گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در ستایش محمّد شاه

دوش که این گرد گرد گنبد مینا
آبله‌گون شد چو چهر من ز ثریا
تند و غضبناک و سخت و سرکش و توسن
از در مجلس درآمد آن بت رعنا
ماه ختن شاه روم شاهد کشمر
فتنهٔ چین شور خلخ آفت یغما
تاجکی از مشک تر گذاشته بر سر
غیرت تاج قباد و افسر دارا
خم خم و چین چین شکن شکن سر زلفش
کرده ز هر سو پدید شکل چلیپا
روی سپیدش برادر مه گردون
موی سیاهش پسر عم شب یلدا
چشم مگو یک قبیله زنگی جنگی
تیر و کمان برگرفته از پی هیجا
زلفش از جنبش نسیم چو رقاص
گاه به پایین فتاد وگاه به بالا
چشم مگو یک قرابه بادهٔ خلر
زلف مخوان یک لطیمه عنبر سارا
حلقهٔ زلفش کلید نعمت جاوید
مژدهٔ وصلش نوید دولت دنیا
مات شدم در رخش چنانکه تو گفتی
او همه خورشید گشت و من همه حربا
چین نپسندیدمش به چهره اگر چه
شاهد غضبان بود ز عیب مبرا
گفتمش ای شوخ چین به چهره میفکن
خوش نبود پیچ و خم به چهرهٔ برنا
چین و شکن بایدت به زلف نه بر روی
جور و ستم شایدت به غیر نه بر ما
سرکه فروشی مکن ز چهره که در عشق
هیچم از آن سرکه گم نگردد صفرا
شاهد باید گشاده روی و سخنگوی
دلبر و دلجوی و دلفریب و دلارا
دلبر باید که هر دم از در شوخی
بوسه نماید لبش‌ به طبع‌ تقاضا
سیب زنخدانش وقف عارف و عامی
تنگ نمکدانش نذر جاهل و دانا
کرد شکرخنده‌یی که حکمت مفروش
زشت چه داند رموز طلعت زیبا
«لعبت شیرین اگر ترش ننشیند
مدعیانش طمع کنند به حلوا»
حاجب بار ملوک اگر نکند منع
خوان شهان مفلسان برند به یغما
خار اگر پاسبان نخل نباشد
بر زبر نخلی کس‌نبیند خرما
زشت به هرجا رود در است به خواری
گر همه باشد ز نسل شاه بخارا
خود نشنیدی مگرکه مایهٔ عشرت
طلعت زیبا بود نه خلعت دیبا
گفتمش احسنت ای نگار سخنگوی
وه‌که شکیبم ربودی از لب‌گویا
پیشترک آی تا لب تو ببوسم
کز لب لعل توگشت حل معما
همچو یکی شیر خشمگین بخروشید
لرزه فتادش ز فرط خشم بر اعضا
گفت‌که ای مفلس این چه بی‌ادبی بود
خیز و وداعم‌کن و صداع میفزا
گر تو بدین مایه دانش از بشرستی
نفرین بادت به جان ز آدم و حوا
کاش‌که سیلی زمین تمام بشوید
کز تو ملوث شده است تودهٔ غبرا
این‌قدر ای بی‌ادب هنوز ندانی
کز لب من‌کوتهست دست تمنا
هیچ شنیدی به عمر خودکه‌گدایی
تار طمع افکند به‌گردن جوزا
کس لب لعل مرا نیارد بوسید
جزکه ثناگوی شهریار توانا
جستم و از وجد آستین بفشاندم
یک دو معلق زدم چو مردم شیدا
گفتمش الحمد پس توزان منستی
دم مزن ای خوب چهر از نعم ولا
مهتر قاآنی آن منم‌که ز دانش
در همه‌گیتی‌کسم نبیند همتا
مادح خاص خدایگان ملوکم
مدحت او خوانده صبح و شام به هرجا
نرمک‌‌نرمک لبان‌گشوده به خنده
وز لبکانش چکید شهد مهنا
خندان خندان دوید و پیش من آمد
دوخت دو لب بر لبم‌که بوسه بزن‌ها
الحق شرم آمدم بدین لب منکر
بوسه زدن بر لبی چو لالهٔ حمرا
کاین لب همچون ز لوی من نه سزا بود
