گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - د‌ر مدح محمد شاه غازی رحمه‌الله فرماید

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت
این با طرب و خرمی و فرخی آمد
وان با کرم و محنت و رنج و مرضان رفت
عید آمد و شد عیش‌ و نشاط و طرب آغاز
مه رفت و خرافات گزافات خران رفت
ایام نشاط و طرب و خرمی آمد
هنگام بساط شغب و زرق و فسان رفت
لاحول‌کنان آمد تا خانه ز مسجد
عابد که به مسجد ز سوی خانه دوان رفت
عید آمد و شد باز در خانهٔ خمّار
شاهد به میان آمد و زاهد ز میان رفت
این طُرفه‌ که با مسجد و سجاده و دستار
زاهد سبک از زهد پی رطل‌ گران رفت
ما هم چله سازیم دگر با می و معشوق
سی روزه به دریوزه انیمان‌که زیان رفت
رندانه به میخانه خرامیم و گذاریم
سر در کف آن پای که تا دیر مغان رفت
یعنی به در قبلهٔ عالم‌، شه آفاق،
سازیم ازین‌ روی ‌که بر یاد شهان رفت
ای ترک بپیما به طرب جام جهان‌بین
هان وقت غنیمت بشمر ورنه جهان رفت
چندی سپری‌ گشت‌ که بی‌خون دل خم
خوناب جگر ما را از دیده روان رفت
گلچهربُتا، بادهٔ ‌گلرنگ بیاور
ما را نه جز آن قسمت بر آب رزان رفت
مستم ‌کن از آن سان ‌که خراب افتم تا عید
وآگه نه اگر دی شد و گر فصل خزان رفت
پیش آی و کن از بادهٔ ‌گلرنگ عمارت
ویرانهٔ دل را که به تاراج غمان رفت
یاقوت روان‌خیز مرا قوت روان دار
ررزی نگری ورنه ز جسمم‌ که روان رفت
در مشرب چشم و لب تو باده حرامست
آن را که‌ کشد جام ز غم، خط امان رفت
ای ترک کماندار که پیکان نگاهت
از راه نظر، ما را تا جوشن جان رفت
تو سروی و هرگز نشود سر‌و گرایان
وین طرفه‌ که با سرو روان‌ کوه ‌گران رفت
از موی میان‌، کوه سرینت بوَد آون
پیوند چنین مو را، با کوه، چه سان رفت؟
هر گه نگرم کوه تو، چون چشمه که در کوه-
بینند که از حسرت، آبم ز دهان رفت
بوسیدن آن لب هوسم باشد و از بیم
پیش تو حدیثیم نباید به زبان رفت
نَشْگِفت ‌که رحمت ‌کند و کام ببخشد
پیری چو منی را که به سر، چون تو جوان رفت
پیش آی و بهِل تا لب لعل تو ببوسم
کاندر غمت از جان و تنم تاب و توان رفت
ای ماه زمین، بوسه دریغ ار نکنی به
زان لب‌ که درو مدحتِ دارای زمان رفت
دارای جوانبخت، محمدشه غازی
کش صیت ظفر بر همه اقطار جهان رفت
شاهی‌که ز عدلش‌، به چرا بی‌ژم و وحشت
آهوبره در خوابگه شیر ژیان رفت
ببریست عدوخوار، چو در رزم عنان داد
ابریست‌ گهربار، چو در بزم چمان رفت
تا بوسه زند بر در او وهم بسی سال
بایدش فراتر ز بر کاهکشان رفت
جز در دل بدخواه نشیمن نگزیند-
پرّنده عقابیش ‌که از ناف‌ کمان رفت
تیغش به وغا، گرنه خلیفهٔ ملک‌الموت-
چونست‌ که بایدش پی غارت جان رفت
در دورهٔ عدلش شده عالم همه آباد
الّا که خرابی همه بر معدن و کان رفت
چون نعره‌ کشد کوسش، در هقعه ز بیمش
از جان بداندیش، بر افلاک فغان رفت
هرجا که پی رزم‌ کند عزم به رغبت
سوزنده‌جحیمیست ‌که بایمش قران رفت
ماهیست فروزنده چو بر تخت خلافت
مهریست ‌درخشنده چو جامش ‌به ‌لبان رفت
آن روز که می زد ازلی نقشِ دو گیتی
بر رزق دوگیتیش‌ کف راد، ضمان رفت
شاها ملکا دادگرا مُلک‌ستانا
