گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در مدح ابوالمظفر محمدشاه غازی طاب‌لله ثراه گوید

گسترد بهار در زمین دیبا
چون چهر نگار شد چمن زیبا
آثار پدید آب شد پنهان
اسرار نهان خاک شد پیدا
ابر آمد و سیم ریخت بر هامون
باد آمد و مشک بیخت بر صحرا
این تعبیه‌کرده نافه در دامن
آن عاریه کرده‌گوهر از دریا
از سبزه چمن چو روضهٔ رضوان
از لاله دمن چو سینهٔ سینا
آن مایهٔ سوز سینهٔ غمگین
وین سرمهٔ نور دیدهٔ بینا
این را به سر است‌کلّه از یاقوت
آن را به بر است حلّه از مینا
ای عید من ای بهار روحانی
ای ماه من ای نگار بی‌همتا
نوروز تویی و نوبهاران تو
کز طلعت تو جوان شود دنیا
از روح روان سرشته‌یی گویی
بر روی ز من فرشته‌یی مانا
از لعل تو نعل روح در آتش‌
از عشق تو مغز عقل پر سودا
چون از خم زلف چهره بنمایی
خورشید برآید از شب یلدا
چون سلسله زلف تست پر حلقه
چون زلزله عشق تست پر غوغا
این زلزله‌کوه راکند از بن
این سلسله عقل راکند شیدا
بنما رخ تا ز شوق بی‌معجر
از خلد برین برون دود حورا
بنشین و ببار خندهٔ شیرین
برخیز و بیار بادهٔ حمرا
بگشای‌کمرکه تاکمربندد
در خدمت تو در آسمان جوزا
لبهای تو بهر بوسه خلقت‌کرد
از حکمت خویش خالق یکتا
عاطل مگذار خلقت باری
باطل مشمار حکمت دانا
تو موی نموده‌یی‌کمند آیین
من پشت نموده‌ام‌کمان‌آسا
چون تیر تو ازکمان ما عاجل
چون تار من ازکمند تو دروا
ای ترک به‌عید بوسه آیین است
در شرع رسول و ملت بیضا
حالی بنه این طبیعت غره
شرمی بکن از شریعت غرا
زان پس‌که مرا مباح شد بوسه
پیش آی‌که تا ببوسمت عمدا
از بوسه مکن دریغ تات ای ترک
صد بوسه‌زنم برآن رخ رخشا
هل تا بگزم لبان شیرینت
خوش خوش‌مزم آن دودانهٔ خرما
زان روی چنم ورق ورق سوری
زان لعل خورم طبق طبق حلوا
زان‌گرد زنخ‌که‌گوی را ماند
در رقص آیم چوگوی سر تا پا
نی نیست به بوسه حاجتم امروز
گر عمر بود ببوسمت فردا
کامروز بس است لب مرا شیرین
از شکر شکر خسرو والا
دارای جهان ستان محمد شاه
کز هردو جهان فزون بود تنها
اجزای وی است هرچه درگیتی
باکل چه برابری‌کند اجزا
اعضای وی است هرکه در عالم
با روح چه همسری‌کند اعضا
افلاک مطاوعش به یک فرمان
آفاق مسخرش به یک ایما
کوهی‌که خورد قفای قهر او
آسیمه دود چو باد در بیدا
بادی‌که بود مطیع حزم او
همواره بود چوکوه پابرجا
ای خشم تو همچو مرگ بی‌تاخیر
وی قهر تو همچو زهر جان‌فرسا
خیل تو چو سیل‌کوه بنیان‌کن
فوج تو چو موج بحر طوفان‌زا
در جانسوزی چو چرخ بی‌مهلت
درکین‌توزی چو دهر بی‌پروا
نه ملک مخلد ترا مقطع
نه ذات مؤید ترا مبدا
صد جمله به حمله‌یی زنی برهم
صد بقعه به وقعه‌یی‌کنی یغما
از دشنهٔ توکه تشنهٔ خون است
بس‌کشته‌که پشته‌گشته در هیجا
باطلعت رای‌گیتی افروزت
