گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در تهنیت خطان و تطهیر شاهزاده آزاده عباس میرزا ثمره الفواد شهریار ماضی محمدشاه غا‌زی طاب ثراه فرماید

این چه جشنست ‌کزو جان جهان در طرب است
در نُه افلاک از او سور و سرور عجب است
چرخ در رقن و زمی سرخوش ویتی سرمست
راست ‌پرسی طرب اندر طرب اندر طرب است
ملک آباد و دل آزاد و خلایق دلشاد
روح بی‌رنج و روان بی‌غم و تن بی‌تعب است
طلعت شاه مگر جلوه در آفاق نمود
کافرینش همه از وجد به شور و شغب است
از ازل تا به ابد آنچه مقدر شده عیش
راست‌گویی‌که ازین سور همه مکتسب است
شب ز انوار مشاعل همه روشن روزست
روز از دود مجامر همه تاریک شب است
دلی ار نالد بی‌غم به محافل چنگست
تنی ار سوزد بی‌تب به مطابخ حطب است
دود زنبوره‌که آمیخته با شعلهٔ سرخ
مشک شنگرف خور و زنگی چینی ضلب است
شمع روشن به شب تیره تو گویی به مثل
پرتو مهر پیمبر به دل بولهب است
متحرک شده خاک از طرب و وجد و سماع
جذبهٔ خواجه مگر این حرکت را سبب است
بس‌ که بر چرخ ز زنبوره جهد آتش و دود
خاک پنداری با چرخ برین در غضب است
از پی رقص به بزم اندر هرجا نگری
شوخ سیماب سرین و مه سیمین غبب است
کاخ‌ گردون شد و ماهش همه زنگار خطست
بزم بستان شد و سروش همه سنگرف لب است
شاهدان را چو به رقص اندر بینی‌ گویی
بدر راکوه احد تعبیه اندر عقب است
مجلس رقص به کهسار بدخشان ماند
زان سرین‌هاکه چو مهتاب نهان در قصب است
شوخ رقاص چو در چرخ درآید گویی
کاین همه جنبش افلاک بدو منتسب است
گوش نه چرخ شد از بانگ دف و کوس اصم
ماه ذیحجه مگر تالی ماه رجب است
آتشین تیر و شب تیره عجایب ماریست
که هوا چون جگر دوزخ ازو پر لهب است
مار دیدی ‌که خورد نار و به ترکیب او را
دل ز باروت و سر از کاغذ و تن از خشب است
مار دیدی به هوا رقص کند وز تف او
چون دل دشمن شه روی هوا ملتهب است
ذو ذنب دایم از چرخ به خاک آون بود
واینک از خاک به چرخ آون بس ذو ذنب است
زاهد خشک که می‌داد جهان را سه طلاق
تر دماغ اینک در حجلهٔ بنت‌العنب است
دهر بدشوی و طبیعت زن و غم نسل ‌کنون
نسل غم نیست‌ که آن عنین شد این عزب است
شب درین جشن فلک را ندهد راه قضا
زانکه از ثابت و سیاره تنش بر جرب است
نایب‌ السلطنه را نوبت تطهیر رسید
زانکه طاهر دل و طاهر تن و طاهر حسب است
پور شه نور دل و دیدهٔ خسرو عباس
که شهنشه را این است‌که همنام اب است
گرچه او مردمک دیدهٔ شاهست ولی
نه چنان مردمکی‌ کز نظرش محتجب است
تا همی زنده‌ کند نام نیا را به جهان
نایب‌السلطنه از شاه جهانش لقب است
شعراگرچه ز تطهیر تراندند سخن
من بگویم ‌که بسی نادره و بوالعجب است
شارع پاک چو بی‌پرده سخن‌گفت ازان
شاعر ار نیز بگوید نه ز لهو و لعب است
باری استاد چو شد زی پسر شاه عجم
بهر تطهیرکه فرمودهٔ شاه عرب است
شاخ مرجانش چو بگرفت مطهر در دست
به دهان برد و گمان‌ کرد که دانهٔ رطب است