ای‌ کایتِ حُکمت به‌همه‌ کون و مکان رفت
اوصاف جلال تو نهشتند به جایی
کانجا نتوان هرگز با پای‌ گمان رفت
تا هست جهان، شاه جهان باش که ‌گیتی
با عدل تو اش، مسخره بر باغ جنان رفت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت
هوش مصنوعی: عید ماه رمضان رسید و دوران ماه رمضان تمام شد. شکر و سپاس برای این که عید آمده و همچنین برای سپری شدن ماه رمضان.
این با طرب و خرمی و فرخی آمد
وان با کرم و محنت و رنج و مرضان رفت
هوش مصنوعی: اینکه یکی با شادی و خوشحالی و سرزندگی به دنیا آمد، اما دیگری با سختی‌ها، دردها و بی‌تابی‌ها این دنیا را ترک کرد.
عید آمد و شد عیش‌ و نشاط و طرب آغاز
مه رفت و خرافات گزافات خران رفت
هوش مصنوعی: سال نو فرا رسیده و شادی و سرگرمی شروع شده است. ماه شعبان به پایان رسیده و باورهای باطل و بی‌اساس از بین رفته‌اند.
ایام نشاط و طرب و خرمی آمد
هنگام بساط شغب و زرق و فسان رفت
هوش مصنوعی: روزهای شادابی و خوشحالی و خوش‌گذرانی فرا رسیده و زمان برپایی جشن و سرگرمی به پایان رسیده است.
لاحول‌کنان آمد تا خانه ز مسجد
عابد که به مسجد ز سوی خانه دوان رفت
هوش مصنوعی: عابدی که از مسجد خارج شده بود، با حالتی بی‌تاب و پریشان، به سمت خانه‌اش می‌آمد، و از طرف دیگر خانه، دوباره به سوی مسجد می‌شتافت.
عید آمد و شد باز در خانهٔ خمّار
شاهد به میان آمد و زاهد ز میان رفت
هوش مصنوعی: عید فرا رسیده و دوباره جمعی از دوستان در خانه‌ی شراب‌فروش حضور دارند، در حالی که میهمانان پرهیزگار از جمع کنار رفته‌اند.
این طُرفه‌ که با مسجد و سجاده و دستار
زاهد سبک از زهد پی رطل‌ گران رفت
هوش مصنوعی: این مسأله جالب است که کسی با لباس و ظاهر زاهدانه، در حالی که در مسجد و بر سجاده است، به دنبال پول و ثروت می‌رود و از زهد واقعی فاصله می‌گیرد.
ما هم چله سازیم دگر با می و معشوق
سی روزه به دریوزه انیمان‌که زیان رفت
هوش مصنوعی: ما هم تصمیم داریم برای سی روز دیگر با شراب و معشوق خود، خوش بگذرانیم و از زندگی لذت ببریم، زیرا از گذشته چیزی برای ما باقی نمانده است.
رندانه به میخانه خرامیم و گذاریم
سر در کف آن پای که تا دیر مغان رفت
هوش مصنوعی: به طور بازیگوشانه و آزاد به میخانه می‌رویم و سر را در دامان کسی می‌گذاریم که سال‌ها در میان مغان و اهل می‌خانه بوده است.
یعنی به در قبلهٔ عالم‌، شه آفاق،
سازیم ازین‌ روی ‌که بر یاد شهان رفت
هوش مصنوعی: ما با این هدف به درگاه پروردگار می‌رویم که یاد و خاطره‌ی شاهان و بزرگانی که از ما رفته‌اند را گرامی بداریم.
ای ترک بپیما به طرب جام جهان‌بین
هان وقت غنیمت بشمر ورنه جهان رفت
هوش مصنوعی: ای ترک، برای شادی به تماشای زیبایی‌های زندگی بپرداز. بدان که این لحظه را غنیمت بشمار، زیرا که زمان به سرعت می‌گذرد و ممکن است فرصتی برای لذت بردن از زندگی نباشد.
چندی سپری‌ گشت‌ که بی‌خون دل خم
خوناب جگر ما را از دیده روان رفت
هوش مصنوعی: مدتی است که بی‌تابی و درد دل ما مانند خون در جگر، از چشمان‌مان جاری شده است.
گلچهربُتا، بادهٔ ‌گلرنگ بیاور
