قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۱ - در مدح شاهزاده حسنعلی میرزای شجاعالسلطنه فرماید
بناز ای طوس بر راز و ببال ای خاوران بر ری
که از ری زی تو کرد آهنگزینت بخش تاج کی
نک ایکابل خدا از کشور کابل برونکش پا
نک ای خوارزمشه از کشور خوارزم گم کن پی
نک ای میر بخارا ترک تاج و تخت فرماهان
نک ای فرمانروای هند بدرود کُله کَن هی
رسدآنکو خروش چنگ در گوشش سرود چنگ
رسید آنکو نوای نای در هوشش نوای نی
رسید آنکو بمیرد زآب تیغش هرکه در عالم
خلاف آنکه هم از آب باشدکل شئی حی
رسید آنکو سنان قهر آن شاخ الم را بن
رسید آنکو بهار عدل آن کشت ستم را دی
حسنشاه غضنفر فر شجاعالسلطنه کز جان
قضا مامور امر او قدر محکوم حکم وی
یمی از خون شود هامون اگر خونخواره تیغ او
نمیاز خونهردشمنکهوقتیخوردهازد قی
دواناندر رکابشبختو عون و فتح و فیروزی
بهطیب و طوع و جان و دل به شوق و مهر و عرق و پی
چنان جوشد ز بیم ناچخش خون در تن اعدا
که اندر خمّ قیرآگین به خوان میگساران می
فنای هرچه لاشیئی از بقای ذات او ممکن
بقای هرچه ممکن از فنای تیغ او لاشیء
جهاندارا تویی کز جود دست گوهرافشانت
بهگیتی نام حاتمکرده ناموس عرب را طی
بجز اندر پی الّا نیاید در بیانت لا
بجز در عرصهٔ هیجا نگردد بر زبانت نی
بهکافر دز، به کین بدکنش چون آاختی صارم
چه صارم کز شرار ریختی از چهر آتشخوی
هزیمت در هزیمت خصم را از جام تا ملتان
غنیمت در غنیمت مر ترا از خاوران تا خوی
خیام آسمان با نسبت زرین خیام تو
چو والاخرگهیافراشهزاطلسبهگردش حی
که یارد جز تو گمراهان دولت را نماید ره
که برهاند مضلین را بغیر از مصطفی از غی
شها زین پیشکز خاور سپردی راه اسپاهان
فزودی رونق زایندهرود و اعتبار جی
ولی اکنون که دیگر باره راندی باره زی خاور
چو خاک افسرد آب آن و آب خاک این شد طی
از ایدر خاوران با عرش اعظم داوری دارد
ز یمن مقدمت ای شاه فرخفال نیکوپی
ثنای شاه را قاآنیا پایان نه میجویی
سخن بیهوده بر مقدار فهم خویشتن تاکی
الا تا کس نیابد آیت تکمیل در ناقص
الا تا کس نجوید پرتو خورشید را از فی
خزان نیکخواه از رشح ابر همّتت آری
بهار بدسگال از برگریزان حسامت دی
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۰ - در ستایش پادشاه علیین جایگاه محمدشاه غازی: ای برده غمت تاب ز دل خواب ز دیدهقصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۲ - در مدح شاهنشاه ماضی محمدشاه غازی طاب الله ثراه گوید: سرو سیمین مرا از چوب خونین گشت پای
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بناز ای طوس بر راز و ببال ای خاوران بر ری
که از ری زی تو کرد آهنگزینت بخش تاج کی
هوش مصنوعی: ای طوس، به زیباییهای خود ببال و ای خاوران، به افتخاراتت افتخار کن، زیرا از ری، به خاطر تو، به دنبال زینت بخش تاج پادشاهی آمده است.
نک ایکابل خدا از کشور کابل برونکش پا
نک ای خوارزمشه از کشور خوارزم گم کن پی
هوش مصنوعی: ای مرد خدا از سرزمین کابل خارج شو و پای خود را در آنجا نگذار، ای شاه خوارزم، از سرزمین خوارزم دور شو و آثار خود را در آنجا مخفی کن.
نک ای میر بخارا ترک تاج و تخت فرماهان
نک ای فرمانروای هند بدرود کُله کَن هی
هوش مصنوعی: ای فرمانروای بخارا، تاج و تخت را ترک کن و ای پادشاه هند، با کمال احترام خداحافظی کن.
رسدآنکو خروش چنگ در گوشش سرود چنگ
رسید آنکو نوای نای در هوشش نوای نی
هوش مصنوعی: کسی که صدای چنگ را میشنود، به سرعت درک میکند که موسیقی چه احساسی دارد. همچنین آنکه صدای نی را میشنود، به راحتی میتواند معنای آن نوا را درک کند.
رسید آنکو بمیرد زآب تیغش هرکه در عالم
خلاف آنکه هم از آب باشدکل شئی حی
هوش مصنوعی: آن که با ظلم و ستم زندگی میکند، به زودی به سرنوشت خود میرسد. هر کسی در دنیای خود، ناتوانیهای خود را تجربه میکند و هیچ چیز نمیتواند از واقعیت فرار کند. زندگی همه موجودات به نوعی به آب و حیات وابسته است.
رسید آنکو سنان قهر آن شاخ الم را بن
رسید آنکو بهار عدل آن کشت ستم را دی
هوش مصنوعی: آن کسی که با شمشیر خود، قهر و خشم را به پایان میرساند، همان کسی است که بهار عدالت را به سرزمین ستم میآورد.
