گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در مدح شاهزادهٔ رضوان و ساده شجاع السلطنه حسنعلی میرزا طاب ثراه فرماید

باز با صعوه ندانم ز چه رو رام ‌گرفت
بازگیتی مگر از عدل شه آرام‌گرفت
آنکه چون آتش آین سوخت به مه‌تاب افکند
وآنکه چون مجمره افروخت ز جم جام‌ گرفت
حامی ملت اسلام حسن شه‌ که به دهر
رونق از خنجر او ملت اسلام گرفت
آ‌نکه از تیغ یلی شد ز یلان سینه شکاف
وآنکه کوپال گران ازکف بهرام گرفت
قدر بازار صدف از گهر نطق شکست
رونق ابرکرم ازکف اکرام‌گرفت
قایل دانش او قول قضا خوار شمرد
سخن پختهٔ او حرف قدر خام‌ گرفت
سعی او معنی تهدید ز انذار ربود
جِدّ او آیهٔ تجدید زالهام‌ گرفت
بر درش بانی ‌گردون ز ازل سدی بست
راه آمد شد بی‌حاصل اوهام‌ گرفت
روز ناورد کلاه از سر گرشاسب‌، ربود
درگه ‌کینه ‌سنان از کف رهام گرفت
هر چه افزود فلک قیمت‌ کالای هنر
مشتری شد وی و از مجمع هنگام‌ گرفت
ای‌ که چرخ از روش عزم تو آموخت شتاب
ای ‌که خاک از مدد حزم تو آرام گرفت
بود انگشت نمای همه خصمت زان رو
خویش را از فرغ بأس تو گمنام‌ گرفت
امهات از وَجَع حمل بنالند همی
بعد نه مه که ظف جای در ارحام گرفت
نطفهٔ خصم تو ناآمده از صلب برون
که ز شومیش وجع در رحم مام‌ گرفت
قطرهٔ ابر چو دست‌ گهر افشانت دید
قهقرا شد به فلک صورت اجرام گرفت
کوه از فرّ و شکوه تو به پا بند نهاد
چرخ از بأس‌ تو تب لرزه بر اندام گرفت
روز را رای تو در عرصهٔ اظهار آورد
شام را قهر تو در پردهٔ اظلام‌گرفت
دَهرهٔ قهر تو در دهر چو شد زهرآلود
با تن زهره صفت زهرهٔ ضرغام‌ گرفت
کرد در مرتبهٔ ذات وجود تو صعود
رست از قید هیولا ره ابهام‌ گرفت
هرکجا قهر تو در دیدهٔ اعدا ره یافت
حال بیداریشان صورت احلام گرفت
سلم از لطمهٔ‌ کوپال تو بگرفت دُوار
سام از صدمهٔ صمصام ت‌و سرسام‌ گرفت
فرع انجام ز اصل تو پذیرفت آغاز
نفس آغاز هم از کلک تو انجام گرفت
چرخ از ابرش عزم تو روش عاریه ساخت
مهر از طلعت رأی تو ضیا وام ‌گرفت
از صفا معرفت‌کوی توگردون دریافت
کعبه وش در حرم جاه تو احرام‌ گرفت
ملک مدح تو مسخر نکند قاآنی
گرچه از تیغ سخن عرصهٔ ایام‌گرفت
تا بود نام بقا نام تو باقی بادا
زانکه از نام بقای تو بقا نام‌گرفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز با صعوه ندانم ز چه رو رام ‌گرفت
بازگیتی مگر از عدل شه آرام‌گرفت
هوش مصنوعی: پرنده کوچک (صعوه) دوباره به حالت آرامی برگشته است و نمی‌دانم چرا این‌طور شده است. آیا ممکن است که از لطف و عدل پادشاهی در دنیا آرامش یافته باشد؟
آنکه چون آتش آین سوخت به مه‌تاب افکند
وآنکه چون مجمره افروخت ز جم جام‌ گرفت
هوش مصنوعی: آن که مانند آتش سوخته است و نورش را به مهتاب می‌دهد، و آن که مانند شمع روشن شده، از شراب جامی گرفته است.