خورشید برآید از شب یلدا
با نکهت خلق عنبرافشانت
عنبر خیزد زکام اژدرها
توقیع ترا قدر برد فرمان
فرمان ترا قضاکند امضا
انکار تو نیست دهر را ممکن
پیکار تو نیست چرخ را یارا
انجم تار است و رای تو روشن
گردون پستست و قدر تو والا
شیر است به روز جنگ تو روبه
موم است ز زور چنگ تو خارا
فوجی ز صف سپاه تو انجم
موجی زکف نوال تو دریا
خلق تو زکام شیر انگیزد
چون ناف غزال نافهٔ سارا
مهر تو ز صلب سنگ رویاند
چون باد بهار لالهٔ حمرا
خورشیدی و برخلاف خورشیدی
کز ابر شود به چرخ ناپیدا
زیراکه هماره باکفی چون ابر
خورشید صفت بتابدت سیما
چون باد قلم دود در انگشتم
گر مدح تکاورت‌کنم املا
چون برق‌کشد ضمیر من شعله
گر وصف بلارکت‌کنم انشا
گر خشم‌کنی به چشمهٔ خورشید
چون شب‌پره زو حذرکند حربا
ور چشم زنی به جانب ناهید
سوی تو چمد زگنبد خضرا
اخلاق تو آبگینه یارد ساخت
از نرم دلی ز صخرهٔ صما
گرد سپهت به چشم بدخواهان
یک بادیه افعی است و اژدرها
شخص تو جهان پیر برناکرد
از دانش پیرو طالع برنا
رخسار تو آیینه است و خصمت دیو
زان در تو چو بنگرد شود رسوا
تا لمعه و نور خیزد از خورشید
تا فتنه و شور زاید از صهبا
دارم دو هزار شکوه از طالع
لیک آن دو هزار شکوه باشد تا

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گسترد بهار در زمین دیبا
چون چهر نگار شد چمن زیبا
هوش مصنوعی: بهار به شکلی زیبا و دلنشین در زمین گسترش یافته است، مانند پارچه‌ای لطیف و باکیفیت که چمن‌ها را به زیبایی چهره‌ای خوش‌پیدا می‌آراید.
آثار پدید آب شد پنهان
اسرار نهان خاک شد پیدا
هوش مصنوعی: آب آثار خود را نمایان کرد و رازهای نهانی که در خاک بود، آشکار شدند.
ابر آمد و سیم ریخت بر هامون
باد آمد و مشک بیخت بر صحرا
هوش مصنوعی: ابرها به آسمان آمده و باران را بر روی زمین ریخته‌اند، و باد نیز با خود بوی خوشی را به دشت‌ها آورده است.
این تعبیه‌کرده نافه در دامن
آن عاریه کرده‌گوهر از دریا
هوش مصنوعی: کسی که گلی را در دامن خود دارد، در واقع از دریا جواهراتی را به امانت گرفته است.
از سبزه چمن چو روضهٔ رضوان
از لاله دمن چو سینهٔ سینا
هوش مصنوعی: چمن مانند بهشت زیبایی است و لاله‌ها در دشت همچون سینه‌ای هستند که رازها و زیبایی‌های عمیق را در خود جای داده‌اند.
آن مایهٔ سوز سینهٔ غمگین
وین سرمهٔ نور دیدهٔ بینا
هوش مصنوعی: این سخن به احساسات عمیق و دردهای ناشی از فقدان و اندوه اشاره دارد. سوزی که در دل احساس می‌شود، نشانه‌ای از دلشکستگی و غم‌هایی است که انسان در زندگی تجربه می‌کند. همچنین، وجود نوری که در چشم بینا می‌درخشد، می‌تواند نمادی از امید و آگاهی باشد که حتی در تاریکی‌ها هم وجود دارد و به روشنایی می‌انجامد.
