گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در ستایش شاهزاده ی رضوان و ساده شجاع السلطنه حسنعلی میرزا طاب ا‌لله ثراه فرماید

در چشم منست آنچه به رخسار تو آب است
در جسم منست آنچه به ‌گیسوی تو تاب است
دل بی‌تو بسی تنگتر از سنهٔ چنگ است
جان بی‌تو بسی زارتر از زیر رباب است
بر ما به تکبر نگری این چه غرورست
از ما به تغافل ‌گذری این چه عتاب است
بی ‌موی تو چون موی توام روز سیاهست
بی‌ چشم تو چون چشم توام حال خراب است
گویند که از نار بود مارگریزان
چون‌ است‌ که مار تو به نار تو حجاب است
عمریست‌ که بی‌ نار تو و مار تو ما را
هم دل به شکنج اندرو هم جان به عذاب است
بختت نه اگر دیدهٔ من بهرچه بیدار
چشمت نه اگر طالع من از چه به خواب است
از جان چه خبر گیری و از چشم چه پرسی
آن‌بی‌تو پر از آتش و این بی‌تو پر آب است
مهر من و جور تو و بی‌مهری ‌گردون
این هر سه برون چون کرم شه ز حساب است
دارای فلک قدر حسن‌شاه‌که‌گردون
با لطمهٔ پرّ مگسش پرّ ذباب است
رمحتث‌ن به چه ماند بسه بکس غمژمان تن‌ا
کاندر دمش از خون عدو سرخ لعاب است
تیرش به چه ماند به ‌یکی پران شاهین
کز آن به بد اندیش جهان پرّ غراب است
با سطوت اوگر همه‌گردنده سپهرشت
با صولت او گر همه پاینده تراب است
ن‌ا خسته شکالیست‌که‌دراز هژبر اس
پربسته‌حمامیست‌که در چنگ عقاب است
شاها ملکا دادگرا ملک ستانا
کت ُملک‌ستان‌از مَلَک‌العرش خطاب‌است
گر مهر نه از غیرت رای تو سقیمست
ور چرخ نه از حسرت‌کاخ تو مصاب است
زرّین ز چه رو آن را همواره عذارست
مشک ز چه رو این را پیوسته ثیاب است
در بزم تو کاشوب سپهر از همه رویست
در کاخ تو کآزرم بهشت از همه باب است
هرجاکه نهی پای خدود است و جباه است
هرجاکه‌کنی روی قلوبست و رقاب است
تیغ‌ تو نهنگ و تن‌بدخواه تو بحرست
تیر تو هژبر و تن بدخواه تو غاب است
با ابرکفت ابر یکی تیره دخانست
با بحر دلت بحر یکی خشک سراب است
گاو زمی از جنبش جیش‌تو ستو هست
شیر فلک از آتش تیغ تو کباب است
هر عرصه‌ که یکبار برو تاختن آری
تا شامگهِ حشر به خوناب خضاب است
هر چشمه که یک روز درو چهره بشویی
تا شام ابد جاری ازان چشمه گلاب است
هر پهنه ‌که یک روز درو تیغ بیازی
تا روز جزا معدن یاقوت مذاب است
بخت تو یکی تازه نهالست‌که طوبی
با نسبت او خردتر از برگ سداب است
بی‌طاعت تو هر چه ‌ثوابست‌ گناهست
با خدمت تو هرچه‌‌گناهست ثواب است
از قهر تو بر زانوی آمال عقال است
از مهر تو برگردن آجال طناب است
شاها به دلم هست یکی راز نهانی
افسون‌که بر چهره‌ام از شرم نقاب است
یک نیمهٔ پنجاه شد از عمر و هنوزم
نز جفت نصبسب و نه ز اولاد نصاب است
چیزی ‌که ز مردیم عیانست به مردم
ریشی‌است‌که آن‌نیز به‌خوناب خضاب است
بس نیزه‌ که بر چهره ز پرچم بودش ریش
خوانی اگرش مرد نه آیین صواب است
بت جوزی هندی‌که ود بر زنخثث‌ن موی
هرک آدمیش خواند از خیل دواب است
آن راکه نه‌همسر نه خ‌رر وخ‌راب فرشه اس
وادم همه‌محتاج خورو همسر و خواب است
هرکاو نکند زن‌کشدش سوی زنانفس
وز بار خدا بر تن و بر جانش عقاب است
