گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۸ - د‌ر مدح شاهنشاه اسلام‌پناه ناصرالدین شاه خلد لله ملکه و اقباله‌ گوید

باز سرسبز شد زمین ز گیاه
همچو اقبال ناصرالدین شاه
سروها گرد سرخ گل گویی
گرد سلطان ستاده‌اند سپاه
خاک خرّم‌تر از هوای بهشت
باد مشکین‌تر از شمال هراه
ابر پاشیده بر دمن لؤلؤ
باد گسترده در چمن دیباه
تخت‌ کاووس ‌گشته آن ز گهر
تاج طاووس گشته این زگیاه
همه شیر سپید بارد ابر
که چو پستان زنگی است سیاه
کشتی‌ای از بخار را ماند
کش بود پشت باد لنگرگاه
اندرین فصل یارکیست مرا
جانفزا عمر بخش انده‌ کاه
ملک‌العرش دلبران به جمال
ملک‌الموت عاشقان به نگاه
زخ رخشان او میان دو زلف
چون ثوابی میانهٔ دوگناه
یا نه‌ گویی به نزد یک قیصر
دو نجاشی نموده پشت دوتاه
تا بر او چون منیژه دل بستم
گشت افراسیاب دل آگاه
دلم اندر چهِ زنخدانش
همچو بیژن فکند لیک آن ماه
رستمی ‌کرد و با کمند دو زلف
چون ثوابی میانهٔ دوگناه
گاه مستی اگرچه می‌بوسم
لب او را به عنف خواه مخواه
لیک خود هم به میل خاطر خویش
می‌دهد بوسه نیز گاه به‌گاه
خاصه آن ساعتی‌ که می‌شنود
از لب من مدیح شاهنشاه
ناصرالدین شه آفتاب ملوک
زینت ملک و زیب افسروگاه
زیر فرمانش ملک تا ملکوت
شاکر خوانش پیر تا برناه
سطوتش برق و آفرینش‌ کشت
قدرتش‌کهربا وگیتی‌کاه
باد مهرش به هر زمین ‌که وزد
زو دمد تا به حشر مهر گیاه
بر نه افلاک‌گسترد سایه
هرکجا شوکتش زند خرگاه
دی خرد وصف ذات او می‌گفت
که بزرگست و در جهان یکتاه
گفتم آیا توان نظیرش جست
کافرینش بدو برند پناه
لب گزان گفت عقل من که خموش
وحده لااله الا الله
ای ترا خسروان هفت اقلیم
دست برکش ستاده بر درگاه
خلق را پیش از آفرینش روح
داغ مهر تو بود زیب جباه
صوت و حرف و کلام ناشده خلق
ذکر مدح تو بود در افواه
صف جیش تو از فراوانی
از فراهان رسیده تا به فراه‌
بر جمال و جلال و شوکت تو
در و دیوار شاهدند و گواه
روز هیجا که در عروق زمین
بفسرد همچو خون مرده میاه
راه‌گردون شود بنفشه از تیغ
کام‌گردان شود سیاه از آه
همه صد جا ز هول بگریزند
تا نفس از گلو رسد به شفاه
دل ‌گردان ز چاک پیراهن
برجهد چون ز باد بند قباه
تیغ بر روی هم‌ کشند اقران
گرز بر فرق هم زنند اشباه
تو چو خورشید چرخ وقت طلوع
از کمینگه برون شوی ناگاه
خنجری چون ‌جحیم درکف دست
چهره‌یی چون بهشت زیرکلاه
کوه و هامون ز هول حملهٔ تو
پر شود از خروش واویلاه
از هراس سنان تو به سپهر
بازگردد شعاع مهر از راه
شیر آن سان گریزد از سخطت
که ورا سرزنش‌کند روباه
تیغت آن یادگار عزراییل
ملک‌الموت یک جهان بدخواه
تا که بر عمر تو بیفزاید
عمر اعدات را کند کوتاه
ریزد آن قدر خون‌ که چون ماهی
هفت‌ گردون به خون ‌کنند شناه
