گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در مدح حضرت رضا علیه‌السلام

به‌گردون تیره ابری بامدادان برشد از دریا
جواهر خیز وگوهرریز وگوهربیز وگوهرزا
چو چشم اهرمن خیره چو روی زنگیان تیره
شده‌گفتی همه چیره به مغزش علت سودا
شبه‌گون چون شب غاسق‌گرفته چون دل عاشق
به اشک دیدهٔ وامق به رنگ طرهٔ عذرا
تنش با قیر آلوده دلش از شیر آموده
برون پر سرمهٔ سوده درون پر لؤلؤ لالا
به دل‌گلشن به تن زندان‌گهی‌گریان‌گهی خندان
چو در بزم طرب رندان ز شور نشوهٔ صهبا
چو دودی بر هوا رفته چو دیوی مست و آشفته
زده بس در ناسفته ز مستی خیره بر خارا
و یا در تیره چه بیژن نهفته چهرهٔ روشن
و یا روشن‌گهر بهمن شده درکام اژدرها
لب غنچه رخ لاله برون آورده تبخاله
ز بس باران از آن ژاله به طرف‌گلشن و صحرا
ز فیض او دمیده‌گل شمیده طرهٔ سنبل
کشیده از طرب بلبل به شاخ سرخ‌گل آوا
عذارگل خراشیده خط ریحان تراشیده
ز بس الماس پاشیده به باغ از ژالهٔ بیضا
ازو اطراف خارستان شده یکسر بهارستان
وزو رشک نگارستان زمین از لالهٔ حمرا
فکنده بر سمن سایه دمن را داده سرمایه
چمن زو غرق پیرایه چو رنگین شاهدی رعنا
ز بیمش مرغ جان پرد ز سهمش زهره‌ها درد
چو او چون اژدها غرد و یا چون ددکشد آوا
خروشد هردم ازگردون‌که پوشد برتن هامون
ز سنبل‌کسوت اکسون ز لاله خلعت دیبا
فشاند بر چمن ژاله دماند از دمن لاله
چنان از دل‌کشد ناله‌که سعد از فرقت اسما
کنون از فیض او بستان نماید ازگل و ریحان
به رنگ چهرهٔ غلمان به بوی طرهٔ حورا
چمن از سرو و سیسنبر همال خلخ وکشمر
دمن از لاله و عبهر طراز و تبت و یغما
ز بس‌گلهای‌گوناگون چمن چون صحف انگلیون
توگویی فرش سقلاطون صباگسترده در مرعی
ز بس خوبان فرخ رخ‌گلستان غیرت خلخ
همه‌چون نوش در پاسخ همه‌چون سیم‌در سیما
ز بس لاله ز بس نسرین دمن رنگین چمن مشکین‌
ز بوی آن ز رنگ این هوا دلکش زمین زیبا
گل از باد وزان لرزان وزان مشک ختن ارزان
بلی نبود شگفت ارزان‌کساد عنبر سارا
ز فر لاله و سوسن ز نور نور و نسترون
دمن چون وادی ایمن چمن چون سینهٔ سینا
چه درهامون چه دربستان‌صف‌اندرصف‌گل‌وریحان
ز یک سو لالهٔ نعمان ز یک سو نرگس شهلا
توگویی اهل یک‌کشور برهنه پا برهنه سر
چمان در خشکسال اندر به هامون بهر استسقا
چمن از فر فروردین چنان نازان به دشت چین
که طوس از فر شاه دین برین نه‌گنبد خضرا
هژبر بیشهٔ امکان نهنگ لجهٔ ایمان
ولی ایزد منان علی عالی اعلا
امام ثامن ضامن حریمش چون حرم آمن
زمین از حزم او ساکن سپهر از عزم او پویا
نهال باغ علیین بهار مرغزار دین
نسیم روضهٔ یاسین شمیم دوحهٔ طاها
سحاب عدل را ژاله ریاض شرع را لاله
خرد بر چهر او واله روان از مهر او شیدا
رخش مهری فروزنده لبش یاقوتی ارزنده
ازآن جان خرد زنده ازین نطق سخن‌گویا
ز جودش قطره‌یی قلزم ز رایش پرتوی انجم
جنابش قبلهٔ مردم رواقش‌کعبهٔ دلها
بهشت از خلق او بویی محیط از جود او جویی
به جنب حشمتش گویی گرایان گنبد مینا
ستاره‌گوی میدانش هلال عید چوگانش
ز نعل سم یکرانش غباری تودهٔ غبرا
قمر رنگی ز رخسارش شکر طعمی زگفتارش
بشر را مهر دیدارش نهان چون روح در اعضا
زمین آثاری از حزمش فلک معشاری از عزمش
اجل در پهنهٔ رزمش ندارد دم زدن یارا
خرد طفل دبستانش قمر شمع شبستانش
به مهر چهر رخشانش ملک حیران‌تر از حربا
نظام عالم اکبر قوام شرع پیغمبر
فروغ دیدهٔ حیدر سرور سینهٔ زهرا
ابد از هستیش آنی فلک در مجلسش خوانی
به خوان همتش فانی فروزان بیضهٔ بیضا
وجودش باقضا توأم ز جودش ماسوا خرم
حدوثش با قدم همدم حیاتش با ابد همتا
قضا تیریست در شستش فنا تیغیست در دستش
چو ماهی بستهٔ شستش همه دنیا و مافیها
زمین‌گوییست در مشتش فلک مهری در انگشتش
دوتا چون آسمان پشتش به پیش ایزد یکتا
به‌سائل بحر وکان بخشد خطاگفتم جهان بخشد
گرفتم‌کاو نهان بخشد ز بسیاری شود پیدا
ملک مست جمال او فلک محوکمال او
ز دریای نوال او حبابی لجهٔ خضرا
