قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۷ - در ستایش شاهزاده مبرور فریدون میرزای فرمانفرما فرماید
دوش چو بنهفت نوعروس ختن رو
شاهد زنگی گره گشاد ز ابرو
ترک من آمد ز ره چو شعلهٔ آتش
گرم و دم آهنج و تند و توسن و بدخو
چون سر زلف دو صد شکنج به عارض
چون خم جعدش دو صد ترنج بر ابرو
خم خم و چین چین گره گره سر زلفش
از بر دوش اوفتاده تا سر زانو
تاب به مویش چنانکه بوی به عنبر
تاب به رویش چنانکه رنگ به لولو
زلف پریشیده بر عذارش چو نانک
بال گشاید در آفتاب پرستو
چهرهٔ رخشنده از میان دو زلفش
تافت بدانسان که گرد مه ز ترازو
یا نه تو گفتی به نزد خواجهٔ رومی
زایمن و ایسرستادهاند دو هندو
جستم و بنشاندمش به صدر و فشاندم
گرد رهش به آستین ز طلعت نیکو
مانا نگذشت یکدو لمحه که بگذشت
آهش از آسمان و اشک ز مشکو
چهرش بغدادگشت و مژگان دجله
رویش خوارزم گشت و دیده قراسو
در عوض مویه چشمه راند ز هر چشم
بر صفت دیده مویهکرد ز هر مو
گشت بدانگونه موی موی که گفتی
در بن هر مویکرده تعبیه آمو
چهر سپیدش ز اشک چشم سیاهش
یاد ز خوارزم کرد و آب قراسو
گفتمش ای مه به جان من ز چه مویی
گفت ز بیداد شهریار جفا جو
گفتمش ای ترک ترک هذیان میکن
خیز و صداعم مده وداعم میگو
مهلا مهلا سخن مگو به درشتی
کت خرده خرده دان ندارد معفو
نام ستم بر شهی منهکه به عهدش
بازگریزد زکبک و شیر ز راسو
طعن جفا بر شهی مزنکه بهدورش
بیضه نهد درکنام شاهین تیهو
گفت زمانی زمام منع فروکش
دست ز تقلید ناصواب فروشو
ظلم فراتر ازینکه شاه جهانم
ساخته رسوا به هر دیار و به هرکو
جور ازین بینکاو ز درگه خویشم
نیک به چوگان قهر راند چون گو
سرو بود برکنار جوی و من اینک
سروم و جاریست درکنار مراجو
گرچه به شه مایلم ازو بهراسم
اینت شگبفتی اخاف منه و ارجو
گرچه به شه عاشقم ازو به ملالم
اینت عجبکز وی استغیث وادنو
شه ز چه هر مه برون رود پی نخجیر
آهو اگر باید دو چشم من آهو
گو نچمد از قفایگور به هر دشت
گو ندود در هوای کبک به هر سو
بهرگوزنان به دشت وکه نبرد راه
بهر تذروان به راغ و کو ننهد رو
کبک و تذروش منم به خنده و رفتار
رنج کمان گو مخواه و زحمت بازو
گور وگوزنش منم به دیده و دیدار
گو منما در فراز و شیب تکاپو
گورکمند افکنمگوزنکمانکش
کبک قدح خوارهام تذر و سخنگو
گفتمش ای ترک حق به سوی تو بینم
چون تو بسی شاکیاند از ستم او
سیمکند ناله زر نماید فریاد
بحر کند نوحه کان نماید آهو
لیک ز روی ادب به شاه جهاندار
مرد خردمند مینگیرد آهو
ظلم چنین خوشتر از هزاران انصاف
درد چنین بهتر از هزاران دارو
شاه فریدون خدایگان جهانست
اوست که قدرش بر آسمان زده پهلو
گنج نبالد چو او به تخت دلافروز
ملک ببالد چو او به رخش جهانپو
حزمش مبرمتر از هزاران باره
رایش محکمتر از هزاران بارو
بر در قصرش هزار بنده چو ارغون
در بر بارش هزار برده چو منکو
صولت چنگیزخان شکسته به یاسا
پردهٔ تیمور شه دریده به یرغو
تیغ تو هنگام وقعهکرد به دشمن
تیر تو در وقت کینه کرد به بدگو
آنچه فرامرز یل نمود به سرخه
آنچه نریمانگو نمود بهکاکو
ایکه بنالد ز زخمگرز تو رستم
ویکه به موید ز بیم بر ز تو برزو