تو چو اسفندیار رویین تن
گرد کرده عنان اسب سیاه
دشمن دیو خو چو ارجاسب‌
حالش از هیبت تو گشته تباه
اطلس سرخ دم به دم بافند
دشمنانت به خاک معرکه‌گاه
بسکه درخون خویشتن پس‌ مرگ
دست و پا می‌زنند چون جولاه
گرچه‌گیتی بر تو چیزی نیست
هم ز گیتی ترا فزاید جاه
صفر هم هیچ نیست لیک شود
سه از و سیّ و پنج ازو پنجاه
تا ندارند از ستایش حق
پارسایان پاک دین اکراه
تکیه بر هیچ پادشات مباد
جز به شاهی‌که نام اوست اله
تخت در زیر و بخت در فرمان
نصر همدوش و عافیت همراه
فتحی از نو نموده روز به روز
ملکی از نوگشوده ماه به ماه

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز سرسبز شد زمین ز گیاه
همچو اقبال ناصرالدین شاه
هوش مصنوعی: زمین دوباره سرسبز و پر از گیاه شد، مانند رونق و خوشبختی ناصرالدین شاه.
سروها گرد سرخ گل گویی
گرد سلطان ستاده‌اند سپاه
هوش مصنوعی: درختان سرو مانند سربازانی در اطراف گل‌های قرمز به نظر می‌رسند که به دور یک فرمانده ایستاده‌اند.
خاک خرّم‌تر از هوای بهشت
باد مشکین‌تر از شمال هراه
هوش مصنوعی: زمین سرسبز و خرم، از هوای بهشت نیز دلپذیرتر است و بویی که از آن برمی‌خیزد، خوشبوتر از نسیم شمالی است.
ابر پاشیده بر دمن لؤلؤ
باد گسترده در چمن دیباه
هوش مصنوعی: ابرهایی که بر روی دمنوش‌ها نشسته‌اند، مانند لؤلؤهای درخشان به نظر می‌رسند، و نسیم ملایمی که در چمن‌ها می‌وزد، زیبایی خاصی به این منظره می‌بخشد.
تخت‌ کاووس ‌گشته آن ز گهر
تاج طاووس گشته این زگیاه
هوش مصنوعی: تخت کاووس به خاطر جواهراتش به زیبایی تاج طاووس تغییر شکل یافته و این زیبایی از گیاهان به وجود آمده است.
همه شیر سپید بارد ابر
که چو پستان زنگی است سیاه
هوش مصنوعی: ابرها مثل شیر سفید باران می‌بارند، که این بارش شبیه به پستانی سیاه و زنگی است.
کشتی‌ای از بخار را ماند
کش بود پشت باد لنگرگاه
هوش مصنوعی: کشتی‌ای که به آرامی در آب حرکت می‌کند، در برابر باد دچار مشکل شده و به لنگرگاه نزدیک می‌شود.
اندرین فصل یارکیست مرا
جانفزا عمر بخش انده‌ کاه
هوش مصنوعی: در این فصل، دوست و همراهی برای من وجود دارد که جانم را تازه و عمرم را طولانی می‌کند.
ملک‌العرش دلبران به جمال
ملک‌الموت عاشقان به نگاه
هوش مصنوعی: فرشتگان بر تخت خداوندی به زیبایی خدای مرگ نگران عاشقان هستند که به نگاه کردن به او می‌پردازند.
زخ رخشان او میان دو زلف
چون ثوابی میانهٔ دوگناه
هوش مصنوعی: چهره تابناک او مانند پاداشی است که بین دو گناه قرار دارد.
یا نه‌ گویی به نزد یک قیصر
دو نجاشی نموده پشت دوتاه
هوش مصنوعی: شاید اینگونه باشد که در حضور یک قیصر، دو پادشاه دیگر به او پشت کرده‌اند و او را نادیده گرفته‌اند.