زمان را عدل او زیور جهان را ذات او مفخر
زمان را او زمان‌پرور جهان را او جهان پیرا
ز قدرش عرش مقداری ز صنعش خاک آثاری
به باغ شوکتش خاری ریاض جنت‌المأوی
امل را جود او مربع اجل را قهر او مصنع
فلک را قدر او مرجع ملک را صدر او ملجا
رضای او رضای حق قضای او قضای حق
دلش از ماسوای حق‌گزیده عزلت عنقا
کواکب خشت ایوانش فلک اجری خورخوانش
به زیر خط فرمانش چه جابلقا چه جابلسا
رخش پیرایهٔ هستی دلش سرمایهٔ هستی
وجودش دایهٔ هستی چه در مقطع چه در مبدا
ملک را روی دل سویش فلک را قبه ابرویش
به‌گردکعبهٔ کویش طواف مسجدالاقصی
جهان را او بود آمر چه در باطن چه در ظاهر
به امر او شود صادر ز دیوان قضا طغرا
کند از یک شکرخنده هزاران مرده را زنده
چنان‌کز چهر رخشنده جهان پیر را برنا
ردای قدس پوشیده به حزم نفس‌کوشیده
به بزم انس نوشیده می وحدت ز جام لا
می از مینای لاخورده سبق از ماسوا برده
وزان پس سر برآورده ز جیب جامهٔ الا
زدو‌ده زنگ امکانی شده در نور حق فانی
چو مه در مهر نورانی چو آب دجله در دریا
زدف در دشت لاخرگه‌که لامعبود الا الله
زکاخ نفی جسته ره به خلوتگاه استثنا
شده از بس به یاد حق به بحر نفی مستغرق
چنان با حق شده ملحق‌که استثنا به مستثنا
روان راز پرورده سراید راز در پرده
بلی‌گیرد خرد خرده به نااهل ار بری‌کالا
رموز علم ادریسی بود ذوقی نه تدریسی
چه داند ذوق ابلیسی رموز علم الاسما
زهی یزدان ثناخوانت دوگیتی خوان احسانت
خهی فتراک فرمانت جهان را عروه‌الوثقی
ستاره میخ خرگاهت زحل هندوی درگاهت
ز بیم خشم جانکاهت فلک را رنج استرخا
به سر از لطف حق تاجت طریق شرع منهاجت
بساط قرب معراجت فسبحان الذی اسری
مهین نوباوهٔ آدم بهین پیرایهٔ عالم
چو خیرالمرسلین محرم به خلوتگاه او ادنی
تویی غالب تویی ماهر تویی باطن تویی ظاهر
تویی ناهی تویی آمر تویی داور تویی دارا
مسالک را تویی رهبر ممالک را تویی زیور
محامد را تویی مظهر معارف را تویی منشا
تو در معمورهٔ امکان خداوندی پس از یزدان
چودر رگ‌خون چودر تن‌جان روان حکم‌تو در اشیا
تویی بر نفع و ضر قادر تویی بر خیر و شر قاهر
تویی بر دیو و دد آمر تویی بر نیک و بد دانا
تو جسم شرع را جانی تو در عقل راکانی
توگنج‌کان یزدانی تو دانی سر ما اوحی
تو دانایی حقایق را تو بینایی دقایق را
تو رویانی شقایق را ز ناف صخرهٔ صمّا
ترا از ماه تا ماهی ز حق پروانهٔ شاهی
گر افزایی وگرکاهی نباشد ازکست پروا
زمان را از تو افزایش زمین را از تو آسایش
روان را از تو آرامش خرد را از تو استغنا
به‌کلک قدرت داور تو بودی آفرین‌گستر
نزاده چارگان مادر نبوده هفتگان آبا
ز درعت حلقه‌یی‌گردون ز تیغت شعله‌یی‌کانون
ز قهرت لطمه‌یی جیحون ز ملکت خطوه‌یی بیدا
اگر لطف تو ای داور نگردد خلق را رهبر
ز آه خلق در محشر قیامتها شود بر پا
زهی ای نخل باغ دین‌کت اندر دیدهٔ حق‌بین
نماید خوشهٔ پروین‌کم از یک خوشهٔ خرما
در اوصاف تو قاآنی دهد داد سخندانی
کند امروز دهقانی‌که تا حاصل برد فردا
سخن تخمست و او دهقان ثنا مزرع امل باران
فشاند دانه در میزان‌که چیند خوشه در جوزا
تعالی‌الله‌گرش خوانی معاذالله‌گرش رانی
به هر حالت‌که می‌دانی تویی مهتر تویی مولا
گرش خوانی زهی با ذل ورش رانی خهی عادل
گرش خوانی شود خوشدل ورش رانی شود رسوا
گرش خوانی عفاک‌الله ورش رانی حماک‌الله
بهر صورت جزاک‌الله‌کما تبغی‌کما ترضی
گرش خوانی ثناگوید ورش رانی دعاگوید
نترسد برملاگوید ستم زیباکرم زیبا
الا تا در مه نیسان دمد ازگل‌گل و ریحان
بروید سنبل از بستان برآید لاله از خارا
چو لاله زایرت خرم چوگل با خرمی توأم
چو ریحان سبز و مشکی دم چو سنبل بوستان پیرا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به‌گردون تیره ابری بامدادان برشد از دریا
جواهر خیز وگوهرریز وگوهربیز وگوهرزا
هوش مصنوعی: در صبح زود، بر روی آسمان تاریک، از دریا جواهرات و گوهرهایی زیبا و درخشان رو به بالا به سوی آسمان می‌آیند.
