گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در مطایبه و تخلص به ستایش شاهنشاه فردوس آرامگاه محمد شاه طاب ثراه گوید

هر زمانم‌ که به آن ترک سر و کار افتد
صلح خیزد ز میان‌ کار به پیکار افتد
من به عمد از پی صلح همی جویم جنگ
کز پی صلحم با بوسه سر وکار افتد
نفسم بر دو یک افتد ز سبکروحی شوق
عدد بوسهٔ من چون به سه و چار افتد
بر میانش چو کمر آورم از شوق دو دست
نقطه را ماند کاندر خط پرگار افتد
ای خوش آن وقت که خیزد بت من از پی رقص
از طرب رعشه برآن‌گنبد دوار افتد
ساعد و ساق چو بالا زند آن ترک پسر
دختر طبع مراکیک به شلوار افتد
خوشتر آن‌ وقت‌ که از غایت مستیش سخن
همچو سرما زده درکام به تکرار افتد
گاه بنشیند و از جای به یک‌پا خیزد
گاه برخیزد و از پای به یک‌بار افتد
آفتاب خردش روی نماید به غروب
بس‌که چون سایه هم بر در ودیوار افتد
مژه‌اش از طرف چشم فتد بر رخسار
راست مانند عصا کز کف بیمار افتد
مست در بستر من خسبد و رندان دانند
حالت مست‌ِ که در بستر هشیار افتد
تا به صبح آنقدرش بوسه زنم بر رخسار
که چو منش آبله از بوسه به رخسار افتد
صبح اگر حالت شب عرضه نماید بر شاه
کارم از بیم به سوگند و به انکار افتد
ور به خاک قدم شاهم سوگند دهد
ناگزیرم‌که مراکار به اقرار افتد
هم به خاک قدم شه‌که قسم می‌نخورم
گرنه اول به‌کفم خاتم زنهار افتد
شاه زنهار اگرم بدهد اقرارکنم
ورنه حاشا زنم و مسأله دشوار افتد
نی خطاگفتم شاه از همه‌حال آگاهست
می نخواهد که همی پرده ز اسرار افتد
هم‌ خدا داند و هم‌ شاه‌ که هر شب در شهر
زین نمط رندی و قلاشی بسیار افتد
چون بر ابنای جهان بار خدا ستارست
لاجرم سایهٔ او باید ستار افتد
می‌خوران را شه اگر خواهد بر دار زند
گذر عارف و عامی همه بر دار افتد
ور به دژخیم‌ کند حکم کشان گوش بُرَد
همه گوشست که در کوچه و بازار افتد
این همه طیبت محضست‌که در دولت شاه
گر همه کافر حربیست نکوکار افتد
شعرا را بود این قاعده از عهد قدیم
که حدیث از می و معشوق در اشعار افتد
چون خور این نظم دلاویز جهانگیر شود
گر به خاک در شه درخور ایثار افتد
شاه آزاد جوانبخت محمد شه راد
که جهان با سخن خلقش فرخار افتد
آنکه گر نام عطایش ببری بر لب بحر
ریزهٔ سنگ به قعرش ذر شهوار افتد
خنجر برّان در پنجهٔ او روز عزا
همچو برقیست‌ که در قلزم زخار افتد
رزمگاهی‌ که درو یک ره شمشیر زند
تا به جاوید ز خون خاکش در آغار افتد
دور بین حزمش بر موم چو تایید دهد
موم چون بیضهٔ پولادین ستوار افتد
خار ناچیز چو گلبن همه‌ گل‌ آرد برگ
نظر مهرش اگر روزی بر خار افتد
پرچم رایتش اینسان‌ که بود شقه ‌گشای
زود باشد که درش سایه به بلغار افتد
تا بر اقطار زمین دور فلک سلطانست
این چنین‌ کمتر سلطان جهاندار افتد
تا ز اسلام وز کفرست نشان خنجر شاه
از پی قوت دین قاطع ‌گفتار افتد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر زمانم‌ که به آن ترک سر و کار افتد
صلح خیزد ز میان‌ کار به پیکار افتد
هوش مصنوعی: هر بار که با آن دختر مواجه می‌شوم، مشکلات و دعواها برطرف می‌شود و همه چیز به آرامش می‌رسد.
من به عمد از پی صلح همی جویم جنگ
کز پی صلحم با بوسه سر وکار افتد
هوش مصنوعی: من به دنبال صلح هستم، اما به طور عمدی می‌خواهم به جنگ بروم تا از طریق صلح، با نوازش و محبت به نتیجه برسم.
نفسم بر دو یک افتد ز سبکروحی شوق
عدد بوسهٔ من چون به سه و چار افتد
هوش مصنوعی: نفسم وقتی که به دو می‌رسد، از خوشحالی و شوق زیاد می‌افتد. بوسهٔ من هم وقتی به سه و چهار می‌رسد، به اوج خودش می‌رسد.
بر میانش چو کمر آورم از شوق دو دست
نقطه را ماند کاندر خط پرگار افتد
هوش مصنوعی: وقتی به او نزدیک می‌شوم و می‌خواهم کمرش را در آغوش بگیرم، از شوق مانند نقطه‌ای می‌شوم که در خطی که پرگار رسم می‌کند قرار دارد.