ما را نه جز آن قسمت بر آب رزان رفت
هوش مصنوعی: بنه از گل‌های خوشبو و خوش‌رنگ را برای ما بیاور، ما را از چیزهای دیگری که به ما نمی‌رسد دور کن.
مستم ‌کن از آن سان ‌که خراب افتم تا عید
وآگه نه اگر دی شد و گر فصل خزان رفت
هوش مصنوعی: مرا به حالتی به سر ببر که به شدت به تو وابسته شوم، تا آنجا که به خاطر تو از پا بیفتم. اگر روزهای خوب گذشته را از یاد ببرم یا فصلی که می‌گذرد را فراموش کنم.
پیش آی و کن از بادهٔ ‌گلرنگ عمارت
ویرانهٔ دل را که به تاراج غمان رفت
هوش مصنوعی: بیا و با نوشیدن شراب خوش رنگ، دل و روح ویران ما را که در دست غم‌ها نابود شده است، دوباره زنده کن.
یاقوت روان‌خیز مرا قوت روان دار
ررزی نگری ورنه ز جسمم‌ که روان رفت
هوش مصنوعی: ای یاقوتی که حرکت و زیبایی داری، به من نیرو و قوت ببخش. اگر به من نگاه نکنی، روح من از این جسم جدا خواهد شد.
در مشرب چشم و لب تو باده حرامست
آن را که‌ کشد جام ز غم، خط امان رفت
هوش مصنوعی: در دیدگانت و بر لبانت، نوشیدنی حرام است. آن کسی که از جام غم می‌نوشد، دیگر نجاتی ندارد.
ای ترک کماندار که پیکان نگاهت
از راه نظر، ما را تا جوشن جان رفت
هوش مصنوعی: ای کماندار زیبا که نگاهت مانند یک پیکان به قلب ما اصابت کرده و جان ما را تار و مار کرده است.
تو سروی و هرگز نشود سر‌و گرایان
وین طرفه‌ که با سرو روان‌ کوه ‌گران رفت
هوش مصنوعی: تو مانند یک سرو بلندی و همیشه بر سر پایت خواهی ماند. جالب اینجاست که با زیبایی و شجاعت خود، مانند سرسبز درخت سرو، به سوی کوه‌های بلند و دشوار می‌روی.
از موی میان‌، کوه سرینت بوَد آون
پیوند چنین مو را، با کوه، چه سان رفت؟
هوش مصنوعی: از موی وسط سر، بویی شبیه کوهی به مشام می‌رسد. این پیوند میان مو و کوه چگونه ممکن است و چگونه اتفاق افتاده است؟
هر گه نگرم کوه تو، چون چشمه که در کوه-
بینند که از حسرت، آبم ز دهان رفت
هوش مصنوعی: هر بار که به کوه تو نگاه می‌کنم، مانند چشمه‌ای در دل کوه که به خاطر حسرت، آبش از دهانش ریخته باشد، حسرت بر دلم می‌نشیند.
بوسیدن آن لب هوسم باشد و از بیم
پیش تو حدیثیم نباید به زبان رفت
هوش مصنوعی: بوسیدن آن لب برایم آرزوست، اما از ترس حضور تو، نمی‌توانم درباره‌اش صحبت کنم.
نَشْگِفت ‌که رحمت ‌کند و کام ببخشد
پیری چو منی را که به سر، چون تو جوان رفت
هوش مصنوعی: عجب است که در این سن و سال، رحمت و نعمت شامل حال کسی چون من شود، در حالی که جوانی مثل تو به راحتی به سر می‌برد.
پیش آی و بهِل تا لب لعل تو ببوسم
کاندر غمت از جان و تنم تاب و توان رفت
هوش مصنوعی: به جلو بیا و نزدیک شو تا لبان زیبایت را ببوسم؛ چرا که در غم تو، از جان و جسمم توان و قدرتی باقی نمانده است.
ای ماه زمین، بوسه دریغ ار نکنی به
زان لب‌ که درو مدحتِ دارای زمان رفت
هوش مصنوعی: ای ماه زمین، اگر از آن لب جمیل بوسه‌ای به من ندهی، غم‌انگیز است، چون در این لب، ستایش یار والامقامِ زمان جاری است.
دارای جوانبخت، محمدشه غازی
کش صیت ظفر بر همه اقطار جهان رفت
هوش مصنوعی: محمدشاه غازی، که خوشبخت است، با شهرت پیروزی‌اش به تمامی نقاط جهان سفر کرد.
