قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۴ - در مدح هلاکو خان بن شجاع السلطنه مرحوم فرماید
آن خال سیه از بر آن نرگس جادو
چون نافهٔ مشکست جدا گشته ز آهو
چونکلب معلِّمکه دود از پی آهو
دل از پی دلدار دوانست بهر سو
ترکیست دل آزار که در هر سر بازار
من از پی دل میدوم و دل ز پی او
با پنجه ی سیمن بتان پنجه محالست
تا زر به ترازو نبود زور به بازو
گو زهدفروشان همه دانند که ما را
باگردش مینا نبود خواهش مینو
از دوست جفابردن و خون خوردن و مردن
آنست مرا سیرت و اینست مرا خو
از حسرت نادیدن آن لعبت خوارزم
دامان و کنارم بود از خون دل آمو
چون حلقه تهی شد دلم از فکر دو عالم
تا چنگ زدم در خم آن حلقهٔگیسو
در چشم ترم اشک رخ زرد فتاده
زانگونهکه در چشمه دمد لالهٔ خودرو
در حلقهٔ زهادم و زان حلقه برونم
چون رشته که درحلقه ز حلقهاس برونسو
بر خویش همی پیچم چون مارگزیده
زانمویکه میپیچد چون مار بدان رو
بسوی تو مارست و خطت مور و من از غم
بیمار تو چون مورم و بیمور تو چون مو
درکوی تو رسوای جهانیم اگرچه
هرگز ننهادیم برون گامی از آن کو
در زیر خط و زلف تو رخسار تو ماهست
نیمیش به عقرب در و نیمی به ترازو
بر قامت زیبای تو زلفین تو گویی
از تازه نهالی شده آونگ دو هندو
نه مجمره افروزم و نه عنبر سوزم
کز زلف تو امروزم مشکین شده مشکو
زلفت به صفت شام سیاهست ولیکن
شامیست که بر صبح فروزان زده پهلو
زلف تو برد سجده به رخسار تو گرچه
خورشید پرستی نبود شان پرستو
یک نقطه بود لعلتو یارب بهچه اعجاز
کردی به یکی نقطه نهان سی و دو لولو
بوی سر زلف تو بود مشک مجسّم
با آنکه به صد رنگ مجسم نشود بو
در باغ سراغ از قد موزون تو گیرند
زانست که بر سرو زند فاخته کوکو
شیرین نشود شعر مگر زان لب شیرین
نیکو نشود وصف مگر زان رخ نیکو
مژگان تو با دوستکند آنچه به دشمن
در رزمکند خنجر شهزاده هلاکو
شهزادهٔ آزاده که شخصش بسر ملک
با رای فلاطون بود و حزم ارسطو
در پاش تر اندرگه ایثار ز دریا
خونخوارتر اندر صف پیکار ز برزو
در روی زمین تالی چرخست به قدرت
در روز وغا ثانی دهرست به نیرو
سوزندهتر از برق پرندش به زد و خورد
پرّندهتر از مرغ سمندش به تکاپو
تا چابکیگرد شجاعست ز باره
تا محکمی حصن حصینست ز بارو
آرایش امصار ز من باد به فرمان
آسایش اقطار جهان باد به یرغو
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۳ - در مطایبه گوید: ماه من دارد ز سیم ساده یک خرمن سرینقصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۵ - در مدح پادشاه خلد آشیان محمدشاه مغفور طاب الله ثراه فرماید: الحمدکه آمد ز سفر موکب خسرو
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن خال سیه از بر آن نرگس جادو
چون نافهٔ مشکست جدا گشته ز آهو
هوش مصنوعی: آن خال سیاه که بر روی نرگس جادو وجود دارد، مانند بوی خوش مشک است که از آهوی زیبا جدا شده است.
چونکلب معلِّمکه دود از پی آهو
دل از پی دلدار دوانست بهر سو
هوش مصنوعی: مانند سگی که معلمش او را به دنبال آهو میفرستد، دل من نیز به دنبال محبوبم میدود و همه جا را جستوجو میکند.
