قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۲ - و لی فی المدیحه
ای مار سیاه جعد جانانی
یا تیره شب دراز هجرانی
روی بت من دلیل یزدانست
اهریمن را تو نیز برهانی
اهریمن اگر نهای چرا پیوست
از تیرهدلی حجاب یزدانی
گر کافر دلسیه نهای از چه
غارتگر دین بلای ایمانی
نه کافر دلسیه نیی ایراک
پیوسته مقیم باغ رضوانی
پیرایهٔ خلد و زیب فردوسی
مرغولهٔ حور و جعد غلمانی
زندانبان فرشتهای گرچه
خود تیرهتر از فضای زندانی
گه سلسلهسان به دوش دلداری
گه حلقهصفت به گوش جانانی
گاهی زنجیر عدل داودی
گه چنبر خاتم سلیمانی
خواندمت مسیح دوش چون دیدم
همخانهٔ آفتاب تابانی
وامروز سرود درکف موسی
افسون اوبار گَرزه ثعبانی
افسون اوبار نه نیی ایراک
استاد فسونگران ملتانی
سیمینزنخ نگار من گوییست
گویی آن گوی را تو چوگانی
همواره چو روزگار من تاری
پیوسته چون حال من پریشانی
پیرامن لعل دلبری آری
ظلماتی و گرد آب حیوانی
تا بوده بوده ماه در سرطان
ویدون تو به ماه در، چو سرطانی
گویند ز خلد شد برون شیطان
ویدر تو به خلد در چو شیطانی
همسایهٔ سلسبیل فردوسی
همخوابهٔ آفتاب رخشانی
بر عرعر قد کشمری سروم
چونان بر سرو بن ضیمرانی
بر گلبن خدّ نخشبی ماهم
چونان بر لاله برگ ریحانی
بسیار خطا کنیّ و معذوری
مانا بر شه حسن تو ترخانی
روی بت من شکفته بستانی است
وان بستان را تو بوستانبانی
بر قامت یار چون سیهزاغان
بر شاخهٔ سروبن پرافشانی
درد دل خسته را کنی درمان
ماناکه سیاهچرده لقمانی
بسیار درازی و بسی تیره
در این دو صفت شب زمستانی
حمیر نه رخنگار و تو در وی
چون حمیری اژدهای پیچانی
اهواز نه روی یار و تو در او
جرارهٔ آن دیار را مانی
مقدار شکیب ما مگر سنجی
کاونگ چو کفههای میزانی
آبستن پاک گوهری زانرو
تاریک بسان ابر نیسانی
طومار سیاهبختی خصمی
یا هندوی درگه جهانبانی
خورشید سپهر خسروی شاهی
آن کآمده کاخ عدل را بانی
آن کز پی سجدهٔ درش گردون
سر تا به قدم شدست پیشانی
ایکافتگنج و فتنهٔ مالی
وی کاتش بحر و غارت کانی
صد حصن به یک پیام بگشایی
صد سور به یک سلام بستانی
هر فتنه که در زمانه برخیزد
ننشینی تا به تیغ ننشانی
از جود به چشم مملکت نوری
از عدل به جسم سلطنت جانی
در دولت و ملکت تو نشنیده
کس نام کران و نام ویرانی
با آنکه جهان به طبع فانی بود
باقی شد از آنکه در تو شد فانی
فرخنده به بزم همچو فردوسی
سوزنده به رزم همچو نیرانی
از حلم فنای کوه الوندی
از جود بلای بحر عمّانی
در بزم چو قلزم سخنگویی
در رزم چو ضیغم سخندانی
شخص تو درون عالم امکان
جا نیست اسیر جسم ظلمانی
درکینتوزی و عافیتسوزی
هنگام وغا زمانه را مانی
در بزم به تن چو نرم دیبایی
در رزم به دل چو سخت سندانی
آن دمکه به تیغکوه البرزی
یعنی که فراز زین یکرانی
در بیمهری نظیرگردونی
در خونخواری همال گیهانی
در مدح تو ای به مدحتت گویا
الکن شده ازکمال حیرانی
از گویایی به است خاموشی
از دانایی به است نادانی
باری چه کم از دعا کنون چون نیست
توصیف تو حد فکر انسانی
تا تاج و سریر و مملکت ماند
با تاج و سریر و مملکت مانی
تا خور یکران بر آسمان راند
چون خور یکران بر آسمان رانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۱ - در ستایش امیر بی نظیر الله قلیخان ایلخانی قاجار فرماید: ای روی تو فهرست شادمانیقصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۳ - و له فی المدیحه: به تار زلف دوتا چون نظرکنی دانی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای مار سیاه جعد جانانی
یا تیره شب دراز هجرانی
هوش مصنوعی: ای مار سیاه، تو درازی شب هجرانی جانم را به یاد میآوری.
