قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در ستایش شاهزاده مبرور شجاع السلطنه حسنعلی میرزا گوید
به کف هر آنکه سر زلف دلستان دارد
به دست سلسله عمر جاودان دارد
جبین و چهره و ابروی دوست پنداری
به برج قوس مه و مشتری قران دارد
میان جمع پریشان دلی ز منگم شد
بیا که زلف تو از حال او نشان دارد
ز من مپرس دلت صید تیر نازکه شد
ازو بپرس که ابروی چون کمان دارد
فغان که مردهام از هجر و آرزوی وصال
مرا ز هستی خود باز درگمان دارد
هزار جان غمت از من رفته است و هنوز
کشیده ناز تو خنجر که باز جان دارد
دلم به رشتهٔ زلف تو ریسمان بازیست
که دست و پای معلق به ریسمان دارد
هزار مرتبهام کشته از فراق و هنوز
کشیده تیغ و تمنای امتحان دارد
اگر بخندد بر من زمانه عیبی نیست
از آنکه چهرهٔ من رنگ زعفران دارد
مخر به هیچم ای خواجه ترس آنکه ترا
گرانبهایی من سخت دلگران دارد
بغیر هیچ نیارد ستایشی به میان
کسی که وصف میان تو در میان دارد
بغیر نیست نراند نیایشی به زبان
کسیکه نعت دهان تو بر زبان دارد
حبیب روی ترا از رقیب پروا نیست
بلی چه واهمه بلبل ز باغبان دارد
خطت دمید و ز انبات این خجسته نبات
بهار عارض تو روی در خزان دارد
اگر نَه ناسخ فرمان حُسن تو ست چرا
ز بهر کشتن ما سر خط امان دارد
و یا شفاعت ما زان کند ز غمزهٔ تو
که احتیاط ز عدل خدایگان دارد
ابوالشجاع بهادر شه آنکه سطوت او
ز بیم رعشه در اندام انس و جان دارد
تهمتنی که سرانگشت حیرت از قهرش
بروز کین ملکالموت در دهان دارد
شهی که غاشیهٔ عمر و دولتش را چرخ
فکنده برکتف آخرالزمان دارد
هزار زمزمهٔ انبساط و نغمهٔ عیش
به چارگوشه بزمش قدر نهان دارد
هزار طنطنهٔ مرگ و های و هوی اجل
ز یک هزاهز رزمش قضا عیان دارد
هرآن نتاجکه بیداغ طاعتش زاید
ز ابلهی فلکش ننگ دودمان دارد
هر آن گیاه که بی نشو و رأفتش روید
ز پی بلیهٔ آسیب مهرگان دارد
خدنگ دال پرش کر کبیست اندک پر
که زاغ مرگ به منقارش آشیان دارد
شها تویی که دد و دام را ز لاشهٔ خصم
هنوز تیغ تو در مهنه میهمان دارد
به پهندشت وغا زد نفیر شادغرت
هنوز رعشه در اندام کامران دارد
به مرغ مرغاب از خون اژدران در دژ
هنوز قهر تو صد بحر بهرمان دارد
هنوز بارهٔ باخرز و شهربند هری
ز ضرب تیشهٔ قهر تو الامان دارد
هنوز لاشه ی کابل خدا ز سطوت تو
به مرزغن ز فزع چشم خونفشان دارد
هنوز معدن لعلی ز خون خصم تو مرگ
ز مرز خنج تا خاک غوریان دارد
هنوز چهرهٔ افغان گروه را تیغت
ز اشک حادثه همرنگ ارغوان دارد
هنوز دخمهٔ خوارزم شاه را باست
ز دود نایبه چون ملک قیروان دارد
هنوز طایفهٔ قنقرات را قهرت
ز بیم جان تب و لرز اندر استخوان دارد
هنوز خصم ترا روزگار در تک چاه
به بند وکندهگرفتار و ناتوان دارد
توییکه پیکر البرزکوه راگرزت
ز صدمه نرمتر از پود پرنیان دارد
فضای بادیه از رشح ابر راد کفت
هزار طعنه به دریای بیکران دارد
ز فیض جود تو هر قطرهٔ فرومایه
ز پایه مایهٔ صد گنج شایگان دارد
زمین ز قرب جوار حریم حرمت تو
هزارگونه تفاخر بر آسمان دارد
ز بهر نظم جهان رایض قضا دایم
سمند عزم ترا مطلق العنان دارد
