گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۰ - وله فی المدیحه

منجر چون تافت مهر ازکاخ‌گردون
گهر انگیخت این بحر صدف‌گون
ز شنگرف شفق زنگارگون چرخ
چو زنگاری لباسی غرقه در خون
کنار آسمان از سرخی او
چو روی لیلی و دامان مجنون
چنان از چرخ نیلی تافت خورشید
که چهر شاه از چتر همایون
شجاع‌السلطنه سطان غازی
که جیشش بر سپهر آرد شبیخون
شهی‌کز خون شیران بداندیش
به‌ کافر قلعه جاری ساخت جیحون
هنوز از موجهٔ دریای تیغش
روان در ماوراء‌النهر سیحون
هنوز از خون‌فشان شمشیر قهرش
گذارا از بر خوارزم آمون
ز بس از رأفتش دلهاگشاده
ز بس بر روزگارش امن مفتون
نباشد عقده جز اندر دل خاک
نباشد فتنه جز در چشم مفتون
سنانش مایهٔ صد رزم قارن
عطایش آفت صد گنج قارون
بود در پایه اسکندر ولیکن
سکندر را نبد فهم فلاطون
به عزم خاوران چون راند باره
زری با فال نیک و بخت میمون
نخستین در مزینان خرگه افراشت
چه خرگه قبه‌اش همراز گردن
تنی چند از سران ترکمانان
گرفتارش شدند از بخت وارون
چو سوی سبزوار انگیخت باره
فلک‌گفتش بزی سرسبز اکنون
که‌ گیهان بان زمام اختیارات
مفوَِّض‌کرد بر شهزاده ارغون
سیاوخشی‌ که روید در صف جنگ
ز تیغ ضیمران رنگش طبرخون
عیان از چهره‌اش چهر منوچهر
نهان در فره‌اش فر فریدون
دماوندی عیان ‌گردد بر البرز
چو بنشیند به پشت رخش‌ گلگون
سخاوت در عروق اوست مضمر
جلادت در نهاد اوست مضمون
بهرجا لطف او گلزری از گل
بهرجا قهر او دریایی از خون
اگر امرش بجنباند زمین را
چنین ساکن نماند ربع مسکون
چنان از با‌س او دلها مشوش
که جان حبلی از آواز شمعون
چنان با وی به رأفت چرخ مینا
که احمد با علی موسی به هارون
عطای دست او کرد آشکارا
بهر ویران که گنجی بود مدفون
سخای طبع او فرمود خرم
بهر کشور که جانی بود محزون
قرین لطف او سوزنده قهرش
چو گلزاری مزیّن جفت ‌کانون
ز صلب عامری میری امینش
که از انصاف او آفاق مامون
محمد صالح آن خانی ‌که قدرش
بود ز اندیشه و اندازه بیرون
اگر نازیدی از یک ناقه صالح
ورا صد ناقه هر یک جفت گردون
عطایش از عطای فضل افضل
سخایش از سخای معن افزون
به هامون گر ببارد ابر دستش
دو صد جیحون روان ‌گردد به هامون
مسلم بر وجودش هر چه نیکی
معاین بر ضمیرش هر چه مکنون
بنوش مهرش ار پیوند گیرد
دهد خاصیت تریاک افیون
کنون قاآنیا ختم سخن‌ کن
که در اسلوب شعر اینست قانون
الا تا در نیاید در دو گیتی
به هیچ اندیشه ذات پاک بیچون
سعادت در سعادت باد دایم
به ذات بیقرین شاه مقرون
صباح‌، خصم و روز نیکخواهش
چو روی اهرمان و روی اهرون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منجر چون تافت مهر ازکاخ‌گردون
گهر انگیخت این بحر صدف‌گون
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید مانند نگینی از آسمان تابید، مانند مرواریدی در دل دریا از آن درخشش زیبا به وجود آمد.
ز شنگرف شفق زنگارگون چرخ
چو زنگاری لباسی غرقه در خون
هوش مصنوعی: از رنگ سرخ شفق که به آسمان می‌تابد، مانند زنگاری است که بر روی لباس غرق در خون نشسته است.
کنار آسمان از سرخی او
چو روی لیلی و دامان مجنون
هوش مصنوعی: در کنار آسمان، رنگ سرخ او مانند چهره‌ی لیلی و لباس مجنون است.
چنان از چرخ نیلی تافت خورشید
که چهر شاه از چتر همایون
هوش مصنوعی: خورشید به‌گونه‌ای در آسمان می‌تابد که چهره‌ی شاه مانند چتر سلطنتی درخشان و روشن می‌شود.