حامی ملت اسلام حسن شه‌ که به دهر
رونق از خنجر او ملت اسلام گرفت
هوش مصنوعی: حسن شه‌، پشتیبان ملت اسلام است که به وسیله قدرت و شجاعت خود، به این ملت رونق و آبادانی بخشیده است.
آ‌نکه از تیغ یلی شد ز یلان سینه شکاف
وآنکه کوپال گران ازکف بهرام گرفت
هوش مصنوعی: شخصی که از دلیری و قدرتش مانند یک شیر بزرگ است، بر اثر ضربه‌ای سخت دچار آسیب و زخم شد و آن دیگری که دارای قدرتی بزرگ و استوار است، از دستان قهرمان چیره‌دست بهرام، شکست خورد و باخت.
قدر بازار صدف از گهر نطق شکست
رونق ابرکرم ازکف اکرام‌گرفت
هوش مصنوعی: بازار صدف به اندازه ارزش گوهر نیست، زیرا زیبایی و رونق بخشندگی و کرامت در دست عطا و بخشش است.
قایل دانش او قول قضا خوار شمرد
سخن پختهٔ او حرف قدر خام‌ گرفت
هوش مصنوعی: او با دانش خود، سخن قضا را ناچیز شمرد و به حرف‌های خام و بی‌ارزش توجه نکرد.
سعی او معنی تهدید ز انذار ربود
جِدّ او آیهٔ تجدید زالهام‌ گرفت
هوش مصنوعی: تلاش او باعث شد که مفهوم تهدید از هشدار خداوند دور شود و جدیت او الهام‌بخش آیه‌ای از تجدید حیات گردید.
بر درش بانی ‌گردون ز ازل سدی بست
راه آمد شد بی‌حاصل اوهام‌ گرفت
هوش مصنوعی: در آغاز خلقت، فرشتگان درب آن مکان را مسدود کردند و هر کسی که سعی در ورود داشت، بی‌فایده و بی‌نتیجه بود و فقط در توهمات خود غرق می‌شد.
روز ناورد کلاه از سر گرشاسب‌، ربود
درگه ‌کینه ‌سنان از کف رهام گرفت
هوش مصنوعی: در روزی، کلاه از سر گرشاسب به زور برداشته شد و همچنین، درگاه کینه‌توزان نیز از دست رهام ربوده شد.
هر چه افزود فلک قیمت‌ کالای هنر
مشتری شد وی و از مجمع هنگام‌ گرفت
هوش مصنوعی: هرچه زمان بر ارزش هنر افزوده و بهاش بیشتر شود، هنرمند نیز به همین نسبت مورد توجه و تقاضا قرار می‌گیرد.
ای‌ که چرخ از روش عزم تو آموخت شتاب
ای ‌که خاک از مدد حزم تو آرام گرفت
هوش مصنوعی: ای کسی که چرخ فلک از اراده‌ی تو سرعت را فراگرفت و زمین از قدرت تدبیر تو سکون پیدا کرد.
بود انگشت نمای همه خصمت زان رو
خویش را از فرغ بأس تو گمنام‌ گرفت
هوش مصنوعی: به دلیل قدرت و شجاعت تو، دشمنان به خوبی تو را می‌شناسند و این باعث شده که خودت را در سایه این قدرت، پنهان کنی.
امهات از وَجَع حمل بنالند همی
بعد نه مه که ظف جای در ارحام گرفت
هوش مصنوعی: مادران از درد زایمان ناله می‌کنند و بعد از آنکه فرزند در رحم قرار می‌گیرد، دیگر به یاد آن درد نخواهند بود.
نطفهٔ خصم تو ناآمده از صلب برون
که ز شومیش وجع در رحم مام‌ گرفت
هوش مصنوعی: خصم تو هنوز به دنیا نیامده و از جدش به وجود نیامده است، اما به خاطر وجود او، درد و رنجی در شکم مادرش احساس می‌شود.