وسیع کشورت آن عالمی که ناحیهاش
میان هر قدمیگنج صد جهان دارد
رفیع درگهت آن قلعهای که کنگرهاش
سخن به نحوی درگوش لامکان دارد
قدر همیشه بزرگان هفتکشور را
به خاکبوسی قصر تو موکشان دارد
شهامت تو سخنسنج طوس را بفسوس
ز ذکر رستم دستان ز داستان دارد
به عهد عدل توگرگ از پی رعایت میش
همیشه جنگ و جدل با که با شبان دارد
سری که با تو کند خواهش کله داری
چوگو لیاقت آسیب صولجان دارد
اگرچه من نیم آگه ز غیب و میگویم
خبر ز غیب خداوند غیبدان دارد
ولیکن از جبروت جلال تست عیان
که عزم قلعه گشایی آسمان دارد
ز کنه ذات و صفات تو آن کس آگاهست
که چون تو خامهٔ تقدیر در بنان دارد
کسی عروج به معراج حق تواند کرد
که از معارج توحید نردبان دارد
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در ستایش امیر کامکار محمدحسنخان سردار فرماید: فلک خورشید و جنت حور و بستان یاسمن داردقصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در ستایش دبیر بینظیر میرزا عبدالله منشی فرماید: هله نزدیک شد ای دل که زمستان گذرد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به کف هر آنکه سر زلف دلستان دارد
به دست سلسله عمر جاودان دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که بر زلف معشوقش دست بگذارد، در واقع به عمر جاودان و ابدی دست یافته است.
جبین و چهره و ابروی دوست پنداری
به برج قوس مه و مشتری قران دارد
هوش مصنوعی: چهره و زیبایی دوستت را همانند برج قوس و سیارههای مه و مشتری توصیف میکند که درخشش و زیبایی خاصی دارند.
میان جمع پریشان دلی ز منگم شد
بیا که زلف تو از حال او نشان دارد
هوش مصنوعی: در میان گروهی که دلهایشان آشفته است، از من خبری رفت. بیا که موهای تو میتواند نشانهای از حال او باشد.
ز من مپرس دلت صید تیر نازکه شد
ازو بپرس که ابروی چون کمان دارد
هوش مصنوعی: از من نپرس دل تو چرا گرفتار شده، از او بپرس که چرا ابروهایش مثل کمان قوس دارد.
فغان که مردهام از هجر و آرزوی وصال
مرا ز هستی خود باز درگمان دارد
هوش مصنوعی: آه که از دوری و ناامیدی از وصال معشوق، بر من چه رنجی میگذرد! انگار که حتی از وجود خودم هم دیگر خبری نیست و در خیالاتم غرق شدهام.
هزار جان غمت از من رفته است و هنوز
کشیده ناز تو خنجر که باز جان دارد
هوش مصنوعی: هزار بار به خاطر غم تو جانم را از دست دادهام، اما هنوز هم زیبایی و ناز تو مانند یک خنجر به قلبم ضربه میزند و من همچنان زندهام.
دلم به رشتهٔ زلف تو ریسمان بازیست
که دست و پای معلق به ریسمان دارد
هوش مصنوعی: دل من مانند یک بازی با رشتههای زلف تو است که مانند دستان و پاهای معلقی که به ریسمان بسته شدهاند، به تو وابسته و معلق است.
هزار مرتبهام کشته از فراق و هنوز
کشیده تیغ و تمنای امتحان دارد
هوش مصنوعی: من بارها به خاطر دوریات جان دادهام، اما هنوز هم از عشق تو متحمل درد و آزمایش میشوم.
اگر بخندد بر من زمانه عیبی نیست
از آنکه چهرهٔ من رنگ زعفران دارد
هوش مصنوعی: اگر زمانه بر من بخندد، اشکالی ندارد؛ چون چهرهام همچون زعفران زیبا و درخشان است.
