گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش حاجی آقاسی رحمه‌الله فرماید

شب ‌گذشته‌ که آفاق را ظلام‌ گرفت
ز تاب مهر زمین رنگ سیم خام‌ گرفت
شب سیاه چو دزدان ز تاب ماه‌کمند
به کف نهاد و همی راه کوی و بام گرفت
به سام روز مگر نوح دهر نفرین کرد
که بی‌جنایت معهود رنگ حام‌گرفت
چو یام گشت جدی‌غرقه چون ‌طلیعهٔ صبح
نمود جودی وکشتی بر او مقام‌ گرفت
طناب فکرتم آن شب چنان دراز کشید
که رفت و دامن این نیلگون خیام گرفت
خیال خلق پیمبر گذشت در دل من
ز بوی مشک مرا عطسه در مشام گرفت
براق مدح چنان ‌گرم بر فلک راندم
که توسنم را روح‌القدس لجام‌گرفت
سمند کلک من آن سو ترک ز عرش‌ چمید
چو در میان سه انگشت من خرام گرفت
فضای خلوت دل تنگ شد به شاهد رو‌ح
ز بس که عیش و طرب بر دلم زحام گرفت
چو بخت خواجه بدم تا سحر‌هان بیدار
چو بختش این صفت از حی لایام گرفت
سحر چو ریخت فلک ‌گرد مهر‌های سپید
ز جرم خور به سر این طشت‌ زردفام‌‌ گرفت
ز کُه برآمد آن سرخ شیر زرد مژه
که گرد خود مژهٔ زرد خود کنام گرفت
سپید آهوکان خورد آن غضنفر سرخ
که زرد مژهٔ او تیزی از سهام ‌گرفت
چو صایدان بگرفت آن سپید طایرکان
چو بر کتف زرسنهای زرد دوام ‌گرفت
بتم چو یوسف مصری رسید و نیل خطش
سواد خطهٔ ری در سواد شام‌گرفت
مَهَم ز ابرو آهیخت تیغ و مهر از نور
از این دو تیغ ندانم جهان کدام گرفت
به ماه چهره پریشید طُرَگان سیاه
دوباره شب شد و آفاق را ظلام‌گرفت
چو باز چهره نمود از میان چنبر زلف
ز رنگ طلعت او شام رنگ بام‌ گرفت
دلم به زلف وی از هرطرف‌ که روی نمود
سیاهی شب یلدا ورا زمام‌گرفت
سهیل‌ گفتی از آسمان دوید به زیر
به جای بادهٔ‌گلرنگ جابجام‌گرفت
چنین شراب به شوخی چنان حرام بود
صواب ‌کرد که صوفی به ما حرام‌ گرفت
چو مست گشت و ز جا جست و بوسه داد بُتم
لبم شمیم گل و نکهت مدام گرفت
چه گفت گفت که هر لب که مدح خواجه کند
ببایدش ز لب س به بوسه‌کام‌گرفت
یمین ملت اسلام حاجی آقاسی
که آفریش ازو شهره‌گشت و نام‌گرفت
ز شوق وصل وی است اینکه معنی از آغاز
ز عرش‌ آمد و پیوند با کلام‌ گرفت
عدوی سردمزاجش چو سنگ سخت ‌دلست
چو آب‌کز خنکی معنی ژخام‌گرفت
ز پرتوی که ضمیرش فکند چون خورشید
به یک اشاره زمیا و زمان تمام‌ گرفت
به نظم دولت و دین کلک ر‌ا چو بست‌ کمر
حسام پادشهان جای در نیام‌گرفت
بلی چرا نرو‌د تیغ صفدران به نیام
که کلک او دو جهان را به یک پیام گرفت
نظام دولت شه کرد جان‌نثاری را
که دولت ملک از طاعتش نظام ‌گرفت
همین نظام ز خواجه است چون به‌ حق نگری
که خواجه گیرد اگر کشوری غلام گرفت
بد از شکوه منوچهر فرِّ سام سوار
که هم به نیروی او بود هر چه سام گرفت
نه از غمام اگر قطره‌یی به بحر چکد
بود ز فیضی‌ کاول ازو غمام ‌گرفت
ظفر دوران ز یسار و یمینش‌کز طاعت
ز خواجه خاتم ‌لعل وز شه‌ حسام‌ گرفت
ایا فرشته‌ گهر خواجه‌یی ‌که قرب ترا
قبول حق سبب فیض مستدام گر‌فت
نعیم ظاهر و باطن که هست هستی را
نخست روز ز یک‌ همت تو وام‌گر‌فت
هرآن جنین که زند مهر مهر تو به جبین
ز حق نشان سعادت به بطن مام ‌گرفت
نخست روز که شد دست دولت تو دراز
ز پیشگاه ازل دامن قیام گرفت
همن نه دولت ای‌ران نظام یافت ز ت‌ر
که ملک روی زمین از تو انتظام‌ گرفت
به بحر مدح تو تا غوطه زد به صدق دلم
بسان سلک ‌گهر نظمم انسجام‌ گرفت
دوام دولت تو خواهم از جهان‌ گرچه
جهان ز تقویت دولتت دوام‌گرفت
به احتشام تو همواره چرخ جهدکنان
اگر چه چرخ ز جهد تو احتشام‌ گرفت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب ‌گذشته‌ که آفاق را ظلام‌ گرفت
ز تاب مهر زمین رنگ سیم خام‌ گرفت
هوش مصنوعی: شب گذشته وقتی که تاریکی آسمان را فرا گرفت، زمین به خاطر نور ماه رنگ نقره‌ای به خود گرفت.