این را به سر است‌کلّه از یاقوت
آن را به بر است حلّه از مینا
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن زیبایی و ارزش دو چیز متفاوت است. یکی از آن‌ها که به سر تعلق دارد، از یاقوت ساخته شده و دیگری که به دامن مربوط است، از مینا (نوعی شیشه رنگی) ساخته شده است. به طور کلی، اشاره به این دارد که هر دو چیز زیبا و ارزشمند هستند، ولی از مواد مختلف و با ویژگی‌های خاص خود ساخته شده‌اند.
ای عید من ای بهار روحانی
ای ماه من ای نگار بی‌همتا
هوش مصنوعی: ای عید من، ای بهار روح و جانم، ای ماه من، ای محبوب و بی‌نظیر من.
نوروز تویی و نوبهاران تو
کز طلعت تو جوان شود دنیا
هوش مصنوعی: تو نماد نوروز و بهار هستی، زیرا به خاطر زیبایی و وجود تو، دنیا دوباره جوان و سرزنده می‌شود.
از روح روان سرشته‌یی گویی
بر روی ز من فرشته‌یی مانا
هوش مصنوعی: گویی موجودی زیبا و روح‌نواز از وجود من برآمده است که مانند فرشته‌ای باقی و ماندگار به نظر می‌رسد.
از لعل تو نعل روح در آتش‌
از عشق تو مغز عقل پر سودا
هوش مصنوعی: از زیبایی تو، زندگی و روانی در آتش عشق به تو به جانم می‌زند و ذهنم از عشق تو پر از خیال و اندیشه‌های دیوانه‌وار شده است.
چون از خم زلف چهره بنمایی
خورشید برآید از شب یلدا
هوش مصنوعی: وقتی که تو از زیر موهای خود چهره‌ات را نشان می‌دهی، انگار که خورشید از شب یلدا بیرون می‌آید و روشنی می‌بخشد.
چون سلسله زلف تست پر حلقه
چون زلزله عشق تست پر غوغا
هوش مصنوعی: زیبایی و پیچیدگی موهای تو همچون زنجیری است که حلقه‌های آن به هم متصل‌اند. عشق تو همانند زلزه‌ای است که شور و غوغای زیادی به همراه دارد.
این زلزله‌کوه راکند از بن
این سلسله عقل راکند شیدا
هوش مصنوعی: این زلزله‌ی کوه، ریشه‌های این سلسله را از بین می‌برد و عقل را دیوانه می‌کند.
بنما رخ تا ز شوق بی‌معجر
از خلد برین برون دود حورا
هوش مصنوعی: صورت خود را به نمایش بگذار تا از شوق زیاد، بدون حجاب، از بهشت برین خارج شوم.
بنشین و ببار خندهٔ شیرین
برخیز و بیار بادهٔ حمرا
هوش مصنوعی: بنشین و خنده‌ای خوش و شیرین داشته باش، سپس برخیز و شراب روشنی بیاور.
بگشای‌کمرکه تاکمربندد
در خدمت تو در آسمان جوزا
هوش مصنوعی: بیا و کمربندت را باز کن تا در خدمت تو در آسمان جوزا قرار بگیرم.
لبهای تو بهر بوسه خلقت‌کرد
از حکمت خویش خالق یکتا
هوش مصنوعی: لب‌های تو به خاطر بوسه، به گونه‌ای ساخته شده‌اند که نشان‌دهنده حكمت خالق یگانه هستند.
عاطل مگذار خلقت باری
باطل مشمار حکمت دانا
هوش مصنوعی: وجود خود را بی‌فایده نگذار و کارهای خود را بی‌هدف قلمداد نکن؛ چرا که هر خلقتی دارای حکمت و هدفی از سوی دانا است.
تو موی نموده‌یی‌کمند آیین
من پشت نموده‌ام‌کمان‌آسا
هوش مصنوعی: تو همچون مویی هستی که در دستان من به گیسو درمی‌آید و من نیز همچون کمانی آماده‌ام تا از تو محافظت کنم.
