گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۶ - در مدح نجفقلی میرزای وا‌لی پسر حسینعلی میرزای فرمانفرما فرماید

ای ترک من ای مهر سپهرت شده هندو
شیرانت مسخر به یکی حملهٔ آهو
آمیخته باگفتهٔ شیرین تو شکر
اندوخته در حقهٔ یاقوت تو لولو
هم بهرهٔ سرو آمده بیغاره از آن قد
هم پیشهٔ مهر آمده شکرانه از آن رو
می حسرت رخسار ترا می‌خورد از رنگ
گل سرزنش لعل ترا می‌کشد از بو
سنبل که شنیدست به جز زلف تو طرار
نرگس که شنیدست به جز چشم تو جادو
چون سرو قدت دید به جا ماند از آن راه
چون لاله رخت دید فروریخت از آن‌رو
مانند کنند آن خط سبز تو به سبزه
آن قوم‌ که مینا نشناسند ز مینو
یک‌کفه به مه ماند و یک پله به ناهید
با زهره بسنجند تراگر به ترازو
در زیر خم زلف تو خطت به چه ماند
طوطی‌که دهد پرورش پر پرستو
زخمی‌که زنی در دهن شیرین درمان
دردی که دهی بر پر سیمرغش دارو
از ریختن خون ‌کسان چاره نداری
ضحاکی و بر دوش تو مارت ز دوگیسو
باری بکن اندیشه ز روزی ‌که برآریم
بر شاه فریدون علم از جور تو یرغو
شهزااده آزاده‌منش والی والا
آن شاه ظفرمند عدو بند هنرجو
آن شاه ‌که در معرکه هنگام جلادت
شیر علمش جسته ز شیر اجم آهو
سود هنر از رایش چون سود مه از مهر
عیش امل از طبعش چون عیش زن از شو
پاینده‌تر از سام سوارست به‌کینه
کوشنده‌تر از نیرم نیوست به نیرو
با صدمهٔ گرزش چه گراز و چه گرازه
بافرهٔ برزش چه فرامرز و چه برزو
در مهد همی عهد ببستی بده و گیر
با دایه همی دابه بجستی به تکاپو
خورشید صفت یک تنه تازد چو به هیجا
خصم ار چه ستارست ‌که پنهان شودش رو
ناموس نهد پهلوی‌ کاموس‌ کش آنجا
کاید ز خم خام ویش زور به پهلو
شاهینش ز گوهر بود از لعل و گهر نی
بر ماه نیفزود نه ماهوت و نه ماهو
ملکش پی آرامش خلقست یکی باغ
تیغش پی شادابی آن باغ یکی جو
ز ایزد رسدش بخت نه از تخت و نه از تاج
تا می‌چکند نهر ز راوند و ز آمو
با حملهٔ او خصم‌که و پای ثباتش
روزن چه و پهناش چو دریا کند آشو
با صدمهٔ قهرش چه بود بروی دشمن
با کوشش صرصر چه بود رشته ز تندو
با او چو درافکند اگر جان ببرد خصم
چندانکه زیان‌کرد دو چندان بودش رو
ای شاه تویی چشم به رخسارهٔ‌ گیتی
کز چشم بدگیتی بادی تو به یک سو
در حزم چو پیرانی و در رزم چو قارن
در بزم چو قاآنی و در عزم هلاکو
حاجت نه به ملکت‌ که به تو حاجت ملکست
آن ماشطه جویدکه برآرد رخ نیکو
آن‌که خدا خواهد و آن جو که خدا داد
چون بخت خدامی بود ای شاه خداجو
حق یارو نیابخت و پدر ملک ترا بس
خوش‌ دار تن و طبع نکو دار دل و خو
دل را به خدا دارکه پاینده جز او نیست
کو رایت اوکتای وکجا حشمت منکو
شاها چو به نخجیر تو از بنده ‌کنی یاد
این بنده‌ گرت یاد نیارد بود آهو
حاسد کند اندیشه ‌که این ساحری صرف
کآهوش فرستند نه دراج و نه تیهو
آری مثلست اینکه حکیمان بسرودند
از پهلوی‌شیران به ضعیفان رسد آهو
این تحفهٔ شاهانه چو از شه به من آمد
بنشستم و بگذاشته سر بر سر زانو
از لجهٔ خاطر به‌در آوردم در دم
غوّاص وش این نظم که چون رشتهٔ لولو
این شعر فرستادم و امید قبولست
جز شعر چه آید دگر از مرد سخنگو
تاکامروایی نه به عقلست و به تدبیر
تا قلعه‌گشایی نه به زورست و به بازو
هم‌کامرواباش به تدبیر و به فرهنگ
هم قلعه‌گشا باش به بازوی و به نیرو

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ترک من ای مهر سپهرت شده هندو
شیرانت مسخر به یکی حملهٔ آهو
هوش مصنوعی: ای معشوق من، ای نور خورشید من که مانند یک هندو به زیبایی و جذابیت زندگانی می‌کنی، تو با یک حرکت همچون آهو، دل‌ها را تسخیر می‌کنی.
