قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۳ - در ستایش حاج میرزا آقاسی رحمهلله فرماید
از بوی بهار و فر فروردین
شد باغ بهشت و باد مشکآگین
بر لاله چو بگذری خوری سوگند
کز خلد برون چمیده حورالعین
بر سبزه چو بنگری دهی انصاف
کاورده نسیم بوی مشک از چین
از شاخ شکوفه باغ پنداری
دزدیده ز چرخ خوشه پروین
در سایهٔ بید بیدلان بینی
سر خوش ز خمار بادهٔ نوشین
بر نطع چمن به پادگان یابی
کز می چپ و راست رفته چون فرزین
چون چشمهٔ طبع من روان شد باز
آبیکه هسرده بود در تشرین
از ابر مگر ستاره میبارد
کز خاک ستاره میدمد چندین
ای غالیه موی ای بهشتی روی
ای فتنهٔ دانش ای بلای دین
ای مشک ترا ز ارغوان بستر
وی ماه ترا ز ضیمران بالین
یاقوت تو قوت خاطر مشتاق
مرجان تو جان عاشق غمگین
مشکین سر زلف عنبرافشانت
تسکین ملال خاطر مسکین
در طره نهفته چنگل شهباز
در مژهگرفته پنجهٔ شاهین
درهر نگه تو طعن صد خنجر
در هر مژهٔ تو زخم صد زوبین
زان روی شکفته گرد غم بنشان
چون ماه دو هفته پیش ما بنشین
دانی که روان ما نیاساید
بی بادهٔ تلخ و بوسهٔ شیرین
این قرعه به نام ما بر آور هان
این جرعه بهکام ما در آور هین
از خانه یکی به سوی صحرا رو
از غرفه یکی به سوی بستان بین
کز سنبل راغ گشته پر زیور
وز نسرین باغ گشته پر آیین
لختی بگشای طره بر سنبل
برخی بنمای چهره بر نسرین
تا برندمد به بوی زلفت آن
تا دم نزند ز رنگ رویت این
وان شاخ شکوفه را کمر بشکن
تا بر نزند بدان رخ سیمین
وان زلف بنفشه را ز بن برکن
مگذار ز زلفکانت دزدد چین
با چهر چو گل اگر چمی در باغ
نرمک نرمک حذرکن ازگلچین
ترسم که ز صورتت بچیند گل
وز رشک به چهر من درافتد چین
ای ترک به شکر آنکه بخت امروز
با ما چو مخالفان نورزد کین
از بوسه و باده فرض تر کاری
امروز شدست مرمرا تعیین
خواهم چو چنار پنجه بگشایم
تا دشمن خواجه را کنم نفرین
سالار زمانه حاجی آقاسی
کاورا ز می و زمان کند تحسین
آن خواجه که همت بلندش را
ادراک نکرده و هم کوتهبین
ابرار به اعتضاد مهر او
یابند همی مکان بعلیّین
فجار به انتقام قهر او
گیرند همی قرار در سجین
دوزخ ز نسیم لطف او فردوس
کوثر ز سموم خشم او غسلین
چنگال ز بیم او کند ضیغم
منقار ز سهم او برد شاهین
بر فرق فلک نهاده قدرش پای
بر رخش قضا فکنده حکمش زین
لفظی که نه در مدیح او باشد
بر سر کشدش قضا خط ترقین
از نکهت مشک خوی او سازد
هرسال بهار خاک را مشکین
از آینهٔ ضمیر او بندد
هر شام ستاره چرخ را آیین
میزان زمانه را ز حلم او
نزدیک بود که بگسلد شاهین
جودش به مثابهیی که کلک او
بینقطه نیاورد نوشتن سین
چونان که عدوی او همی از بخل
بی هر سه نقط همی نگارد شین
مدحش سبب نجات و غفرانست
چون در شب جمعه سورهٔ یاسین
ای دست تو کرده جود را مشهور
ای عدل تو داده ملک را تزیین
بامهر تو نار میکند ترطیب
با قهر تو آب میکند تسخین
هرمایهکه بود آفرینش را
در ذات تو گشته از ازل تضمین
هر نکته که بود حکمرانی را
بر قدر تو کرده آسمان تلقین
آن راکه ثنای حضرتت گوید
جبریل در آسمان کند تحسین
وانجا که دعای دولتت خوانند
روحالقدس از فلک کند آمین
چندان که تو عاشقی به بخشیدن
پرویز نبود مایل شیرین