شجاع‌السلطنه سطان غازی
که جیشش بر سپهر آرد شبیخون
هوش مصنوعی: شجاع‌السلطنه، پادشاه جنگجو که قدرتش همچون باران بر آسمان می‌بارد و دنیا را به آشوب می‌کشاند.
شهی‌کز خون شیران بداندیش
به‌ کافر قلعه جاری ساخت جیحون
هوش مصنوعی: شاهی که از خون شیران بداندیش به کافران، رود جیحون را به قلعه جاری ساخت.
هنوز از موجهٔ دریای تیغش
روان در ماوراء‌النهر سیحون
هوش مصنوعی: بیش از آنکه تاثیر و زیبایی تیغ‌هایش ما را تحت تأثیر قرار دهد، هنوز در سرزمین‌های دوردست، آب روانی جاری است.
هنوز از خون‌فشان شمشیر قهرش
گذارا از بر خوارزم آمون
هوش مصنوعی: هنوز اثرات خون‌ریزی و جنگ‌جویی او در خوارزم پایدار است.
ز بس از رأفتش دلهاگشاده
ز بس بر روزگارش امن مفتون
هوش مصنوعی: به خاطر مهربانی‌های او، دل‌ها گشاده شده و به خاطر روزگار امنی که او فراهم کرده، همه شیفته‌اش شده‌اند.
نباشد عقده جز اندر دل خاک
نباشد فتنه جز در چشم مفتون
هوش مصنوعی: هیچ کینه و حسد و عقده‌ای در دل خاک وجود ندارد و هیچ آشفتگی و فتنه‌ای جز در چشم کسی که عاشق و دلباخته است، پیدا نمی‌شود.
سنانش مایهٔ صد رزم قارن
عطایش آفت صد گنج قارون
هوش مصنوعی: نیزه‌اش به اندازه‌ای قدرت دارد که می‌تواند صد جنگ بزرگ را به پا کند و بخشش او به اندازه‌ای فراوان است که مانند آفتاب بر روی صد گنج قارون می‌تابد.
بود در پایه اسکندر ولیکن
سکندر را نبد فهم فلاطون
هوش مصنوعی: در زمان اسکندر، افرادی بودند که در پایه و اساس او وجود داشتند، اما خود اسکندر نتوانست به درک و فهم فلسفه‌ای مانند فلسفه‌ی افلاطون دست پیدا کند.
به عزم خاوران چون راند باره
زری با فال نیک و بخت میمون
هوش مصنوعی: به قصد سفر به سمت شرق، در حالی که خوشبختی و شگون در کنارم است، با اراده و عزم محکم به راه می‌افتم.
نخستین در مزینان خرگه افراشت
چه خرگه قبه‌اش همراز گردن
هوش مصنوعی: اولین بار در مزینان، خیمه‌ای برپا کردند که قبه‌اش با شکوه و زیبا، همانند گردن درختان سر به فلک کشیده است.
تنی چند از سران ترکمانان
گرفتارش شدند از بخت وارون
هوش مصنوعی: چند نفر از سران ترکمانان به دلیل بدشانسی در شرایط دشواری گرفتار شدند.
چو سوی سبزوار انگیخت باره
فلک‌گفتش بزی سرسبز اکنون
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان به سمت سبزوار حرکت کرد، باره اش را به او گفت که اکنون بزی سرسبز است.
که‌ گیهان بان زمام اختیارات
مفوَِّض‌کرد بر شهزاده ارغون
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که جهان یا دنیا، اختیار و امکانات را به یکی از پادشاهان یا حاکمان واگذار کرده است. در واقع، به نوعی بیانگر انتقال یا تفویض قدرت به یک فرد خاص است که در این مورد به شاهزاده‌ای به نام ارغون اشاره شده است.
سیاوخشی‌ که روید در صف جنگ
ز تیغ ضیمران رنگش طبرخون
هوش مصنوعی: در جنگ، سیاوش به شکلی شجاعانه و دلیرانه به میدان می‌آید و با تیغ دلاوران، رنگ و سرنوشتش دچار تغییر شده و همانند طبر خونین درگیری را به نمایش می‌گذارد.
عیان از چهره‌اش چهر منوچهر
نهان در فره‌اش فر فریدون
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند چهره منوچهر، و زیبایی‌اش به اندازه فر و شکوه فریدون نمایان است.
دماوندی عیان ‌گردد بر البرز
چو بنشیند به پشت رخش‌ گلگون
هوش مصنوعی: وقتی دماوند به‌وضوح بر رشته‌کوه البرز نمایان می‌شود که بر پشت اسبی خوش‌رنگ نشسته باشد.
سخاوت در عروق اوست مضمر
جلادت در نهاد اوست مضمون
هوش مصنوعی: سخاوت و بخشش در وجود او به صورت نهفته وجود دارد و شجاعت در ژرفای وجود او نهفته است.