آمیخته باگفتهٔ شیرین تو شکر
اندوخته در حقهٔ یاقوت تو لولو
هوش مصنوعی: گفتار شیرین تو مانند شکر در دل من نشسته و زیبایی تو همچون لؤلؤی درخشان در میان جواهرات ارزشمند است.
هم بهرهٔ سرو آمده بیغاره از آن قد
هم پیشهٔ مهر آمده شکرانه از آن رو
هوش مصنوعی: خوشبختی و زیبایی به طور طبیعی و به شکل پرورش‌یافته از جاهای مختلف به وجود می‌آید. مانند درخت سرو که نماد زیبایی است و مهر و محبت نیز منبع شکر و نعمت برای زندگی است.
می حسرت رخسار ترا می‌خورد از رنگ
گل سرزنش لعل ترا می‌کشد از بو
هوش مصنوعی: حسرت چهره تو مانند رنگ گل به جانم می‌افتد و بوی لعل تو مرا به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد.
سنبل که شنیدست به جز زلف تو طرار
نرگس که شنیدست به جز چشم تو جادو
هوش مصنوعی: سنبل (گل نرگس) که فقط زلف تو را دیده است و نرگس که به جز چشم‌های تو جادوی دیگری را نمی‌شناسد، به زیبایی و دلربایی تو اشاره دارد. این اشعار نشان می‌دهند که زیبایی و جذابیت تو بی‌نظیر است و هیچ‌کس یا چیزی نمی‌تواند با آن مقایسه شود.
چون سرو قدت دید به جا ماند از آن راه
چون لاله رخت دید فروریخت از آن‌رو
هوش مصنوعی: وقتی قامت تو را دید، از شگفتی حیرت‌زده ماند و زمانی که چهره‌ات را مشاهده کرد، همچون لاله به زمین افتاد و پژمرده شد.
مانند کنند آن خط سبز تو به سبزه
آن قوم‌ که مینا نشناسند ز مینو
هوش مصنوعی: مانند افرادی که سبزی را نمی‌شناسند و تنها به رنگ سبز نگاه می‌کنند، برخی از مردم نمی‌توانند زیبایی و عمق خاصی را که در وجود تو است، درک کنند. آنها فقط به ظاهر توجه دارند و از حقیقت و زیبایی درونی غافل‌اند.
یک‌کفه به مه ماند و یک پله به ناهید
با زهره بسنجند تراگر به ترازو
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که یک طرف ترازو به زیبایی ماه می‌ماند و طرف دیگر به نور و زیبایی سیاره ناهید. اگر بخواهند تو را با این زیبایی‌ها بسنجند، باید در نظر بگیرند که تو چقدر زیبا هستی.
در زیر خم زلف تو خطت به چه ماند
طوطی‌که دهد پرورش پر پرستو
هوش مصنوعی: زیر غم‌زلف تو، خط صورتت مانند طوطی‌ای است که پرورش پر پرستو را به دوش می‌کشد.
زخمی‌که زنی در دهن شیرین درمان
دردی که دهی بر پر سیمرغش دارو
هوش مصنوعی: زخمی که بر زبان شیرین می‌زنی، درمانی نیست، بلکه دردی است که به پرنده‌ای افسانه‌ای می‌دهی.
از ریختن خون ‌کسان چاره نداری
ضحاکی و بر دوش تو مارت ز دوگیسو
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از ریختن خون دیگران چاره‌ای نداری، چرا که مانند ضحاک هستی و بار سنگینی بر دوش تو قرار دارد.
باری بکن اندیشه ز روزی ‌که برآریم
بر شاه فریدون علم از جور تو یرغو
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که باید درباره روزی فکر کنیم که ما بر شاه فریدون علیه ظلم تو پرچم پیروزی را بالا ببریم.
شهزااده آزاده‌منش والی والا
آن شاه ظفرمند عدو بند هنرجو
هوش مصنوعی: شهزادهای جوان و آزادمنش که والی و فرمانروای بزرگ است، همان شاه پیروزی است که دشمنان را به بند می‌آورد و آن را به هنرآموزان می‌آموزد.