نه جاه ترا یقین دهد تشخیص
نه جود ترا گمان کند تخمین
بحری که به خشم بنگری در وی
زو شعله برآر آذر برزین
در رحمت آبی از تواضع خاک
زیراکه مخمّری ز آب و طین
ای فخر زمانه بهر من گردون
هر لحظه عقوبتی کند تکوین
در طالع من نشان آزادی
معدوم بود چو باه در عنن
غلطان غلطان مرا برد ادبار
زان سان که جُعَل همی برد سرگین
در جرگهٔ شاعران چنان خوارم
کاندر خیل دلاوران گرگین
چونانکه خدایت از جهان بگزید
از جملهٔ مادحان مرا بگزین
وین بکر سخن که نوعروس تست
از رحمت خویشتن دهشکاببن
تا مهر چو آسیا همی گردد
بر گرد افق هبه ساحت تسعین
سکان بلاد بد سگالت را
هر مژه به چشم باد چون سکّین
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۲ - در مدحت عمدهٔ الخوانین العظام شمس الدین خان افغان میفرماید: آفتاب زمانه شمسالدینقصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۴ - در ستایش میرزا تقیخان امیرنظام گوید: امسال گویی از اثر باد فرودین
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از بوی بهار و فر فروردین
شد باغ بهشت و باد مشکآگین
هوش مصنوعی: باغ بهشت با عطر بهار و لطافت فروردین پر شده است و بادی خوشبو و دلپذیر به این فضا تکمیل میکند.
بر لاله چو بگذری خوری سوگند
کز خلد برون چمیده حورالعین
هوش مصنوعی: اگر از کنار لالهها بگذری، سوگند میخورم که حوریان بهشتی هم از بهشت بیرون آمدهاند.
بر سبزه چو بنگری دهی انصاف
کاورده نسیم بوی مشک از چین
هوش مصنوعی: اگر به سبزهها نگاه کنی و انصاف بدهی، متوجه میشوی که نسیم، بوی خوش مشک را از چین به همراه میآورد.
از شاخ شکوفه باغ پنداری
دزدیده ز چرخ خوشه پروین
هوش مصنوعی: از میان شکوفههای درختان باغ، گویی دزدی از آسمان ستارههای پروین را به سرقت برده است.
در سایهٔ بید بیدلان بینی
سر خوش ز خمار بادهٔ نوشین
هوش مصنوعی: در زیر درخت بید، افرادی را میبینی که خوشحال و سرخوش از خواب سنگین و مدهوشی بادهٔ شیرین هستند.
بر نطع چمن به پادگان یابی
کز می چپ و راست رفته چون فرزین
هوش مصنوعی: در باغی که گلها و چمنزارها سرسبزند، تو مانند یک سرباز با ادب و آمادگی حاضر خواهی شد، در حالی که در هر دو طرف تو، نوشیدنی خوشگوار فراهم است و به سوی تو میآید.
چون چشمهٔ طبع من روان شد باز
آبیکه هسرده بود در تشرین
هوش مصنوعی: وقتی که خلاقیتم دوباره به جریان افتاد، آبهایی که در فصل سرد پاییز راکد مانده بودند، دوباره به راه افتادند.
از ابر مگر ستاره میبارد
کز خاک ستاره میدمد چندین
هوش مصنوعی: آیا از ابر ستارهای میریزد که از خاک، ستارهها جوانه بزنند؟
ای غالیه موی ای بهشتی روی
ای فتنهٔ دانش ای بلای دین
هوش مصنوعی: ای تار مویی همچون غالیه، ای چهرهای زیبا و بهشتی، ای جاذبهٔ علم و معرفت، ای بلای جان و دین.
ای مشک ترا ز ارغوان بستر
وی ماه ترا ز ضیمران بالین
هوش مصنوعی: ای مشک، تو از گل ارغوان زمینهای و ای ماه، تو بر بالین من از زیبارویان هستی.
یاقوت تو قوت خاطر مشتاق
مرجان تو جان عاشق غمگین
هوش مصنوعی: یاقوت تو باعث قوت دل عاشق است و مرجان تو جان عاشق را خوشحال میکند، اگرچه او گاهی اوقات غمگین است.