یزدان به نبی‌گفت و نبی‌گفت در آثار
تزویج نمایید که تزویج ثواب است
دختی است پریچهره‌که تا دیده برویش
مانند پری دیده تنم در تب و تاب است
بی‌جنّت رویش ‌که بود آتش بغداد
چشمم‌همه‌شب تا به‌سحر دجلهٔ‌آب است
گویند جگر گردد از آتش بریان
بی‌آتش رویش جگرم از چه‌کباب است
چون سوی توام روی امید از همه سویست
چون باب توام اصل مراد از همه باب است
در روی زمینم نه به‌غیر از تو مناص است
وز دور زمانم نه به غیر از تو مآب است
مهر تو بود نقطه و من چون خط پرگار
هرجاکه روم‌ سوی توام باز ایاب است
ناکامی من با چو تویی سخت عجیبست
بی‌مهری تو با چو منی سخت‌ عجاب است
برتافته ماری همه شب تا به سحرگاه
در پنجهٔ من همچو پکی سخت طناب است
چون دیدهٔ وامق همه شب اشک فشانست
چون طرهٔ عذرا همه‌دم در خم و تاب است
گر بوتهٔ اکسیر گران نیست پس از چه
پر زیبق محلول و پر از سیم مذاب است
مانندهٔ خونی ‌که به تندی جهد از رگ
خونی‌جهد ازوی‌که نه‌خون نقرهٔ‌ناب است
دیوانه صفت‌کف به دهان آرد گویی
از مستی شهوت چو یکی خم شراب است
گر نفج ز هم باز کند چون شتر مست
جوشنده همی جوی کفش از بن ناب است
مانند غریبی است قوی هیکل و اعور
کز یاد وطن‌گریان برسان سحاب است
گاهی بخمدگاه سر از جیب برآرد
ماناکه دمی شیخ و دمی دیگر شاب است
پستان نه و چون پستان پر شیر سفیدست
عمان نه و چون عمان پر در خوشاب است
قاآنی اگر هزل سرا گشته عجب نیست
کاورا دل از اندیشهٔ این‌ کار کباب است
گو قافیه تکرار پذیرد چه توان‌ کرد
مقصد چو فزون از حد و بیرون ز حساب است
تا شهوت پیری نه به مقدار جوانیست
تا قوت‌شیخی نه به معیار شباب است
رای تو رزین باد بدانگونه‌که شیخ است
بخت تو جوان باد بدانگونه‌که شاب است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در چشم منست آنچه به رخسار تو آب است
در جسم منست آنچه به ‌گیسوی تو تاب است
هوش مصنوعی: در چشمان من، زیبایی و روشنی که در چهرهٔ تو وجود دارد، جا دارد و در وجود من، زیبایی و درخشش موجود در موهای تو نهفته است.
دل بی‌تو بسی تنگتر از سنهٔ چنگ است
جان بی‌تو بسی زارتر از زیر رباب است
هوش مصنوعی: دل من بدون تو بسیار تنگ و ناراحت است، و جانم در غیاب تو بسیار رنجور و ناتوان‌تر از صدای ساز است.
بر ما به تکبر نگری این چه غرورست
از ما به تغافل ‌گذری این چه عتاب است
هوش مصنوعی: به ما با نگاه متکبرانه‌ای می‌نگرد، این چه نوع از خودخواهی است؟ و از سوی دیگر، وقتی ما بی‌توجه از کنار او عبور می‌کنیم، این چه انتقادی است که به ما می‌کند؟
بی ‌موی تو چون موی توام روز سیاهست
بی‌ چشم تو چون چشم توام حال خراب است
هوش مصنوعی: بدون مو و زیبایی تو، روزها برای من تیره و تار است و بدون چشم‌هات، حال و روز من خراب و ناگوار است.
گویند که از نار بود مارگریزان
چون‌ است‌ که مار تو به نار تو حجاب است
هوش مصنوعی: می‌گویند که در آتش، موجوداتی مثل مار وجود دارند. این موضوع به این معناست که موانعی که بر سر راه تو وجود دارد، می‌تواند شبیه به مارهایی باشد که در آتش پنهان شده‌اند و مانع دیدن حقیقت می‌شوند.