شب سیاه چو دزدان ز تاب ماه‌کمند
به کف نهاد و همی راه کوی و بام گرفت
هوش مصنوعی: در دل شب تار، دزدان به دور ماه ستمگرانه کمند انداخته‌اند و در پی راهی به سمت کوچه و بام هستند.
به سام روز مگر نوح دهر نفرین کرد
که بی‌جنایت معهود رنگ حام‌گرفت
هوش مصنوعی: شاید روزی نوح (پیامبر) زمان به سام نفرین کند، زیرا بدون اینکه گناهی انجام داده باشد، رنگ عذاب به او رسیده است.
چو یام گشت جدی‌غرقه چون ‌طلیعهٔ صبح
نمود جودی وکشتی بر او مقام‌ گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که یام به طور جدی غرق شد، جودی مانند سپیده‌دم نمایان شد و کشتی بر روی آن ایستاد.
طناب فکرتم آن شب چنان دراز کشید
که رفت و دامن این نیلگون خیام گرفت
هوش مصنوعی: در آن شب، ذهن و تفکر تو به قدری گسترش پیدا کرد که مانند یک طناب دراز به سمت آبی بزرگ آسمان کشیده شد و به دامن زمین رسید.
خیال خلق پیمبر گذشت در دل من
ز بوی مشک مرا عطسه در مشام گرفت
هوش مصنوعی: نگاه و تصوری از شخصیت پیامبر در ذهنم به وجود آمده و بوی خوش مشک مرا به وجد آورده است، طوری که عطسه‌ای حس کردم که عطر آن را در هوا احساس می‌کنم.
براق مدح چنان ‌گرم بر فلک راندم
که توسنم را روح‌القدس لجام‌گرفت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف هیجان و شوق خود می‌پردازد. او با شوق و قوتی وصف‌ناپذیر، بر مرکب خود سوار شده و در آسمان‌ها پرواز می‌کند. احساس می‌کند که روح‌القدس (نماد الهام و وقدرت روحانی) او را هدایت می‌کند و این موضوع موجب قوت و شوری بیشتر در او شده است.
سمند کلک من آن سو ترک ز عرش‌ چمید
چو در میان سه انگشت من خرام گرفت
هوش مصنوعی: اسب زیبای من، مانند ستاره‌ای که از آسمان پایین می‌آید، به آرامی در دستانم راه می‌رود.
فضای خلوت دل تنگ شد به شاهد رو‌ح
ز بس که عیش و طرب بر دلم زحام گرفت
هوش مصنوعی: دل من به خاطر حضور معشوق و شور و شوقی که به همراه دارد، از آرامش خالی شده است. شادی و خوشی به اندازه‌ای در دل من تداخل کرده که دیگر جایی برای آرامش باقی نمانده است.
چو بخت خواجه بدم تا سحر‌هان بیدار
چو بختش این صفت از حی لایام گرفت
هوش مصنوعی: تا سحر بیدار بودم و در فکر او، زیرا سرنوشت او چنین خاصیتی از روزگار گرفت.
سحر چو ریخت فلک ‌گرد مهر‌های سپید
ز جرم خور به سر این طشت‌ زردفام‌‌ گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که صبح طلوع کرد، آسمان نورهای سفید را مانند دانه‌های مروارید از جرم خورشید بر سر طشت زرد رنگ پاشید.
ز کُه برآمد آن سرخ شیر زرد مژه
که گرد خود مژهٔ زرد خود کنام گرفت
هوش مصنوعی: از کوه، آن شیر سرخی که مژه‌هایش زرد است، به‌دور خود مژگانی را که زردی دارند، جمع کرده و در کنار خود جا داده است.
سپید آهوکان خورد آن غضنفر سرخ
که زرد مژهٔ او تیزی از سهام ‌گرفت
هوش مصنوعی: آهوهای سپید، آن شیر سرخ را خوردند که مژه‌های زردش به مانند نیزه‌ای تیز بود.