مخر به هیچم ای خواجه ترس آنکه ترا
گرانبهایی من سخت دلگران دارد
هوش مصنوعی: ای آقا، به هیچ کس اهمیت نده، اما بترس که ارزش تو ممکن است باعث نگرانی دل من شود.
بغیر هیچ نیارد ستایشی به میان
کسی که وصف میان تو در میان دارد
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند ستایشی به زبان بیاورد، مگر کسی که تو را وصف کند و از محبتات صحبت کند.
بغیر نیست نراند نیایشی به زبان
کسیکه نعت دهان تو بر زبان دارد
هوش مصنوعی: جز تو، کسی نمیتواند به زبان کسی که تو را مدح میگوید، نیایش کند.
حبیب روی ترا از رقیب پروا نیست
بلی چه واهمه بلبل ز باغبان دارد
هوش مصنوعی: محبوب، نگران رقیب نیست و به او اهمیت نمیدهد. اما بلبل نسبت به باغبان نگران است و از او میترسد.
خطت دمید و ز انبات این خجسته نبات
بهار عارض تو روی در خزان دارد
هوش مصنوعی: چهرهی تو مانند گلهای زیباست که در میان خزان، به شکوفهنشینی بهاری میماند. زیبایی تو، حتی در شرایط سخت و تلخ، درخشان و دلنشین است.
اگر نَه ناسخ فرمان حُسن تو ست چرا
ز بهر کشتن ما سر خط امان دارد
هوش مصنوعی: اگر فرمان زیبایی تو نیست، پس چرا برای ما فرصتی برای زندگی باقی گذاشتهای که میخواهی ما را به دام بیاندازی؟
و یا شفاعت ما زان کند ز غمزهٔ تو
که احتیاط ز عدل خدایگان دارد
هوش مصنوعی: یعنی شفاعت ما به خاطر نگاه و لبخند تو، بر درد و غم ما تأثیر میگذارد، چرا که این شفاعت به نوعی از عدل خداوند نشأت میگیرد.
ابوالشجاع بهادر شه آنکه سطوت او
ز بیم رعشه در اندام انس و جان دارد
هوش مصنوعی: ابوالشجاع بهادر شخصی است که قدرت و قوت او باعث ترس و لرز در وجود انسانها و روح آنان میشود.
تهمتنی که سرانگشت حیرت از قهرش
بروز کین ملکالموت در دهان دارد
هوش مصنوعی: به من نسبت ناروا میدهی که انگشت حیرت از عصبانیت او، همچون ملکالموت در دهانش به نظر میرسد.
شهی که غاشیهٔ عمر و دولتش را چرخ
فکنده برکتف آخرالزمان دارد
هوش مصنوعی: پادشاهی که دوران زندگی و سلطنتش تحت تاثیر چرخ زمان قرار دارد، به ویژگیهایی از آخرالزمان برخوردار است.
هزار زمزمهٔ انبساط و نغمهٔ عیش
به چارگوشه بزمش قدر نهان دارد
هوش مصنوعی: در میان جشن و شادی، هزاران صدای خوش و لذتبخش وجود دارد که هر یک به نوعی راز و معنی خاصی را در دل خود نهفته دارند.
هزار طنطنهٔ مرگ و های و هوی اجل
ز یک هزاهز رزمش قضا عیان دارد
هوش مصنوعی: مرگ و سرنوشت پر از سر و صدا و شلوغی است، اما در میان تمام این هیاهو، سرنوشت نهایی به وضوح مشخص است.
هرآن نتاجکه بیداغ طاعتش زاید
ز ابلهی فلکش ننگ دودمان دارد
هوش مصنوعی: هر فرزندی که بدون نشانهای از اطاعت و پیروی از اصول خوب به دنیا بیاید، به خاطر نادانی و بیتوجهی خود، باعث ننگ و ذلت خانوادهاش خواهد بود.
هر آن گیاه که بی نشو و رأفتش روید
ز پی بلیهٔ آسیب مهرگان دارد
هوش مصنوعی: هر گیاهی که بدون عشق و محبت رشد کند، در واقع با مشکلات و مصائب زندگی روبهرو خواهد شد.