عمریست‌ که بی‌ نار تو و مار تو ما را
هم دل به شکنج اندرو هم جان به عذاب است
هوش مصنوعی: سالیان زیادی است که دوری تو مثل عقرب و مار، برای ما هم دلی پر از درد و هم جانی پر از رنج به همراه آورده است.
بختت نه اگر دیدهٔ من بهرچه بیدار
چشمت نه اگر طالع من از چه به خواب است
هوش مصنوعی: اگرچه من به تو نگاه می‌کنم و تو را بیدار می‌بینم، اما از سرنوشت خودم نگرانم که به خواب رفته است.
از جان چه خبر گیری و از چشم چه پرسی
آن‌بی‌تو پر از آتش و این بی‌تو پر آب است
هوش مصنوعی: می‌توانی از حال من بپرسی، ولی من بی‌تو در آتش سوزانم و تو در کنار من، زندگی‌ام مانند آب زلال است.
مهر من و جور تو و بی‌مهری ‌گردون
این هر سه برون چون کرم شه ز حساب است
هوش مصنوعی: محبت من، ظلم تو و بی‌کسی دنیا، این سه مورد وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند، مثل آن است که حساب و کتابی در کار نیست و همه چیز بی‌فایده به نظر می‌رسد.
دارای فلک قدر حسن‌شاه‌که‌گردون
با لطمهٔ پرّ مگسش پرّ ذباب است
هوش مصنوعی: آسمان از زیبایی شاه، همچون پیکری است که با ضربهٔ بال مگس، زخم‌دار می‌شود.
رمحتث‌ن به چه ماند بسه بکس غمژمان تن‌ا
کاندر دمش از خون عدو سرخ لعاب است
هوش مصنوعی: حالت رمیدگی و ناامیدی مانند حالتی است که وقتی ببیند دشمنش با خونش رنگین شده، در دلش غمی عمیق احساس کند.
تیرش به چه ماند به ‌یکی پران شاهین
کز آن به بد اندیش جهان پرّ غراب است
هوش مصنوعی: تیر او به چه چیزی می‌ماند؟ مانند پر پرنده‌ای که شاهین آن را پرتاب کرده، زیرا از آن بهتر اینکه در این دنیا بد اندیشی وجود دارد که شبیه به جغد است.
با سطوت اوگر همه‌گردنده سپهرشت
با صولت او گر همه پاینده تراب است
هوش مصنوعی: اگرچه که همه‌چیز در این دنیا تحت تأثیر قدرت و عظمت اوست، اما اگر بخواهیم به پایندگی و ماندگاری موجودات اشاره کنیم، باید بگوییم که در نهایت همه‌چیز به خواست و اراده او وابسته است.
ن‌ا خسته شکالیست‌که‌دراز هژبر اس
پربسته‌حمامیست‌که در چنگ عقاب است
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن وضعیتی است که در آن یک شغال خسته و ضعیف، در برابر یک وضعیت دشوار و خطرناک قرار دارد. او به نوعی در تنگنا و تحت فشار است، مانند یک حمام که در چنگال یک عقاب اسیر شده است. این تصویر به احساس درماندگی و ناامیدی اشاره می‌کند.
شاها ملکا دادگرا ملک ستانا
کت ُملک‌ستان‌از مَلَک‌العرش خطاب‌است
هوش مصنوعی: ای پادشاه و فرمانروا، تو کسی هستی که حکمرانی و عدالت را در سرزمین‌ها برقرار می‌کنی. حکومت تو از سوی خدای بزرگ و صاحب عرش حمایت می‌شود.
گر مهر نه از غیرت رای تو سقیمست
ور چرخ نه از حسرت‌کاخ تو مصاب است
هوش مصنوعی: اگر مهر و محبت تو به خاطر غیرت و شجاعت تو آسیب دیده باشد، و اگر آسمان به خاطر حسرت و آرزوی کاخ تو دچار مشکل شده باشد، این نشان‌دهنده‌ی ضعف و نابسامانی در زندگی توست.
زرّین ز چه رو آن را همواره عذارست
مشک ز چه رو این را پیوسته ثیاب است
هوش مصنوعی: چرا صورتش همیشه زیبا و درخشان است و چهره‌اش مانند طلا می‌درخشد؟ و چرا این یکی همیشه خوشبو و مانند عطر است؟
در بزم تو کاشوب سپهر از همه رویست
در کاخ تو کآزرم بهشت از همه باب است
هوش مصنوعی: در مهمانی تو، آسمان به طور خاصی پر شور و هیجان است و در کاخ تو، بهشت از همه سو در دسترس و قابل دسترسی است.