بر لبکی سرخ تر ز خون مصفا
گفتمش ای ترک داده‌گیرد و صد بوس
کز لب لعل تو قانعم به تماشا
روی ترش‌کرد وگفت‌کبر فروهل
کز تو تولا نکو بود نه تبرا
شاعر و آنگاه رد بوسهٔ شیرین
کودک و آنگاه ترک جوز منقا
مادح شاهی ترا رسدکه بروبد
خاک رهت را به زلف تافته حورا
بوسه بزن مرمرا ز لطف وگرنه
نزد بتان سرشکسته‌گردم و رسوا
در همه عضوم مخیری پی بوسه
از سرم اینک بگیر بوسه بزن تا
روی و لبم هردو نیک درخور بوسند
این من و اینک تو یا ببوس لبم یا
گفتمش ای ترک ترک این سخنان‌گوی
بس‌کا ازین غمز و رمز و عشوه و ایما
با تو خیانت‌کنم هلا بچه زهره
با تو جسارت‌کنم الا بچه یارا
خصلت دزدان و خوی راهزنانست
چشم طمع دوختن به جانب‌کالا
گفت اگرکام من نبخشی امشب
نزد ملک از تو شکوه رانم فردا
گفتم رو روکه‌کار اگر به شه افتد
شاه مرا برگزیند از همه دنیا
شه نخرد شعر دلکش تو به مویی
چون‌کند از روی لطف شعر من اصغا
گفت مزن لاف و عشوه‌کم‌کن از یراک
مایهٔ شعر تو از منست سراپا
گر نکشد سرخ‌گل نقاب ز چهره
بلبل مسکین چگونه برکشد آوا
شادی خسرو بود ز طلعت شیرین
نالهٔ وامق بود ز الفت عذرا
چهرهٔ یوسف به خواب دیدکه در مصر
ترک وصال عزیزگفت زلیخا
گفتمش ای ترک در لبان توگویی
رحل اقامت فکنده است مسیحا
خنده‌کنان‌گفت‌کاین تعلل تاکی
خیز و بگو مدحی از شهنشه دارا
غرهٔ او را به چشم‌کردم و در مدح
غره صفت خواندم این قصیدهٔ غرا
تا ز زوالست لایزال مبرا
ملک ملک باد از زوال معرا
راد محمد شه آنکه آتش قهرش
می بگدازد چو موم صخرهٔ صمّا
دولت او را نه اولست و نه آخر
شوکت او را نه مقطعست و نه مبدا
شعله‌کشد خنجرش اگر به زمستان
خلق به سرداب‌ها روند زگرما
کلک‌گهر سلک او چه معجزه دارد
کز شبه آرد پدید لؤلؤ لالا
نی غلطم نبود این عجب‌که نماید
در شب تاریک جلوه نجم ثریا
حفظ تو پوشد ز آب سقف بر آتش
حزم تو بندد ز باد جسر به دریا
خلق تو خیری‌ دماند از تف آتش
جود تو الماس سازد ازکف دریا
حزم تو یارد مدینه ساخت به جیحون
عزم تو تاند سفینه تاخت به صحرا
عون تو سازد ز موم جوشن داود
رای تو آرد ز دودگنبد خضرا
چون ز عدوی تو نام هست و نشان نیست
شاید اگر خوانمش نبیرهٔ عنقا
عفو تو ناخوانده است وصف سیاست
قهر تو نشنیده است نام مدارا
شاها در این قصیده ژرف نگه‌کن
نظم تو آیین ببین و شیوهٔ شیوا
هزل من از جد دیگران بود اولی
خاصه چو افتد قبول شاه معلا
شعر نشایدش خواندن از در معنی
هرچه به صورت مردفست و مقفا
مرثیه دانش نه شعر آنکه چو خوانند
پیچ و خم افتد ز رنج و غصه در امعا
چهر حسودت ز سیم اشک مفضض
اشک عدویت ز زر چهره مطلا

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش که این گرد گرد گنبد مینا
آبله‌گون شد چو چهر من ز ثریا
هوش مصنوعی: شب گذشته، هنگامی که آسمان زیبا و ستاره‌باران شده بود، حالتی شبیه به نقص و زخم بر چهره من پدیدار گشت.