حسنشاه غضنفر فر شجاعالسلطنه کز جان
قضا مامور امر او قدر محکوم حکم وی
هوش مصنوعی: حسنشاه غضنفر، فرمانروای شجاع، که برای انجام وظیفهاش از طرف سرنوشت منصوب شده و قدر او بهطور حتمی تعیین شده است.
یمی از خون شود هامون اگر خونخواره تیغ او
نمیاز خونهردشمنکهوقتیخوردهازد قی
هوش مصنوعی: اگر تیغ او خونآشام نباشد، هامون به یک دریا خون تبدیل میشود؛ چون وقتی دشمن را میزند، خونش را میمکد.
دواناندر رکابشبختو عون و فتح و فیروزی
بهطیب و طوع و جان و دل به شوق و مهر و عرق و پی
هوش مصنوعی: در دویدن به دنبال او، بخت و یاری و پیروزی با خواست و عشق و دل و جان همراه است.
چنان جوشد ز بیم ناچخش خون در تن اعدا
که اندر خمّ قیرآگین به خوان میگساران می
هوش مصنوعی: خون در بدن دشمنان آنچنان میجوشد که گویی در ظرفی پر از قیر در حال نوشیدن شراب هستند.
فنای هرچه لاشیئی از بقای ذات او ممکن
بقای هرچه ممکن از فنای تیغ او لاشیء
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود ندارد، به خاطر وجود او فنا میشود. و هر چیزی که ممکن است، به خاطر قدرت او از بین میرود.
جهاندارا تویی کز جود دست گوهرافشانت
بهگیتی نام حاتمکرده ناموس عرب را طی
هوش مصنوعی: ای جهانآفرین، تو هستی که با بخششهای بینظیرت، در دنیا نام حاتم طایی را زنده کردهای و عزت و کرامت عرب را به نمایش گذاشتهای.
بجز اندر پی الّا نیاید در بیانت لا
بجز در عرصهٔ هیجا نگردد بر زبانت نی
هوش مصنوعی: جز در پیست عشق، بیان تو به جایی نمیرسد و خارج از دایرهی این هیجان، هیچ چیزی بر زبانت نمیآید.
بهکافر دز، به کین بدکنش چون آاختی صارم
چه صارم کز شرار ریختی از چهر آتشخوی
هوش مصنوعی: اگر به فردی ناپاک و بد کردار آسیب برسانی، مانند آتشفشانی میمانی که از چهرهاش آتش و شرار میریزند.
هزیمت در هزیمت خصم را از جام تا ملتان
غنیمت در غنیمت مر ترا از خاوران تا خوی
هوش مصنوعی: در نبرد، شکست دشمن را از جایی تا جایی، فرصتی مناسب برای خودت محسوب کن و از این فرصت تا دیگر مناطق بهرهمند شو.
خیام آسمان با نسبت زرین خیام تو
چو والاخرگهیافراشهزاطلسبهگردش حی
هوش مصنوعی: آسمان در مقایسه با کیفیت ناب زندگی تو به قدری ارزشمند و بالا است که مانند یک پارچهی گرانبهای آسمانی که در حال حرکت است، میدرخشد.
که یارد جز تو گمراهان دولت را نماید ره
که برهاند مضلین را بغیر از مصطفی از غی
هوش مصنوعی: هیچ کس جز تو نمیتواند راه را به گمراهان نشان دهد و آنها را نجات دهد به غیر از مصطفی.
شها زین پیشکز خاور سپردی راه اسپاهان
فزودی رونق زایندهرود و اعتبار جی
هوش مصنوعی: ای معشوق، تو از دیار خاور به سمت اصفهان حرکت کردی و این باعث افزایش رونق زایندهرود و اعتبار شهر جی شد.
ولی اکنون که دیگر باره راندی باره زی خاور
چو خاک افسرد آب آن و آب خاک این شد طی
هوش مصنوعی: اما اکنون که بار دیگر به سمت خاور رفتی، مانند خاکی که آبش را از دست داده، احساس میکنم که آب و خاک هر کدام به حال خود افتادهاند.
از ایدر خاوران با عرش اعظم داوری دارد
ز یمن مقدمت ای شاه فرخفال نیکوپی
هوش مصنوعی: از سمت خاور زمین تا عرش آسمان، تو پیوندی برای عدالت داری، ای شاه خوشبخت و نیکوکار، خوش آمدی از یمن.
ثنای شاه را قاآنیا پایان نه میجویی
سخن بیهوده بر مقدار فهم خویشتن تاکی
هوش مصنوعی: مدح و ستایش پادشاه هرگز پایانی ندارد. در این راه، سخن گفتن بیهوده و خارج از درک و فهم خود را تا کی ادامه خواهی داد؟
الا تا کس نیابد آیت تکمیل در ناقص
الا تا کس نجوید پرتو خورشید را از فی
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی نشود به کمال و کامل دست نیافته، هرگز نمیتواند نور خورشید را از وجود ناقص به دست آورد.
خزان نیکخواه از رشح ابر همّتت آری
بهار بدسگال از برگریزان حسامت دی
هوش مصنوعی: خزان به خاطر مهربانی تو از باران سعی و تلاش تو به وجود آمده است، و بهار به خاطر دشمنی تو از ریختن برگها به وجود آمده است.