هرجاکه نهی پای خدود است و جباه است
هرجاکه‌کنی روی قلوبست و رقاب است
هوش مصنوعی: هر کجا که اثر خداوند دیده شود و نشانه‌های او نمایان باشد، آنجا نشانه‌ای از محبت و عشق وجود دارد و دل‌ها و گردن‌ها در برابر آن سر تسلیم فرود می‌آورند.
تیغ‌ تو نهنگ و تن‌بدخواه تو بحرست
تیر تو هژبر و تن بدخواه تو غاب است
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند نهنگ است و بدن بدخواه تو مانند دریا است. تیر تو مانند شیر درنده است و بدن بدخواه تو مانند جنگل است.
با ابرکفت ابر یکی تیره دخانست
با بحر دلت بحر یکی خشک سراب است
هوش مصنوعی: ابرهایی که به نظر می‌رسند، همگی تیره و کدرند و دریایی که در دلت هست، در واقع چیزی جز سرابی خشک و بی‌حاصل نیست.
گاو زمی از جنبش جیش‌تو ستو هست
شیر فلک از آتش تیغ تو کباب است
هوش مصنوعی: این بیت به تغییرات و اثرات ناشی از عمل و رفتار انسان اشاره دارد. ارتباط بین جنبش یک گاو و تأثیرهایی که بر روی آسمان و یا عالم وجود دارد، نشان‌دهنده این است که اعمال کوچک می‌توانند پیامدهای بزرگ داشته باشند. به نوعی می‌توان گفت که هر عمل فردی بر کل دنیا تأثیر می‌گذارد، حتی اگر ابتدا به نظر ناچیز بیاید.
هر عرصه‌ که یکبار برو تاختن آری
تا شامگهِ حشر به خوناب خضاب است
هوش مصنوعی: هر جایی که یک بار به جنگ و تلاش بروی، بدان که در روز قیامت به خاطر آن کارها باید با عرق و خون خود سزا ببینی.
هر چشمه که یک روز درو چهره بشویی
تا شام ابد جاری ازان چشمه گلاب است
هوش مصنوعی: هر چشمه‌ای که یک بار چهره‌ات را در آن بشویی، از آن لحظه به بعد تا همیشه، آب آن چشمه گلاب خواهد بود.
هر پهنه ‌که یک روز درو تیغ بیازی
تا روز جزا معدن یاقوت مذاب است
هوش مصنوعی: هر زمینی که روزی در آن با چالاکی و تلاش کار کرده‌ای، در روز قیامت مانند معدن یاقوتی ذوب شده خواهد بود.
بخت تو یکی تازه نهالست‌که طوبی
با نسبت او خردتر از برگ سداب است
هوش مصنوعی: بخت تو مانند یک نهال تازه است که در مقایسه با آن، درخت طوبی از نظر عظمت و ارزش کوچک‌تر به نظر می‌رسد.
بی‌طاعت تو هر چه ‌ثوابست‌ گناهست
با خدمت تو هرچه‌‌گناهست ثواب است
هوش مصنوعی: هر چیزی که بدون اطاعت تو انجام شود، حتی اگر به نظر خوب بیاید، در حقیقت گناه است. اما اگر در خدمت تو باشیم، هر گناهی هم که انجام دهیم، می‌تواند به خاطر ارادت به تو ارزش و ثواب داشته باشد.
از قهر تو بر زانوی آمال عقال است
از مهر تو برگردن آجال طناب است
هوش مصنوعی: از خشم تو، آرزوهایم محدود و گرفتار شده‌اند، اما از محبت تو، به گردن من مانند طناب، اتصال و پیوندی شکل گرفته است.
شاها به دلم هست یکی راز نهانی
افسون‌که بر چهره‌ام از شرم نقاب است
هوش مصنوعی: در دل من رازی نهفته است که به خاطر آن شرمنده‌ام و این شرم بر چهره‌ام حس می‌شود.
یک نیمهٔ پنجاه شد از عمر و هنوزم
نز جفت نصبسب و نه ز اولاد نصاب است
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از پنجاه سال عمرم گذشته و هنوز هم نه همسری دارم و نه فرزندی.