روی بت من دلیل یزدانست
اهریمن را تو نیز برهانی
هوش مصنوعی: به این معناست که زیبایی و کمال وجود خداوند به وضوح در چهره معشوق من نمایان است، اما تو نیز میتوانی آثار بدی و شیطانی را اثبات کنی.
اهریمن اگر نهای چرا پیوست
از تیرهدلی حجاب یزدانی
هوش مصنوعی: اگر تو شیطان نیستی، پس چرا همیشه با دلهای تیره و تار در مقابل نور الهی قرار میگیری؟
گر کافر دلسیه نهای از چه
غارتگر دین بلای ایمانی
هوش مصنوعی: اگر دلی کافر و آلوده به سیاهی نداری، پس چرا دشمن دین و مایه آفت ایمان هستی؟
نه کافر دلسیه نیی ایراک
پیوسته مقیم باغ رضوانی
هوش مصنوعی: نه، دل سیاه و کافر نیستی، ای کسی که همیشه در باغ بهشت ساکن هستی.
پیرایهٔ خلد و زیب فردوسی
مرغولهٔ حور و جعد غلمانی
هوش مصنوعی: درختان بهشت و زیباییهای فردوسی همچون زیورهایی هستند که به افسانهها و شکوههای آنان افزوده میشود.
زندانبان فرشتهای گرچه
خود تیرهتر از فضای زندانی
هوش مصنوعی: زندانبان ممکن است فرشتهای باشد، اما خودش در ظاهر و باطن از فضایی که زندانیان در آن هستند، تاریکتر است.
گه سلسلهسان به دوش دلداری
گه حلقهصفت به گوش جانانی
هوش مصنوعی: گاهی بهصورت زنجیری بر دوش محبت دلی دارم، و گاهی مانند حلقهای بهگوش جانم آویخته است.
گاهی زنجیر عدل داودی
گه چنبر خاتم سلیمانی
هوش مصنوعی: گاهی زنجیر عدالت که به داود نسبت داده میشود، مانند حلقهای است که به انگشتر سلیمان مرتبط است.
خواندمت مسیح دوش چون دیدم
همخانهٔ آفتاب تابانی
هوش مصنوعی: دیروز شما را صدا زدم و با شما صحبت کردم، زیرا دیدم که در کنار نور خورشید درخشان بودید.
وامروز سرود درکف موسی
افسون اوبار گَرزه ثعبانی
هوش مصنوعی: امروز موسی با نواختن سازش، افسون و سحر خود را به نمایش میگذارد و به نوعی قدرتی شگفتآور از خود نشان میدهد.
افسون اوبار نه نیی ایراک
استاد فسونگران ملتانی
هوش مصنوعی: سحر و جادوگری او به قدری جذاب است که هیچ کس توانایی رقابت با او را ندارد. او بهترین و بزرگترین سحرگر در میان جادوگران ملتان است.
سیمینزنخ نگار من گوییست
گویی آن گوی را تو چوگانی
هوش مصنوعی: دختر زیبای من همچون گوی میماند که تو آن را با چوبی در دست داری.
همواره چو روزگار من تاری
پیوسته چون حال من پریشانی
هوش مصنوعی: زندگی من همیشه مانند روزهای پر از تلاطم است و حال و روز من همواره بینظم و آشفته به نظر میرسد.
پیرامن لعل دلبری آری
ظلماتی و گرد آب حیوانی
هوش مصنوعی: در اطراف دلبری که لعل و گوهرش میدرخشد، تاریکی و فضاهایی مثل آب حیوانی وجود دارد. این بیان نشاندهندهی زیبایی و جذابیت معشوق در میان سختیها و چالشهای زندگی است.
تا بوده بوده ماه در سرطان
ویدون تو به ماه در، چو سرطانی
هوش مصنوعی: از دیرباز، ماه در دچاری پنهان شده است و تو نیز مانند سرطانی، به دور از ماه در آسمان حرکت میکنی.