خشم تو از شاخ ارغوان ببرد رنگ
مهر تو از برگ ضیمران ببرد بو
رنگینگردد ز تاب روی تو محفل
مشکین گردد ز بوی خلق تو مشکو
بس که به مدحت رقم زدند دفاتر
قیمت عنبر گرفت دوده و مازو
برق حسامت به هر دمن که بتابد
روید از آن تا به حشر لالهٔ خودرو
ابر عطایت به هر چمنکه ببارد
خوشهٔ خرما دمد ز شاخهٔ ناژو
نقش توانی زدن بر آب به قدرت
کوه توانی ز جای کند به نیرو
چرخ بود همچو بزم عیش تو هیهات
راغ و چمن دیر وکعبهگلخن و مینو
یا چو ضمیرت بود ستاره علیالله
مهر و سها لعل و خاره شکر و مینو
شاخی گوهر دهد چو کلک تو نه کی
حاشا کلّا چسان چگوهه کجا کو
عزم تو بر آب ریخت آب سکندر
حزم تو بر باد داد خاک ارسطو
گو نفرازد عدو به بزم تو رایت
گو نکند خصم در بر تو هیاهو
مرغ نییکت بود هراس زمحندار
طفل نیی کت بود نهیب ز لولو
پیکر گردون شود ز تیر تو غربال
سینهٔ گردان شود ز تیر تو ماشو
دادگر تا مراست مدح تو آیین
بس که کنم سخره بر امامی و خواجو
خواجهٔ خواجویم و امام امامی
شاعر سحارم و سخنور و جادو
نیست شگفتیکه همچو صیت نوالت
صیتکمالم فتد به طارم نه تو
بس کن قاآنیا چه هرزه درایی
رو که به درگاه شه کم از همهیی تو
مدحت خسرو چه گویی ای همه گستاخ
چرخ نیاید به ذرع و بحر به مشکو
اهل جهان را به گوش تا عجب آید
واقعهٔ اندروساا و قصهٔ هارو
خصم ز بأس تو بیند آنچه همی دید
دولت مستعصم از نهیب هلاکو
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۶ - در مدح نجفقلی میرزای والی پسر حسینعلی میرزای فرمانفرما فرماید: ای ترک من ای مهر سپهرت شده هندوقصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۸ - در مدح شاهنشاه اسلامپناه ناصرالدین شاه خلد لله ملکه و اقباله گوید: باز سرسبز شد زمین ز گیاه
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش چو بنهفت نوعروس ختن رو
شاهد زنگی گره گشاد ز ابرو
هوش مصنوعی: شب گذشته، وقتی که عروس چینی خوابیده بود، شاهدی با ابروهای زیبا و جادوییاش، دلی را از قید و بند آزاد کرد.
ترک من آمد ز ره چو شعلهٔ آتش
گرم و دم آهنج و تند و توسن و بدخو
هوش مصنوعی: دوست من با حرارتی مشابه شعلهٔ آتش به من نزدیک شده است، مانند صدای طبل و با سرعت و قدرتی بینظیر، اما در عین حال با حالتی ناخوشایند و تلخ.
چون سر زلف دو صد شکنج به عارض
چون خم جعدش دو صد ترنج بر ابرو
هوش مصنوعی: موهایش مانند زلفی با دو صد پیچ و تاب، زیبایی خاصی به چهرهاش میبخشد و ابرویش همچون خم جعدی، زیبایی و جذابیتی را به همراه دارد.
خم خم و چین چین گره گره سر زلفش
از بر دوش اوفتاده تا سر زانو
هوش مصنوعی: موهای او به شکل خمیده و چیندار، به طور زیبا و گرهخورده بر روی دوش او ریخته است و به سمت زانوهایش افتاده است.
تاب به مویش چنانکه بوی به عنبر
تاب به رویش چنانکه رنگ به لولو
هوش مصنوعی: موهای او به دلانگیزی عطر عنبر و چهرهاش به زیبایی رنگ مروارید میدرخشد.
زلف پریشیده بر عذارش چو نانک
بال گشاید در آفتاب پرستو
هوش مصنوعی: وقتی که زلف آشفته او مانند نانی نرم و لطیف در زیر نور آفتاب باز میشود.