چیزی ‌که ز مردیم عیانست به مردم
ریشی‌است‌که آن‌نیز به‌خوناب خضاب است
هوش مصنوعی: آنچه از مرگ من مشخص است، چیزی نیست جز ریشی که به رنگ خونی آغشته شده است.
بس نیزه‌ که بر چهره ز پرچم بودش ریش
خوانی اگرش مرد نه آیین صواب است
هوش مصنوعی: بسیاری از نیزه‌ها که به نشانه پرچم بر چهره او هستند، اگر مردی به او حمله کند، این کار نادرست و ناپسند است.
بت جوزی هندی‌که ود بر زنخثث‌ن موی
هرک آدمیش خواند از خیل دواب است
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که در این بیت، شاعر به زیبایی و دلربایی یک معشوقه اشاره می‌کند. او مویی دارد که مانند جوز هندی است و این زیبایی او را از دیگران متمایز می‌کند. به نوعی این بیت بر جذابیت و فریبندگی ظاهری معشوق تأکید می‌کند که توجه همه را جلب می‌کند.
آن راکه نه‌همسر نه خ‌رر وخ‌راب فرشه اس
وادم همه‌محتاج خورو همسر و خواب است
هوش مصنوعی: کسی که نه همسر دارد و نه خوشی و آرامش، در واقع مانند فرشی است که بی‌فایده و بی‌استفاده مانده است. انسان‌ها همه به غذا، عشق و خواب نیاز دارند.
هرکاو نکند زن‌کشدش سوی زنانفس
وز بار خدا بر تن و بر جانش عقاب است
هوش مصنوعی: هر کس که نیکوکاری نکند و به زنان آسیب برساند، باید بداند که عذاب الهی بر او خواهد بود و بار سنگینی را بر دوش خود دارد.
یزدان به نبی‌گفت و نبی‌گفت در آثار
تزویج نمایید که تزویج ثواب است
هوش مصنوعی: خداوند به پیامبر فرمود که ازدواج کنید و پیامبر اعلام کرد که ازدواج عملی پسندیده و پرثواب است.
دختی است پریچهره‌که تا دیده برویش
مانند پری دیده تنم در تب و تاب است
هوش مصنوعی: دختری زیبا وجود دارد که وقتی به چهره‌اش نگاه می‌کنم، مانند پری، بدنم پر از هیجان و احساس است.
بی‌جنّت رویش ‌که بود آتش بغداد
چشمم‌همه‌شب تا به‌سحر دجلهٔ‌آب است
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی او را ندارم، در آتش بغداد می‌سوزم و در تمام شب تا سحر، فقط در فکر دجله و آب آن هستم.
گویند جگر گردد از آتش بریان
بی‌آتش رویش جگرم از چه‌کباب است
هوش مصنوعی: می‌گویند که اگر جگر بر اثر آتش بریان شود، به دلیل حرارت است. اما من نمی‌دانم چرا جگر من از عشق تو به اندازه کباب داغ است در حالی که تو حتی با آتش هم نمی‌سوزی.
چون سوی توام روی امید از همه سویست
چون باب توام اصل مراد از همه باب است
هوش مصنوعی: همان‌طور که من به سوی تو می‌روم، امیدم از همه جا به توست؛ زیرا تو در واقع، منبع همه آرزوها و مقصودها هستی.
در روی زمینم نه به‌غیر از تو مناص است
وز دور زمانم نه به غیر از تو مآب است
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیزی برای من ارزشمندتر از تو نیست و از تمام زمان‌ها و مکان‌ها تنها توست که برایم قابل احترام و مراجعه هستی.
مهر تو بود نقطه و من چون خط پرگار
هرجاکه روم‌ سوی توام باز ایاب است
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو برای من مانند یک نقطه است و من مثل خط پرگار، هر کجا که بروم، به سوی تو برمی‌گردم.
ناکامی من با چو تویی سخت عجیبست
بی‌مهری تو با چو منی سخت‌ عجاب است
هوش مصنوعی: ناامیدی من از وجود تو بسیار عجیب است و بی‌محبتی تو به شخصی مثل من هم خیلی حیرت‌انگیز است.
برتافته ماری همه شب تا به سحرگاه
در پنجهٔ من همچو پکی سخت طناب است
هوش مصنوعی: دیشب چیزی مانند یک مار در پنجه‌های من رنج و سختی می‌آفرید که تا صبح ادامه داشت و گویی در دستم با من درگیر بود.