چو چشم اهرمن خیره چو روی زنگیان تیره
شده‌گفتی همه چیره به مغزش علت سودا
هوش مصنوعی: چشم‌های شیطانی مانند چهره تاریک زنگیان، خیره و مدهوش شده‌اند و گویی همه چیز در مغز آن‌ها تحت تأثیر دلیل جنون و آشفتگی قرار دارد.
شبه‌گون چون شب غاسق‌گرفته چون دل عاشق
به اشک دیدهٔ وامق به رنگ طرهٔ عذرا
هوش مصنوعی: چهره‌ام مانند شب تاریک است و در دل عاشق، حسرت و اشک وجود دارد. رنگ چشمانم به زیبایی موهای دختری جوان می‌زند.
تنش با قیر آلوده دلش از شیر آموده
برون پر سرمهٔ سوده درون پر لؤلؤ لالا
هوش مصنوعی: دل او با قیر آلوده و غمگین است، اما در دلش جواهراتی درخشان و باارزش وجود دارد که نشان‌دهندهٔ زیبایی و ارزش درونی اوست. در واقع، ظاهرش غمناک و تاریک است، ولی در باطنش چیزهای قیمتی و زیبا وجود دارد.
به دل‌گلشن به تن زندان‌گهی‌گریان‌گهی خندان
چو در بزم طرب رندان ز شور نشوهٔ صهبا
هوش مصنوعی: در دل باغ، کسی که گاهی در حال گریه و گاهی در حال خنده است، همان‌طور که در جشن شادی جمعی از شراب سرمست شده‌اند، خود را نشان می‌دهد.
چو دودی بر هوا رفته چو دیوی مست و آشفته
زده بس در ناسفته ز مستی خیره بر خارا
هوش مصنوعی: مثل دودی که در آسمان پراکنده شده و در حالتی سرمست و آشفته است، به طوری که بی‌هدف و حیران به اطراف نگاه می‌کند.
و یا در تیره چه بیژن نهفته چهرهٔ روشن
و یا روشن‌گهر بهمن شده درکام اژدرها
هوش مصنوعی: در میان تاریکی، بیژن با چهره‌ای روشن پنهان شده و یا فرزند باهوش بهمن، در دندان‌های اژدها گیر افتاده است.
لب غنچه رخ لاله برون آورده تبخاله
ز بس باران از آن ژاله به طرف‌گلشن و صحرا
هوش مصنوعی: لب غنچه به شکل رخ لاله‌ای زیبا باز شده و به خاطر بارش باران زیاد، حالت شادابی و طراوت به خود گرفته است. حالا این غنچه در مسیر گلستان و دشت قرار دارد.
ز فیض او دمیده‌گل شمیده طرهٔ سنبل
کشیده از طرب بلبل به شاخ سرخ‌گل آوا
هوش مصنوعی: از نعمت و بخشش او، گل‌ها شکوفا شده‌اند و موهای سنبل به زیبایی دراز شده است. بلبل از خوشحالی نغمه‌سرایی کرده و به شاخه‌های گل سرخ آواز می‌خواند.
عذارگل خراشیده خط ریحان تراشیده
ز بس الماس پاشیده به باغ از ژالهٔ بیضا
هوش مصنوعی: نرمی و زیبایی چهره‌ات مانند گل است که به خاطر زیبایی‌اش آسیب دیده و خطی مانند ریحان دارد. این زیبایی از نعمت‌های گرانبهایی است که در باغ به دلیل بارش شبنم به وجود آمده است.
ازو اطراف خارستان شده یکسر بهارستان
وزو رشک نگارستان زمین از لالهٔ حمرا
هوش مصنوعی: تمام اطراف خارزار بهشت‌گونه شده و زمین به خاطر لاله‌های قرمز، حسادت به زیبایی معشوقه را دارد.
فکنده بر سمن سایه دمن را داده سرمایه
چمن زو غرق پیرایه چو رنگین شاهدی رعنا
هوش مصنوعی: بر روی درخت سمن، سایه ی درخت دمن را افکنده و زیبایی چمن را به او بخشیده است. مانند شاهدی زیبا و رنگین که در دل طبیعت خود را نمایان کرده است.
ز بیمش مرغ جان پرد ز سهمش زهره‌ها درد
چو او چون اژدها غرد و یا چون ددکشد آوا
هوش مصنوعی: از ترس او، جان انسان مثل پرنده‌ای دور می‌شود و از تأثیر او، دل‌ها به درد می‌آید. او مانند اژدهایی خشمگین است و یا مانند حیوانات وحشی، باعث ایجاد سر و صدا می‌شود.
خروشد هردم ازگردون‌که پوشد برتن هامون
ز سنبل‌کسوت اکسون ز لاله خلعت دیبا
هوش مصنوعی: هر لحظه از آسمان صداهایی می‌آید که بر تن دشت، عطر و زیبایی گل‌ها را می‌پاشد و مانند پوششی با شکوه، زیبایی زمین را می‌افزاید.
فشاند بر چمن ژاله دماند از دمن لاله
چنان از دل‌کشد ناله‌که سعد از فرقت اسما
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تصویری از طبیعت اشاره می‌کند که در آن شبنم روی چمن می‌درخشد و لاله‌ها از دل درد می‌کشند. این احساسات عاطفی و فقدان به نوعی با کلمات سعد پیوند می‌خورد که گویی از جدایی از اسما ناله می‌زند. این توصیف، حس ناامیدی و غم را به زیبایی منتقل می‌کند.