گویند ز خلد شد برون شیطان
ویدر تو به خلد در چو شیطانی
هوش مصنوعی: میگویند که شیطان از بهشت اخراج شد و در دل تو هم مانند شیطانی وجود دارد که میتواند تو را به گمراهی بکشاند.
همسایهٔ سلسبیل فردوسی
همخوابهٔ آفتاب رخشانی
هوش مصنوعی: همسایهٔ چشمهٔ سلسبیل، کسی است که در زیر نور آفتاب درخشان زندگی میکند.
بر عرعر قد کشمری سروم
چونان بر سرو بن ضیمرانی
هوش مصنوعی: من مانند سرو بلند و استوار، بر فراز عرعر قد کشیدهام و همچون درخت سرو در باغات پر از زیبایی و سرسبزی میبالیدم.
بر گلبن خدّ نخشبی ماهم
چونان بر لاله برگ ریحانی
هوش مصنوعی: بر روی گلبرگهای خوشبو و زیبا، ما نیز مانند برگی از گل ریحان بر روی لالهها نشستهایم.
بسیار خطا کنیّ و معذوری
مانا بر شه حسن تو ترخانی
هوش مصنوعی: خطاهای زیادی از تو سر میزند ولی قابل بخشش است، زیرا زیباییهای تو همه را تحتالشعاع قرار میدهد.
روی بت من شکفته بستانی است
وان بستان را تو بوستانبانی
هوش مصنوعی: بر چهره محبوب من، باغی زیبا شکوفا شده است و تو، باغبان آن باغ هستی.
بر قامت یار چون سیهزاغان
بر شاخهٔ سروبن پرافشانی
هوش مصنوعی: بر اندام محبوب همانند زاغهای سیاه که بر شاخههای درخت سروبن نشستهاند، زیبایی و جلال بیفگن.
درد دل خسته را کنی درمان
ماناکه سیاهچرده لقمانی
هوش مصنوعی: اگر بتوانی دل خسته را تسکین دهی، مانند این است که سیاهچردهای مانند لقمان دانشمند و حکیم را به درمان دردهایش برسانی.
بسیار درازی و بسی تیره
در این دو صفت شب زمستانی
هوش مصنوعی: شبهای زمستانی هم طولانیاند و هم تاریک، به گونهای که احساس میشود این ویژگیها بسیار شدید است.
حمیر نه رخنگار و تو در وی
چون حمیری اژدهای پیچانی
هوش مصنوعی: تو زیبایی و جذابیتی در چهرهات داری، اما در وجودت شبیه به موجودی زشت و بیمقدار هستی که هیچگونه ارزش و رونقی ندارد.
اهواز نه روی یار و تو در او
جرارهٔ آن دیار را مانی
هوش مصنوعی: اهواز نه جلوهی محبوب است و تو در آنجا مانند وجودی از آن سرزمین هستی.
مقدار شکیب ما مگر سنجی
کاونگ چو کفههای میزانی
هوش مصنوعی: مقدار صبوری و تحمل ما را نمیتوان به راحتی سنجید، مانند ترازوی دقیق که هر دو طرف آن باید متعادل باشد.
آبستن پاک گوهری زانرو
تاریک بسان ابر نیسانی
هوش مصنوعی: مادری پاک و نیکو، حامل گوهری ارزشمند است که مانند ابرهای بهاری، در تاریکی شب قرار گرفته است.
طومار سیاهبختی خصمی
یا هندوی درگه جهانبانی
هوش مصنوعی: زندگی همچون طوماری از بدبختیهاست و در این راه، دشمنی مثل یک هندو، که در برابر قدرت و حاکمیت جهان ایستاده است، دیده میشود.
خورشید سپهر خسروی شاهی
آن کآمده کاخ عدل را بانی
هوش مصنوعی: خورشید آسمان، پادشاهی است که به کاخ عدالت آمده و آن را بنا کرده است.
آن کز پی سجدهٔ درش گردون
سر تا به قدم شدست پیشانی
هوش مصنوعی: آن که برای سجده در درگاهش، سر تا پا زانو زده و پیشانی به خاک گذاشته است.
ایکافتگنج و فتنهٔ مالی
وی کاتش بحر و غارت کانی
هوش مصنوعی: ای کسی که گنج و ثروت را میخیزی، تو مثل آتش دریا هستی و به کنارهها آسیب میزنی.
صد حصن به یک پیام بگشایی
صد سور به یک سلام بستانی
هوش مصنوعی: با یک پیام میتوانی صد قلعه را فتح کنی و با یک سلام میتوانی صد دروازه را باز کنی.