بهرجا لطف او گلزری از گل
بهرجا قهر او دریایی از خون
هوش مصنوعی: هر جا که محبت او باشد، مانند گلی زیبا دلنواز است و هر جا که خشم او فرود آید، همانند دریایی از خون و رنج است.
اگر امرش بجنباند زمین را
چنین ساکن نماند ربع مسکون
هوش مصنوعی: اگر خدا بخواهد، زمین به حال خود باقی نمی‌ماند و تغییرات زیادی خواهد کرد.
چنان از با‌س او دلها مشوش
که جان حبلی از آواز شمعون
هوش مصنوعی: دل‌ها چنان آشفته و بی‌قرارند که مانند جان یک عاشق، به صدای دلنشین شمعون واکنش نشان می‌دهند.
چنان با وی به رأفت چرخ مینا
که احمد با علی موسی به هارون
هوش مصنوعی: با آن محبت و مهربانی که در رفتار چرخ مینا با اوست، مانند محبت احمد به علی و موسی به هارون است.
عطای دست او کرد آشکارا
بهر ویران که گنجی بود مدفون
هوش مصنوعی: دست او نعمت و برکتی را به طور واضح به ویرانه‌ای بخشیده که درون آن، گنجی پنهان بوده است.
سخای طبع او فرمود خرم
بهر کشور که جانی بود محزون
هوش مصنوعی: شخصیت بخشنده او باعث خوشحالی برای سرزمین شده است، چون جان‌هایی که غمگین بودند، شاداب شده‌اند.
قرین لطف او سوزنده قهرش
چو گلزاری مزیّن جفت ‌کانون
هوش مصنوعی: اگر در سایه ی مهربانی او باشی، هیچ‌گاه از خشم او آسیب نخواهی دید؛ مانند باغی زیبا که در کنار آتش نمی‌تواند آسیب ببیند.
ز صلب عامری میری امینش
که از انصاف او آفاق مامون
هوش مصنوعی: از نسل یک مرد شریف و بزرگ متولد شده‌ام که به خاطر انصاف و صداقت او، همگان در امنیت و آرامش هستند.
محمد صالح آن خانی ‌که قدرش
بود ز اندیشه و اندازه بیرون
هوش مصنوعی: محمد صالح، آن شخصیت برجسته‌ای است که مقام و اهمیتش فراتر از هر فکر و سنجشی قرار دارد.
اگر نازیدی از یک ناقه صالح
ورا صد ناقه هر یک جفت گردون
هوش مصنوعی: اگر از یک شتر با ویژگی‌های خوب و مطلوب اشاره کنی، می‌توانی با وجود آن، تعداد زیادی شتر دیگر را نیز به دست بیاوری که هر یک دارای ویژگی‌های خاصی هستند.
عطایش از عطای فضل افضل
سخایش از سخای معن افزون
هوش مصنوعی: نیکی او از بخشش و مروت دیگران بیشتر است و سخاوت او از generosity معنوی بزرگ‌تر است.
به هامون گر ببارد ابر دستش
دو صد جیحون روان ‌گردد به هامون
هوش مصنوعی: اگر بارانی از ابر بر هامون ببارد، این سرزمین به مانند دو صد جیحون پرآب خواهد شد.
مسلم بر وجودش هر چه نیکی
معاین بر ضمیرش هر چه مکنون
هوش مصنوعی: وجود او پر از نیکی‌هاست و در دلش هر چه خوب است نهفته است.
بنوش مهرش ار پیوند گیرد
دهد خاصیت تریاک افیون
هوش مصنوعی: اگر از محبت او بهره‌برداری کنی، خاصیتی شبیه به مواد مخدر پیدا می‌کند و می‌تواند تأثیر عمیقی بر روح و روانت بگذارد.
کنون قاآنیا ختم سخن‌ کن
که در اسلوب شعر اینست قانون
هوش مصنوعی: الان ای قاآنی، صحبت را تمام کن، زیرا این‌گونه در شعر چنین قانونی وجود دارد.
الا تا در نیاید در دو گیتی
به هیچ اندیشه ذات پاک بیچون
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه تصور نکن که در این دو جهان، اندیشه‌ای به ذات پاک و بی‌نظیر وجود نخواهد داشت.
سعادت در سعادت باد دایم
به ذات بیقرین شاه مقرون
هوش مصنوعی: خوشبختی همیشه با وجود پادشاهی که بی‌نظیر است، پیوند دارد.
صباح‌، خصم و روز نیکخواهش
چو روی اهرمان و روی اهرون
هوش مصنوعی: صبح، دشمن و روزی که خیری در آن نباشد، مانند چهره اهرمن و چهره اهورا است.