تند و غضبناک و سخت و سرکش و توسن
از در مجلس درآمد آن بت رعنا
هوش مصنوعی: تند، خشمگین، سخت و سرکش، اسب رعنایی به درون مجلس وارد شد.
ماه ختن شاه روم شاهد کشمر
فتنهٔ چین شور خلخ آفت یغما
هوش مصنوعی: ماه ختن به عنوان زیبای روم، نظاره‌گر شور و فتنه چین و بلای آفت یغماست.
تاجکی از مشک تر گذاشته بر سر
غیرت تاج قباد و افسر دارا
هوش مصنوعی: گوهری گرانبها و با ارزش را بر روی سر عشق و غیرت خود گذاشته است که به زیبایی تاج‌های بزرگان گذشته می‌درخشد.
خم خم و چین چین شکن شکن سر زلفش
کرده ز هر سو پدید شکل چلیپا
هوش مصنوعی: موهای زلف او که خمیده و چین‌دار است، از هر طرف به صورت نمادین و زیبایی چون شکل صلیب نمایان شده است.
روی سپیدش برادر مه گردون
موی سیاهش پسر عم شب یلدا
هوش مصنوعی: برادر ماه درخشان در آسمان، موهای سیاهش مانند پسرعموهایی است که در شب یلدا دیده می‌شوند.
چشم مگو یک قبیله زنگی جنگی
تیر و کمان برگرفته از پی هیجا
هوش مصنوعی: چشم‌ها را ببند و از قوم جنگجو که با تیر و کمان آماده‌ی نبرد هستند، حرفی نزن.
زلفش از جنبش نسیم چو رقاص
گاه به پایین فتاد وگاه به بالا
هوش مصنوعی: زلف او در اثر نسیم به حالت رقص درمی‌آید و گاهی به سمت پایین می‌افتد و گاهی به سمت بالا.
چشم مگو یک قرابه بادهٔ خلر
زلف مخوان یک لطیمه عنبر سارا
هوش مصنوعی: چشم تو به اندازه‌ای زیباست که نیازی به توصیف ندارد. به اندازهٔ یک جام پر از شراب، جذاب و سحرآمیز است. زلف‌های تو هم مانند عطر خوشی هستند که همه را به خود جلب می‌کند.
حلقهٔ زلفش کلید نعمت جاوید
مژدهٔ وصلش نوید دولت دنیا
هوش مصنوعی: رشتهٔ موی او راهی است به خوشبختی ابدی و خبر وصالش بشارتی است از خوشی‌های دنیا.
مات شدم در رخش چنانکه تو گفتی
او همه خورشید گشت و من همه حربا
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی او چنان مرا متحیر کرده که مانند جبری و ناچار از خود بیخود شدم. او به اندازه‌ی تمام خورشید درخشان و پرنور است و من در مقابلش تنها یک سایه و بی‌ارزش به نظر می‌رسم.
چین نپسندیدمش به چهره اگر چه
شاهد غضبان بود ز عیب مبرا
هوش مصنوعی: من زیبایی چهره‌اش را نپسندیدم، هرچند که او دلربا و عیبی از خود نشان نمی‌داد.
گفتمش ای شوخ چین به چهره میفکن
خوش نبود پیچ و خم به چهرهٔ برنا
هوش مصنوعی: به او گفتم ای دلبر، لبخند نزن و چهره‌ات را به هم نزن، زیرا که این حالات به چهرهٔ جوانان زیبنده نیست.
چین و شکن بایدت به زلف نه بر روی
جور و ستم شایدت به غیر نه بر ما
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که آن چین و شکن زیبایی که در زلف معشوق وجود دارد، باید به چشم بیاید و نه بر روی صورت. همچنین اشاره شده که این زیبایی و ناز باید تنها برای ما باشد و نه برای دیگران.
سرکه فروشی مکن ز چهره که در عشق
هیچم از آن سرکه گم نگردد صفرا
هوش مصنوعی: به چهره‌ات نشان نده که در عشق دچار درد و رنجی، چون هیچ چیز از آن درد و رنج در دل عشق گم نمی‌شود.