شاهی‌که ز عدلش‌، به چرا بی‌ژم و وحشت
آهوبره در خوابگه شیر ژیان رفت
هوش مصنوعی: پرچم عدالت یک پادشاه، امنیت و آرامش را برای جانوران به ارمغان می‌آورد؛ به‌طوری‌که در سایه‌چتر آن، حتی آهوها با آرامش کامل در خوابگاه شیرها به خواب می‌روند و حس ترسی ندارند.
ببریست عدوخوار، چو در رزم عنان داد
ابریست‌ گهربار، چو در بزم چمان رفت
هوش مصنوعی: دشمن در میدان جنگ شجاع و قوی‌پنجه است، اما در مجالس و محافل، مانند باران گوهرآلود سبکبال و خوش‌چهره است.
تا بوسه زند بر در او وهم بسی سال
بایدش فراتر ز بر کاهکشان رفت
هوش مصنوعی: برای رسیدن به معشوق و بوسه زدن بر در او، باید سال‌ها دورتر از دنیای عادی و رنج‌ها را پشت سر گذاشت.
جز در دل بدخواه نشیمن نگزیند-
پرّنده عقابیش ‌که از ناف‌ کمان رفت
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که از تیر کمان رها شده، فقط در دل دشمنان نمی‌تواند آرام بگیرد.
تیغش به وغا، گرنه خلیفهٔ ملک‌الموت-
چونست‌ که بایدش پی غارت جان رفت
هوش مصنوعی: اگر تیغ او در جنگ نباشد، پس خلیفهٔ ملک الموت چگونه می‌تواند به جستجوی جان‌ها برود؟
در دورهٔ عدلش شده عالم همه آباد
الّا که خرابی همه بر معدن و کان رفت
هوش مصنوعی: در زمان حکومت او، دنیا همه جا آباد شده است، جز اینکه ویرانی‌ها فقط به مکان‌های معدنی و کان‌های استخراجی مربوط می‌شود.
چون نعره‌ کشد کوسش، در هقعه ز بیمش
از جان بداندیش، بر افلاک فغان رفت
هوش مصنوعی: زمانی که صدای کوس او بلند شود، ترس و نگرانی باعث می‌شود که افراد بداندیش از جان خود سرکوب شده و به آسمان فریاد بزنند.
هرجا که پی رزم‌ کند عزم به رغبت
سوزنده‌جحیمیست ‌که بایمش قران رفت
هوش مصنوعی: هر کجا که کسی با عزم و اراده قوی به جنگ و تلاش می‌پردازد، همان‌جا آتش و سختی‌های زیادی وجود دارد که باید از آن‌ها عبور کند.
ماهیست فروزنده چو بر تخت خلافت
مهریست ‌درخشنده چو جامش ‌به ‌لبان رفت
هوش مصنوعی: ماهی که در عرش خلافت می‌درخشد، همچون خورشید درخشان است و وقتی آن را به لبانش نزدیک کند، زیبایی‌اش دوچندان می‌شود.
آن روز که می زد ازلی نقشِ دو گیتی
بر رزق دوگیتیش‌ کف راد، ضمان رفت
هوش مصنوعی: در آن روزی که ازل، سرنوشت و تقدیر دو جهان را بر کف دست او رقم زد، تضمینی برای ادامه‌ی زندگی او نبود.
شاها ملکا دادگرا مُلک‌ستانا
ای‌ کایتِ حُکمت به‌همه‌ کون و مکان رفت
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ و دادگر، ای صاحب سلطنت، تو همچون حکمت و دانش در همه جا و در تمام عالم پراکنده‌ای.
اوصاف جلال تو نهشتند به جایی
کانجا نتوان هرگز با پای‌ گمان رفت
هوش مصنوعی: جلال و عظمت تو به قدری بزرگ و بی‌نظیر است که هیچ‌کس نمی‌تواند با فکر و تصور به حقیقت آن برسد.
تا هست جهان، شاه جهان باش که ‌گیتی
با عدل تو اش، مسخره بر باغ جنان رفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، تو باید پادشاهی کنی که با کارهای نیک و عدل خود، دنیا را تحت تأثیر قرار دهی و به بهشت جاودانی برسید.