ترکیست دل آزار که در هر سر بازار
من از پی دل میدوم و دل ز پی او
هوش مصنوعی: شخصی در هر جایی از بازار با دلدردی روبهروست و او همچنان به دنبال دلش میگردد، اما دل خود در پی شخص دیگری است.
با پنجه ی سیمن بتان پنجه محالست
تا زر به ترازو نبود زور به بازو
هوش مصنوعی: کار کردن با اراده و قدرت تنها در صورتی ممکن است که امکانات لازم وجود داشته باشد. اگر در دسترس طلا نباشد، تلاش شما برای به دست آوردن آن بیفایده خواهد بود.
گو زهدفروشان همه دانند که ما را
باگردش مینا نبود خواهش مینو
هوش مصنوعی: همه میدانند که هدففروشان به ما ارزشی نمیدهند و علاقهای به ما و زیباییهای زندگی ندارند.
از دوست جفابردن و خون خوردن و مردن
آنست مرا سیرت و اینست مرا خو
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من به آنچه که از طرف دوست به من میرسد، حتی اگر جفا و آسیب باشد، عادت کردهام و آن را جزئی از وجود خود میدانم. این نوع رابطه و تجربه، بخشی از شخصیت و ماهیت من شده است.
از حسرت نادیدن آن لعبت خوارزم
دامان و کنارم بود از خون دل آمو
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی دیدن آن معشوق خوارزمی، دل شکستهام به من یاد داده است که چطور از غم و اندوه زندگی کنم.
چون حلقه تهی شد دلم از فکر دو عالم
تا چنگ زدم در خم آن حلقهٔگیسو
هوش مصنوعی: وقتی که دل من از تفکر دربارهٔ دو جهان خالی شد، به چنگ زدم به آن حلقه موهای او.
در چشم ترم اشک رخ زرد فتاده
زانگونهکه در چشمه دمد لالهٔ خودرو
هوش مصنوعی: در چشمان گریانم، اشکی به رنگ زرد بر چهرهام نشسته است، به صورتی که مانند لالهای که در چشمه میدمد، به نظر میرسد.
در حلقهٔ زهادم و زان حلقه برونم
چون رشته که درحلقه ز حلقهاس برونسو
هوش مصنوعی: من در دایرهٔ عبادت هستم، اما از آن دایره خارج شدهام، مانند رشتهای که از حلقهای بیرون میآید.
بر خویش همی پیچم چون مارگزیده
زانمویکه میپیچد چون مار بدان رو
هوش مصنوعی: من مانند ماری که از نیش خود رنج میبرد، به دور خود میپیچم و به سمت آن مویی که مانند مار به دورش میپیچد، توجه میکنم.
بسوی تو مارست و خطت مور و من از غم
بیمار تو چون مورم و بیمور تو چون مو
هوش مصنوعی: به سوی تو در حرکت است و نشانهات کوچک است و من از غم بیحضور تو مانند مور هستم و بدون تو مانند مو.
درکوی تو رسوای جهانیم اگرچه
هرگز ننهادیم برون گامی از آن کو
هوش مصنوعی: در محلهی تو ما رسوا و شرمنده هستیم، هرچند که هرگز پا به بیرون از آنجا نگذاشتهایم.
در زیر خط و زلف تو رخسار تو ماهست
نیمیش به عقرب در و نیمی به ترازو
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جذابیت چهره معشوق اشاره شده است. چهره او مانند ماه زیباست و زیباییاش به دو قسمت تقسیم شده است؛ بخشی از زیباییاش به حالت و قدرتی اشاره دارد که به فریبندگی شباهت دارد و بخش دیگر به تعادل و زیباییی که مانند ترازو است. در مجموع، تصویرسازی از زیبایی معشوق، روح و جان تازهای به دلم میبخشد.
بر قامت زیبای تو زلفین تو گویی
از تازه نهالی شده آونگ دو هندو
هوش مصنوعی: زلفهای تو مانند دو رشته گیاه زیبای تازهای به نظر میرسند که به آرامی آویزان شدهاند.
نه مجمره افروزم و نه عنبر سوزم
کز زلف تو امروزم مشکین شده مشکو
هوش مصنوعی: من نه عطری روشن میکنم و نه عطر کهربا میسوزانم، زیرا امروز بواسطه زلف تو، مشکین و خوشبو شدهام.