هر فتنه که در زمانه برخیزد
ننشینی تا به تیغ ننشانی
هوش مصنوعی: هر مشکل و فتنهای که در دنیا به وجود آید، نباید بیتفاوت باشی و منتظر بمانی تا به تو آسیب برساند. باید اقدام کنی و از خود دفاع کنی.
از جود به چشم مملکت نوری
از عدل به جسم سلطنت جانی
هوش مصنوعی: از بخشش و generosity چشمان سرزمین روشن میشود و از عدالت، روح حکومت زنده میگردد.
در دولت و ملکت تو نشنیده
کس نام کران و نام ویرانی
هوش مصنوعی: در سرزمین و حکومت تو، کسی از نام خوشبختی و نام نابودی سخنی نمیگوید.
با آنکه جهان به طبع فانی بود
باقی شد از آنکه در تو شد فانی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه جهان به طبیعت خود فناپذیر است، اما به خاطر اینکه شوق و عشق به تو در دلها جاودانه شده، باقی مانده است.
فرخنده به بزم همچو فردوسی
سوزنده به رزم همچو نیرانی
هوش مصنوعی: شخصی در جشن و شادی مانند فردوسی خوشحال و شاداب است و در میدان جنگ همچون نیران، پر از آتش و هیجان است.
از حلم فنای کوه الوندی
از جود بلای بحر عمّانی
هوش مصنوعی: از صبر و بردباری کوه الوند به دلیل generosity و سخاوتی که در دریای عمان وجود دارد، میتوان دریافت که بلایای آن با وجود این صفات برطرف میشود.
در بزم چو قلزم سخنگویی
در رزم چو ضیغم سخندانی
هوش مصنوعی: در محافل و مجالس، مانند دریا سخن میگویی و در میدان نبرد، چون شیر سخنرانی میکنی.
شخص تو درون عالم امکان
جا نیست اسیر جسم ظلمانی
هوش مصنوعی: شما در دنیای ممکنات قرار ندارید و به جسم مادی محدود نیستید.
درکینتوزی و عافیتسوزی
هنگام وغا زمانه را مانی
هوش مصنوعی: در زمانهای پر از چالش و سختی، به دنبال آرامش و سلامتی خود باش و هرگز از موقعیتهای بحرانی غافل نشو.
در بزم به تن چو نرم دیبایی
در رزم به دل چو سخت سندانی
هوش مصنوعی: در جمعهای شادی باید ظاهری نرم و دلپذیر داشت، اما در موقعیتهای دشوار و جنگی باید دل را محکم و مقاوم نگه داشت.
آن دمکه به تیغکوه البرزی
یعنی که فراز زین یکرانی
هوش مصنوعی: زمانی که با تیغ کوههای البرز مواجه شوی، یعنی در اوج و بلندی این کوهها قرار داری.
در بیمهری نظیرگردونی
در خونخواری همال گیهانی
هوش مصنوعی: در بیمهری مانند چرخش روزگار، در خونریزی همتای گیاهان است.
در مدح تو ای به مدحتت گویا
الکن شده ازکمال حیرانی
هوش مصنوعی: ای کسی که سخن دربارهی تو را به خاطر عظمت و کمالات، زبانم بند آمده است.
از گویایی به است خاموشی
از دانایی به است نادانی
هوش مصنوعی: بهتر است در برخی موارد سکوت کنیم و چیزی نگویم، زیرا در خاموشی ممکن است بهتر از گویایی عمل کنیم. همچنین گاهی نادانی و بیخبری از دانایی بهتر است، زیرا در دانایی ممکن است مشکلاتی وجود داشته باشد.
باری چه کم از دعا کنون چون نیست
توصیف تو حد فکر انسانی
هوش مصنوعی: به هر حال، دعا کردن برای تو دیگر کمفایده است، چون توصف و بیان زیباییهایت فراتر از توانایی فکر انسانی است.
تا تاج و سریر و مملکت ماند
با تاج و سریر و مملکت مانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت و حکومت و مقام باقی است، تو نیز در آن جایگاه و مقام باقی خواهی ماند.
تا خور یکران بر آسمان راند
چون خور یکران بر آسمان رانی
هوش مصنوعی: خورشید در آسمان به شدت درخشید و مانند اینکه به سوی آسمان میدود، در میان آسمان میتابد.