خردش‌گفت ادب باش‌که این عضو لطیف
بهر تولید ز اعضای دگر منتخب است
بوسه زد تیغش آنگه به همایون عضوی
که‌ کلید درگنجینهٔ نسل و نسب است
پسته از پوست برون آمد و بادام از مغز
پسته از پوست چو بادام تنش پر ثُقَب است
زاده‌ی شه نخروشید و نجوشید ز درد
قامتش‌گویی نخلی است‌که بارش ادب است
طفل نه ساله‌ که دیدست ‌که در پیکر او
مردمی خون و بزرگی رگ و دانش عصب است
طفل نه ساله شنیدی ‌که هنوز از دهنش
بوی شیر آید و زو در بدن شیر تب است
شه به هر سو که نظر کرد مر او را می‌دید
چون دل مرد خدا جوی‌که‌گرم طلب است
از کرم بس‌ که به درویش و توانگر زر داد
کاخ و شادروان‌گفتی همه‌کان ذهب است
نایب‌السلطنه را کیست اتابک دانی
آنکه صدگنج لآلیش نهان در دو لب است
جوهر فضل هدایت‌که سراپای جهان
زآتش فکر فروزندهٔ او ملتهب است
تا دم صور بماناد ازین سور نشان
که تهی زو همه آفاق ز رنج و کرب است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این چه جشنست ‌کزو جان جهان در طرب است
در نُه افلاک از او سور و سرور عجب است
هوش مصنوعی: این چه مراسمی است که جهان در شادی و سرور است و در آسمان‌ها به خاطر آن، جشن و خوشحالی عجیب و غریبی وجود دارد.
چرخ در رقن و زمی سرخوش ویتی سرمست
راست ‌پرسی طرب اندر طرب اندر طرب است
هوش مصنوعی: زندگی در حال چرخش است و زمین پر از شادی و سرخوشی است. وقتی از کسی بپرسی، او به تو می‌گوید که انواع خوشی و شادمانی در میان است.
ملک آباد و دل آزاد و خلایق دلشاد
روح بی‌رنج و روان بی‌غم و تن بی‌تعب است
هوش مصنوعی: دنیای زیبا و دل‌های آزاد و مردم شاداب هستند. روحی بدون درد و ذهنی بی‌غصه و بدن آرامی وجود دارد.
طلعت شاه مگر جلوه در آفاق نمود
کافرینش همه از وجد به شور و شغب است
هوش مصنوعی: چهره شاه همچون نوری در همه جا پخش شده است و کسانی که به او بی‌اعتنا هستند، به شدت در اشتیاق و هیجان به سر می‌برند.
از ازل تا به ابد آنچه مقدر شده عیش
راست‌گویی‌که ازین سور همه مکتسب است
هوش مصنوعی: از آغاز تا انتهای زمان، تمام آنچه مقدر شده را خوشی و حقیقت می‌سازند، چون همه چیز از این جشن و سرور به دست آمده است.
شب ز انوار مشاعل همه روشن روزست
روز از دود مجامر همه تاریک شب است
هوش مصنوعی: شب با نور مشعل‌ها روشن است، اما روز به خاطر دود آتش‌ها تاریک و غم‌انگیز می‌شود.
دلی ار نالد بی‌غم به محافل چنگست
تنی ار سوزد بی‌تب به مطابخ حطب است
هوش مصنوعی: اگر دلی در محافل بی‌غم فریاد بزند، به مانند چنگی که صدا دارد، و اگر بدنی بدون تب و فقط از روی سوز و اشتیاق بسوزد، مانند آتش در کوره‌های چوب است.
دود زنبوره‌که آمیخته با شعلهٔ سرخ
مشک شنگرف خور و زنگی چینی ضلب است
هوش مصنوعی: بخار زنبور که با شعلهٔ سرخ آمیخته شده، شبیه به رنگ‌های قرمز و زردی است که از مشک و زنگ چینی به وجود می‌آید.