کنون از فیض او بستان نماید ازگل و ریحان
به رنگ چهرهٔ غلمان به بوی طرهٔ حورا
هوش مصنوعی: اکنون از برکت او، از گل و گیاه بهره‌برداری می‌کند، به رنگ چهرهٔ جوانان زیبا و با بویی که شبیه موی پریان است.
چمن از سرو و سیسنبر همال خلخ وکشمر
دمن از لاله و عبهر طراز و تبت و یغما
هوش مصنوعی: چمن پر از درختان سرو و سنبل است و به زیبایی خلخال و کشمر می‌درخشد. در این گلستان، لاله و عبهر به شکوفایی خود ادامه می‌دهند و مانند تبت و یغما بر زیبایی‌ها می‌افزایند.
ز بس‌گلهای‌گوناگون چمن چون صحف انگلیون
توگویی فرش سقلاطون صباگسترده در مرعی
هوش مصنوعی: به خاطر تنوع و زیبایی گل‌های مختلف در چمن، گویی فرشی از رنگ‌های زیبا و جذاب در دشت پهن شده است.
ز بس خوبان فرخ رخ‌گلستان غیرت خلخ
همه‌چون نوش در پاسخ همه‌چون سیم‌در سیما
هوش مصنوعی: از بس که زیبایی‌ها در باغ گلستان هستند، غیرت و شجاعت مانند نوشی در برابر همه چیز، و زیبا رویی همچون نقره در چهره‌ها نمایان است.
ز بس لاله ز بس نسرین دمن رنگین چمن مشکین‌
ز بوی آن ز رنگ این هوا دلکش زمین زیبا
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی گل‌های لاله و نسرین، چمن از رنگ و بوی آن‌ها زیبا و دل‌انگیز شده است و این هوا و زمین هم به خاطر این عطر و رنگ جذاب‌تر شده‌اند.
گل از باد وزان لرزان وزان مشک ختن ارزان
بلی نبود شگفت ارزان‌کساد عنبر سارا
هوش مصنوعی: گل در باد می‌لرزد و بوی خوش مشک ختن به مشام می‌رسد. اگرچه این زیبایی‌ها به راحتی به دست می‌آیند، اما نباید از این موضوع شگفت‌زده شد، زیرا در دنیای ما بسیاری از چیزهای زیبا مانند عنبر نیز به وفور وجود دارند.
ز فر لاله و سوسن ز نور نور و نسترون
دمن چون وادی ایمن چمن چون سینهٔ سینا
هوش مصنوعی: از زیبایی گل لاله و سوسن و روشنایی نور و نسترن، باغی مانند وادی ایمن و چمنی شبیه به سینه کوه سینا بوجود آمده است.
چه درهامون چه دربستان‌صف‌اندرصف‌گل‌وریحان
ز یک سو لالهٔ نعمان ز یک سو نرگس شهلا
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف زیبایی‌های طبیعت را مشاهده می‌کنیم. در هر طرف، گل‌ها و گیاهان مختلفی روییده‌اند. در یک سمت، لاله‌ای از نوع نعمان و در سمت دیگر، نرگسی با رنگی دلنشین دیده می‌شود. این تصویر احساس شادی و زیبایی را در فضای دل‌انگیز به وجود می‌آورد.
توگویی اهل یک‌کشور برهنه پا برهنه سر
چمان در خشکسال اندر به هامون بهر استسقا
هوش مصنوعی: انگار که مردمان یک سرزمین با پاها و سرهای برهنه در دل یک خشکسالی به دنبال آب در دشت‌های خشک و بی‌آب و علف هستند.
چمن از فر فروردین چنان نازان به دشت چین
که طوس از فر شاه دین برین نه‌گنبد خضرا
هوش مصنوعی: در چمن، زیبایی و تازگی فروردین به گونه‌ای است که دشت چین را تحت تأثیر قرار داده است، همانطور که طوس از زیبایی و شکوه شاه دین در این دشت سبز بهره‌مند می‌شود.
هژبر بیشهٔ امکان نهنگ لجهٔ ایمان
ولی ایزد منان علی عالی اعلا
هوش مصنوعی: عالی‌ترین مقام و منزلت علی، مانند نهنگ بزرگی در دریاهای ایمان است که در میان امکانات و قابلیت‌ها می‌درخشد.
امام ثامن ضامن حریمش چون حرم آمن
زمین از حزم او ساکن سپهر از عزم او پویا
هوش مصنوعی: امام هشتم، حافظ و نگهبان حریم خود است، مانند حرم امنی که زمین را آرامش می‌بخشد. آسمان نیز به خاطر اراده و تصمیم او در حرکت و پویایی است.
نهال باغ علیین بهار مرغزار دین
نسیم روضهٔ یاسین شمیم دوحهٔ طاها
هوش مصنوعی: نهال باغ علیین نماد زیبایی و شکوفایی در بهار است، جایی که گنجینه‌های دینی و معنوی نمایان می‌شود. نسیم خوش این رویداد، روح را شاداب می‌کند، مانند عطر دل‌انگیز گل‌ها که در دل باغی سرسبز وزیدن می‌گیرد و یادآور پیام‌های الهی است.
سحاب عدل را ژاله ریاض شرع را لاله
خرد بر چهر او واله روان از مهر او شیدا
هوش مصنوعی: ابر عدل، مانند شبنم بر باغستان شرع می‌بارد و گل‌های خرد آن را زینت می‌بخشد. چهره‌اش به واسطه مهربانی‌اش، دل‌ها را شاداب و سرمست کرده است.
رخش مهری فروزنده لبش یاقوتی ارزنده
ازآن جان خرد زنده ازین نطق سخن‌گویا
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند ماه درخشان و لب‌هایش مانند یاقوت قیمتی است و روحی پرشور در او وجود دارد که سخنانش را به زیبا‌ترین شکل بیان می‌کند.