خدنگ دال پرش کر کبیست اندک پر
که زاغ مرگ به منقارش آشیان دارد
هوش مصنوعی: پرندهای که به او شاخگنگو میگویند، در بالهایش چند پر دارد. زاغی که همواره به دنبال مرگ است، لانهاش را در نوک خود دارد.
شها تویی که دد و دام را ز لاشهٔ خصم
هنوز تیغ تو در مهنه میهمان دارد
هوش مصنوعی: ای شاه تو هستی که حتی بعد از نبرد، تیغ تو هنوز در بدن شکارها و دشمنان، نشانهای از قدرت و دلاوریات به جای مانده است.
به پهندشت وغا زد نفیر شادغرت
هنوز رعشه در اندام کامران دارد
هوش مصنوعی: به دشت وسیع، صدای شادمانهای طنینانداز شده است و هنوز لرزشی در وجود کامران حس میشود.
به مرغ مرغاب از خون اژدران در دژ
هنوز قهر تو صد بحر بهرمان دارد
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی نشان میدهد که حتی در میان سختیها و مشکلات، عشق و زیباییِ زندگی میتواند ادامه داشته باشد. ارزشهای بزرگ و احساسات عمیق همواره وجود دارند و نمیتوانند تحت تأثیر موانع قرار گیرند. در هر حال، زیبایی و قهرمانپروری همواره در زندگی وجود دارد و میتواند به ما قوت قلب بدهد.
هنوز بارهٔ باخرز و شهربند هری
ز ضرب تیشهٔ قهر تو الامان دارد
هوش مصنوعی: هنوز اثرات و خرابیهای ناشی از خشم و قهر تو در مناطق باخرز و شهربند هری احساس میشود و این وضعیت به شدت نگرانکننده است.
هنوز لاشه ی کابل خدا ز سطوت تو
به مرزغن ز فزع چشم خونفشان دارد
هوش مصنوعی: هنوز بقایای قدرت خدا از شدت هیبت تو به مرزغن (جایی در افغانستان) به شدت ترسیده و چشمانش از وحشت پر از خون شده است.
هنوز معدن لعلی ز خون خصم تو مرگ
ز مرز خنج تا خاک غوریان دارد
هوش مصنوعی: هنوز هم از خون دشمنان تو، در دل منابع ارزشمندی همچون سنگهای قیمتی وجود دارد که مرگ آنها بر سرحد خنجر، تا سرزمین غوریان حس میشود.
هنوز چهرهٔ افغان گروه را تیغت
ز اشک حادثه همرنگ ارغوان دارد
هوش مصنوعی: چهرهٔ مردم افغان هنوز تحت تأثیر درد و رنج حوادثی است که تجربه کردهاند و این چهره به رنگ ارغوانی درآمده، گویی که اشکها و غمها به آن رنگ افزودهاند.
هنوز دخمهٔ خوارزم شاه را باست
ز دود نایبه چون ملک قیروان دارد
هوش مصنوعی: دخمهٔ خوارزم شاه هنوز از دود و آتش پر شده است، بهگونهای که حال و هوای آن شبیه به ملک قیروان است.
هنوز طایفهٔ قنقرات را قهرت
ز بیم جان تب و لرز اندر استخوان دارد
هوش مصنوعی: طایفهٔ قنقرات هنوز به خاطر ترس از جانشان در حالت تب و لرز و نگرانی به سر میبرند.
هنوز خصم ترا روزگار در تک چاه
به بند وکندهگرفتار و ناتوان دارد
هوش مصنوعی: هنوز دشمن تو در چنگال روزگار گرفتار و ناتوان است و به شدت در سختی میگذرانده.
توییکه پیکر البرزکوه راگرزت
ز صدمه نرمتر از پود پرنیان دارد
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که بدن کوه البرز را هم با آسیبهایی که میبیند، نرمتر از پود نازک پرنیان میکنی.
فضای بادیه از رشح ابر راد کفت
هزار طعنه به دریای بیکران دارد
هوش مصنوعی: هوا و فضای بیابان به خاطر بارش باران، شکوه و زیبایی خاصی پیدا کرده است و این زیبایی به دریا و وسعت بیپایان آن هزاران نکته و حرف میزند.