شمع روشن به شب تیره تو گویی به مثل
پرتو مهر پیمبر به دل بولهب است
هوش مصنوعی: شمعی که در شب تاریک می‌درخشد، مانند نوری است که پیامبری در دل بولهب (یعنی شخصی که در دلش به نور ایمان نرسیده) می‌آورد.
متحرک شده خاک از طرب و وجد و سماع
جذبهٔ خواجه مگر این حرکت را سبب است
هوش مصنوعی: خاک به خاطر شادی و وجد و موسیقی از جا تکان خورده است، مگر این حرکت ناشی از جذبه و قدرت خواجه باشد.
بس‌ که بر چرخ ز زنبوره جهد آتش و دود
خاک پنداری با چرخ برین در غضب است
هوش مصنوعی: به دلیل تلاش بسیار زنبور در تولید عسل و به وجود آمدن بخارات آتش و دود، به نظر می‌رسد که زمین در حال جنگ و خشم با آسمان است.
از پی رقص به بزم اندر هرجا نگری
شوخ سیماب سرین و مه سیمین غبب است
هوش مصنوعی: در هر جایی که نگاه کنی، زیبای خوش‌رقصی با چهره‌ای نازک و موهای نقره‌ای حضور دارد که جذابیت خاصی به مجالس می‌بخشد.
کاخ‌ گردون شد و ماهش همه زنگار خطست
بزم بستان شد و سروش همه سنگرف لب است
هوش مصنوعی: آسمان تبدیل به قصر شد و ماهش به لکه‌های زنگاری آغشته است. مراسم خوشی در باغ آغاز شده و آواز سروش به لب‌های سنگی شباهت دارد.
شاهدان را چو به رقص اندر بینی‌ گویی
بدر راکوه احد تعبیه اندر عقب است
هوش مصنوعی: وقتی که شاهدان را به رقص می‌بینی، گویی که نور ماه بر پشت کوه احد قرار دارد.
مجلس رقص به کهسار بدخشان ماند
زان سرین‌هاکه چو مهتاب نهان در قصب است
هوش مصنوعی: مجلس رقص در کوه‌های بدخشان مانند تماشای عیش و خوشی است که مانند ماهی که در دل شب پنهان شده، جذاب و دل‌انگیز است.
شوخ رقاص چو در چرخ درآید گویی
کاین همه جنبش افلاک بدو منتسب است
هوش مصنوعی: وقتی که دختر رقاص با شوق و ذوق در دایره می‌رقصد، به نظر می‌رسد که این همه حرکت و جنبش که در عالم هستی وجود دارد، به او نسبت داده شده است.
گوش نه چرخ شد از بانگ دف و کوس اصم
ماه ذیحجه مگر تالی ماه رجب است
هوش مصنوعی: صدای دف و کوس در ماه ذیحجه به اندازه‌ای بلند و گیراست که حتی گوش‌ها را به خود مشغول می‌کند؛ اما این صدا تنها انعکاسی از تأثیر ماه رجب است.
آتشین تیر و شب تیره عجایب ماریست
که هوا چون جگر دوزخ ازو پر لهب است
هوش مصنوعی: سلاحی آتشین مانند تیر و شبی تاریک، همچون شگفتی‌های یک مار است که هوا به قدری داغ و شعله‌ور است که گویی از آتش جهنم پر شده است.
مار دیدی ‌که خورد نار و به ترکیب او را
دل ز باروت و سر از کاغذ و تن از خشب است
هوش مصنوعی: مار را دیدی که میوه نار را خورد، او ترکیبی از مواد مختلف است: دلش از باروت، سرش از کاغذ و تنش از چوب ساخته شده است.