ز جودش قطره‌یی قلزم ز رایش پرتوی انجم
جنابش قبلهٔ مردم رواقش‌کعبهٔ دلها
هوش مصنوعی: از بخشندگی او یک قطره مانند دریا و از روشنایی‌اش پرتو ستاره‌هاست. او به عنوان قبله و سمت‌وسوی مردم، مانند کعبه‌ای برای دل‌هاست.
بهشت از خلق او بویی محیط از جود او جویی
به جنب حشمتش گویی گرایان گنبد مینا
هوش مصنوعی: بهشت از وجود او عطر و بویی دارد و هر جا که جود و بخشش او باشد، مانند جوی آبی به جریان در می‌آید. وقتی به عظمت و شکوه او نگاه می‌کنیم، گویی همه چیز به سمت گنبد آسمان می‌رهید.
ستاره‌گوی میدانش هلال عید چوگانش
ز نعل سم یکرانش غباری تودهٔ غبرا
هوش مصنوعی: در میدان، ستاره‌یی که به پیشانی بازی می‌درخشد، هلال عید را به یاد می‌آورد و غباری از سم اسب‌های یکران بر زمین نشسته است.
قمر رنگی ز رخسارش شکر طعمی زگفتارش
بشر را مهر دیدارش نهان چون روح در اعضا
هوش مصنوعی: ماه، زیبایی و لطافتی دارد که شبیه شیرینی است و گفتارش برای انسان دلپذیر و خوشایند است. عشق به او در دل پنهان است، درست مانند روح که در اعضای جسم وجود دارد.
زمین آثاری از حزمش فلک معشاری از عزمش
اجل در پهنهٔ رزمش ندارد دم زدن یارا
هوش مصنوعی: زمین نشانه‌هایی از احتیاط و دقت خود دارد، آسمان نیز با اراده و تصمیمش به معیشت می‌پردازد. اما اجل و مرگ، در میدان جنگ، جرات نفس کشیدن ندارد.
خرد طفل دبستانش قمر شمع شبستانش
به مهر چهر رخشانش ملک حیران‌تر از حربا
هوش مصنوعی: هوش و فهم کودک دبستانی‌اش همچون ماه درخشانی است که در شب روشنایی می‌بخشد. زیبایی چهره‌اش باعث حیرت و شگفتی بیشتر از یک معجزه است.
نظام عالم اکبر قوام شرع پیغمبر
فروغ دیدهٔ حیدر سرور سینهٔ زهرا
هوش مصنوعی: نظام بزرگ دنیا بر اساس قوانین دین پیامبر است و نور چشمان علی، آرامش دل فاطمه را فراهم می‌کند.
ابد از هستیش آنی فلک در مجلسش خوانی
به خوان همتش فانی فروزان بیضهٔ بیضا
هوش مصنوعی: همیشه از وجود او، زمانه به سر خواهد آمد. در محفلش، اقبال و رادمردی به یکدیگر پیوسته‌اند و درخششش همچون نوری در دل دایره‌ای بی‌پایان است.
وجودش باقضا توأم ز جودش ماسوا خرم
حدوثش با قدم همدم حیاتش با ابد همتا
هوش مصنوعی: وجود او با قضا و سرنوشت در آمیخته و برکت بخش است. وجودش شادی بخش و آغازگر خوبی‌هاست. زندگی‌اش همیشگی و همراه با جاودانگی است و به نوعی همپای ابدیت قرار دارد.
قضا تیریست در شستش فنا تیغیست در دستش
چو ماهی بستهٔ شستش همه دنیا و مافیها
هوش مصنوعی: سرنوشت مانند تیری در دستان خداست و زندگی همچون تیغی در دست او قرار دارد. تمام دنیا و موجودات آن مانند ماهی‌ای هستند که در شست او گرفته شده‌اند.
زمین‌گوییست در مشتش فلک مهری در انگشتش
دوتا چون آسمان پشتش به پیش ایزد یکتا
هوش مصنوعی: زمین مانند گوی کوچکی است که در دست آسمان قرار دارد، و فلک (آسمان) مانند انگشتی است که ستاره مهر در آن جای دارد. آسمان، دوتا مانند خود را در پس‌زمینه‌اش دارد و در برابر ایزد یکتا قرار می‌گیرد.
به‌سائل بحر وکان بخشد خطاگفتم جهان بخشد
گرفتم‌کاو نهان بخشد ز بسیاری شود پیدا
هوش مصنوعی: به درخواست‌ها و نیازهای دیگران توجه کن و اگر به کسی کمک کردی، ممکن است نتوانی به خوبی آن را انجام دهی. اما اگر بخواهی چیزی را از جهان بگیری، می‌توانی به چیزهای پنهان در آن دسترسی پیدا کنی و این به دلایل مختلف - مانند تلاش و توجه به جزئیات - ممکن است برایت روشن شود.
ملک مست جمال او فلک محوکمال او
ز دریای نوال او حبابی لجهٔ خضرا
هوش مصنوعی: پادشاهی تحت تأثیر زیبایی او قرار گرفته و آسمان هم تحت تأثیر کمال اوست. از دریای بخشش او، همچون حبابی در عمق آب‌های سبز ظاهر می‌شود.
زمان را عدل او زیور جهان را ذات او مفخر
زمان را او زمان‌پرور جهان را او جهان پیرا
هوش مصنوعی: زمان به زیبایی عدالت او زینت یافته و ذات او باعث افتخار جهان است. او خالق زمان است و جهان را نیز او آفریده است. جهان به دست او آراسته می‌شود.
