اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یازده ساله کودکی هست به کاخم اندرون
سست وفا وسخت دل خردقضیب و گردکون
هوش مصنوعی: در درون کاخ من، کودکی یازده ساله زندگی میکند که از وفا سست و دلش سخت است. او مانند تیری نازک و گویای دور از حال و هوای واقعی است.
چون به رخ افکنم گره کای پسر و بیا بده
هیچ نگویدم که چه هیچ نپرسدم که چون
هوش مصنوعی: زمانی که به چهرهات مینگرم، این گره و مشکل را میبینم، پسر. اگر بیایی و چیزی را به من بدهی، هیچکس نخواهد گفت که چه چیزی است و من هم از تو نخواهم پرسید که چگونه است.
کیرش خرد و مختصر کونش و ز پاچه تا کمر
آن یک چون خیار تر این یک کوه بیستون
هوش مصنوعی: ظاهرش کوچک و کم حجم به نظر میرسد، اما در واقع بسیار بزرگ و باارزش است؛ مانند چیزی که در ابتدا کوچک به نظر میرسد، اما در عمق و کیفیت خود، عظیم و با اهمیت است.
سر چو به خاک برنهد تن به هلاک در دهد
از چپ و راست برجهد همچو تکاور حرون
هوش مصنوعی: وقتی سر به خاک میگذارد، بدن به خطر میافتد و از هر طرف به حرکت درمیآید، مانند پرندهای که در تلاش است.
هرگه در سپوزمش ناف و شکم بدوزمش
شمعی بر فروزمش در غرفات اندرون
هوش مصنوعی: هر بار که او را در آغوش میکشم، گویی شکمش را به دقت میدوزم. شمعی را بالا میبرم و آن را در اتاقهای درونیاش روشن میکنم.
چونکه در او کنم فرو نالهٔ آخ آخ او
ساز شود ز چارسو چون بم و زیر ارغنون
هوش مصنوعی: زمانی که در او ناله از درد سر دهم، او به گونهای در میآید که از هر سو مانند صدای بم و زیر ساز ارغنون پخش میشود.
بود دو سال بیشتر تا که کشیدمش ببر
حمدان سودمش بدر هر شب بهر آزمون
هوش مصنوعی: دو سال بیشتر طول کشید تا اینکه او را به ببر حمدان بردم، و هر شب به خاطر آزمونش از او سود میبردم.
ساده بباید این چنین خرد ذکر ران سربء
تات ز خاطر حزین انده غم برد برون
هوش مصنوعی: باید که با سادگی و دلپذیری به یاد خداوند بیفتیم و غم و اندوه را از دل خود دور کنیم.
ساده سزد نزارکی کیرش چون خبارکی
نه چو یکی منارکی رفته به چرخ نیلگون
هوش مصنوعی: ساده است که نازنین من چون تب و تاب و شوقی دارد، نه مانند یکی که به بلندی منار رفته و در آسمان نیلگون است.
گنده و زفت و پرشبق از خر نر برد سبق
کونش چون یکی طبق کیرش چون یکی ستون
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف وضعیت یا ویژگیهایی از چیزی میپردازد که به نظر میرسد بزرگ و پرقدرت است. در اینجا، به نوعی به مقایسهی این ویژگیها با یک شئ دیگر پرداخته شده است، به طوری که حجم و قدرت را به تصویر میکشد. در نهایت، آنچه بیان شده نشاندهندهی عظمت و استحکام آن چیز است.
ساده گر این چنین بود زیر تو هیچ نغنود
همدم لوطیان شود در سرش اوفتد جنون
هوش مصنوعی: اگر زندگی به این سادگی بود، هیچگاه کسی نمیتوانست همدم لوطیان باشد و دیوانگی بر سرش میافتاد.