چون دیدهٔ وامق همه شب اشک فشانست
چون طرهٔ عذرا همه‌دم در خم و تاب است
هوش مصنوعی: چشم وامق هر شب پر از اشک است و مانند موهای زیبا و تابدار عذرا، همیشه در حالت خم و تاب به نظر می‌رسد.
گر بوتهٔ اکسیر گران نیست پس از چه
پر زیبق محلول و پر از سیم مذاب است
هوش مصنوعی: اگر این گیاه ارزشمند و کمیاب نیست، پس چرا این محلول پر از زرق و برق و نقره مذاب است؟
مانندهٔ خونی ‌که به تندی جهد از رگ
خونی‌جهد ازوی‌که نه‌خون نقرهٔ‌ناب است
هوش مصنوعی: مانند خونی که با شدت از رگ بیرون می‌جهد، او نیز به طرز شگفت‌انگیزی با قدرت و توانایی خاصی ظاهر می‌شود، ولی در واقع او فقط یک خون نقره‌ای با ارزش است.
دیوانه صفت‌کف به دهان آرد گویی
از مستی شهوت چو یکی خم شراب است
هوش مصنوعی: شخصی که دیوانه و بی‌خود شده، به نوعی شبیه به این است که لب‌هایش پر از حس و شور است، مانند اینکه در حال نوشیدن یک جام شراب مست‌کننده است.
گر نفج ز هم باز کند چون شتر مست
جوشنده همی جوی کفش از بن ناب است
هوش مصنوعی: اگر ز همدیگر جدا شوند مانند شتری که مست شده و به شدت در حال حرکت است، در این حالت نیز، تلاش برای رسیدن به آب از عمق و غنی‌ترین منبع خواهد بود.
مانند غریبی است قوی هیکل و اعور
کز یاد وطن‌گریان برسان سحاب است
هوش مصنوعی: شخصی مانند یک بیگانه قوی و یک چشمی که از دلتنگی وطنش اشک می‌ریزد، مانند بارانی است که آنِ غم و اندوه را به زمین می‌بارد.
گاهی بخمدگاه سر از جیب برآرد
ماناکه دمی شیخ و دمی دیگر شاب است
هوش مصنوعی: گاهی انسان ممکن است در یک لحظه به آرامش و خواب برود و در لحظه دیگر احساس جوانی و شادابی کند.
پستان نه و چون پستان پر شیر سفیدست
عمان نه و چون عمان پر در خوشاب است
هوش مصنوعی: دست‌ها پر از شیر است و مانند آن، عمان نیز سرشار از آب و خوشی است.
قاآنی اگر هزل سرا گشته عجب نیست
کاورا دل از اندیشهٔ این‌ کار کباب است
هوش مصنوعی: قاآنی اگر به شعرهای شوخی و طنز رو آورده، جای تعجب ندارد؛ زیرا دل او از فکر و دغدغه‌های این کار به شدت آزار می‌بیند و در آتش درون می‌سوزد.
گو قافیه تکرار پذیرد چه توان‌ کرد
مقصد چو فزون از حد و بیرون ز حساب است
هوش مصنوعی: اگر قافیه‌ها تکرار شوند، چه می‌توان کرد؟ مقصد از آنچه در حساب است فراتر و بیشتر است.
تا شهوت پیری نه به مقدار جوانیست
تا قوت‌شیخی نه به معیار شباب است
هوش مصنوعی: لذت‌های دوران پیری به اندازه لذت‌های جوانی نیست و قدرت و توانایی دوران کهنسالی نیز مانند جوانی به همان اندازه نیست.
رای تو رزین باد بدانگونه‌که شیخ است
بخت تو جوان باد بدانگونه‌که شاب است
هوش مصنوعی: به عشق خود به اندازه‌ای وابسته باش که مانند درختی سرسخت و محکم بمانی، و برایت خوب است که اگر زمان جوانی به سر رسیده، به یاد آر زندگی در بهترین حالات خود بوده و با امید و شوق به آینده نگاه کنی.

حاشیه ها

1402/09/26 00:11
محسن

با احترام

چندین غلط املایی در متن وجود دارد

مانند بیت  ۱۱،۱۴ و ۳۴