ای خوش آن وقت که خیزد بت من از پی رقص
از طرب رعشه برآن‌گنبد دوار افتد
هوش مصنوعی: زمانی خوش و دلپذیر است که معشوق من به رقصی شاداب برخیزد و از این شادی، لرزشی بر این گنبد گردان بیفتد.
ساعد و ساق چو بالا زند آن ترک پسر
دختر طبع مراکیک به شلوار افتد
هوش مصنوعی: وقتی که آن پسر ترک، با ساعد و ساقش را بالا می‌برد، زیبایی‌اش آن‌قدر زیاد است که توجه مرا جلب می‌کند و گویی که زیبایی‌اش به شلوار دیگران می‌افتد.
خوشتر آن‌ وقت‌ که از غایت مستیش سخن
همچو سرما زده درکام به تکرار افتد
هوش مصنوعی: بهتر است زمانی را تصور کنید که از شدت شادی و شگفتی، انسان مانند کسی که از سرما زده شده، همواره در حال تکرار و گفتن کلمات خوشایند است.
گاه بنشیند و از جای به یک‌پا خیزد
گاه برخیزد و از پای به یک‌بار افتد
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است که نشسته باشد و به یک پا بلند شود، و گاهی هم ممکن است که برخیزد و ناگهان از پایش بیفتد.
آفتاب خردش روی نماید به غروب
بس‌که چون سایه هم بر در ودیوار افتد
هوش مصنوعی: خورشید دانش او در زمان غروب نمایان می‌شود، چرا که همچون سایه‌ای بر در و دیوار می‌افتد.
مژه‌اش از طرف چشم فتد بر رخسار
راست مانند عصا کز کف بیمار افتد
هوش مصنوعی: مژه‌ی او که از چشمش به روی چهره‌اش می‌افتد، مانند عکسی است که عصا از دست یک بیمار بیفتد.
مست در بستر من خسبد و رندان دانند
حالت مست‌ِ که در بستر هشیار افتد
هوش مصنوعی: مست در کنارم خوابیده و رفقا حال من را می‌دانند، چون کسی که در بستر هشیار به خواب می‌رود.
تا به صبح آنقدرش بوسه زنم بر رخسار
که چو منش آبله از بوسه به رخسار افتد
هوش مصنوعی: مدت زیادی را تا صبح، آنقدر صورت تو را می‌بوسم که چهره‌ات به خاطر این بوسه‌ها، مانند آبله‌دارها پر از نشانه‌های بوسه شود.
صبح اگر حالت شب عرضه نماید بر شاه
کارم از بیم به سوگند و به انکار افتد
هوش مصنوعی: اگر صبح نیز حالتی شبیه شب به خود بگیرد، کار من به خاطر ترس و نگرانی به قسم و انکار کشیده می‌شود.
ور به خاک قدم شاهم سوگند دهد
ناگزیرم‌که مراکار به اقرار افتد
هوش مصنوعی: اگر کسی به من سوگند بدهد که در برابر عظمت شاه قدم بگذارم، ناچار خواهم بود که به اعتراف کاری اقدام کنم.
هم به خاک قدم شه‌که قسم می‌نخورم
گرنه اول به‌کفم خاتم زنهار افتد
هوش مصنوعی: من به خاطر قدم‌های تو از خاک زمین سوگند نمی‌خورم، مگر اینکه قبلاً خاتم را در دستانم به زمین بیاندازم.
شاه زنهار اگرم بدهد اقرارکنم
ورنه حاشا زنم و مسأله دشوار افتد
هوش مصنوعی: اگر شاه به من رحم کند و از من چیزی بخواهد، من اقرار می‌کنم، اما اگر چنین نکند، من هرگز اعتراف نخواهم کرد و مشکلات بیشتری به وجود خواهد آمد.
نی خطاگفتم شاه از همه‌حال آگاهست
می نخواهد که همی پرده ز اسرار افتد
هوش مصنوعی: من به خطا نگفتم که شاه از همه مسائل آگاه است، بلکه او نمی‌خواهد که پرده از رازها کنار برود.
هم‌ خدا داند و هم‌ شاه‌ که هر شب در شهر
زین نمط رندی و قلاشی بسیار افتد
هوش مصنوعی: خدا و شاه هر دو می‌دانند که هر شب در این شهر، ماجراهای زیادی از رندی و شیطنت رخ می‌دهد.
چون بر ابنای جهان بار خدا ستارست
لاجرم سایهٔ او باید ستار افتد
هوش مصنوعی: چون خداوند بر مخلوقات خود پوشش و ستر دارد، بنابراین باید سایهٔ او نیز بر آن‌ها فرو افکند.
می‌خوران را شه اگر خواهد بر دار زند
گذر عارف و عامی همه بر دار افتد
هوش مصنوعی: اگر پادشاه تصمیم بگیرد، نوشندگان را به دار می‌زند و هر کس، چه عارف و چه عامی، در این شرایط با خطر روبه‌رو خواهد شد و ممکن است دچار سرنوشتی مشابه شود.
ور به دژخیم‌ کند حکم کشان گوش بُرَد
همه گوشست که در کوچه و بازار افتد