شاهد باید گشاده روی و سخنگوی
دلبر و دلجوی و دلفریب و دلارا
هوش مصنوعی: معشوق باید زیبا و خوش‌چهره باشد، با زبانی شیرین و دل‌نشین که دل‌ها را شاد کند و محبت بپراکند.
دلبر باید که هر دم از در شوخی
بوسه نماید لبش‌ به طبع‌ تقاضا
هوش مصنوعی: عشق باید هر لحظه با شوخی و محبت، لبانش را به نشان درخواست ببوسد.
سیب زنخدانش وقف عارف و عامی
تنگ نمکدانش نذر جاهل و دانا
هوش مصنوعی: سیب برآمدگی گردنش فقط برای عارفان است، و تنگی نمکدانش نیز هم برای جاهلان و هم برای دانایان نذر می‌شود.
کرد شکرخنده‌یی که حکمت مفروش
زشت چه داند رموز طلعت زیبا
هوش مصنوعی: کسی که لبخند شیرینی دارد، نمی‌داند که زیبایی چهره چه رازهایی دارد و چه چیزهایی را نمی‌توان به ساده‌ترین شکل بیان کرد.
«لعبت شیرین اگر ترش ننشیند
مدعیانش طمع کنند به حلوا»
هوش مصنوعی: اگر بازی شیرین باشد، افراد مدعی به آن علاقه‌مند می‌شوند و به دنبال بهره‌برداری از آن هستند، حتی اگر ظاهراً تلخ و ناامید کننده به نظر برسد.
حاجب بار ملوک اگر نکند منع
خوان شهان مفلسان برند به یغما
هوش مصنوعی: اگر شخصی که مسئولیت نگهداری دربار پادشاهان در دست دارد، جلوی میهمانی‌هایی که نیازمندان در آن‌ها شرکت می‌کنند را نگیرد، پس افراد بی‌پول و بی‌چیز از این وضعیت سواستفاده می‌کنند و همه چیز را غارت می‌کنند.
خار اگر پاسبان نخل نباشد
بر زبر نخلی کس‌نبیند خرما
هوش مصنوعی: اگر خارها از نخل محافظت نکنند، هیچ‌کس در بالای نخل خرما نخواهد دید.
زشت به هرجا رود در است به خواری
گر همه باشد ز نسل شاه بخارا
هوش مصنوعی: هر جا که فرد زشتی برود، با خود آبرو و اعتبارش را از دست می‌دهد، حتی اگر از نسل یک شاه بزرگ و با جلال باشد.
خود نشنیدی مگرکه مایهٔ عشرت
طلعت زیبا بود نه خلعت دیبا
هوش مصنوعی: آیا نشنیدی که شادی و خوشبختی به خاطر زیبایی چهره است، نه به خاطر لباس‌های گران‌قیمت و ظاهری؟
گفتمش احسنت ای نگار سخنگوی
وه‌که شکیبم ربودی از لب‌گویا
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای زیبای دلنشین، تو که با سخنانت جانم را تسخیر کردی و صبر و شکیبایی‌ام را از بین بردی.
پیشترک آی تا لب تو ببوسم
کز لب لعل توگشت حل معما
هوش مصنوعی: بیایید نزدیک‌تر شویم تا لب‌های تو را ببوسم، زیرا لب‌های دل‌انگیز تو رمز و رازها را حل کرده است.
همچو یکی شیر خشمگین بخروشید
لرزه فتادش ز فرط خشم بر اعضا
هوش مصنوعی: مانند یک شیر خشمگین، به شدت صدای بلندی از خود درآورد و بر اثر خشمی که داشت، لرزشی در بدنش ایجاد شد.
گفت‌که ای مفلس این چه بی‌ادبی بود
خیز و وداعم‌کن و صداع میفزا
هوش مصنوعی: گفت: ای بیچاره، چه رفتاری است این؟ برخیز و با من رفاقت کن و غم و دردت را فراموش کن.