تا بر او چون منیژه دل بستم
گشت افراسیاب دل آگاه
هوش مصنوعی: زمانی که من به او عشق ورزیدم، افراسیاب متوجه این عشق من شد و باخبر شد.
دلم اندر چهِ زنخدانش
همچو بیژن فکند لیک آن ماه
هوش مصنوعی: دل من در چین و چروک‌های زنخدانش می‌افتد، مثل بیژن، اما آن ماه همچنان زیبایی خود را حفظ کرده است.
رستمی ‌کرد و با کمند دو زلف
چون ثوابی میانهٔ دوگناه
هوش مصنوعی: او مانند رستم با دو زلفش به کمند می‌آید، مثل ثواب میان دو گناه.
گاه مستی اگرچه می‌بوسم
لب او را به عنف خواه مخواه
هوش مصنوعی: گاهی اوقات در حال مستی، بدون اینکه بخواهم، لب‌های او را می‌بوسم.
لیک خود هم به میل خاطر خویش
می‌دهد بوسه نیز گاه به‌گاه
هوش مصنوعی: اما او نیز بر اساس خواسته‌های خود، گاهی اوقات بوسه می‌دهد.
خاصه آن ساعتی‌ که می‌شنود
از لب من مدیح شاهنشاه
هوش مصنوعی: به ویژه در زمانی که او از زبان من ستایش‌هایی دربارهٔ پادشاه می‌شنود.
ناصرالدین شه آفتاب ملوک
زینت ملک و زیب افسروگاه
هوش مصنوعی: ناصرالدین شاه، روشنی‌بخش و پادشاهی بزرگ است که زینت و زیبایی فرمانروایی را به تصویر می‌کشد.
زیر فرمانش ملک تا ملکوت
شاکر خوانش پیر تا برناه
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تمام موجودات زیر فرمان او هستند و حتی دنیا و آخرت از او سپاسگزاری می‌کنند. همچنین، تجربه و wisdom او درمیان مردم و نسل‌های گذشته مورد تقدیر و احترام است.
سطوتش برق و آفرینش‌ کشت
قدرتش‌کهربا وگیتی‌کاه
هوش مصنوعی: عظمت او مانند درخشندگی برق است و قدرتش مثل نیروی کهربا، که به خلق جهان و موجودات کمک می‌کند.
باد مهرش به هر زمین ‌که وزد
زو دمد تا به حشر مهر گیاه
هوش مصنوعی: هر جا که باد محبت او بوزد، زندگی و رویش گیاهان آغاز می‌شود تا روز قیامت.
بر نه افلاک‌گسترد سایه
هرکجا شوکتش زند خرگاه
هوش مصنوعی: سایه‌اش همچون افلاک در هر جا که باری از بزرگی‌اش برقرار شود، بر بستر زندگی گسترده می‌شود.
دی خرد وصف ذات او می‌گفت
که بزرگست و در جهان یکتاه
هوش مصنوعی: خرد دربارهٔ ویژگی‌های او صحبت می‌کند و می‌گوید که او بسیار بزرگ و بی‌همتا در جهان است.
گفتم آیا توان نظیرش جست
کافرینش بدو برند پناه
هوش مصنوعی: گفتم آیا می‌توان مانند او را پیدا کرد؟ کافران او را به عنوان پناهگاه خود برمی‌گزینند.
لب گزان گفت عقل من که خموش
وحده لااله الا الله
هوش مصنوعی: لب گزان یعنی با زبان شیرین یا گفتار دلنشین، و در اینجا شخصی به عقل خود می‌گوید که باید ساکت باشد و فقط بر خدایی واحد اعتراف کند. به زبان ساده، این جمله نشان‌دهنده‌ی اهمیت تسلیم در برابر حقیقت و یکتاپرستی است.