آن شاه ‌که در معرکه هنگام جلادت
شیر علمش جسته ز شیر اجم آهو
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که در میدان نبرد، به هنگام دلاوری‌اش، شجاعتش را از شیر آهو و قدرتش را از شیر آجم الهام گرفته است.
سود هنر از رایش چون سود مه از مهر
عیش امل از طبعش چون عیش زن از شو
هوش مصنوعی: فایده هنر از زیبایی و نشاطی که به زندگی می‌بخشد، مانند فایده‌ی ماهی که از نور خورشید می‌گیرد. لذت عیش و زندگی نیز از سرشت و طبیعت انسان برمی‌خیزد، مانند لذتی که یک زن از همراهی با شوهرش می‌برد.
پاینده‌تر از سام سوارست به‌کینه
کوشنده‌تر از نیرم نیوست به نیرو
هوش مصنوعی: انسانی که همواره قوی و محکم است، از کسی که با کینه و حسد به پیش می‌رود، پایدارتر و ماندگارتر است. تلاش و کوشش او در مسیر صحیح و با نیروی درست، او را از دیگران متمایز می‌کند.
با صدمهٔ گرزش چه گراز و چه گرازه
بافرهٔ برزش چه فرامرز و چه برزو
هوش مصنوعی: با آسیب و صدمه‌ای که از شیر به وجود می‌آید، چه گراز و چه گراز جوان، در برابر قدرت و توانایی او، چه فرامرز و چه برزو (دو شخصیت قوی و شجاع) چاره‌ای ندارند.
در مهد همی عهد ببستی بده و گیر
با دایه همی دابه بجستی به تکاپو
هوش مصنوعی: در دوران کودکی، زمانی که به دنیا آمده‌ای، باید عهد و پیمانی را با دایه‌ی خود ببندی و در همین حال، با او در حال تلاش و جنب و جوش باشی.
خورشید صفت یک تنه تازد چو به هیجا
خصم ار چه ستارست ‌که پنهان شودش رو
هوش مصنوعی: خورشید، چون به میدان بیفتد، به تنهایی می‌درخشد و حتی اگر دشمنی هم در کار باشد، مثل ستاره‌ای که در تاریکی پنهان شده، نمی‌تواند جلوی نور او را بگیرد.
ناموس نهد پهلوی‌ کاموس‌ کش آنجا
کاید ز خم خام ویش زور به پهلو
هوش مصنوعی: زن را در آغوش کشیده و در آنجا به او نزدیک می‌شود، در حالی که به خاطر زیبایی و جذابیتش، او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است.
شاهینش ز گوهر بود از لعل و گهر نی
بر ماه نیفزود نه ماهوت و نه ماهو
هوش مصنوعی: پرنده‌اش از جواهر ساخته شده و از سنگ‌های قیمتی است، نه به ماه افزوده می‌شود و نه به دیگر چیزها.
ملکش پی آرامش خلقست یکی باغ
تیغش پی شادابی آن باغ یکی جو
هوش مصنوعی: حاکم باید به دنبال آرامش مردم باشد، همان‌طور که باغبان برای سرسبزی و شادابی باغش تلاش می‌کند و در عین حال، ممکن است چالش‌ها و خطراتی مانند تیغ‌ها وجود داشته باشد که مانع این سرسبزی شوند.
ز ایزد رسدش بخت نه از تخت و نه از تاج
تا می‌چکند نهر ز راوند و ز آمو
هوش مصنوعی: بخت و خوش‌شانسی انسان از خداوند می‌آید و نه از قدرت و ثروت. وقتی که نعمت الهی به انسان برسد، حتی اگر از موقعیت مهمی برخوردار نباشد، می‌تواند خیر و برکت را در زندگی‌اش ببیند.
با حملهٔ او خصم‌که و پای ثباتش
روزن چه و پهناش چو دریا کند آشو
هوش مصنوعی: هنگامی که او حمله می‌کند، دشمنش چه خواهد ماند و استواری‌اش چنان است که مانند دریایی وسیع و بی‌کران است.
با صدمهٔ قهرش چه بود بروی دشمن
با کوشش صرصر چه بود رشته ز تندو
هوش مصنوعی: با آسیب و خشم او چه بر سر دشمن می‌آید؟ با تلاش و شدت باد چه بر سر غنچه‌های نسرین می‌آید؟
با او چو درافکند اگر جان ببرد خصم
چندانکه زیان‌کرد دو چندان بودش رو
هوش مصنوعی: اگر کسی با او دشمنی کند و او را بکشد، ضرر و زیان کسانی که در این بین آسیب می‌بینند، دو برابر خواهد بود.