چهرهٔ رخشنده از میان دو زلفش
تافت بدانسان که گرد مه ز ترازو
هوش مصنوعی: چهرهٔ درخشانش از میان دو دسته مویش میتابد به گونهای که مانند ماهی است که از ترازوی جنبد.
یا نه تو گفتی به نزد خواجهٔ رومی
زایمن و ایسرستادهاند دو هندو
هوش مصنوعی: شما گفتید که دو هندو در نزد خواجه رومی ایستادهاند و به زاییدن مشغول هستند.
جستم و بنشاندمش به صدر و فشاندم
گرد رهش به آستین ز طلعت نیکو
هوش مصنوعی: من او را بر صدر نشاندم و گرد و غبار راهش را با دستهای خودم بزدودم، زیرا چهرهاش بسیار زیبا بود.
مانا نگذشت یکدو لمحه که بگذشت
آهش از آسمان و اشک ز مشکو
هوش مصنوعی: مدتی کوتاه نگذشت که آهی از دل برآمد و اشکی از چشم به زمین ریخت.
چهرش بغدادگشت و مژگان دجله
رویش خوارزم گشت و دیده قراسو
هوش مصنوعی: صورت او مانند بغداد زیبا و دلنشین است، مژگانش مانند رود دجله، و چشمانش شبیه قراسو (نوعی ماهی) است که در زیبایی خاص خود دارد.
در عوض مویه چشمه راند ز هر چشم
بر صفت دیده مویهکرد ز هر مو
هوش مصنوعی: به جای گریه کردن چشمه، هر دیدی از چشمها بر خود زاری میکند و از هر موی انسانی ناله سر میدهد.
گشت بدانگونه موی موی که گفتی
در بن هر مویکرده تعبیه آمو
هوش مصنوعی: موی موی به حالتی درآمد که اگر بگویی در ریشهی هر موی آن حکایتی نهفته است.
چهر سپیدش ز اشک چشم سیاهش
یاد ز خوارزم کرد و آب قراسو
هوش مصنوعی: چهره سفید او به خاطر اشکهای چشمان سیاهش، یادآور سرزمین خوارزم و آب قراسو بود.
گفتمش ای مه به جان من ز چه مویی
گفت ز بیداد شهریار جفا جو
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای ماه، به خاطر چه چیزی اینگونه پریشان هستی؟ او پاسخ داد: به خاطر ظلم و ستمی که از سوی پادشاه به من میرسد.
گفتمش ای ترک ترک هذیان میکن
خیز و صداعم مده وداعم میگو
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای زیبای دلربا، بس کن از حرفهای بیمعنی، بیا و صدایم را بلند نکن و بگذار حرفهای دل را بگویم.
مهلا مهلا سخن مگو به درشتی
کت خرده خرده دان ندارد معفو
هوش مصنوعی: آرام باش و با سختزبانی صحبت نکن، زیرا هر چیز کوچک و زیرکانهای را نادیده میگیرد و فراموش میکند.
نام ستم بر شهی منهکه به عهدش
بازگریزد زکبک و شیر ز راسو
هوش مصنوعی: سخن در مورد نام ستم بر شاهی است که از قول و قرارش برمیگردد، همانطور که گربه و شیر از موش فرار میکنند.
طعن جفا بر شهی مزنکه بهدورش
بیضه نهد درکنام شاهین تیهو
هوش مصنوعی: به کسی که در مقام و قدرت است، ظلم و بیاحترامی نکن، زیرا او میتواند در شرایط سخت، به شکلی قاطع و قدرتمند پاسخ دهد.
گفت زمانی زمام منع فروکش
دست ز تقلید ناصواب فروشو
هوش مصنوعی: زمانی گفت که باید از تقلید نادرست دست کشید و خود را از آن آزاد کرد.
ظلم فراتر ازینکه شاه جهانم
ساخته رسوا به هر دیار و به هرکو
هوش مصنوعی: ظلمی که من به آن دچار شدهام، فراتر از این است که حتی یک پادشاه قدرتمند هم بتواند آن را تحمل کند و در نتیجه، این ظلم باعث شده که من در همه جا رسوا شوم.