مشکین سر زلف عنبرافشانت
تسکین ملال خاطر مسکین
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت زلفهای مشکیات، برای دلهای غمگین مانند تسکینی است که نگرانیها و ناراحتیهای آنها را کم میکند.
در طره نهفته چنگل شهباز
در مژهگرفته پنجهٔ شاهین
هوش مصنوعی: در موهای بافته و زیبا، چنگال پرندهای بزرگ و سلطانمانند پنهان است، در حالی که در مژههایش، قدرت و تسلطی شگرف نهفته است.
درهر نگه تو طعن صد خنجر
در هر مژهٔ تو زخم صد زوبین
هوش مصنوعی: هر بار که به تو نگاه میکنم، گویی صد خنجر به من طعنه میزنند و هر بار که چشمانت میدرخشد، زخمهایی مانند صد تیر به دل من میزنند.
زان روی شکفته گرد غم بنشان
چون ماه دو هفته پیش ما بنشین
هوش مصنوعی: از آن روی که شکفته است، غم را کنار بگذار و مانند ماهی که دو هفته پیش از ما دور شده، در کنار ما بنشین.
دانی که روان ما نیاساید
بی بادهٔ تلخ و بوسهٔ شیرین
هوش مصنوعی: میدانی که روح ما بدون نوشیدن شراب تلخ و دریافت بوسهای شیرین آرام نمیگیرد؟
این قرعه به نام ما بر آور هان
این جرعه بهکام ما در آور هین
هوش مصنوعی: این قرعه به نام ما افتاده است، پس این نوشیدنی را به کام ما بریز.
از خانه یکی به سوی صحرا رو
از غرفه یکی به سوی بستان بین
هوش مصنوعی: یک نفر از خانهاش به صحرا میرود و شخص دیگری از اتاقش به سمت باغ مینگرد.
کز سنبل راغ گشته پر زیور
وز نسرین باغ گشته پر آیین
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیتی که در سنبل (گلی خوشبو) وجود دارد، باغ پر از زینت و زیبایی شده و نسرین (گلی دیگر) نیز باعث شده که باغ به شکلی زیبا و شگفتانگیز دیده شود.
لختی بگشای طره بر سنبل
برخی بنمای چهره بر نسرین
هوش مصنوعی: مدتی موهای خود را باز کن تا زیباییات را به گل سنبل نشان دهی و چهرهات را بر گل نسرین نمایان سازی.
تا برندمد به بوی زلفت آن
تا دم نزند ز رنگ رویت این
هوش مصنوعی: بگذار بوی زلفت مرا به مکانهای دوردست ببرد، تا زمانی که رنگ چهرهات از یادم نرود.
وان شاخ شکوفه را کمر بشکن
تا بر نزند بدان رخ سیمین
هوش مصنوعی: شاخ شکوفه را بشکن تا شکوفهها بر چهرهی زیبا نبارند.
وان زلف بنفشه را ز بن برکن
مگذار ز زلفکانت دزدد چین
هوش مصنوعی: موهای بنفشهات را از ریشه ببر و نگذار چینهای زلفهایت را بدزدند.
با چهر چو گل اگر چمی در باغ
نرمک نرمک حذرکن ازگلچین
هوش مصنوعی: اگر با چهرهای زیبا مانند گل در باغ قدم میزنی، آرام و آهسته از چیدن گلها خودداری کن.
ترسم که ز صورتت بچیند گل
وز رشک به چهر من درافتد چین
هوش مصنوعی: نگرانم که زیبایی و ظرافت چهرهات مثل گلی باشد که بربند و باعث حسادت در چهره من شود و چین و چروکی بر آن بیفکند.
ای ترک به شکر آنکه بخت امروز
با ما چو مخالفان نورزد کین
هوش مصنوعی: ای ترک، خوشحال باش که امروز بخت به ما یاری کرده و مانند دشمنان با ما مخالفت نمیکند.
از بوسه و باده فرض تر کاری
امروز شدست مرمرا تعیین
هوش مصنوعی: امروز کار من فقط بوسه و نوشیدن است و هیچ چیز دیگری مشخص نیست.