زلفت به صفت شام سیاهست ولیکن
شامیست که بر صبح فروزان زده پهلو
هوش مصنوعی: زلف تو مانند شب تیره و سیاه است، اما این شب، شبی است که در کنار سپیدهدم درخشنده قرار گرفته است.
زلف تو برد سجده به رخسار تو گرچه
خورشید پرستی نبود شان پرستو
هوش مصنوعی: زلف تو به قدری زیباست که سجده میکند بر صورت تو، هرچند که پرستوها خورشید را نمیپرستند.
یک نقطه بود لعلتو یارب بهچه اعجاز
کردی به یکی نقطه نهان سی و دو لولو
هوش مصنوعی: یک نقطه از لعل تو بود، ای پروردگار، چه اعجازی کردی که در یک نقطه مخفی، سی و دو لؤلؤ نهفته است.
بوی سر زلف تو بود مشک مجسّم
با آنکه به صد رنگ مجسم نشود بو
هوش مصنوعی: عطر و بوی موهای تو مانند مشک حقیقتی است که هرچند به هزار رنگ و شکل درنیاید، اما همچنان محسوس و دلنشین است.
در باغ سراغ از قد موزون تو گیرند
زانست که بر سرو زند فاخته کوکو
هوش مصنوعی: در باغ به دنبال زیباییهای تو خواهند گشت، چرا که صدای پرندهای که درختان بلند را میخواند، نشانهای از وجود توست.
شیرین نشود شعر مگر زان لب شیرین
نیکو نشود وصف مگر زان رخ نیکو
هوش مصنوعی: شعر زمانی زیبا و دلنشین میشود که از لبانی شیرین و دلانگیز سروده شود. همچنین توصیف چیزها زمانی خوشایند و جذاب خواهد بود که از چهرهای زیبا و دلربا ناشی شود.
مژگان تو با دوستکند آنچه به دشمن
در رزمکند خنجر شهزاده هلاکو
هوش مصنوعی: مژگان تو به آسانی میتواند قلبها را شکانده و جراحتی عمیقتر از آنچه که دشمن در جنگ با خنجر به کسی میزند، ایجاد کند.
شهزادهٔ آزاده که شخصش بسر ملک
با رای فلاطون بود و حزم ارسطو
هوش مصنوعی: شاهزادهای آزاد که ویژگیهایش ترکیبی از قدرت و دانایی است، مانند حکمت افلاطون و تدبیر ارسطو را در خود دارد.
در پاش تر اندرگه ایثار ز دریا
خونخوارتر اندر صف پیکار ز برزو
هوش مصنوعی: در نبرد، در حالی که خونریزی از دریا بیشتر است، کسی که آماده فداکاری باشد، از برزو (شخصیتی شجاع) نیز دلیرتر است.
در روی زمین تالی چرخست به قدرت
در روز وغا ثانی دهرست به نیرو
هوش مصنوعی: در این دنیا، بر روی زمین، چرخ زندگی به قدرت در حال چرخش است و در روز جنگ، بار دیگر زمان به خاطر نیروی خود به حرکت در میآید.
سوزندهتر از برق پرندش به زد و خورد
پرّندهتر از مرغ سمندش به تکاپو
هوش مصنوعی: پرندهای که در حال نبرد است، از هیچ چیز نمیهراسد و تندتر و شجاعتر از اسب خود در حرکت و تلاش است.
تا چابکیگرد شجاعست ز باره
تا محکمی حصن حصینست ز بارو
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که شجاعت به مانند چابکی است که از یک بارو (دیواری مستحکم) محافظت میکند. به عبارت دیگر، در حالی که شجاعت باعث میشود که فرد توانمند و نیرومند باشد، استقامت و استحکام نیز از او در برابر مشکلات و چالشها دفاع میکند.
آرایش امصار ز من باد به فرمان
آسایش اقطار جهان باد به یرغو
هوش مصنوعی: عطر و زیبایی سرزمینها از من است و آرامش همه نقاط جهان، تحت تأثیر من قرار دارد.