قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۳ - و له فی المدیحه
نظام مملکت از خنجر بهادرخان
نشان سلطنت از افسر بهادرخان
به پاش دست نهد چرخ از پی سوگند
چه حد آنکه نهد بر سر بهادرخان
پرندوار شود نرم تار و پود زمین
ز ضربگرز و پرندآور بهادرخان
شبه به جای گهر پرورد صدف به کنار
ز احتساد مهین گوهر بهادرخان
به خوار مایه سپه گو مناز چرخ بلند
نظارهکن حشم و لشکر بهادرخان
ز بذل خویشتن ای ابر نوبهار مبال
ببین به دست کرم گستر بهادرخان
بمانکه رای نبالد ز طاقدیس اورنگ
به پیش عرش فلک زیور بهادرخان
به مهر و ماه خود ای آسمان تفاخر چند
سزد که فخر کنی ز اختر بهادرخان
گرفته باد صبا بوی عنبر سارا
ز خاک درگه جانپرور بهادرخان
بود سپهر برین با چنین جلالت و قدر
کمینه بندهیی از چاکر بهادرخان
ز نور رایش تابنده بر فلک خورشید
چنانکه عکس می از ساغر بهادر خان
به مهتریش نمودندکاینات اقرار
که شد جهان کهن کهتر بهادرخان
عدو به محشر عقبی رضا دهد تن را
که نگذرد به سرش محضر بهادرخان
سزد که ماه به خورشید چرخ طعنه زند
ز اقتباس رخ انور بهادرخان
به روز رزم چو با خصم روبرو گردد
ز آسمان گذرد مغفر بهادرخان
فضای بحر محیط از غدیر رشک برد
به پیش همت پهناور بهادرخان
ز هم بپاشد سنگر ز چرخ و پاید باز
به طوس تا به ابد سنگر بهادرخان
ز تک بماندگردون ز پویه پیک خیال
به پیش باد روش اشقر بهادرخان
به بزم عیش و طرب مطرب فلک غمگین
ز رشک رتبهٔ رامشگر بهادرخان
قفا زند کف تقدیر جیش غوغا را
که تا برون کند از کشور بهادر خان
دهان سیم و زر اندر زمانه خندانست
ز نقش سکهٔ نامآور بهادرخان
ز بس فشاند بهگیتی زمانه تنگ آمد
ز بذل کردن سیم و زر بهادرخان
رسانده شعر به شعری ز پایه قاآنی
ز شوق تا شده مدحتگر بهادرخان
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۲ - در مدح شاهزاده آزاده شجاع السلطنه مرحوم حسنعلی میرزا طابالله ثراه فرماید: نادرترین اشیا نیکوترین امکانقصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۴ - در مدح هژبر سالب علیبن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه گوید: رسمعاشق نیست با یکدل دو دلبر داشتن
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نظام مملکت از خنجر بهادرخان
نشان سلطنت از افسر بهادرخان
هوش مصنوعی: نظام کشور تحت تأثیر قدرت و نفوذ بهادرخان قرار دارد و نشانهای از سلطنت و حاکمیت نیز بر روی سر اوست.
به پاش دست نهد چرخ از پی سوگند
چه حد آنکه نهد بر سر بهادرخان
هوش مصنوعی: چرخ زندگی به واسطه سوگند، دست به پا میزند و این نشاندهنده اوج بلندی است که بر سر مردان بزرگ و دلیر قرار دارد.
پرندوار شود نرم تار و پود زمین
ز ضربگرز و پرندآور بهادرخان
هوش مصنوعی: زمین به آرامی و به نرمی از ضربههای گرز و قدرت مستحکم بهادرخان، مانند پرندگانی که پرواز میکنند، متحول میشود.
شبه به جای گهر پرورد صدف به کنار
ز احتساد مهین گوهر بهادرخان
هوش مصنوعی: در زیر نور شب، صدف به وجود آورد و هر چیزی را در خود جای داد. در کنار آن، از ویژگیهای خاص و با ارزشی که به وجود آورده است، یاد میشود.
به خوار مایه سپه گو مناز چرخ بلند
نظارهکن حشم و لشکر بهادرخان
هوش مصنوعی: به کسی که مقام و ارزشش پایین است، بیاحترامی نکن و به دور و بر خودت نگاه کن که چقدر جمعیت و نیروهای قوی اطراف هستند.
ز بذل خویشتن ای ابر نوبهار مبال
ببین به دست کرم گستر بهادرخان
هوش مصنوعی: ای ابر نوبهار، از بخشش خود دریغ نکن. ببین چگونه با دست بخشنده خود، بهادرخان را بزرگ میدارد.