هردم با قلندران نوشد ساغر گران
تا دل عشقپروران دارد غرق موج خون
هوش مصنوعی: هر لحظه با مردان بیخیال و آزاد، جامی سنگین و پر از شراب نوشیده میشود تا دل عاشقان در عمق امواج عشق غرق شود و زندگی را با شدت احساس کنند.
ور به عتاب خیزیش تا به خطا ستیزیش
پنجهٔ تند و تیزیش افکندت بسرنگون
هوش مصنوعی: اگر به طرف تو با خشم و عصبانیت بیاید و با اشتباهاتش با تو به جدل بپردازد، پنجهٔ تند و تیزش تو را به زمین خواهد زد.
چون شمنت اگر صنم باید زی بتی بچم
کت نکند ز بار غم سینه فکار و دل زبون
هوش مصنوعی: اگر محبوبی مانند شمع داشته باشی، نباید از بار غم و اندوه، سینهات را به درد و زحمت بیندازی و دلت را دچار رنج کنی.
پند مرا به جان شنو دل بنه بر نهال نو
تن به بلا شود گرو در سر عشق یار دون
هوش مصنوعی: به نصیحت من گوش کن و دل را به یاد عشق معشوق بسپار، حتی اگر به مشکل و سختی دچار شوی، در عشق او تسلیم باش.
زن به ره بتی قدم تازه چو روضهٔ ارم
عربدهاش زیادکم آشتیش بسی فزون
هوش مصنوعی: زنی به سوی خودش میآید و زیبایش مانند گلهای بهشتی دلربایی میکند. شور و جلال او بسیار بیشتر از آنچه که به نظر میرسد، است.
بیش ز مه جمال او کم به شماره سال او
تا بهگه وصال او چیره تو باشی او جبون
هوش مصنوعی: زیبایی او بیشتر از آن است که شمار سالهای او بگوید. تا زمان وصال او، تو بر او غلبه پیدا خواهی کرد، در حالی که او ترسیده و ناتوان است.
بیرم و طمه و لگد خم کنیش چو دال قد
زان سپسش به جزر و مد راست کنی الف به نون
هوش مصنوعی: وقتی که خسته و بیطراوتی، با آرامش و انعطاف رفتار کن. سپس در موقعیتهای مختلف، با دقت و وظیفهشناسی کارهایت را انجام دهی و تلاش کنی که به هدفهایت برسی.
حاشیه ها
این مطلب را برای این نمیگویم که این شعر را حذف کنید. فقط به این نکته توجه میدهم که انحطاط اخلاقی یک جامعه به ظاهر مسلمان در دوره ی قاجار به حدی رسیده بود که شاعری شرح تجاوز مکررش به پسری یازده ساله را به عنوان مطایبه (شوخی) در دیوانش قرار میدهد.
کاری به این موضوع ندارم که این ماجرا واقعی است یا تخیلی، اما باید این لکه های ننگ در ادبیاتمان را به جای پاک کردن جلوی چشم قرار دهیم تا شاید بتوانیم عبرت بگیریم و بدانیم ادبیات میتواند چه نقش موثری در تغییر مثبت و منفی در اخلاق جامعه داشته باشد
کاش معلوم شود که آیا این اشعار واقعا برای شاعران بزرگ است؟یا هدفشان چه بوده از این کار؟
باور ناپذیر است...
بهتره که این قضایا رو صرفا به ادبیات نچسبونیم و مشکل رو از ادبیات و فلان شاعر بزرگ و کوچک ندونیم. شاعر آینهی اجتماعه. اغلب مواقع هرچیزی که برای مردم یا حاکم زمانه جذاب باشه میگه. وقتی قاآنی از بچهبازی شعر میگه یعنی این کار در اون زمانه جا افتاده بوده و قبل ازینکه قاآنی بخواد دربارهش شعر بگه بوده. در هر دورهای یک سنتی بوده که مردم اون زمانه به این نتیجه رسیده بودند که این درسته. چه بسا همجنسگرایی که امروز عادی و رایج شده صد سال دیگه مذموم بشه.