گر تو بدین مایه دانش از بشرستی
نفرین بادت به جان ز آدم و حوا
هوش مصنوعی: اگر تو به این اندازه از علم و دانش برتری، لعنت بر تو باد به خاطر اینکه از آدم و حوا هستی.
کاش‌که سیلی زمین تمام بشوید
کز تو ملوث شده است تودهٔ غبرا
هوش مصنوعی: ای کاش که طوفان‌ها و بلایای طبیعی به پایان برسند، زیرا خاک و زمین به خاطر تو آغشته به آلودگی و مشکلات شده‌اند.
این‌قدر ای بی‌ادب هنوز ندانی
کز لب من‌کوتهست دست تمنا
هوش مصنوعی: اینقدر بی‌ادب هستی که هنوز نمی‌دانی که از لب‌های من به تو چیزی نمی‌رسد و نمی‌توانی چیزی از من بخواهی.
هیچ شنیدی به عمر خودکه‌گدایی
تار طمع افکند به‌گردن جوزا
هوش مصنوعی: آیا تا به حال شنیده‌ای که کسی به شدت به خواسته‌های خود وابسته باشد و آن را بر گردن دیگران بیندازد؟
کس لب لعل مرا نیارد بوسید
جزکه ثناگوی شهریار توانا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز تو که توانای شهر هستی، جرأت نمی‌کند لب‌های زیبا و قرمز من را بوسه بزند.
جستم و از وجد آستین بفشاندم
یک دو معلق زدم چو مردم شیدا
هوش مصنوعی: با شوق و هیجان، به قدری سرخوش شدم که آستینم را رها کردم و چند بار خودم را به حالتی معلق درآوردم، مانند کسی که به شدت به شور و حال افتاده است.
گفتمش الحمد پس توزان منستی
دم مزن ای خوب چهر از نعم ولا
هوش مصنوعی: به او گفتم شکر خدا را پس تو از من هستی، پس لب به سخن مگشای ای زیبا روی، از نعم و بهشت و خوشی‌ها.
مهتر قاآنی آن منم‌که ز دانش
در همه‌گیتی‌کسم نبیند همتا
هوش مصنوعی: من بزرگترین و برترین کسی هستم که در دنیا از نظر دانش همتایی برای خود نمی‌بینم.
مادح خاص خدایگان ملوکم
مدحت او خوانده صبح و شام به هرجا
هوش مصنوعی: مداح خاص خدای بزرگ من، همیشه صبح و شب به هر جا از او یاد کرده و ستایش می‌کند.
نرمک‌‌نرمک لبان‌گشوده به خنده
وز لبکانش چکید شهد مهنا
هوش مصنوعی: به آرامی لبانش را باز کرد و با لبخندی دلنشین، عسل شیرینی از آنها چکید.
خندان خندان دوید و پیش من آمد
دوخت دو لب بر لبم‌که بوسه بزن‌ها
هوش مصنوعی: او خوشحال و خندان به سمت من دوید و وقتی به من رسید، لب‌هایش را به لب‌هایم چسباند و گفت: بوسه بزن.
الحق شرم آمدم بدین لب منکر
بوسه زدن بر لبی چو لالهٔ حمرا
هوش مصنوعی: راستش از اینکه بر لب انکارکننده‌ای بوسه بزنم که مانند لاله‌ی سرخ است، شرم دارم.
کاین لب همچون ز لوی من نه سزا بود
بر لبکی سرخ تر ز خون مصفا
هوش مصنوعی: این لب ما به اندازه‌ای زیبا و دلرباست که در مقایسه با آن، هیچ لب سرخی حتی به خلوص خون نمی‌تواند خود را نشان دهد.
گفتمش ای ترک داده‌گیرد و صد بوس
کز لب لعل تو قانعم به تماشا
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای دختر زیبا، من چنان مجذوب زیبایی لب‌های زیبایت هستم که اگر هزاران بار هم آنها را ببوسم، تنها به تماشای تو راضی‌ام.
روی ترش‌کرد وگفت‌کبر فروهل
کز تو تولا نکو بود نه تبرا
هوش مصنوعی: او با چهره‌ای ناراضی گفت: «غرور را کنار بگذار، زیرا پرهیز از تو، شایسته‌تر است تا اینکه بر تو ناز کنم.»