بمانکه رای نبالد ز طاقدیس اورنگ
به پیش عرش فلک زیور بهادرخان
هوش مصنوعی: بگذار که فکر و اندیشهام از زیباییهای ایوانگونه و کرسی بلندی که در عالم بالا قرار دارد، تأثیر نپذیرد.
به مهر و ماه خود ای آسمان تفاخر چند
سزد که فخر کنی ز اختر بهادرخان
هوش مصنوعی: ای آسمان، چه نیازی به فخر کردن به خورشید و ماه است وقتی که تو ستارهای چون بهادرخان در دلت داری؟
گرفته باد صبا بوی عنبر سارا
ز خاک درگه جانپرور بهادرخان
هوش مصنوعی: وزش باد صبا بوی خوش عطر عنبر را از سرزمین محل زندگی کسی به نام بهادرخان به همراه دارد.
بود سپهر برین با چنین جلالت و قدر
کمینه بندهیی از چاکر بهادرخان
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه آسمان با این حال، من بندهای کوچک از خدمتگزاران بهادرخان هستم.
ز نور رایش تابنده بر فلک خورشید
چنانکه عکس می از ساغر بهادر خان
هوش مصنوعی: از درخشش نور تو همچون تابش خورشید بر آسمان است، به گونهای که تصویری از می در جام بهادر خان دیده میشود.
به مهتریش نمودندکاینات اقرار
که شد جهان کهن کهتر بهادرخان
هوش مصنوعی: به بزرگمنشی او اشاره کردند و گفتند که هستی به وجود او اعتراف کرده است، زیرا جهان قدیم نیز به کوچکتر از او یعنی بهادرخان اهمیت قائل است.
عدو به محشر عقبی رضا دهد تن را
که نگذرد به سرش محضر بهادرخان
هوش مصنوعی: دشمن در روز قیامت حاضر میشود و به خواست خداوند تن خود را به رضا میدهد تا اینکه از پیشگاه بهادرخان نرود.
سزد که ماه به خورشید چرخ طعنه زند
ز اقتباس رخ انور بهادرخان
هوش مصنوعی: باید گفت که زیبایی ماه میتواند به خورشید حسادت کند، چون چهرهی نورانی بهادرخان درخشان و خیرهکننده است.
به روز رزم چو با خصم روبرو گردد
ز آسمان گذرد مغفر بهادرخان
هوش مصنوعی: زمانی که در میدان نبرد با دشمن مواجه میشود، کلاهخود بهادرخان به قدری بزرگ و نمایان است که از آسمان نیز قابل مشاهده است.
فضای بحر محیط از غدیر رشک برد
به پیش همت پهناور بهادرخان
هوش مصنوعی: فضای دریا به خاطر زیبایی و وسعتش، از وجود غدیر به تحسین افتاد و این نشاندهنده اراده و تلاش بزرگ بهادرخان است.
ز هم بپاشد سنگر ز چرخ و پاید باز
به طوس تا به ابد سنگر بهادرخان
هوش مصنوعی: سنگرها از هم میپاشند و در برابر زمان و حوادث بیثبات میشوند، اما یاد و نام بهادرخان در طوس تا ابد باقی خواهد ماند.
ز تک بماندگردون ز پویه پیک خیال
به پیش باد روش اشقر بهادرخان
هوش مصنوعی: از حرکت و جنبش خیال در آسمان، گردون تنها میماند و به پیش از وزش باد، رفتار اشقر بهادرخان دیده میشود.
به بزم عیش و طرب مطرب فلک غمگین
ز رشک رتبهٔ رامشگر بهادرخان
هوش مصنوعی: در یک جشن شاد و سرور، موسیقیدان آسمان به خاطر حسادت به مقام و جایگاه نوازندهای به نام بهادرخان، ناراحت و غمگین است.
قفا زند کف تقدیر جیش غوغا را
که تا برون کند از کشور بهادر خان
هوش مصنوعی: به عقب برگرد و سرنوشت را به کار بگیر تا مشکلات و آشفتگیها را از سرزمین بهادر خان برطرف کند.
دهان سیم و زر اندر زمانه خندانست
ز نقش سکهٔ نامآور بهادرخان
هوش مصنوعی: در زمانهای که نامآوران معروف هستند، لبها مانند نقره و طلا میخندند و شادی میزنند.
ز بس فشاند بهگیتی زمانه تنگ آمد
ز بذل کردن سیم و زر بهادرخان
هوش مصنوعی: بهدلیل فراوانی بخشش و صرف هزینههای زیاد، زمانه دیگر تحمل این کار را نداشت و برای بهادرخان، که در این کار سخاوتمند بود، تنگ و دشوار شد.
رسانده شعر به شعری ز پایه قاآنی
ز شوق تا شده مدحتگر بهادرخان
هوش مصنوعی: به خاطر اشتیاق، قاآنی شعر را به شعری دیگر رسانده است تا به مدح بهادرخان بپردازد.