ز قدرش عرش مقداری ز صنعش خاک آثاری
به باغ شوکتش خاری ریاض جنت‌المأوی
هوش مصنوعی: از مقام والایش همانند عرش است و از آثارش، نشانه‌هایی همچون خاک وجود دارد. در باغ بزرگش هم گلی وجود ندارد و جز خار، چیزی در این بهشت آرامش به چشم نمی‌خورد.
امل را جود او مربع اجل را قهر او مصنع
فلک را قدر او مرجع ملک را صدر او ملجا
هوش مصنوعی: بخشندگی او، حالتی است که با آن می‌توان آغوش را برای زندگی گشود. خشم او، باعث می‌شود که سرنوشت رقم بخورد. قدرت او، همچون قالبی است که جهان را می‌سازد. جایگاه او، مرکز فرمانروایی است و پناهگاه امنی برای تمام مخلوقات.
رضای او رضای حق قضای او قضای حق
دلش از ماسوای حق‌گزیده عزلت عنقا
هوش مصنوعی: خشنودی او همان خشنودی الهی است و تقدیر او نیز تقدیر الهی. دل او از هر چیز غیر از حق انتخاب کرده و به دوری و تنهایی شبیه پرنده‌ای افسانه‌ای روی آورده است.
کواکب خشت ایوانش فلک اجری خورخوانش
به زیر خط فرمانش چه جابلقا چه جابلسا
هوش مصنوعی: ستاره‌ها مانند آجرهای ایوانش در آسمان، سفره‌اش زیر چتر فرمان اوست. چه بلقیس و چه جابلقا، همگی تحت تاثیر قدرت او قرار دارند.
رخش پیرایهٔ هستی دلش سرمایهٔ هستی
وجودش دایهٔ هستی چه در مقطع چه در مبدا
هوش مصنوعی: زیبایی ظاهری، سرمایه اصلی وجود انسان است و روح او همچون مادیانی است که برای زندگی‌اش ضروری است، چه از آغاز تولد و چه در پایان آن.
ملک را روی دل سویش فلک را قبه ابرویش
به‌گردکعبهٔ کویش طواف مسجدالاقصی
هوش مصنوعی: دل را به سوی او می‌کشاند، چون آسمان را به قبه ابرویش، دور کعبه‌اش می‌چرخاند و مانند طواف در مسجدالاقصی.
جهان را او بود آمر چه در باطن چه در ظاهر
به امر او شود صادر ز دیوان قضا طغرا
هوش مصنوعی: جهان در دست اوست و اوست که فرمان می‌دهد، چه در درون و چه در بیرون. همه چیز به فرمان او از لوح تقدیر به واقعیت تبدیل می‌شود.
کند از یک شکرخنده هزاران مرده را زنده
چنان‌کز چهر رخشنده جهان پیر را برنا
هوش مصنوعی: با یک لبخند شیرین، می‌تواند هزاران انسان را زنده کند، همانطور که با چهره درخشانش، دنیا را جوان و شاداب می‌سازد.
ردای قدس پوشیده به حزم نفس‌کوشیده
به بزم انس نوشیده می وحدت ز جام لا
هوش مصنوعی: ردای قدس به معنای پوشش و ظرافت معنوی و روحانی است که فردی بر تن دارد. او با احتیاط و دوراندیشی به زندگی می‌نگرد و در جمع دوستان و نزدیکانش به شادی و انس پرداخته است. در این مسیر، او از جام وحدت که نمادی از اتحاد و همبستگی است، نوشیده و طعمی از زندگی معنوی و روحانی را چشیده است.
می از مینای لاخورده سبق از ماسوا برده
وزان پس سر برآورده ز جیب جامهٔ الا
هوش مصنوعی: نوشیدنی‌ای از ظرف زیبا که هیچ گونه خراشی ندارد، از هر چیزی فراتر رفته و سپس خود را از درون لباس خاصی نمایان کرده است.
زدو‌ده زنگ امکانی شده در نور حق فانی
چو مه در مهر نورانی چو آب دجله در دریا
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زوال وجود و فانی شدن در حقیقت نورانی است. مانند خاموشی و از بین رفتن ماه در تابش نور خورشید، و همچنین مانند آب دجله که در دریا محو می‌شود. به طور کلی، با بیان این مثال‌ها به انتقال از حالت فردی و محدود به وحدت و همگونی با حقیقتی بزرگتر اشاره شده است.
زدف در دشت لاخرگه‌که لامعبود الا الله
زکاخ نفی جسته ره به خلوتگاه استثنا
هوش مصنوعی: در ظلمات دشت، مانند جایی که فقط خداوند وجود دارد، از تاریکی رهایی یافته و به مکانی آرام و خاص رسیده‌ایم.
شده از بس به یاد حق به بحر نفی مستغرق
چنان با حق شده ملحق‌که استثنا به مستثنا
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر یاد خدا آن‌قدر در حال نفی و دوری از خود غرق شده است که به‌طور کامل با او یکی شده و هیچ تفاوتی میان آن‌ها نمی‌بیند، به گونه‌ای که هیچ استثنایی بر این اتحاد وجود ندارد.
روان راز پرورده سراید راز در پرده
بلی‌گیرد خرد خرده به نااهل ار بری‌کالا
هوش مصنوعی: آدمی که سعی در پرورش روح و فکر خود دارد، می‌تواند رازهایی را در دل خود نگه‌دارد. اگر عقل و اندیشه‌اش به دیگران، به‌ویژه نااهلان، عرضه شود، احتمالاً دچار سوء‌استفاده و مشکل خواهد شد.