شاعر و آنگاه رد بوسهٔ شیرین
کودک و آنگاه ترک جوز منقا
هوش مصنوعی: شاعر به زیبایی و لطافت بوسهٔ شیرین یک کودک اشاره می‌کند و سپس به جدایی از یک مرغ جوز منقا که ممکن است نمادی از چیزی شیرین یا دل‌نشین باشد، می‌پردازد. این تصویر به حس نوستالژی و دل‌تنگی اشاره دارد.
مادح شاهی ترا رسدکه بروبد
خاک رهت را به زلف تافته حورا
هوش مصنوعی: ستایشگری برای تو می‌آید که برای خاک پای تو، گیسوانش را دراز کرده باشد.
بوسه بزن مرمرا ز لطف وگرنه
نزد بتان سرشکسته‌گردم و رسوا
هوش مصنوعی: لطفاً به من محبت کن و مرا ببوس؛ وگرنه در برابر زیبایی‌ها ناامید و شرمنده می‌شوم.
در همه عضوم مخیری پی بوسه
از سرم اینک بگیر بوسه بزن تا
هوش مصنوعی: در تمام وجودم، احساس تو را دارم، اکنون بگذار با لبی به بوسه‌ای شروع کنم، بوسه‌ای که نشان‌دهنده‌ی عشق و محبت است.
روی و لبم هردو نیک درخور بوسند
این من و اینک تو یا ببوس لبم یا
هوش مصنوعی: عزیزم، هم رویت زیباست و هم لبت، هر دو ارزش بوسیدن دارند. حالا یا من را ببوس یا بگذار لبم را ببوسی.
گفتمش ای ترک ترک این سخنان‌گوی
بس‌کا ازین غمز و رمز و عشوه و ایما
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای دلربا، دیگر از این حرف‌ها نزن که از این رازها و عشوه‌های تو خسته شده‌ام.
با تو خیانت‌کنم هلا بچه زهره
با تو جسارت‌کنم الا بچه یارا
هوش مصنوعی: من با تو خیانت نمی‌کنم، ای دختر زهره. نمی‌توانم بر تو بی‌احترامی کنم، ای یاری.
خصلت دزدان و خوی راهزنانست
چشم طمع دوختن به جانب‌کالا
هوش مصنوعی: دزدان به خاطر طمع به دارایی دیگران، همیشه در انتظار فرصت هستند تا به آنها حمله کنند.
گفت اگرکام من نبخشی امشب
نزد ملک از تو شکوه رانم فردا
هوش مصنوعی: اگر tonight به خواسته‌ام توجه نکنی، فردا از تو نزد ملک شکایت می‌کنم.
گفتم رو روکه‌کار اگر به شه افتد
شاه مرا برگزیند از همه دنیا
هوش مصنوعی: گفتم اگر روزی کار به شاه برسد، او مرا از بین تمام مردم انتخاب خواهد کرد.
شه نخرد شعر دلکش تو به مویی
چون‌کند از روی لطف شعر من اصغا
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر زیبایی شعر تو آنقدر به آن اهمیت نمی‌دهد که هرچند کمی هم به شعر من توجه کند.
گفت مزن لاف و عشوه‌کم‌کن از یراک
مایهٔ شعر تو از منست سراپا
هوش مصنوعی: نکن خود را مبالغه‌گو و از خود راضی، زیرا زیبایی شعر تو به خاطر من است، نه به خاطر زرق و برق تو.
گر نکشد سرخ‌گل نقاب ز چهره
بلبل مسکین چگونه برکشد آوا
هوش مصنوعی: اگر گل سرخ پوشش خود را از چهره‌اش بردارد، بلبل بی‌چاره چگونه می‌تواند آواز بخواند؟
شادی خسرو بود ز طلعت شیرین
نالهٔ وامق بود ز الفت عذرا
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر چهره زیبا و دلنشینش شادمان بود، و ناله و اندوه وامق از عشق و محبت عذرا ناشی می‌شد.
چهرهٔ یوسف به خواب دیدکه در مصر
ترک وصال عزیزگفت زلیخا
هوش مصنوعی: در خواب چهرهٔ زیبای یوسف را دید که در مصر، دلتنگی و دوری از معشوقه‌اش را به زلیخا می‌گوید.