مار دیدی به هوا رقص کند وز تف او
چون دل دشمن شه روی هوا ملتهب است
هوش مصنوعی: دیدی که چطور مار به آرامی در هوا رقصان است و از نفرت او، دل دشمنان به آشفتگی و اضطراب افتاده است؟
ذو ذنب دایم از چرخ به خاک آون بود
واینک از خاک به چرخ آون بس ذو ذنب است
هوش مصنوعی: انسان همیشه در حال اشتباه و خطا است و در نتیجه، با مشکلات و چالش‌های زندگی مواجه می‌شود. اما این چرخهٔ زندگی باعث می‌شود که او از زمین به آسمان و بالعکس حرکت کند، یعنی از حالت پایین به حالت بالاتر برود و دوباره به زمین بازگردد. این فرآیند هر بار انسان را به تجربه‌های جدیدی هدایت می‌کند.
زاهد خشک که می‌داد جهان را سه طلاق
تر دماغ اینک در حجلهٔ بنت‌العنب است
هوش مصنوعی: زاهد سخت‌گیر که با سخت‌گیری‌هایش دنیا را ترک کرده بود، حالا در حجله دختر انگور (نمادی از لذت و شادی) است.
دهر بدشوی و طبیعت زن و غم نسل ‌کنون
نسل غم نیست‌ که آن عنین شد این عزب است
هوش مصنوعی: زمانه ممکن است بد و ناپسند باشد و سرشت انسان‌ها هم چنان که هست، غم‌انگیز. اما نسل کنونی دیگر در غم زندگی نمی‌کند، بل‌که این همچنان در حال تغییر و تحول است و کسی که از نعمت عشق و محبت محروم است، به زندگی بی‌عشق دچار شده است.
شب درین جشن فلک را ندهد راه قضا
زانکه از ثابت و سیاره تنش بر جرب است
هوش مصنوعی: در این شب خاص، سرنوشت نتواند در حرکت آسمان دخالت کند؛ زیرا تن و وجود ستاره‌ها و سیارات به هم پیوسته و ثابت مانده‌اند.
نایب‌ السلطنه را نوبت تطهیر رسید
زانکه طاهر دل و طاهر تن و طاهر حسب است
هوش مصنوعی: نوبت به نایب‌السطنه رسید که خودش را پاک کند، زیرا هم دلش پاک است و هم جسمش و هم نسبش.
پور شه نور دل و دیدهٔ خسرو عباس
که شهنشه را این است‌که همنام اب است
هوش مصنوعی: پسر شاه، نور دل و چشم خسرو عباس است و این را باید بدانیم که شاه بزرگ نیز به همین نام معروف است.
گرچه او مردمک دیدهٔ شاهست ولی
نه چنان مردمکی‌ کز نظرش محتجب است
هوش مصنوعی: هرچند او چشم و چراغ پادشاه است، اما آن‌قدر درخشان نیست که از دید او پنهان باشد.
تا همی زنده‌ کند نام نیا را به جهان
نایب‌السلطنه از شاه جهانش لقب است
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که کسی به منظور زنده نگه‌داشتن نام اجدادش، به عنوان نایب‌السلطنه از طرف پادشاه شناخته می‌شود.
شعراگرچه ز تطهیر تراندند سخن
من بگویم ‌که بسی نادره و بوالعجب است
هوش مصنوعی: اگرچه شاعران از زشتی و نادرستی کلام دوری می‌کنند، اما من می‌خواهم چیزی بگویم که بسیار خاص و شگفت‌انگیز است.
شارع پاک چو بی‌پرده سخن‌گفت ازان
شاعر ار نیز بگوید نه ز لهو و لعب است
هوش مصنوعی: در خیابان صاف و روشن، وقتی شاعر بی‌پرده و رک گفت، اگر هم بخواهد بگوید، بحثش از بازی و تفریح نیست.
باری استاد چو شد زی پسر شاه عجم
بهر تطهیرکه فرمودهٔ شاه عرب است
هوش مصنوعی: بنابراین، معلم وقتی به پسر شاه عجم رسید، برای پاکسازی و تصفیه، به آنچه شاه عرب گفته بود، عمل کرد.
شاخ مرجانش چو بگرفت مطهر در دست
به دهان برد و گمان‌ کرد که دانهٔ رطب است
هوش مصنوعی: وقتی شاخ مرجان را گرفت و آن را در دستش نگه داشت، به اشتباه فکر کرد که این شاخ دانه‌ای از رطب است و به دهانش برد.