رموز علم ادریسی بود ذوقی نه تدریسی
چه داند ذوق ابلیسی رموز علم الاسما
هوش مصنوعی: علم ادریسی به شعور و الهام مرتبط است و فقط از طریق آموزش به دست نمی‌آید. چون شیطان هم از اسرار علم نام‌ها چیزی نمی‌داند، بنابراین آنچه بر پایه ذوق و احساس است، ارزش بیشتری دارد.
زهی یزدان ثناخوانت دوگیتی خوان احسانت
خهی فتراک فرمانت جهان را عروه‌الوثقی
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، ستایش تو را به خاطر نعمت‌هایت که بر دو جهان نازل کردی، پس چه نیکو است که فرمان تو، جهانیان را به یکدیگر متصل و پایدار می‌سازد.
ستاره میخ خرگاهت زحل هندوی درگاهت
ز بیم خشم جانکاهت فلک را رنج استرخا
هوش مصنوعی: ستاره‌ای که در خرگاه تو می‌درخشد، زحل است و درگاه تو به خاطر ترس از خشم کشتن‌کننده‌ات، آسمان را به زحمت می‌اندازد.
به سر از لطف حق تاجت طریق شرع منهاجت
بساط قرب معراجت فسبحان الذی اسری
هوش مصنوعی: از الطاف الهی، بر سرت تاجی می‌درخشد و راه‌ات به سوی دین الهی مشخص است. قربت و نزدیکی تو، مانند معراج است. پاک و منزه است آن خدایی که تو را به آسمان‌ها برد.
مهین نوباوهٔ آدم بهین پیرایهٔ عالم
چو خیرالمرسلین محرم به خلوتگاه او ادنی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقام و جایگاه ویژه‌ای اشاره دارد. در آن، به جوانی از نسل آدم اشاره می‌شود که زیبایی و ویژگی‌های خاصی دارد. او مانند بهترین فرستاده‌های الهی، در نزدیکی خداوند و در خلوتگاه او قرار دارد. به عبارت دیگر، این جوان برای خداوند و در ارتباط نزدیک با او، از مقام بالایی برخوردار است.
تویی غالب تویی ماهر تویی باطن تویی ظاهر
تویی ناهی تویی آمر تویی داور تویی دارا
هوش مصنوعی: تو هستی برنده، تو ماهری، تو باطن و ظاهر هستی، تو نهی کننده و فرمانده‌ای، تو قاضی و دارا هستی.
مسالک را تویی رهبر ممالک را تویی زیور
محامد را تویی مظهر معارف را تویی منشا
هوش مصنوعی: تو راهنما و هدایت‌گر مسیرها هستی، تو زینت بخش کشورها و زیور مدح‌ها و ستایش‌ها هستی، تو نمایانگر دانش و معرفت هستی و منبع و سرچشمه این معارف نیز تو هستی.
تو در معمورهٔ امکان خداوندی پس از یزدان
چودر رگ‌خون چودر تن‌جان روان حکم‌تو در اشیا
هوش مصنوعی: تو در دنیای امکان آفرینش خداوندی زندگی می‌کنی. پس از خدا، اگر در رگ و خون و جان تو نفوذ کند، فرمان تو در تمام موجودات حاکم است.
تویی بر نفع و ضر قادر تویی بر خیر و شر قاهر
تویی بر دیو و دد آمر تویی بر نیک و بد دانا
هوش مصنوعی: تو بر همه نیک و بدها تسلط داری و بر همه خوبی‌ها و بدی‌ها قدرت داری. تو فرمانروای همه موجودات، حتی دیوان و جانوران هستی و در این دنیا به حقیقت، دانای مطلقی.
تو جسم شرع را جانی تو در عقل راکانی
توگنج‌کان یزدانی تو دانی سر ما اوحی
هوش مصنوعی: تو روح و جان قوانین شرع هستی و در عقل منزلت و مقام خاصی داری. تو گنجی از خداوند هستی و این را خودت می‌دانی.
تو دانایی حقایق را تو بینایی دقایق را
تو رویانی شقایق را ز ناف صخرهٔ صمّا
هوش مصنوعی: تو به حقایق آگاه هستی، توانایی دیدن جزئیات را داری و زیبایی‌های طبیعی را به نمایش می‌گذاری، مانند شکوفه‌ای که از دل صخره‌ای سخت می‌روید.
ترا از ماه تا ماهی ز حق پروانهٔ شاهی
گر افزایی وگرکاهی نباشد ازکست پروا
هوش مصنوعی: اگر تو از ماه تا ماهی، از مقام و محبوبیت خود کم یا زیاد کنی، نباید از کسی بترسی یا نگران باشی.
زمان را از تو افزایش زمین را از تو آسایش
روان را از تو آرامش خرد را از تو استغنا
هوش مصنوعی: زمان را به تو داده‌اند تا استفاده‌اش کنی، زمین را برایت آماده کرده‌اند تا در آرامش زندگی کنی، روح تو را به سکون و آرامش می‌خوانند و خرد تو را بی‌نیاز از دیگران می‌سازند.
به‌کلک قدرت داور تو بودی آفرین‌گستر
نزاده چارگان مادر نبوده هفتگان آبا
هوش مصنوعی: با تدبیر و توانایی تو، حاکمیت و قدرت به وجود آمده است و هیچ چیز بدون تو وجود ندارد. حتی مادر هفت نسل پیش هم نتوانسته است چیزی را به وجود آورد.
ز درعت حلقه‌یی‌گردون ز تیغت شعله‌یی‌کانون
ز قهرت لطمه‌یی جیحون ز ملکت خطوه‌یی بیدا
هوش مصنوعی: از درگاه تو همچون حلقه‌ای در آسمان، آتش شعله‌ور شده است. از خشم تو جوی خون به راه افتاده و از فرمانروایی تو گام‌های غول‌آسا و سهمگینی در زمین برداشته می‌شود.