حاشیه ها

1389/10/04 08:01
حسین

بیت اول مصرع دوم، آنچه که شنیدیم و گفتند باید به صورت ذیل باشد:
صد شکر که این آمد و صد «حیف» که آن رفت
---
پاسخ: نقل نسخهٔ چاپی همین است و البته در صورتی که ادامهٔ قصیده را مطالعه بفرمایید و بدگویی شاعر را از ماه رمضان ببینید تأیید می‌کنید که صحیحش همین است و آنچه شما شنیده‌اید به مناسبت کارکردی که دارد تحریف عمدی همین بیت است.

1402/02/21 18:04
جواد برادران

همون که گنجور میگه درسته، صد شکر که این امد و صد شکر که ان رفت

اینجا شاعر داره از بدی های ماه رمضان میگه 

1403/01/08 18:04
امیر نصر

سلام

قاآنی قصد بدگویی از ماه رمضان رو نداره بلکه با آمدن عید چیزی بهتر رو انتظار میکشه یعنی دوباره در مکاشفات برایش باز خواهد شد.

 

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت

رندانه به میخانه خرامیم و گذاریم
سر در کف آن پای که تا دیر مغان رفت

 

حافظ هم از پیرش همین درخواست رو میکنه

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

وان مواعید (وعده ها) که دادی نرواد از یادت

 

این عزیزان ۳۰ روز ریاضت ماه رمضان را تحمل می‌کردند تا در عید چیزی بگیرند پس بدون آن ۳۰ روز عیدی هم نخواهد بود پس اشتباهه که بگیم از ماه رمضان بدگویی میکنه

 

1392/05/01 12:08
ناشناس

عید رمضان امد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

1394/04/16 00:07
احمد رحمت بر

بیت 16 چند اشتباه دارد، شکل درست آن (از نظر بنده)، چنین است:
یاقوت روان خیز مرا قوت روان داد / روزی نگری ورنه ز جسمم که روان رفت

1394/04/16 00:07
احمد رحمت بر

بیت 18 مصرع دوم چنین درست است:
از «راه» نظر ما را تا جوشن جان رفت

1394/04/16 00:07
احمد رحمت بر

شکل صحیح بیت 33 مصراع اول:
چون نعره‌ کشدکوسش در «وقعه» ز بیمش

1396/04/25 18:06
سجاد زارع

« صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت » شعریست از ملک الشعرای بهار که مصرع اول آن نیز اینگونه میباشد
شاهی به میان آمد و شاهی زمیان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

1396/04/27 03:06
حسن علامی

من تصور می‌کنم در بیت چهارم «تعب» صحیح باشد نه «شعب»

1396/04/27 04:06
حسن علامی

همین‌طور در بیت هفتم معنایی برای «انیمان» نیافتم

1396/04/27 04:06
حسن علامی

و همین‌طور در مصراع «شاه که ز عدلش‌ن» الخ حرف «ن» اضافی باید باشد

1396/04/27 04:06
حسن علامی

و همین‌طور در مصراع: سوزنده جحیمی است که «بایمش» قران رفت، باید «با یمن» باشد.

1396/08/02 11:11
ازمابهتران

با این حساب معلوم نیست کی این مصرع جعلی را نشر داده!!
"صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت"
درواقع شاهکارقاآنی را خواسته به ضدش تبدیل کنه

1398/10/11 19:01
سعید

دوستانی که بیت رایج در میان مردم مد نظر دارند توجه داشته باشند که مصرع اول این بیت از مطلع قصیدۀ قاآنی است (عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت | صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت) و مصرع دوم از مطلع ترجیع بند ملک الشهرای بهار (شاهی به میان آمد و شاهی ز میان رفت | صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت) که هر دو شعر هم مدیح شاهان است، برخلاف شعر خلاقانه‎ای با مضمونی ایمانی که در میان مردم رایج است

1399/03/24 22:05
Hamid

سلام وعرض ادب
مصرع اول بیت اول شعر که گفته است:
(عیدرمضان آمدوماه رمضان رفت)
صدشکر که این وصد حیف که آن رفت
نوشته بنده حسین حسینیان ازاستهبان فارس در دوره دبیرستان نوشته شده است واصلا قصد خراب کردن شعرشاعر نداشته ام وفقط برای یک اجرای درون مدرسه ای بوده است واینطورشد که این شعرکه در مدح شاهی نوشته شده بود به تعریف عید رمضان وماه رمضان تبدیل شد