قطرهٔ ابر چو دست‌ گهر افشانت دید
قهقرا شد به فلک صورت اجرام گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که قطرهٔ باران، دستان گرانبهای ابر را مشاهده کرد، به عقب برگشت و به آسمان رفت و شکل اجرام آسمانی را به خود گرفت.
کوه از فرّ و شکوه تو به پا بند نهاد
چرخ از بأس‌ تو تب لرزه بر اندام گرفت
هوش مصنوعی: کوه به خاطر عظمت و جلال تو ایستاده است و آسمان به شدت از قدرت تو می‌لرزد.
روز را رای تو در عرصهٔ اظهار آورد
شام را قهر تو در پردهٔ اظلام‌گرفت
هوش مصنوعی: روز به‌واسطهٔ نظر تو در میدان آشکار شد و شب به‌دلیل قدرت تو در پردهٔ تاریکی فرو رفت.
دَهرهٔ قهر تو در دهر چو شد زهرآلود
با تن زهره صفت زهرهٔ ضرغام‌ گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که زمانه و روزگار با قهر و سختی خود تلخ و زهرآلود می‌شود، از آنجا که من هم مانند زهره، گرفتار این سختی‌ها و مشکلات می‌شوم. قهر و خشم روزگار مانند زهر در زندگی‌ام تاثیر می‌گذارد و من احساس می‌کنم که در این شرایط طاقت را از دست داده‌ام.
کرد در مرتبهٔ ذات وجود تو صعود
رست از قید هیولا ره ابهام‌ گرفت
هوش مصنوعی: در مرتبه‌ی وجود تو، به اوج و تعالی دست یافت و از قید و بند ماده آزاد شد، در حالی که ابهام و ناشناخته‌ها را تجربه کرد.
هرکجا قهر تو در دیدهٔ اعدا ره یافت
حال بیداریشان صورت احلام گرفت
هوش مصنوعی: هر جا که غضب تو در چشم دشمنان نمودار شده است، حال بیداری آن‌ها تبدیل به خواب و خیال شده است.
سلم از لطمهٔ‌ کوپال تو بگرفت دُوار
سام از صدمهٔ صمصام ت‌و سرسام‌ گرفت
هوش مصنوعی: سلم (تأسیس) از ضربه‌های کوپال (به معنای چهره و زیبایی) تو آسیب دید و دور سام (شخصیتی از شاهنامه) از آسیب‌های شمشیر تو دچار سر درگمی و پریشانی شد.
فرع انجام ز اصل تو پذیرفت آغاز
نفس آغاز هم از کلک تو انجام گرفت
هوش مصنوعی: انجام هر کاری از اصل و پایه‌اش شروع می‌شود و نفس انسان نیز در آغاز، تحت تأثیر خلاقیت و ایده‌های تو شکل می‌گیرد.
چرخ از ابرش عزم تو روش عاریه ساخت
مهر از طلعت رأی تو ضیا وام ‌گرفت
هوش مصنوعی: ابر به خواست تو حرکت می‌کند و نور خورشید از چهره‌ی تو الهام می‌گیرد.
از صفا معرفت‌کوی توگردون دریافت
کعبه وش در حرم جاه تو احرام‌ گرفت
هوش مصنوعی: از صفای معرفت تو، کعبه‌ای به دست آمد که به حرم قدرت تو راه یافته و آماده‌ی خدمت به تو شده است.
ملک مدح تو مسخر نکند قاآنی
گرچه از تیغ سخن عرصهٔ ایام‌گرفت
هوش مصنوعی: اگرچه قاآنی با کلامش در عرصه زمان، می‌تواند تیغی برنده باشد، اما ملک (پادشاه) تو را مدح نمی‌کند.
تا بود نام بقا نام تو باقی بادا
زانکه از نام بقای تو بقا نام‌گرفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که نام جاودانگی وجود دارد، امیدوارم نام تو نیز پایدار بماند، زیرا از نام جاودانگی تو، خود جاودانگی الهام گرفته است.