قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۸ - و من افکار طبعه فیالمدیحه
تاج دولت رکن دین غیث زمین غوث زمان
شاه عادل خسرو باذل شهنشاه جهان
مرگ را در مشتگیرد اینک این تیغش دلیل
مار در انگشت دارد وینک آن رمحش نشان
خشم او یارد ز هم بگسستن اعضای سپهر
حزم او تاند بهم پیوستن اجزای زمان
چون نماید یاد تیغش آتشین گردد خیال
چون سراید وصف گرزش آهنین گردد زبان
بسکه اسرار نهان از نور رایش روشنست
آرزو از دل پدیدارست و معنی از بیان
ملک ملک اوست تا هر جا که تابد آفتاب
دور دور اوست تا هرجا که گردد آسمان
ناخدا تا داستان عزم و حزم او شنید
گفت زین پس مرمرا این لنگرست آن بادبان
حقهباز و ساحرم خوانند مردم زانکه من
در مدیح شه کنم هردم گفتیها عیان
یاد تیغ اوکنم دوزخ فشانم از ضمیر
نام خشم او برم آتش برآرم از زبان
رعد غرّد گر بگویم کوس او هست اینچنین
کوه برّد گر بگویم رخش او هست آنچنان
نام خُلقِ او برم خیزد ز خاک شوره گل
وصف جود او کنم بخشم بهسنگ خاره جان
نام حزمش بر زبان آرم فلک ماند ز سیر
ذکر عزمن در مبان آرم زمینگردد روان
شرح رزم او دهم گردد جوان از غصه پیر
یاد بزم اوکنم پیر از طربگردد جوان
ای سنین عمر تو چون دور اختر بیشمار
وی رسول عدل تو چون صنع داور بیکران
بسکه در عهد تو شایع گشته رسم راستی
شاید ار مرد کمانگر ساخت نتواند کمان
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۷ - در مدح خاقان خلد آشیان فتحعلی شاه مغفور و شجاع السلطنه فرماید: پدری و پسری سایه و نور یزدانقصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۹ - در مدح جناب حاجی و شاهنشاه مبرور محمد شاه غازی: چو رای خواجه اگر پیر گشته است جهان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تاج دولت رکن دین غیث زمین غوث زمان
شاه عادل خسرو باذل شهنشاه جهان
هوش مصنوعی: تاجی که نشانه قدرت و عظمت است، دارای پایهای محکم در دین و اعتقادات است. باران رحمت بر زمین میبارد و در زمان این پادشاه عادل، کمک و پشتیبانی به افراد نیازمند در دسترس است. او این امکان را فراهم کرده که در جهان، به عنوان یک پادشاه بخشنده شناخته شود.
مرگ را در مشتگیرد اینک این تیغش دلیل
مار در انگشت دارد وینک آن رمحش نشان
هوش مصنوعی: اینک این شمشیر دلیلی برای مرگ دارد و میتوان نشانی از خطری بزرگ را در آن دید. همچنین این نیز نشاندهندهی قدرت و تهدیدی است که در خود نهفته است.
خشم او یارد ز هم بگسستن اعضای سپهر
حزم او تاند بهم پیوستن اجزای زمان
هوش مصنوعی: خشم او قدرتی دارد که میتواند اجزای آسمان را از هم جدا کند و حوصله و پشتکار او باعث میشود که اجزای زمان به هم متصل شوند.
چون نماید یاد تیغش آتشین گردد خیال
چون سراید وصف گرزش آهنین گردد زبان
هوش مصنوعی: وقتی یاد تیغ او به یاد میآید، خیال شخص به شدت مشتعل و پرشور میشود و زمانی که از ویژگیهایش صحبت میکند، زبانش مانند آهن سخت و قاطع میگردد.
بسکه اسرار نهان از نور رایش روشنست
آرزو از دل پدیدارست و معنی از بیان
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که رازها و اسرار پنهان از درخشش نور تو بسیار روشن و نمایان است. آرزوها از دل انسان آشکار میشوند و مفهوم و معنای این احساسات از طریق بیان و کلام نشان داده میشود.
ملک ملک اوست تا هر جا که تابد آفتاب
دور دور اوست تا هرجا که گردد آسمان
هوش مصنوعی: سلطنت و فرمانروایی او تا جایی است که آفتاب میتابد و قلمرو او تا جایی است که آسمان میگردد.
ناخدا تا داستان عزم و حزم او شنید
گفت زین پس مرمرا این لنگرست آن بادبان
هوش مصنوعی: ناخدا پس از شنیدن ماجرای اراده و تدبیر او، گفت: از این به بعد این لنگر متعلق به من است و آن بادبان نیز.
حقهباز و ساحرم خوانند مردم زانکه من
در مدیح شه کنم هردم گفتیها عیان
هوش مصنوعی: مردم به من عنوان حقهباز و جادوگر میدهند، زیرا من دائماً در ستایش و نکوداشت پادشاه سخن میگویم و این کارها را بهوضوح انجام میدهم.
یاد تیغ اوکنم دوزخ فشانم از ضمیر
نام خشم او برم آتش برآرم از زبان
هوش مصنوعی: یاد تیغ او را به خاطر میآورم و از دل خود آتش خشمش را بیرون میریزم، طوری که دوزخی ایجاد میشود و از زبانم آتش شعلهور میشود.
رعد غرّد گر بگویم کوس او هست اینچنین
کوه برّد گر بگویم رخش او هست آنچنان
هوش مصنوعی: اگر بگویم صدای رعد از کوهها بلند میشود، درست مثل اینکه بگویم آن قدرت و عظمت رعد به خاطر زیبایی اوست.
نام خُلقِ او برم خیزد ز خاک شوره گل
وصف جود او کنم بخشم بهسنگ خاره جان
هوش مصنوعی: نام و صفات او از دل خاک شورهزار برمیخیزد و من وصف و جوانمردی او را بیان کرده و جانم را به سنگهای سخت تقدیم میکنم.
نام حزمش بر زبان آرم فلک ماند ز سیر
ذکر عزمن در مبان آرم زمینگردد روان
هوش مصنوعی: باید نام احتیاط و احتیاطپیشگیاش را بر زبان بیاورم، زیرا آسمان از ذکر قدرت او در تزلزل است و زمین نیز تحت تاثیر آن به حرکت در میآید.
شرح رزم او دهم گردد جوان از غصه پیر
یاد بزم اوکنم پیر از طربگردد جوان
هوش مصنوعی: جوانی که در غم و اندوه است، با شنیدن داستانهای جنگ و نبرد او، شاداب و خوشحال میشود. همچنین، وقتی من به یاد بزم و تفریحات او میافتم، فردی پیر نیز از شادی جوانی دوباره احساس نشاط میکند.
ای سنین عمر تو چون دور اختر بیشمار
وی رسول عدل تو چون صنع داور بیکران
هوش مصنوعی: ای سالهای عمر تو مانند دایرهای از ستارهها بیشمار است و ای پیامآور عدالت تو مانند آفرینش داوری بیپایان است.
بسکه در عهد تو شایع گشته رسم راستی
شاید ار مرد کمانگر ساخت نتواند کمان
هوش مصنوعی: به اندازهای در دوران تو راستگویی رواج یافته که شاید حتی مردی که تیرانداز است نتواند کمان بسازد.