گفتمش ای ترک در لبان توگویی
رحل اقامت فکنده است مسیحا
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای دختر ترک، گویی در لب‌های تو مسیح، که شفا می‌دهد، سکونت کرده و زندگی می‌کند.
خنده‌کنان‌گفت‌کاین تعلل تاکی
خیز و بگو مدحی از شهنشه دارا
هوش مصنوعی: با خنده گفت که این تعلل و تاخیر تا کی ادامه دارد؟ برخیز و مدحی از پادشاه دارا بگو.
غرهٔ او را به چشم‌کردم و در مدح
غره صفت خواندم این قصیدهٔ غرا
هوش مصنوعی: به زیبایی و درخشش او چشم دوختم و در ستایش این زیبایی، این شعر فاخر را سرودم.
تا ز زوالست لایزال مبرا
ملک ملک باد از زوال معرا
هوش مصنوعی: تا زمانی که از فنا و زوال دور است، ملک و سلطنت پایدار خواهد بود و از هر نوع زوالی برکنار است.
راد محمد شه آنکه آتش قهرش
می بگدازد چو موم صخرهٔ صمّا
هوش مصنوعی: محمد (ص) امام و پیشوای هدایت است، کسی که خشم او همچون آتش، محکم‌ترین و سخت‌ترین سنگ‌ها را ذوب می‌کند.
دولت او را نه اولست و نه آخر
شوکت او را نه مقطعست و نه مبدا
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت او نه از ابتدا آغاز شده و نه به انتها خواهد رسید، عظمت و بزرگی او نیز نه نقطه شروعی دارد و نه نقطه پایانی.
شعله‌کشد خنجرش اگر به زمستان
خلق به سرداب‌ها روند زگرما
هوش مصنوعی: اگر خنجرش در زمستان شعله بکشد، مردم به خاطر گرما به سرداب‌ها می‌روند.
کلک‌گهر سلک او چه معجزه دارد
کز شبه آرد پدید لؤلؤ لالا
هوش مصنوعی: قلم و هنر او چه شگفتی‌ای دارد که از یک چیز بی‌ارزش، مرواریدی درخشان و زیبا به وجود می‌آورد.
نی غلطم نبود این عجب‌که نماید
در شب تاریک جلوه نجم ثریا
هوش مصنوعی: این عجب نیست که نی نیازی به تصنعی ندارم، چرا که در دل شب تاریک، ستاره‌های پرنور مانند ثریا خود را نشان می‌دهند.
حفظ تو پوشد ز آب سقف بر آتش
حزم تو بندد ز باد جسر به دریا
هوش مصنوعی: حضور تو در زندگی‌ام مانند سایه‌ای است که به من آرامش می‌دهد و از سختی‌ها محافظت می‌کند. قدرت تو مانند سازه‌ای محکم است که می‌تواند در برابر طوفان‌ها ایستادگی کند و از من در برابر هر گونه خطر حفظ کند.
خلق تو خیری‌ دماند از تف آتش
جود تو الماس سازد ازکف دریا
هوش مصنوعی: آفرینش تو از رحمت و فضل تو بهره‌مند است، همان‌طور که حرارت آتش می‌تواند طلا را به الماس تبدیل کند، دست‌های تو نیز می‌توانند از ژرفای دریا چیزهای ارزشمندی بسازند.
حزم تو یارد مدینه ساخت به جیحون
عزم تو تاند سفینه تاخت به صحرا
هوش مصنوعی: عزم تو به قدری قوی و استوار است که می‌تواند یک شهر بزرگ مانند مدینه را بسازد و رویکرد تو به اندازه‌ای موثر است که می‌تواند کشتی‌ها را در مسیر خود به سوی صحرا به حرکت درآورد.
عون تو سازد ز موم جوشن داود
رای تو آرد ز دودگنبد خضرا
هوش مصنوعی: کمک تو مانند زره‌ای از موم خواهد بود و نظر تو همانند دود از گنبد سبز به سوی ما خواهد آمد.