ای شاه تویی چشم به رخسارهٔ‌ گیتی
کز چشم بدگیتی بادی تو به یک سو
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو خود نگاهی به چهرهٔ جهان داری، که از نگاه بد این دنیا، تو را به دور می‌افکند.
در حزم چو پیرانی و در رزم چو قارن
در بزم چو قاآنی و در عزم هلاکو
هوش مصنوعی: در موقعیت‌های مختلف به شیوه‌های متفاوت رفتار کن: در شرایط حساس و احتیاطی مثل یک فرد باتجربه عمل کن، در میدان نبرد همچون یک جنگجوی دلاور، در مجالس و محافل مانند شاعران بزرگ باش و در عزم و اراده، جدیت و قاطعیت نشان بده.
حاجت نه به ملکت‌ که به تو حاجت ملکست
آن ماشطه جویدکه برآرد رخ نیکو
هوش مصنوعی: نیاز کسی به مقام و دارایی نیست، بلکه آن کسی که می‌تواند زیبایی را به نمایش بگذارد، به خود تو نیاز دارد.
آن‌که خدا خواهد و آن جو که خدا داد
چون بخت خدامی بود ای شاه خداجو
هوش مصنوعی: کسی که خدا بخواهد و آنچه را که خدا به او عطا کرده، مانند سرنوشت خوب و مناسبی است که در انتظار اوست، ای پادشاهی که به دنبال خدا هستی.
حق یارو نیابخت و پدر ملک ترا بس
خوش‌ دار تن و طبع نکو دار دل و خو
هوش مصنوعی: خداوند به تو نعمت داده و پدر تو با خوش‌برخوردی، بدن و روح پاکی را به تو بخشیده است. دل و خو را نیز در مثبت‌ها و نیکی‌ها نگه‌دار.
دل را به خدا دارکه پاینده جز او نیست
کو رایت اوکتای وکجا حشمت منکو
هوش مصنوعی: دل را به خدا بسپارید، زیرا جز او چیزی جاودانه نیست. اوست که بر همه چیز فرمانروایی می‌کند و کجاست آن عظمت و شکوه من؟
شاها چو به نخجیر تو از بنده ‌کنی یاد
این بنده‌ گرت یاد نیارد بود آهو
هوش مصنوعی: ای پادشاه، وقتی که در شکار به یاد من بنده بیفتی، اگر یادت نرود، خوب است؛ و در غیر این صورت، مثل آهویی می‌شوم که فراموش شده.
حاسد کند اندیشه ‌که این ساحری صرف
کآهوش فرستند نه دراج و نه تیهو
هوش مصنوعی: حسادت باعث می‌شود که آدمی فکر کند این جادوگری که در اینجا است فقط برای فرستادن آهو و نه برای پرندگان دیگر است.
آری مثلست اینکه حکیمان بسرودند
از پهلوی‌شیران به ضعیفان رسد آهو
هوش مصنوعی: درست است که مانند این است که خردمندان گفته‌اند: از کنار شیران، آهو به ضعیفان می‌رسد.
این تحفهٔ شاهانه چو از شه به من آمد
بنشستم و بگذاشته سر بر سر زانو
هوش مصنوعی: زمانی که این هدیهٔ سلطنتی از شاه به من رسید، نشستم و سرم را بر روی زانوهایم گذاشتم.
از لجهٔ خاطر به‌در آوردم در دم
غوّاص وش این نظم که چون رشتهٔ لولو
هوش مصنوعی: در عمق دل خود، شعری زیبا را به وجود آوردم که همچون رشته‌ای از مروارید است.
این شعر فرستادم و امید قبولست
جز شعر چه آید دگر از مرد سخنگو
هوش مصنوعی: این شعر را فرستاده‌ام و امیدوارم مورد پذیرش قرار بگیرد. غیر از شعر، چه چیز دیگری از یک مرد سخنگو می‌تواند انتظار رفتن باشد؟
تاکامروایی نه به عقلست و به تدبیر
تا قلعه‌گشایی نه به زورست و به بازو
هوش مصنوعی: پیروزی نه به خرد و تدبیر بستگی دارد، و نه فتح قلعه‌ها به قدرت و نیروی بدنی.
هم‌کامرواباش به تدبیر و به فرهنگ
هم قلعه‌گشا باش به بازوی و به نیرو
هوش مصنوعی: با تدبیر و دانش خود، همواره در کنار دیگران باش و برای گشایش در کارها، از قدرت و توانایی خود بهره ببر.