هوش مصنوعی: اگر حکم ظالمی بر آن باشد که گوش‌ها را ببرد، همه در کوچه و بازار از این حکم آسیب می‌بینند و هیچ‌کس جلودار آن نخواهد بود.
این همه طیبت محضست‌که در دولت شاه
گر همه کافر حربیست نکوکار افتد
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که همه‌ی خوبی‌ها و شرافت‌ها تنها به خاطر وجود دولت شاه است و حتی اگر تمام افراد غیرمسلمان در جنگ نیز انسان‌های نیکوکار باشند، باز هم تأثیری در ارزش و عظمت این دولت نخواهد داشت.
شعرا را بود این قاعده از عهد قدیم
که حدیث از می و معشوق در اشعار افتد
هوش مصنوعی: شاعران از دیرباز به این مطلب توجه داشته‌اند که در اشعار خود به موضوعاتی چون شراب و عشق اشاره کنند.
چون خور این نظم دلاویز جهانگیر شود
گر به خاک در شه درخور ایثار افتد
هوش مصنوعی: وقتی که این نظم زیبا و جذاب، بر دنیا تسلط پیدا کند، اگر به خاکِ کسی که شایسته‌ی فداکاری است بیفتد، سهم او خواهد بود.
شاه آزاد جوانبخت محمد شه راد
که جهان با سخن خلقش فرخار افتد
هوش مصنوعی: شاه جوان و خوشبخت محمد، کسی که با گفتار دلنشینش، جهان را به شادابی و خوشی می‌رساند.
آنکه گر نام عطایش ببری بر لب بحر
ریزهٔ سنگ به قعرش ذر شهوار افتد
هوش مصنوعی: اگر نام بخشش او را بر زبان بیاوری، حتی یک دانه سنگ ریزه در عمق دریا نیز به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
خنجر برّان در پنجهٔ او روز عزا
همچو برقیست‌ که در قلزم زخار افتد
هوش مصنوعی: خنجر تیز و قوی که در دست اوست، در روز عزای او مانند闪 برق است که در دریا به شدت می‌درخشد و می‌افتد.
رزمگاهی‌ که درو یک ره شمشیر زند
تا به جاوید ز خون خاکش در آغار افتد
هوش مصنوعی: در میدانی که یک ضربه شمشیر می‌زند، به یادگار، خون زمین را به آغوش می‌کشد و آن را برای همیشه حفظ می‌کند.
دور بین حزمش بر موم چو تایید دهد
موم چون بیضهٔ پولادین ستوار افتد
هوش مصنوعی: اگر دوراندیشی و احتیاط او به موم مانند تأیید شود، آن‌گاه موم مانند تخم مرغی از فولاد محکم و استوار بر زمین خواهد افتاد.
خار ناچیز چو گلبن همه‌ گل‌ آرد برگ
نظر مهرش اگر روزی بر خار افتد
هوش مصنوعی: خار به ظاهر ناچیز است، اما اگر روزی نور محبت بر آن بتابد، می‌تواند مانند یک گلستان زیبا شود و شکوفه‌ها و زیبایی‌ها را به نمایش بگذارد.
پرچم رایتش اینسان‌ که بود شقه ‌گشای
زود باشد که درش سایه به بلغار افتد
هوش مصنوعی: پرچم او به‌سرعت برافراشته می‌شود و به زودی سایه‌اش بر بلغارها می‌افتد.
تا بر اقطار زمین دور فلک سلطانست
این چنین‌ کمتر سلطان جهاندار افتد
هوش مصنوعی: در روی زمین، کسی که بتواند به‌خوبی بر همه‌چیز تسلط پیدا کند و مانند ستاره‌ای در آسمان درخشان باشد، بسیار کم‌یاب است و کمتر کسی در تاریخ به این توانایی دست می‌یابد.
تا ز اسلام وز کفرست نشان خنجر شاه
از پی قوت دین قاطع ‌گفتار افتد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نشان خنجر شاه، نشانه‌ای از جنگ میان اسلام و کفر است و او به خاطر قدرت بخشیدن به دین خود، سخن قاطع و محکم می‌گوید. در واقع، این نشان‌دهنده‌ی تلاش شاه برای حفظ و تقویت دین در مقابل چالش‌ها و مخالفت‌هاست.

حاشیه ها

1397/09/08 08:12
دکتر محمد

گوش بُرند واژه صحیح است
در اینجا به غلط گوش به رند نوشته شده
لطفا اصلاح کنید سپاس
پاینده ایران

1403/02/11 02:05
امیرحسین محمودی

درود، گویا اینطور صحیح تر باشد، بنده در جایی دیگر اینطور خواندم:

 

شه اگر باده کشان را همه بر دار زند

گذر عارف و عامی همه بر دار افتد

1403/03/11 09:06
هاله رحمانی

سلام. 

بیت دوم به نظر اینطور صحیح تر است:

«من به عمدا ز پی صلح همی جویم جنگ.. »

وزن مصرع، در این صورت حفظ میشود.