جور ازین بینکاو ز درگه خویشم
نیک به چوگان قهر راند چون گو
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به ناملایمات و بیعدالتیهایی دارد که فرد از آن تجربه میکند. گوینده از سختیها و ظلمی که میبیند سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که در برابر این شرایط تلاش میکند، اما به جای حسن سلوک و عدالت، مدام با قهر و خشونت روبهروست. در نهایت، بیان میکند که با وجود این دشواریها، همچنان امیدوار به پیدا کردن راهی برای گذر از این مسأله است.
سرو بود برکنار جوی و من اینک
سروم و جاریست درکنار مراجو
هوش مصنوعی: سرو در کنار جوی قرار دارد و من اکنون مانند او هستم، و جریان آب در کنارش ادامه دارد.
گرچه به شه مایلم ازو بهراسم
اینت شگبفتی اخاف منه و ارجو
هوش مصنوعی: هرچند به مقام پادشاهی علاقه دارم و از آن میهراسم، اما این موضوع برای من چندان عجیب و غریب نیست و امیدوارم برطرف شود.
گرچه به شه عاشقم ازو به ملالم
اینت عجبکز وی استغیث وادنو
هوش مصنوعی: با وجودی که به پادشاهی که به او عشق میورزم، دچار ناراحتیام، جای تعجب است که از او کمک میطلبم و به او نزدیک میشوم.
شه ز چه هر مه برون رود پی نخجیر
آهو اگر باید دو چشم من آهو
هوش مصنوعی: چرا هر ماه وقتی که میگذرد، شاهزادهای به دنبال شکار آهو میافتد؟ اگر قرار است من هم آهو شوم، پس باید دو چشمانم مانند آهو باشد.
گو نچمد از قفایگور به هر دشت
گو ندود در هوای کبک به هر سو
هوش مصنوعی: هرگز از پشت قبر به سوی چراگاه نیاید و در پی کبک به هر سمتی نرود.
بهرگوزنان به دشت وکه نبرد راه
بهر تذروان به راغ و کو ننهد رو
هوش مصنوعی: در دشت، پرندگان به آوازخوانی مشغولند و در راهی که به سوی خوشبختی و آرامش میبرد، کسی قدم نمیگذارد.
کبک و تذروش منم به خنده و رفتار
رنج کمان گو مخواه و زحمت بازو
هوش مصنوعی: من مانند کبک و تذروش هستم، با خنده و رفتار شاداب؛ پس از تو خواهش میکنم که از رنج و زحمت بازوهای خود دوری کنی.
گور وگوزنش منم به دیده و دیدار
گو منما در فراز و شیب تکاپو
هوش مصنوعی: من به یاد تو در زندگی مایهای از عذاب و شوق هستم، اما تو را فقط به یاد ندارم و نمیتوانم در فراز و نشیبهای زندگی ببینمت.
گورکمند افکنمگوزنکمانکش
کبک قدح خوارهام تذر و سخنگو
هوش مصنوعی: من به گور گوزن تیرانداز میافکنم، در حالی که کبکِ نوشخور من سخن میگوید.
گفتمش ای ترک حق به سوی تو بینم
چون تو بسی شاکیاند از ستم او
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای زیباروی، میبینم که مانند تو بسیاری از افرادی که از ستم رنج میبرند، شکایت دارند.
سیمکند ناله زر نماید فریاد
بحر کند نوحه کان نماید آهو
هوش مصنوعی: آهنگ دلخراش سیم، نالهاش همچون طلایی درخشان صدا میکند و دریا نیز فریاد میزند. آهو، مانند کسی که در سوگ نشسته، نوحهای سر میدهد.
لیک ز روی ادب به شاه جهاندار
مرد خردمند مینگیرد آهو
هوش مصنوعی: اما به خاطر احترام و ادب، مرد خردمند به پادشاه جهان نمینگرد، حتی اگر آهو باشد.
ظلم چنین خوشتر از هزاران انصاف
درد چنین بهتر از هزاران دارو
هوش مصنوعی: ظلم و ستم به نظر جذابتر از هزاران مورد انصاف است و درد و رنج، از هزاران دارو مؤثرتر به نظر میرسد.
