واقع، شاعر به اهمیت لذت از زندگی و به خصوص خوشیهای ناشی از آزادی روحی اشاره دارد.

قاآنی