خواهم چو چنار پنجه بگشایم
تا دشمن خواجه را کنم نفرین
هوش مصنوعی: میخواهم مانند درخت چنار، با قدرت و استقامت، بایستم و در برابر دشمنی که به آزار خواجه میپردازد، نفرینی نثارش کنم.
سالار زمانه حاجی آقاسی
کاورا ز می و زمان کند تحسین
هوش مصنوعی: سالار زمانه، حاجی آقاسی، در کنار شراب و زمان، تحسین و ستایش میکند.
آن خواجه که همت بلندش را
ادراک نکرده و هم کوتهبین
هوش مصنوعی: آن کسی که نتوانسته است بلندی همت و ارادهی قوی او را درک کند، انسانی با دید کوتاه و محدود است.
ابرار به اعتضاد مهر او
یابند همی مکان بعلیّین
هوش مصنوعی: نیکوکاران به واسطه محبت او، همواره در جایگاه والایی قرار میگیرند.
فجار به انتقام قهر او
گیرند همی قرار در سجین
هوش مصنوعی: در عصبانیت و خشم به دنبال گرفتن انتقام از او هستند و در این حال، آرامش خود را در عذاب و مشکلات میجویند.
دوزخ ز نسیم لطف او فردوس
کوثر ز سموم خشم او غسلین
هوش مصنوعی: جهنم تحت تأثیر نسیم محبت او به مانند بهشت است، و بهشت کوثر نیز در برابر خشم او مانند آبی گندیده میماند.
چنگال ز بیم او کند ضیغم
منقار ز سهم او برد شاهین
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از او، شیر چنگال خود را میکشید و عقاب به خاطر قسمت خود، منقارش را برمیداشت.
بر فرق فلک نهاده قدرش پای
بر رخش قضا فکنده حکمش زین
هوش مصنوعی: این بیت به قدرت و جایگاه والای کسی اشاره دارد که به عنوان یک شخصیت مهم و تاثیرگذار در زندگی و سرنوشت دیگران شناخته میشود. او مانند ستارهای در آسمان میدرخشد و سرنوشت خود و دیگران را تعیین میکند. قدرت و ارادهاش بر رویدادهای زندگی اثرگذار است و حاکمیت او بر امور به وضوح نمایان است.
لفظی که نه در مدیح او باشد
بر سر کشدش قضا خط ترقین
هوش مصنوعی: هر کلامی که در ستایش او نیست، به سرنوشت و تقدیر به بیراهه میرود و جدایی از حقیقت را به دنبال دارد.
از نکهت مشک خوی او سازد
هرسال بهار خاک را مشکین
هوش مصنوعی: هر سال در بهار، بوی خوش و دلانگیزی از عطر مشک او به هوا میافزاید و زمین را به رنگ خوشبو میآراید.
از آینهٔ ضمیر او بندد
هر شام ستاره چرخ را آیین
هوش مصنوعی: هر شب آینهٔ وجود او به گونهای میدرخشد که ستارههای آسمان را مجبور میکند به او اقتدا کنند و خود را به شکل او درآورند.
میزان زمانه را ز حلم او
نزدیک بود که بگسلد شاهین
هوش مصنوعی: در اثر صبر و حوصلهای که او به خرج میدهد، به نظر میرسد که اوضاع و شرایط زمانه به خطر افتاده و ممکن است به هم بریزد.
جودش به مثابهیی که کلک او
بینقطه نیاورد نوشتن سین
هوش مصنوعی: سخاوت او مانند قلمی است که هیچ نقطهای ندارد و نمیتواند حرف سین را بنویسد.
چونان که عدوی او همی از بخل
بی هر سه نقط همی نگارد شین
هوش مصنوعی: دشمن او به دلیل حسادت، حتی بدون هیچ نشانهای، به تلاش برای تخریب و کارشکنی در حق او میپردازد.
مدحش سبب نجات و غفرانست
چون در شب جمعه سورهٔ یاسین
هوش مصنوعی: ستایش او باعث رهایی و بخشش میشود، مانند خواندن سورهٔ یاسین در شب جمعه.
ای دست تو کرده جود را مشهور
ای عدل تو داده ملک را تزیین
هوش مصنوعی: ای دستان تو، بخشش را مشهور و معروف کردهاند، و انصاف تو، موجب زینت و زیبایی پادشاهی شده است.