خردش‌گفت ادب باش‌که این عضو لطیف
بهر تولید ز اعضای دگر منتخب است
هوش مصنوعی: عقل به او گفته است که باید با ادب رفتار کند، زیرا این عضو حساس از میان دیگر اعضا انتخاب شده تا در کنار آن‌ها به تولید و کارکردن بپردازد.
بوسه زد تیغش آنگه به همایون عضوی
که‌ کلید درگنجینهٔ نسل و نسب است
هوش مصنوعی: تیغ کیان بر زیبایی و شایستگی فردی که به لحاظ نسل و نسب، سرنوشت و ثروت زیادی را در دست دارد، بوسه می‌زند.
پسته از پوست برون آمد و بادام از مغز
پسته از پوست چو بادام تنش پر ثُقَب است
هوش مصنوعی: پسته از پوست خود خارج شده و مانند بادام، که از مغز خود بیرون آمده، نشان می‌دهد که پسته نیز به نوعی شکاف‌ها و فرو رفتگی‌هایی در خود دارد. در واقع، هر دو میوه با وجود تفاوت‌هایی که دارند، به نوعی ساختار درونی و بیرونی خاص خود را دارند که به آن‌ها ویژگی می‌بخشد.
زاده‌ی شه نخروشید و نجوشید ز درد
قامتش‌گویی نخلی است‌که بارش ادب است
هوش مصنوعی: فرزند پادشاه نه شکایت کرد و نه به درد خود نالید؛ گویی قامتش مانند نخل است که میوه‌اش به ادب آراسته شده است.
طفل نه ساله‌ که دیدست ‌که در پیکر او
مردمی خون و بزرگی رگ و دانش عصب است
هوش مصنوعی: کودکی نه ساله که دیده است در وجود او انسان‌ها با خون و عظمت رگ‌ها و دانش عصب وجود دارند.
طفل نه ساله شنیدی ‌که هنوز از دهنش
بوی شیر آید و زو در بدن شیر تب است
هوش مصنوعی: یک کودک نه‌ساله را تصور کن که هنوز هم از دهانش بوی شیر می‌آید و در جسمش حالتی از شادی و سرزندگی وجود دارد.
شه به هر سو که نظر کرد مر او را می‌دید
چون دل مرد خدا جوی‌که‌گرم طلب است
هوش مصنوعی: هر جا که پادشاه نگاه می‌کرد، در آنجا خدا را می‌دید، زیرا دل او سرشار از محبت و جستجو برای خداوند بود.
از کرم بس‌ که به درویش و توانگر زر داد
کاخ و شادروان‌گفتی همه‌کان ذهب است
هوش مصنوعی: به خاطر سخاوت فراوان، به هر دو گروه فقیر و ثروتمند طلا دادند، به گونه‌ای که گویی تمام این طلاها در واقع از یک منبع واحد است.
نایب‌السلطنه را کیست اتابک دانی
آنکه صدگنج لآلیش نهان در دو لب است
هوش مصنوعی: کیست که بتواند جانشین پادشاه را بشناسد؟ او کسی است که گنجینه‌ای از گوهرها و زیبایی‌ها در گفتار خود نهفته دارد.
جوهر فضل هدایت‌که سراپای جهان
زآتش فکر فروزندهٔ او ملتهب است
هوش مصنوعی: جوهر اصلی فضیلت هدایت، به گونه‌ای است که همه‌ی جهان به واسطه‌ی روشنایی و تفکر او همچون آتش شعله‌ور است.
تا دم صور بماناد ازین سور نشان
که تهی زو همه آفاق ز رنج و کرب است
هوش مصنوعی: تا زمان دمیدن صور (نفخه‌ای که به معنای آغاز قیامت است) این جشن و شادی ادامه دارد، زیرا اگر از این شادی خالی باشیم، تمام دنیا پر از زحمت و سختی خواهد بود.