ز فیض جود تو هر قطرهٔ فرومایه
ز پایه مایهٔ صد گنج شایگان دارد
هوش مصنوعی: از نعمت و بخشش تو، حتی کمارزشترین قطره میتواند ارزش و اهمیت صد گنج معتبر را داشته باشد.
زمین ز قرب جوار حریم حرمت تو
هزارگونه تفاخر بر آسمان دارد
هوش مصنوعی: زمین به خاطر نزدیکی به مکان مقدس تو، به هزاران شکل بر آسمان پُر از افتخار میشود.
ز بهر نظم جهان رایض قضا دایم
سمند عزم ترا مطلق العنان دارد
هوش مصنوعی: برای نظم دادن به جهان، سرنوشت همیشه آماده است و اراده تو را بهطور کامل تحت کنترل دارد.
وسیع کشورت آن عالمی که ناحیهاش
میان هر قدمیگنج صد جهان دارد
هوش مصنوعی: کشور تو آن اندیشه وسیع است که در هر قدمش گنجینهای از افکار و عالم وجود دارد.
رفیع درگهت آن قلعهای که کنگرهاش
سخن به نحوی درگوش لامکان دارد
هوش مصنوعی: درگاه تو مانند قلعهای بلند و مستحکم است که بر بالای آن، سخنانی در گوش ناچیزان عالم میپیچد.
قدر همیشه بزرگان هفتکشور را
به خاکبوسی قصر تو موکشان دارد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همیشه ارزش و مقام بزرگان هفت کشور به خاطر حضور و احترام آنها در قصر تو حفظ میشود و به همین دلیل، احترامی که برای آنها قائل هستی، اهمیت و قدر آنها را بیشتر میکند.
شهامت تو سخنسنج طوس را بفسوس
ز ذکر رستم دستان ز داستان دارد
هوش مصنوعی: شجاعت تو باعث شده که حتی شاعران بزرگ نیز از یادآوری داستان رستم و دستان به وجد بیایند و تحسین کنند.
به عهد عدل توگرگ از پی رعایت میش
همیشه جنگ و جدل با که با شبان دارد
هوش مصنوعی: اگر تو به انصاف رفتار کنی، گرگ که همواره به دنبال آسیب رساندن به میش است، دیگر با شبان درگیر نخواهد شد.
سری که با تو کند خواهش کله داری
چوگو لیاقت آسیب صولجان دارد
هوش مصنوعی: سری که از خواسته و آرزوهای تو صحبت میکند، باید ارزش و توانایی پذیرش سختیها و مشکلات را داشته باشد.
اگرچه من نیم آگه ز غیب و میگویم
خبر ز غیب خداوند غیبدان دارد
هوش مصنوعی: اگرچه من از حقایق پنهان آگاهی زیادی ندارم و اطلاعاتی درباره غیب بیان میکنم، اما خداوند که دانای همه غیبهاست، از همه چیز آگاه است.
ولیکن از جبروت جلال تست عیان
که عزم قلعه گشایی آسمان دارد
هوش مصنوعی: اما عظمت و شکوه تو به وضوح نمایان است، زیرا ارادهات در فتح آسمانها جاریست.
ز کنه ذات و صفات تو آن کس آگاهست
که چون تو خامهٔ تقدیر در بنان دارد
هوش مصنوعی: کسی به عمق وجود و ویژگیهای تو پی میبرد که مانند تو قدرت نوشتن سرنوشت را در دستان خود دارد.
کسی عروج به معراج حق تواند کرد
که از معارج توحید نردبان دارد
هوش مصنوعی: تنها کسی میتواند به اوج نزدیکی به خداوند برسد که مقدمات و پایههای ایمان و یکتایی را در زندگی خود فراهم کرده باشد.
حاشیه ها
1398/12/19 15:03
هادی حسینی
در بیت ششم به غلط رفته نوشته شده است که درست آن «گرفته» است.
منبع کتاب آشتی با قاآنی از دکتر منصور رستگار فسایی ص124
1399/02/05 03:05
یعقوب زارع ندیکی
فکر کنم صورت صحیح یکی از مصراعها به شکل زیر باشد:
خدنگ دالپرش، کرکسیست اندکپر
ظاهرا غلط تایپی دارد.

قاآنی