ای ترا خسروان هفت اقلیم
دست برکش ستاده بر درگاه
هوش مصنوعی: ای کسی که بزرگان هفت سرزمین در برابر تو ایستاده‌اند و برایت احترام قائلند.
خلق را پیش از آفرینش روح
داغ مهر تو بود زیب جباه
هوش مصنوعی: قبل از اینکه انسان‌ها به وجود بیایند، نشان عشق تو در دل آن‌ها وجود داشت و این باعث زیبایی چهره‌ها و سیرت‌هایشان شده بود.
صوت و حرف و کلام ناشده خلق
ذکر مدح تو بود در افواه
هوش مصنوعی: صوت و سخن و کلامی که هنوز گفته نشده، همه یادآور ستایش تو در میان مردم است.
صف جیش تو از فراوانی
از فراهان رسیده تا به فراه‌
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به وفور و فراوانی اشاره دارد. از آن جمله می‌توان فهمید که موضوع مورد نظر به میزان زیاد، به خصوص در دروه‌ای خاص، اشاره دارد و نشان می‌دهد که چیزی از یک نقطه شروع تا نقطه‌ای دیگر پیشرفت و گسترش یافته است. در اینجا، به‌طور خاص به جریان و روندی اشاره شده که مبدأ و مقصد آن تا مکان‌های مشخصی ارتقاء یافته است.
بر جمال و جلال و شوکت تو
در و دیوار شاهدند و گواه
هوش مصنوعی: زیبایی و عظمت و شکوه تو در همه جا، حتی در دیوارها و اشیاء، دیده می‌شود و گواهی می‌دهد.
روز هیجا که در عروق زمین
بفسرد همچو خون مرده میاه
هوش مصنوعی: در روزی که زمین به حالت خرابی و فساد درآید، مانند خونی که در بدن مرده جریان ندارد.
راه‌گردون شود بنفشه از تیغ
کام‌گردان شود سیاه از آه
هوش مصنوعی: به خاطر نیش تیز گل‌دوست، بنفشه به حالت گرد و در هم فرو می‌افتد و از درد و حسرت سیاه می‌شود.
همه صد جا ز هول بگریزند
تا نفس از گلو رسد به شفاه
هوش مصنوعی: همه از شدت ترس به هر سو می‌گریزند تا جایی که نفس‌شان به لب‌هایشان برسد.
دل ‌گردان ز چاک پیراهن
برجهد چون ز باد بند قباه
هوش مصنوعی: دل به شدت از چاک پیراهن بیرون می‌پرد مانند اینکه در برابر وزش باد از بند قبای خود آزاد می‌شود.
تیغ بر روی هم‌ کشند اقران
گرز بر فرق هم زنند اشباه
هوش مصنوعی: اگر دوستان یکدیگر را مورد حمله قرار دهند، مثل اینکه با چکش به سر هم بزنند، اختلافات و دعواها بین آن‌ها پیش می‌آید.
تو چو خورشید چرخ وقت طلوع
از کمینگه برون شوی ناگاه
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید هستی که هنگام طلوع ناگهان از پشت افق ظاهر می‌شوی و همه چیز را روشن می‌کنی.
خنجری چون ‌جحیم درکف دست
چهره‌یی چون بهشت زیرکلاه
هوش مصنوعی: در دست او سلاحی تیز و خطرناک است، در حالی که چهره‌اش به لطافت و زیبایی بهشت می‌ماند.
کوه و هامون ز هول حملهٔ تو
پر شود از خروش واویلاه
هوش مصنوعی: کوه و دشت به خاطر ترس از حملهٔ تو پر از فریاد و ناله می‌شود.
از هراس سنان تو به سپهر
بازگردد شعاع مهر از راه
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از تیرهای تو، نور خورشید از آسمان بازگشت می‌کند و از مسیر خود دور می‌شود.