چون تیر تو ازکمان ما عاجل
چون تار من ازکمند تو دروا
هوش مصنوعی: چون تیر تو به سمت من شلیک شده، بی‌درنگ و فوری است مانند این که تار من از دام تو رها شده است.
ای ترک به‌عید بوسه آیین است
در شرع رسول و ملت بیضا
هوش مصنوعی: ای ترک، در روز عید، بوسه دادن روشی است که در شریعت پیامبر و پیروان ملت حضرت مسیح وجود دارد.
حالی بنه این طبیعت غره
شرمی بکن از شریعت غرا
هوش مصنوعی: به طبیعت باج خواهی نکن و از قوانین و اصول درست و اخلاقی شرمنده باش.
زان پس‌که مرا مباح شد بوسه
پیش آی‌که تا ببوسمت عمدا
هوش مصنوعی: پس از اینکه مرا اجازه بوسیدن عطا شد، بیا پیشم که بخواهم تو را عمداً ببوسم.
از بوسه مکن دریغ تات ای ترک
صد بوسه‌زنم برآن رخ رخشا
هوش مصنوعی: ای ترک، از بوسه زدن بر چهره زیبایت دریغ نکن، زیرا من صد بوسه بر آن رخ ماهتابی‌ات می‌زنم.
هل تا بگزم لبان شیرینت
خوش خوش‌مزم آن دودانهٔ خرما
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم لب‌های شیرینت را بمکید؟ طعم خوش آن همچون خرمای خوشمزه است.
زان روی چنم ورق ورق سوری
زان لعل خورم طبق طبق حلوا
هوش مصنوعی: به خاطر آن چهره‌ی زیبا و دل‌ربا، من چون گلبرگ‌ها به هم می‌پیچم و به خاطر آن لب‌های خوش‌رنگ، مانند تکیه‌گاه‌هایی از شیرینی می‌شوم.
زان‌گرد زنخ‌که‌گوی را ماند
در رقص آیم چوگوی سر تا پا
هوش مصنوعی: به خاطر حلقه‌ای که بر گردن دارد، مانند گوی در رقص می‌آیم و از سر تا پا در حرکت هستم.
نی نیست به بوسه حاجتم امروز
گر عمر بود ببوسمت فردا
هوش مصنوعی: امروز به بوسه نیازی ندارم، اما اگر عمر دست دهد، فردا تو را می‌بوسم.
کامروز بس است لب مرا شیرین
از شکر شکر خسرو والا
هوش مصنوعی: امروز کافی است که لب‌های من به شیرینی شکر باشد، مانند شکر که خسرو بزرگ را خوشبو کرده است.
دارای جهان ستان محمد شاه
کز هردو جهان فزون بود تنها
هوش مصنوعی: محمد شاه که در مقام پادشاهی قرار دارد، چنان بزرگ و باعظمت است که از هر دو دنیا بیشتر و بالاتر است و در حقیقت، او تنهاست و هیچ‌کس به پای او نمی‌رسد.
اجزای وی است هرچه درگیتی
باکل چه برابری‌کند اجزا
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جهان وجود دارد، جزء از وجود اوست و هر چیزی که با یکدیگر برابر است، نیز جزئی از اوست.
اعضای وی است هرکه در عالم
با روح چه همسری‌کند اعضا
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا با روح و جان خود پیوندی برقرار کند، در واقع جزئی از وجود او محسوب می‌شود.
افلاک مطاوعش به یک فرمان
آفاق مسخرش به یک ایما
هوش مصنوعی: جهان و آسمان‌ها به فرمان او هستند و همه چیز در اطرافش با یک اشاره تحت کنترل او قرار می‌گیرد.
کوهی‌که خورد قفای قهر او
آسیمه دود چو باد در بیدا
هوش مصنوعی: کوهی که به خاطر قهر و خشمت لرزید، مثل این است که دود در باد به آرامی در فضا پخش می‌شود.
بادی‌که بود مطیع حزم او
همواره بود چوکوه پابرجا
هوش مصنوعی: بادی که همیشه مطیع و تحت کنترل او بود، مانند کوهی استوار و محکم باقی ماند.