اگر لطف تو ای داور نگردد خلق را رهبر
ز آه خلق در محشر قیامتها شود بر پا
هوش مصنوعی: اگر از محبت و لطف تو، ای قاضی و داور، مردم هدایت و راهنمایی نمی‌یابند، ناله و شیون آنها در روز قیامت باعث برپا شدن قیام‌ها و اعتراضات می‌شود.
زهی ای نخل باغ دین‌کت اندر دیدهٔ حق‌بین
نماید خوشهٔ پروین‌کم از یک خوشهٔ خرما
هوش مصنوعی: نخل باغ دین در نظر کسی که به حقیقت نگاه می‌کند، خوشه‌ای از ستاره‌های پروین را زیبا و دل‌نشین به نمایش می‌گذارد، همچنین یک خوشه خرما کمتر از آن نیست.
در اوصاف تو قاآنی دهد داد سخندانی
کند امروز دهقانی‌که تا حاصل برد فردا
هوش مصنوعی: این متن به توصیف ویژگی‌های کسی می‌پردازد که امروز با سخنرانی و اظهار نظر درباره صفات یک شخص یا موضوع خاص، همانند یک دهقان (کشاورز) به کار خود مشغول است. او در حال حاضر در تلاش است تا برای فردا محصول یا نتیجه‌ای به دست آورد. به عبارت دیگر، این فرد در حال جمع‌آوری و ارزیابی اطلاعات و نظرات است تا به نتیجه مطلوبی برسد.
سخن تخمست و او دهقان ثنا مزرع امل باران
فشاند دانه در میزان‌که چیند خوشه در جوزا
هوش مصنوعی: سخن همچون دانه‌ای است که کشت می‌شود، و آن کشاورز، دلسوز و مهربان، بر زمین امید، باران می‌ریزد تا دانه‌ها در ترازوی زندگی جوانه بزنند و خوشه‌های موفقیت را در زمان مناسب برداشت کنند.
تعالی‌الله‌گرش خوانی معاذالله‌گرش رانی
به هر حالت‌که می‌دانی تویی مهتر تویی مولا
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است و اگر او را بخوانی یا از خود دور کنی، در هر صورتی که باشی، تو بالاترین و بهترین هستی.
گرش خوانی زهی با ذل ورش رانی خهی عادل
گرش خوانی شود خوشدل ورش رانی شود رسوا
هوش مصنوعی: اگر او را بخوانی، چه خوب و معنادار است؛ اما اگر او را به زیر ذلت خود بکشی، او عادلانه عمل می‌کند. اگر او را بخوانی، خوشحال می‌شود و اگر او را به راندن درآوری، رسوا می‌شود.
گرش خوانی عفاک‌الله ورش رانی حماک‌الله
بهر صورت جزاک‌الله‌کما تبغی‌کما ترضی
هوش مصنوعی: اگر او را دعوت کنی، خدا محافظتت کند و اگر او را برانی، خدا تو را یاری کند. در هر حال، خداوند تو را جزا خواهد داد؛ همان‌طور که می‌خواهی و خشنود هستی.
گرش خوانی ثناگوید ورش رانی دعاگوید
نترسد برملاگوید ستم زیباکرم زیبا
هوش مصنوعی: اگر او را ستایش کنند، خوشحال می‌شود و اگر طردش کنند، دعا می‌کند. او از بیان حقیقت نمی‌ترسد و می‌گوید که ظلمی که بر او رفته، زیبایی خاصی دارد.
الا تا در مه نیسان دمد ازگل‌گل و ریحان
بروید سنبل از بستان برآید لاله از خارا
هوش مصنوعی: بیدار شو تا در بهار، گل‌های خوشبو و زیبا شکوفا شوند و سنبل از باغ بیرون بیاید و لاله‌ها از زمین رشد کنند.
چو لاله زایرت خرم چوگل با خرمی توأم
چو ریحان سبز و مشکی دم چو سنبل بوستان پیرا
هوش مصنوعی: مثل لاله، که در بهار می‌روید و شاداب است، من نیز با خرمی تو سرشار از نشاط و خوشبختی هستم. بوی خوش ریحان و سنبل در باغ، نشانه‌ای از زیبایی و طراوت وجود توست.

حاشیه ها

1389/04/04 16:07
مسعود

سلام در مصرع دوم بیت 29 به نظر اشتباهی رخ داده است:
خرد پر چهر او واله روان از مهر او شیدا
درستش:
خرد بر چهر او واله روان از مهر او شیدا
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/04/11 16:07
سید عمار موسوی

در مصرع اول بیت بیست و یکم صحیح این است:
گل از باد وزان لرزان وزان مشک ختن ارزان
ختن به ضم خاء و فتح تاء منطقه ای در آسیای دور است که آهوی ختن و نافه آن آهو که مشک نامیده می شود معروف است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/05/12 17:08
مسعود

سلام
مصرع دوم بیت32
به جنب حشمتش‌گویی‌گرایان‌گنبد مینا
درستش
به جنب حشمتش‌گویی‌گدایان‌گنبد مینا
---
پاسخ: با تشکر، با نسخهٔ چاپی مقابله کردیم، درستش همین است: «گرایان»، تغییری اعمال نشد.

1398/02/18 05:05
احمدرضا نقشینه

متن شما : زدف در دشت لا خرگه ... در حالتی که شاید اینگونه صحیح باشد : زده در دشت لا خرگه
باتشکر