چو صایدان بگرفت آن سپید طایرکان
چو بر کتف زرسنهای زرد دوام ‌گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که شکارچیان آن پرنده سفید را گرفتند، بر روی دوش خود در جایی ایستاده بود که رنگ زردی در آنجا پخش شده بود.
بتم چو یوسف مصری رسید و نیل خطش
سواد خطهٔ ری در سواد شام‌گرفت
هوش مصنوعی: هنگامی که معشوق من به زیبایی یوسف مصری رسید، نهر نیل نیز رنگ و بوی قلمی را که در سرزمین ری نوشته شده بود، به خود گرفت.
مَهَم ز ابرو آهیخت تیغ و مهر از نور
از این دو تیغ ندانم جهان کدام گرفت
هوش مصنوعی: مهم این است که ابرو و تیغ به هم پیچیده‌اند و عشق از نور می‌تابد. از میان این دو تیغ نمی‌دانم کدام یک بر جهان سلطه دارد.
به ماه چهره پریشید طُرَگان سیاه
دوباره شب شد و آفاق را ظلام‌گرفت
هوش مصنوعی: ماه با چهره‌ای پریشان و زیبا دوباره شب را به وجود آورد و سراسر جهان را در تاریکی فرو برد.
چو باز چهره نمود از میان چنبر زلف
ز رنگ طلعت او شام رنگ بام‌ گرفت
هوش مصنوعی: هنگامی که او چهره‌اش را از میان حلقه‌های مو نمایان کرد، رنگ زیبای صورتش به گونه‌ای بود که شب را تحت تاثیر قرار داد.
دلم به زلف وی از هرطرف‌ که روی نمود
سیاهی شب یلدا ورا زمام‌گرفت
هوش مصنوعی: دل من به زلف او، هر جا که می‌نگرم، مانند سیاهی شب یلدا، تحت تسلط اوست.
سهیل‌ گفتی از آسمان دوید به زیر
به جای بادهٔ‌گلرنگ جابجام‌گرفت
هوش مصنوعی: سهیل گفتی که از آسمان پایین آمد و به جای بادهٔ گلرنگ، در جایی دیگر قرار گرفت.
چنین شراب به شوخی چنان حرام بود
صواب ‌کرد که صوفی به ما حرام‌ گرفت
هوش مصنوعی: این نوشیدنی که به شوخی مصرف می‌شود، در واقع به شکلی نیست که حلال باشد. کسی مثل صوفی نیز آن را به ما حرام شمرد.
چو مست گشت و ز جا جست و بوسه داد بُتم
لبم شمیم گل و نکهت مدام گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که او مست شد و از جایش برخاست و به من بوسه‌ای داد، لب‌هایم پر از عطر گل و بوی خوشی شد که همواره احساس می‌کردم.
چه گفت گفت که هر لب که مدح خواجه کند
ببایدش ز لب س به بوسه‌کام‌گرفت
هوش مصنوعی: هر کسی که از بزرگ‌منشی و فضیلت خواسته‌ی خود را بیان کند، باید از محبت و عشق او بهره‌مند شود.
یمین ملت اسلام حاجی آقاسی
که آفریش ازو شهره‌گشت و نام‌گرفت
هوش مصنوعی: حاجی آقاسی، که دست راست ملت اسلام بود، باعث شد که این شهر مشهور شود و نامش در تاریخ ثبت گردد.
ز شوق وصل وی است اینکه معنی از آغاز
ز عرش‌ آمد و پیوند با کلام‌ گرفت
هوش مصنوعی: این بیت به عشق و اشتیاقی اشاره دارد که باعث شده است از بالاترین مقام و جایگاه، ارتباطی با سخن و کلام برقرار شود. به نوعی نشان‌دهنده‌ی تاثیر محبت و وصال بر شکل‌گیری و بیان معانی عمیق است.
عدوی سردمزاجش چو سنگ سخت ‌دلست
چو آب‌کز خنکی معنی ژخام‌گرفت
هوش مصنوعی: دشمن سردمزاج و بی‌احساسش مثل سنگ سخت دل دارد و همانند آب، از سردی و بی‌احساسی، معنای سنگینی و سختی را به خود گرفته است.
ز پرتوی که ضمیرش فکند چون خورشید
به یک اشاره زمیا و زمان تمام‌ گرفت
هوش مصنوعی: به خاطر نوری که او در دل خود دارد، همانند خورشید با یک اشاره همه چیز را تحت تاثیر قرار می‌دهد و زمان و مکان را به تسخیر درمی‌آورد.