ای خشم تو همچو مرگ بی‌تاخیر
وی قهر تو همچو زهر جان‌فرسا
هوش مصنوعی: خشم تو مانند مرگ است که هیچ تأخیری ندارد و قهر تو همچون زهر، کشنده و خطرناک است.
خیل تو چو سیل‌کوه بنیان‌کن
فوج تو چو موج بحر طوفان‌زا
هوش مصنوعی: تو مانند سیل عظیمی هستی که به کوه‌ها ویرانی می‌‌آورد و گروه تو مانند امواج دریایی است که طوفانی ایجاد می‌کنند.
در جانسوزی چو چرخ بی‌مهلت
درکین‌توزی چو دهر بی‌پروا
هوش مصنوعی: در آتش جان‌سوزی، زمان به سرعت می‌گذرد و بدون امان، در برابر درد و رنج چون دنیا بی‌توجه و بی‌پرواست.
نه ملک مخلد ترا مقطع
نه ذات مؤید ترا مبدا
هوش مصنوعی: نه اینکه تو به خاطر ثروت و مقام جاودانه‌ای یا به خاطر ارتباط با قدرت‌های الهی به وجود آمده‌ای.
صد جمله به حمله‌یی زنی برهم
صد بقعه به وقعه‌یی‌کنی یغما
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با یک حمله‌ی ناگهانی ضربه‌ای بزنید، می‌توانید از هزاران کلام و گفته‌های مختلف استفاده کنید. هر کدام از این کلمات می‌تواند مانند یک قلعه باشد که در یک وقوع یا رویداد به غارت می‌روید.
از دشنهٔ توکه تشنهٔ خون است
بس‌کشته‌که پشته‌گشته در هیجا
هوش مصنوعی: از تیغ تو که به خون تشنه است، تعداد زیادی کشته در زیر زمین انباشته شده‌اند.
باطلعت رای‌گیتی افروزت
خورشید برآید از شب یلدا
هوش مصنوعی: با چهره‌ات، دنیا روشن می‌شود و خورشید از شب یلدا طلوع خواهد کرد.
با نکهت خلق عنبرافشانت
عنبر خیزد زکام اژدرها
هوش مصنوعی: با عطر خوشی که تو پخش می‌کنی، حتی بخار عطر عنبر هم از تن اژدها بیرون می‌آید.
توقیع ترا قدر برد فرمان
فرمان ترا قضاکند امضا
هوش مصنوعی: امضای تو ارزش دارد و فرمان تو را قضا و قدر به انجام می‌رساند.
انکار تو نیست دهر را ممکن
پیکار تو نیست چرخ را یارا
هوش مصنوعی: انكار تو براي زمان ممكن نيست، همان‌طور كه مقابله با چرخ فلک هم امكان‌پذير نيست.
انجم تار است و رای تو روشن
گردون پستست و قدر تو والا
هوش مصنوعی: ستاره‌ها در تاریکی به نظر می‌رسند و افکار تو مانند نوری هستند که در این فضا می‌درخشد. زمین و جهان از نظر جایگاه و ارزش، پایین‌تر از تو قرار دارند و تو دارای مرتبه‌ای بلندتری هستی.
شیر است به روز جنگ تو روبه
موم است ز زور چنگ تو خارا
هوش مصنوعی: در روز نبرد، تو مانند شیری قوی و نیرومند هستی، اما هنگام مواجهه با قدرت و فشار تو، دشمن به موم می‌ماند و به سادگی تغییر شکل می‌دهد و تسلیم می‌شود.
فوجی ز صف سپاه تو انجم
موجی زکف نوال تو دریا
هوش مصنوعی: گروهی از ستاره‌ها از صف سپاه تو به وجود آمده‌اند و موج‌هایی که از طوفان نیکی تو می‌آید، مانند امواج دریا هستند.
خلق تو زکام شیر انگیزد
چون ناف غزال نافهٔ سارا
هوش مصنوعی: زیبایی و دلربایی تو چنان جذاب است که همچون عطر و بوی خوش گل‌ها و گیاهان، دیگران را به سمت خود می‌کشد و به وجد می‌آورد.