شاه فریدون خدایگان جهانست
اوست که قدرش بر آسمان زده پهلو
هوش مصنوعی: شاه فریدون، خدای بزرگ جهان است و مقام و ارزش او به قدری بالا است که در آسمان نیز به او ارج گذاشته شده است.
گنج نبالد چو او به تخت دلافروز
ملک ببالد چو او به رخش جهانپو
هوش مصنوعی: گنجی که در دل جای گیرد، مانند سلطنتی است که به دل انسان شادابی و روشنی میبخشد. برای کسی که زیبایی و شکوهی چون او داشته باشد، دنیا هم تاب و نمایی خاص خواهد داشت.
حزمش مبرمتر از هزاران باره
رایش محکمتر از هزاران بارو
هوش مصنوعی: عزت و ثبات او از هر دفاعی قویتر و استوارتر است.
بر در قصرش هزار بنده چو ارغون
در بر بارش هزار برده چو منکو
هوش مصنوعی: در برابر کاخ او، هزاران خدمتگزار همچون پرندههای رنگارنگ حضور دارند و در اطراف او، هزاران غلام مانند گلهای زیبا در انتظارند.
صولت چنگیزخان شکسته به یاسا
پردهٔ تیمور شه دریده به یرغو
هوش مصنوعی: قدرت چنگیزخان دیگر شکست خورده و قوانین تیمور به هم ریخته و در هم و برهم شده است.
تیغ تو هنگام وقعهکرد به دشمن
تیر تو در وقت کینه کرد به بدگو
هوش مصنوعی: هنگامی که با دشمنان روبهرو میشوی، تیغ تو برنده است و وقتی که به کسی حسد میورزی، تیر تو آسیبزننده میباشد.
آنچه فرامرز یل نمود به سرخه
آنچه نریمانگو نمود بهکاکو
هوش مصنوعی: فرامرز در سرخه کارهای شجاعانهای انجام داد و نریمانگو در کاکو نیز به همین شکل عمل کرد.
ایکه بنالد ز زخمگرز تو رستم
ویکه به موید ز بیم بر ز تو برزو
هوش مصنوعی: ای کسی که رستم از زخمهای تو ناله میکند و برزو از ترس تو به خود میلرزد.
خشم تو از شاخ ارغوان ببرد رنگ
مهر تو از برگ ضیمران ببرد بو
هوش مصنوعی: خشم تو رنگ عشق را از شاخسار ارغوان میگیرد و بوی محبت را از برگهای درختان میبرد.
رنگینگردد ز تاب روی تو محفل
مشکین گردد ز بوی خلق تو مشکو
هوش مصنوعی: محفل با تابش و زیبایی چهره تو رنگین و پرنور میشود و فضای آنجا از عطر و بوی وجود تو معطر میگردد.
بس که به مدحت رقم زدند دفاتر
قیمت عنبر گرفت دوده و مازو
هوش مصنوعی: به دلیل تحسین و ستایشی که از من شده، ارزش و اهمیتام به مراتب بیشتر شده است. در واقع، آن اندازه که دربارهی من نوشتهاند، حتی چیزهایی مثل دوده و مازو نیز برایم به قیمت عنبر رسیدهاند.
برق حسامت به هر دمن که بتابد
روید از آن تا به حشر لالهٔ خودرو
هوش مصنوعی: هرگاه روشنایی چشمانت به هر گلدانی بتابد، لالههای وحشی از آنجا به وجود خواهند آمد و تا روز قیامت ادامه خواهد داشت.
ابر عطایت به هر چمنکه ببارد
خوشهٔ خرما دمد ز شاخهٔ ناژو
هوش مصنوعی: بارش رحمت تو بر هر باغ و چمنی موجب خوشه زایی خرما از شاخههای نازک میشود.
نقش توانی زدن بر آب به قدرت
کوه توانی ز جای کند به نیرو
هوش مصنوعی: توانایی تو به اندازهای است که میتوانی بر روی آب نقشی بیندازی، اما قدرت تو به قدری است که میتواند کوهی را از جای خود حرکت دهد.
چرخ بود همچو بزم عیش تو هیهات
راغ و چمن دیر وکعبهگلخن و مینو
هوش مصنوعی: چرخ به مانند جشنی از خوشی و لذت است، اما افسوس که این لذتها و زیباییها در گذر زمان از بین میروند و مکانهای مقدس و زیبای دنیا هم نمیتوانند دائمی باشند.