شیر آن سان گریزد از سخطت
که ورا سرزنش‌کند روباه
هوش مصنوعی: شیر به‌گونه‌ای از خشم تو فرار می‌کند که روباه او را مورد سرزنش قرار می‌دهد.
تیغت آن یادگار عزراییل
ملک‌الموت یک جهان بدخواه
هوش مصنوعی: تیغ تو یادگاری از عزراییل، فرشته مرگ است که برای دشمنان تو به اندازه یک دنیا خطرناک است.
تا که بر عمر تو بیفزاید
عمر اعدات را کند کوتاه
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر طول عمر تو افزوده شود، عمر دشمنان به سرعت کاهش می‌یابد.
ریزد آن قدر خون‌ که چون ماهی
هفت‌ گردون به خون ‌کنند شناه
هوش مصنوعی: خون آن‌قدر بریزد که مانند ماهی در دریا شنا کند.
تو چو اسفندیار رویین تن
گرد کرده عنان اسب سیاه
هوش مصنوعی: تو همچون اسفندیار، که شخصیتی قهرمان و نیرومند دارد، بر اسب سیاه خود سوار شده‌ای و کنترل را در دست گرفته‌ای.
دشمن دیو خو چو ارجاسب‌
حالش از هیبت تو گشته تباه
هوش مصنوعی: دشمن بدجنس مانند ارجاسب، از ترس و هیبت تو به شدت دچار پریشانی و ضعف شده است.
اطلس سرخ دم به دم بافند
دشمنانت به خاک معرکه‌گاه
هوش مصنوعی: وقتی دشمنان تو در میدان نبرد به خاک می‌افتند، به‌گونه‌ای که همواره در حال بافتن گون‌های سرخ هستند، این وضعیت نشان از شور و شوق برای پیروزی و حقانیت تو دارد.
بسکه درخون خویشتن پس‌ مرگ
دست و پا می‌زنند چون جولاه
هوش مصنوعی: افرادی تا زمانی که زنده‌اند، درگیر مشکلات و سختی‌ها هستند و پس از مرگ، با همان مشکلات و دغدغه‌ها ادامه می‌دهند، گویی که هنوز در حال کوشش و تلاش‌اند.
گرچه‌گیتی بر تو چیزی نیست
هم ز گیتی ترا فزاید جاه
هوش مصنوعی: اگرچه دنیا برای تو ارزشی ندارد، اما از همین دنیا می‌تواند بر مقام و اعتبار تو بیفزاید.
صفر هم هیچ نیست لیک شود
سه از و سیّ و پنج ازو پنجاه
هوش مصنوعی: صفر به تنهایی ارزشی ندارد، اما می‌تواند در ترکیب با اعداد دیگر چیزهای مهمی بسازد؛ مثلاً اگر صفر را به عدد سه اضافه کنیم، نتیجه‌ای می‌گیریم و یا پنجاه می‌تواند از پنج و صفر، عدد سی و پنج را به وجود آورد.
تا ندارند از ستایش حق
پارسایان پاک دین اکراه
هوش مصنوعی: زمانی که پارسایان و پاکان دین، ستایش خداوند را نمی‌پسندند و از آن دوری می‌کنند، نشان از نداشتن آزادی یا اختیار در عمل آنهاست.
تکیه بر هیچ پادشات مباد
جز به شاهی‌که نام اوست اله
هوش مصنوعی: به هیچ فرد یا قدرتی تکیه نکن، جز به آن پادشاهی که نامش الهی است.
تخت در زیر و بخت در فرمان
نصر همدوش و عافیت همراه
هوش مصنوعی: تخت و سلطنت در زیر پای توست و سرنوشتت در دست فرمانروای پیروزی قرار دارد، همچنین خوشبختی نیز در کنارت حضور دارد.
فتحی از نو نموده روز به روز
ملکی از نوگشوده ماه به ماه
هوش مصنوعی: هر روز اتفاقات تازه‌ای می‌افتد و هر ماه چیزهای جدیدی به وجود می‌آید.