مهر تو ز صلب سنگ رویاند
چون باد بهار لالهٔ حمرا
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو مانند بذر لاله‌ای است که از دل سنگی روییده و بر اثر نسیم بهاری شکوفا شده است.
خورشیدی و برخلاف خورشیدی
کز ابر شود به چرخ ناپیدا
هوش مصنوعی: خورشید تو، مانند خورشیدی است که از پشت ابر پنهان شده و در آسمان ناپیداست.
زیراکه هماره باکفی چون ابر
خورشید صفت بتابدت سیما
هوش مصنوعی: چرا که همیشه باید با یک دست مانند ابر، صورتت را چون خورشید روشن نگه‌دارم.
چون باد قلم دود در انگشتم
گر مدح تکاورت‌کنم املا
هوش مصنوعی: وقتی همچون باد قلم در دستم می‌چرخد، اگر بخواهم تو را در ستایش توصیف کنم، چگونه بنویسم؟
چون برق‌کشد ضمیر من شعله
گر وصف بلارکت‌کنم انشا
هوش مصنوعی: وقتی که فکر و اندیشه‌ام به شدت روشن شود و با شدت و آتش به توصیف زیبایی‌ها بپردازم، این کار را آغاز می‌کنم.
گر خشم‌کنی به چشمهٔ خورشید
چون شب‌پره زو حذرکند حربا
هوش مصنوعی: اگر خشمگین شوی، مانند شب‌پره‌ای که از نور خورشید فرار می‌کند، از تو دور خواهد شد.
ور چشم زنی به جانب ناهید
سوی تو چمد زگنبد خضرا
هوش مصنوعی: اگر چشمان زنی به سوی ناهید نگاه کند، تو هم به خاطر او از دامان زمین بلند شو.
اخلاق تو آبگینه یارد ساخت
از نرم دلی ز صخرهٔ صما
هوش مصنوعی: اخلاق تو مانند شیشه‌ای است که از دل نرم و مهربانت شکل گرفته، همچون صخره‌ای محکم و استوار.
گرد سپهت به چشم بدخواهان
یک بادیه افعی است و اژدرها
هوش مصنوعی: گرد و خاک تو در برابر بدخواهان، همچون بیابانی است که در آن افعی و مارهای بزرگ وجود دارند.
شخص تو جهان پیر برناکرد
از دانش پیرو طالع برنا
هوش مصنوعی: تو که در این جهان کهن، جوانی را به دست آورده‌ای، با دانش و آگاهی خود به زندگی‌ات شکل می‌دهی و سرنوشتت را رقم می‌زنی.
رخسار تو آیینه است و خصمت دیو
زان در تو چو بنگرد شود رسوا
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو مانند آینه‌ای است که اگر دشمن تو به آن نگاه کند، رسوا خواهد شد.
تا لمعه و نور خیزد از خورشید
تا فتنه و شور زاید از صهبا
هوش مصنوعی: تا زمانی که نور و درخشش از خورشید به‌وجود می‌آید، همواره آشفتگی و شور و هیجان از شراب نیز پدید می‌آید.
دارم دو هزار شکوه از طالع
لیک آن دو هزار شکوه باشد تا
هوش مصنوعی: من دو هزار گلایه از سرنوشت دارم، اما این دو هزار گلایه تنها تا همین حد باقی می‌ماند.

حاشیه ها

1392/02/26 14:04
ائلگار

سلام من دانش آموز سال دوم تجربی هستم و تازه مطالعات ادبی رو شروع کرده ام ولی به اشعار حضرت سعدی و حافظ و مولوی تا حدودی تسلط دارم ولی در اشعار قاآنی تنها کنار هم آمدن کلماتی هم قافیه را میبینم که ارزش تامل را ندارد و از مفاهیم ادبی بی بهره است در اشعارش بیشتر ستایش از نالایقان عهذ قجر دیده میشود