یا چو ضمیرت بود ستاره علیالله
مهر و سها لعل و خاره شکر و مینو
هوش مصنوعی: اگر وجود تو مانند ضمیر و درونت همچون ستارهای در آسمان باشد، پس همچون علیالله میدرخشی، و مهر و سها (ستارههای دیگر) در کنار تو لعل (سنگ قیمتی) و خاره (مروارید) هستند، زینتبار و دلنواز مانند شکر و مینو.
شاخی گوهر دهد چو کلک تو نه کی
حاشا کلّا چسان چگوهه کجا کو
هوش مصنوعی: هر گاه که دست تو مانند یک قلم، زیبایی و ارزش بینظیری را به دنیا ارائه میدهد، چگونه میتوان انکار کرد که آن زیبایی را از کجا به دست آوردهای؟
عزم تو بر آب ریخت آب سکندر
حزم تو بر باد داد خاک ارسطو
هوش مصنوعی: عزم و ارادهی تو تاثیرش را بر آب سکندر گذاشت و شجاعت تو موجب شد که خاک ارسطو از بین برود.
گو نفرازد عدو به بزم تو رایت
گو نکند خصم در بر تو هیاهو
هوش مصنوعی: اگر دشمن در جشن تو حسادت کند، نگران نباش؛ چرا که دشمن نمیتواند در مقابل تو سر و صدایی به راه بیندازد.
مرغ نییکت بود هراس زمحندار
طفل نیی کت بود نهیب ز لولو
هوش مصنوعی: پرندهای که هیچگاه نمیتواند پرواز کند، از ترس و نگرانی برای کودک نازکدل خود، نمیتواند صدای زوزهٔ دیوها را تحمل کند.
پیکر گردون شود ز تیر تو غربال
سینهٔ گردان شود ز تیر تو ماشو
هوش مصنوعی: بدن آسمان به خاطر تیر تو دچار تغییر میشود و سینهٔ زمین تحت تأثیر تیر تو، دچار گردش و تحولی عمیق میگردد.
دادگر تا مراست مدح تو آیین
بس که کنم سخره بر امامی و خواجو
هوش مصنوعی: از زمانی که من در جوار تو هستم، سپاسگزاری و ستایش تو برای من به یک اصل تبدیل شده است. به قدری شگفتانگیز است که میتوانم با افتخار به کسی که در نظر دیگران مقام و مقامیتی دارد، روبهرو شوم و به آن بخندم.
خواجهٔ خواجویم و امام امامی
شاعر سحارم و سخنور و جادو
هوش مصنوعی: من صاحب مقام و جایگاه بلندی هستم و مانند یک امام و رهبر میباشم. شاعر و سخنور آگاهی هستم که در هنرهای کلامی و جذابیت سخنانم معروفم.
نیست شگفتیکه همچو صیت نوالت
صیتکمالم فتد به طارم نه تو
هوش مصنوعی: عجبی نیست که نام و آوازه تو مانند خوبیها و کمالات من به بلندای آسمان برسد.
بس کن قاآنیا چه هرزه درایی
رو که به درگاه شه کم از همهیی تو
هوش مصنوعی: بس کن ای قاآنی، تو که در میان دربار اشرافی مانند شه از همه کمارزشتر هستی، دیگر از خود بیخود نشو و هر چیزی نگو.
مدحت خسرو چه گویی ای همه گستاخ
چرخ نیاید به ذرع و بحر به مشکو
هوش مصنوعی: ای سخنران، چه نیازی به ستایش پادشاه است؟ چرخ فلک هرگز به اندازهای بزرگ نمیشود که بتواند دریایی را به خود جذب کند.
اهل جهان را به گوش تا عجب آید
واقعهٔ اندروساا و قصهٔ هارو
هوش مصنوعی: مردم دنیا در حیرت هستند از داستانهایی که نشاندهندهٔ واقعیتهای پنهان و عمیق زندگی هستند، مانند ماجرای معروف اندروس و روایت هاروی.
خصم ز بأس تو بیند آنچه همی دید
دولت مستعصم از نهیب هلاکو
هوش مصنوعی: دشمن از قدرت تو چیزی را میبیند که مانند آن را حکومت دولتی که در برابر تعرض هلاکو قرار داشت، مشاهده میکرد.