بامهر تو نار میکند ترطیب
با قهر تو آب میکند تسخین
هوش مصنوعی: با محبت تو، نار (آتش) بر اثر تازگی میشود و با غضب تو، آب به سردی میگراید.
هرمایهکه بود آفرینش را
در ذات تو گشته از ازل تضمین
هوش مصنوعی: هرانچه که به عنوان ویژگی یا سرشت خلقت وجود دارد، از ابتدای آفرینش در وجود تو تضمین شده است.
هر نکته که بود حکمرانی را
بر قدر تو کرده آسمان تلقین
هوش مصنوعی: آسمان به اندازهی شایستگی و شخصیت تو، نکاتی را برای حکمرانی به تو آموخته است.
آن راکه ثنای حضرتت گوید
جبریل در آسمان کند تحسین
هوش مصنوعی: کسی که ستایش و مدح تو را میگوید، همان جبرئیل در آسمانهاست که تو را تحسین میکند.
وانجا که دعای دولتت خوانند
روحالقدس از فلک کند آمین
هوش مصنوعی: در جایی که برای برکت و خوشبختی تو دعا میکنند، روحالقدس از آسمان به این دعا جواب مثبت میدهد.
چندان که تو عاشقی به بخشیدن
پرویز نبود مایل شیرین
هوش مصنوعی: هرچقدر که تو عاشق هستی، پرویز هرگز تمایلی به بخشش شیرین نداشت.
نه جاه ترا یقین دهد تشخیص
نه جود ترا گمان کند تخمین
هوش مصنوعی: نه مقام و اعتبار تو به شناخت واقعی کمک میکند، نه بخشش و سخاوت تو باعث میشود که دیگران به درستی قضاوت کنند.
بحری که به خشم بنگری در وی
زو شعله برآر آذر برزین
هوش مصنوعی: اگر به دریا با خشم و غضب نگاه کنی، از آن شعلههایی مانند آتش بر میخیزد.
در رحمت آبی از تواضع خاک
زیراکه مخمّری ز آب و طین
هوش مصنوعی: در نعمت و لطفی که از فروتنی و خاکی بودن برمیخیزد، چونکه در نهایت انسان مانند مخمری است که از آب و گل ساخته شده است.
ای فخر زمانه بهر من گردون
هر لحظه عقوبتی کند تکوین
هوش مصنوعی: ای منشا افتخار در زمان، هر آنچه که در جهان میگذرد به خاطر من گناهی میکند و عذاب هایی برای من فراهم میآورد.
در طالع من نشان آزادی
معدوم بود چو باه در عنن
هوش مصنوعی: در سرنوشت من نشانهای از آزادی وجود نداشت، مانند اینکه در میان ابرها باران نباشد.
غلطان غلطان مرا برد ادبار
زان سان که جُعَل همی برد سرگین
هوش مصنوعی: چرخش روزگار مرا به سمت بدبختی و نابودی کشاند، به گونهای که مثل سوسک که سرگین را میبرد، من هم در این مسیر قرار گرفتم.
در جرگهٔ شاعران چنان خوارم
کاندر خیل دلاوران گرگین
هوش مصنوعی: در جمع شاعران به قدری بیارزش هستم که در میان دلیران مثل گرگی کمارزش میباشم.
چونانکه خدایت از جهان بگزید
از جملهٔ مادحان مرا بگزین
هوش مصنوعی: همانطور که خداوند تو را از میان مردم انتخاب کرده است، من را نیز از بین ستایندگان خود برگزین.
وین بکر سخن که نوعروس تست
از رحمت خویشتن دهشکاببن
هوش مصنوعی: ای سخن زیبا و تازه، همچون عروسی که درخشان است، از رحمت و بزرگواری خود به من عطا کن.
تا مهر چو آسیا همی گردد
بر گرد افق هبه ساحت تسعین
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید مانند آسیاب به دور افق میچرخد، فضای زندگی به ارمغان آورندهی برکت و خوشبختی است.
سکان بلاد بد سگالت را
هر مژه به چشم باد چون سکّین
هوش مصنوعی: هر مژهام مانند دسیسهی باد، در هدایت سرزمینهای خوب و بد تاثیری بزرگ دارد.