چون ز عدوی تو نام هست و نشان نیست
شاید اگر خوانمش نبیرهٔ عنقا
هوش مصنوعی: از آنجا که از دشمن تو نام و نشانی نیست، می‌توانم انتظار داشته باشم که وقتی آن را بخوانم، فرزند عنقا باشد.
عفو تو ناخوانده است وصف سیاست
قهر تو نشنیده است نام مدارا
هوش مصنوعی: بخشش تو به گونه‌ای است که هنوز هیچ‌کس از آن سخن نگفته است و طبیعت رفتار قهرآمیز تو بر کسی روشن نیست. نام مهر و ملاطفت نیز در میانه این ماجرا گم شده است.
شاها در این قصیده ژرف نگه‌کن
نظم تو آیین ببین و شیوهٔ شیوا
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در این شعر عمیق خود طرز و روش زیبا و دلنشین سخن گفتن را ملاحظه کن.
هزل من از جد دیگران بود اولی
خاصه چو افتد قبول شاه معلا
هوش مصنوعی: حرف بی‌اهمیت من در نظر دیگران جدی گرفته نمی‌شود، اما وقتی که مورد توجه شاه معلا قرار گیرد، اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند.
شعر نشایدش خواندن از در معنی
هرچه به صورت مردفست و مقفا
هوش مصنوعی: شعر حقیقی زمانی ارزش دارد که به معنای عمیق و واقعی آگاه باشد، نه فقط به خاطر زیبایی و قافیه‌اش.
مرثیه دانش نه شعر آنکه چو خوانند
پیچ و خم افتد ز رنج و غصه در امعا
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی از ادبیات اشاره دارد که به جای زیبایی و لذت، به بیان درد و رنج ناشی از مشکلات و غصه‌ها می‌پردازد. وقتی چنین متنی خوانده می‌شود، احساسات عمیق و پیچیده‌ای از ناراحتی و سختی‌ها در درون انسان‌ها به وجود می‌آید و آن‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
چهر حسودت ز سیم اشک مفضض
اشک عدویت ز زر چهره مطلا
هوش مصنوعی: چهره حسود تو همچون سیمی است که از آن اشک می‌ریزد، در حالی که دشمنی تو مانند طلایی است که چهره‌ای درخشان دارد.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"تصنیف قدیمی "تند تند""
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم آرام جان)

حاشیه ها

1389/03/28 03:05
Shaya

شکن دوم در بیت 5 مصرع اول اضافی است
---
پاسخ: با توجه به وزن شعر اینطور فکر نمی‌کنم باشد. در صورتی که شکن دوم حذف شود شعر را می‌توانید روان بخوانید؟ خَم خَمُ چین چین، شِکَن شِکَن؛ سرِ زلفش ...

1393/11/16 15:02
علی زاهد پور

با سلام
واقعاً دست شما درد نکند که زحمت کشیده اید و این همه دیوان شعر را در سایت گرد آورده اید؛ به ویژه آنکه واقعاً هم کم غلط است.
د پنج بیت مانده به آخر این قصیده، آمده است: «نظم تو آیین ببین ...» که به نظر می رسد صحیح آن چنین است: «نظم نوآیین ببین ...».
با تشکر

1395/06/04 14:09
امیر آجرلو

سلام
در بیت دوم به جای کلمه توس، باید توسن بیاید که هم وزن صحیح باشد و هم معنا می دهد.
در بیت بیست و دوم هم کلمه "نخلی" باید به "نخل" تبدیل شود تا وزن صحیح گردد.
درباره کلمه چین چین هم که اشاره شده بود، این عبارت فی نفسه وزن را دچار اشکال می کند. امابه نظر می رسد منظور شاعر هم همین عبارت بوده و باید تند خوانده شود. اگر بخواهیم وزن رعایت شود باید عبارتی مانند " چن چن " جایگزین شود که البته معنا ندارد.

1395/10/13 18:01
حسین آزاد

استاد شجریان
تصنیفی که شیدا بر آن ساخته را
در چند کنسرت از جمله آرام جان خواندند
با سپاس

1399/12/13 11:03
الهه رزاق زاده

در بیت نهم لطیمه به معنی مشک(با ضم م) است.