به نظم دولت و دین کلک ر‌ا چو بست‌ کمر
حسام پادشهان جای در نیام‌گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که قلم به نگارش اصول حکومت و دین مشغول شد، حسام پادشاهان جایی برای خود پیدا نکرد.
بلی چرا نرو‌د تیغ صفدران به نیام
که کلک او دو جهان را به یک پیام گرفت
هوش مصنوعی: آری، چرا نباید شمشیر دلاوران به نیام برود وقتی که قلم آن شخص می‌تواند دو جهان را در یک پیام در اختیار داشته باشد؟
نظام دولت شه کرد جان‌نثاری را
که دولت ملک از طاعتش نظام ‌گرفت
هوش مصنوعی: دولت به خاطر وفاداری و فداکاری جان‌نثاران، نظم و استحکام خود را به دست آورد، چون از فرمانبرداری آن‌ها بود که سرزمین به نظام و سامان رسید.
همین نظام ز خواجه است چون به‌ حق نگری
که خواجه گیرد اگر کشوری غلام گرفت
هوش مصنوعی: نظام و ترتیب این دنیا از جانب خداوند است؛ زیرا اگر به حقیقت نگاه کنی، خداوند می‌تواند هر کشوری را به خدمت خود درآورد، حتی اگر آن کشور غلامی باشد.
بد از شکوه منوچهر فرِّ سام سوار
که هم به نیروی او بود هر چه سام گرفت
هوش مصنوعی: بدبختی و عذاب از عظمت منوچهر، فرزند سام سوار که هر چیزی را که سام بدست آورد، به قدرت و نیروی او بود.
نه از غمام اگر قطره‌یی به بحر چکد
بود ز فیضی‌ کاول ازو غمام ‌گرفت
هوش مصنوعی: اگر به دریای وجود، حتی یک قطره از غم و اندوه بریزد، به خاطر فیض و لطفی است که از آن دریا گرفته شده است.
ظفر دوران ز یسار و یمینش‌کز طاعت
ز خواجه خاتم ‌لعل وز شه‌ حسام‌ گرفت
هوش مصنوعی: پیروزی و موفقیت از دستان راست و چپش، به دست آمد. او با اطاعت از آقای خود که دارای انگشتری از لعل است و همچنین با کمک پادشاه حسام، به این موفقیت دست یافته است.
ایا فرشته‌ گهر خواجه‌یی ‌که قرب ترا
قبول حق سبب فیض مستدام گر‌فت
هوش مصنوعی: آیا فرشته‌ای هست که مقام تو را بپذیرد و سبب شود که نعمت‌های دائمی از حق به تو برسد؟
نعیم ظاهر و باطن که هست هستی را
نخست روز ز یک‌ همت تو وام‌گر‌فت
هوش مصنوعی: نعیم به معنای خوشی و نعمت هم در ظاهر و هم در باطن است. این نعمت از روز اول وجود، به خاطر تلاش و کوشش تو به دست آمده است.
هرآن جنین که زند مهر مهر تو به جبین
ز حق نشان سعادت به بطن مام ‌گرفت
هوش مصنوعی: هر کس که محبتی از جانب تو بر پیشانی‌اش زده شود، به حق به نشانه‌ی سعادت در دل مادرش شکل می‌گیرد.
نخست روز که شد دست دولت تو دراز
ز پیشگاه ازل دامن قیام گرفت
هوش مصنوعی: در اولین روزی که نعمت و خوشبختی به تو روی آورد، به خاطر عظمت و شکوهی که داری، برای شکوفایی و پیشرفت خود تلاش و اقدام کردی.
همن نه دولت ای‌ران نظام یافت ز ت‌ر
که ملک روی زمین از تو انتظام‌ گرفت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که قدرت و حکومت ایران به واسطه‌ی تو برقرار شده است و این امر باعث شده است که سرزمین روی زمین به نظم و ترتیب درآید.
به بحر مدح تو تا غوطه زد به صدق دلم
بسان سلک ‌گهر نظمم انسجام‌ گرفت
هوش مصنوعی: در محبت و ستایش تو، دل صادق من مانند رشته‌ای از مرواریدها غرق در دریاست و نظم و انسجام خاصی پیدا کرده است.
دوام دولت تو خواهم از جهان‌ گرچه
جهان ز تقویت دولتت دوام‌گرفت
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که حکومت تو برای همیشه پایدار بماند، هرچند که این پایداری حکومت تو باعث استحکام و دوام جهان نیز می‌شود.
به احتشام تو همواره چرخ جهدکنان
اگر چه چرخ ز جهد تو احتشام‌ گرفت
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگواری و شرف تو، هرچند که زمانه تلاش می‌کند، اما این تلاش توست که به زمانه عظمت و وقار می‌بخشد.