قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۰ - در ستایش یکی از سرداران ولیعهد مبرور فرماید
امین داور و دارا معین ملت و ایمان
یمین کشور و لشکر ضمین ملکت و هامان
قوام ملت احمد نظام مذهب جعفر
معاذکشور دارا ملاذ لشکر خاقان
نگین خاتم دولت مکین مسد شوکت
تکینکشور همتطغان ملکت احسان
قوامکشور صاحبقران و قائدگیتی
ظام لشکر عباس شاه و ناظم گیهان
هجوم لشکر او را علامت آمده محشر
زمان دولت او را قیامت آمده پایان
قطاس رایت او را که کلاله ساخته حورا
عقاص پرچم او را غلاله ساخته غلمان
عقاب صول او را نوایب آمده مخلب
هژبر سطوت او را حوادث آمده دندان
بهصحن گلشن جودش نرسته غنچه ی ضنت
به گرد مرکز ذاتش نگشته پرگر عصیان
کمند چینی او را ستاره آمده چنبر
سمند ختلی او را زمانه آمده میدان
به پیش صارم برٌان او چه خار و چه خاره
به نزد بیلک پرّان او چه برد و چه خفتان
پرند حادثه سوزش فنای خرمن فتنه
خدنگ نایبهتوزش بلای دودهٔ طغیان
حسام هندی او را منیه آمده جوهر
سهامتوزی او را بلیّه آمده پیکان
به وقعه خنجر قهرش بریده حنجر ضیغم
به پهنه دهرهٔ خشمش دریده زهرهٔ ثعبان
سپاه شوکت او را ستاره مهچهٔ رایت
سرای دولت او را مجره شمسهٔ ایوان
جهان دانش و جود ای ز وصف ذات تو عاجز
ضمیر اخطل و اعشی روان صابی و حسان
ز ابر دیدهٔ کلگ تو صفحه مخزن گوهر
ز برق خندهٔ تیغ تو پهنه معدن مرجان
غلام عزم تو صرصر مطیع رای تو اختر
یتیم دست تو گوهر اسیر طبع تو عمان
نسیمگلشن مهرت فنای گلشن جنت
سموم آتش قهرت بلای ساحت نیران
هر آنچه حاصل گیتی به پیش جود تو اندک
هرآنچه مشکل عالم به نزد رای تو آسان
کمینه خادم خدمتگران بزم تو زهره
کهینه چاکر خنجرکشان رزم تو کیوان
سموم صرصر قهرت خمود آتش دوزخ
زلال کوثر لطفت زوال چشمه ی حیوان
کف تو آفت گوهر لب تو آتش شکر
رخ تو قتنهٔ اختر دل تو مظهر ایمان
برنده تیغ تو مهر و عدوی جاه تو شبنم
درنده رمح تو ماه و حسود قدر تو کتان
چه لابه پیش تو آرم ز جور اختر ریمن
چه شکوه پیش تو آرم ز دورگنبدگردان
ز بخت خود شدهشاکی بهروز خود شده باکی
ز رنج خود شده حاکی به حال خود شده حیران
نه زخم کلفت او را بغیر مهر تو مرهم
نه درد محنت او را به غیر لطف تو درمان
ولی قدر تو بادا هماره همسر شادی
عدوی جاه تو بادا همیشه پیرو خذلان
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۹ - در ستایش ولیعهد مغفور عباس شاه طابالله ثراه میفرماید: الحمدکه از تربیت مهر درخشانقصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۱ - در ستایش شاهنشاه با داد و دین شاه ناصرالدین ادام الله اقباله و اقام اجلاله فرماید: ای رخت خالق خورشید و لبت رازق جان
اطلاعات
وزن: مفاعیل فعولن مفاعیل فعولن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امین داور و دارا معین ملت و ایمان
یمین کشور و لشکر ضمین ملکت و هامان
هوش مصنوعی: امین و دلسوزی که برای ملت و ایمان تلاش میکند، ضامن کشور و ارتش است و در حاکمیت و امنیت ملکت نقش مهمی دارد.
قوام ملت احمد نظام مذهب جعفر
معاذکشور دارا ملاذ لشکر خاقان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف اهمیت دین و مذهب در ساماندهی و قوام ملت میپردازد. در واقع، اشاره دارد که مذهب امام جعفر صادق (ع)، نقش بنیادینی در استحکام و انسجام جامعه دارد. همچنین به نیروی نظامی و اقتدار کشور و حاکمیت اشاره میکند و نشاندهندهی پیوند قوی بین مذهب، ملت و قدرت سیاسی است.
نگین خاتم دولت مکین مسد شوکت
تکینکشور همتطغان ملکت احسان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ارزش و اهمیت یک انگشتر سلطنتی میپردازد. انگشتر نمادی از قدرت و شکوه یک پادشاه است که در آن نشاندهندهی افتخار و بزرگی کشور و لطف و احسان حاکم به مردمش قرار دارد.
قوامکشور صاحبقران و قائدگیتی
ظام لشکر عباس شاه و ناظم گیهان
هوش مصنوعی: پایهگذار کشور، پادشاہ بزرگ و رهبر جهان، فرمانده سپاه عباس شاه و مدیریتکننده دورانهاست.
هجوم لشکر او را علامت آمده محشر
زمان دولت او را قیامت آمده پایان
هوش مصنوعی: حضور لشکر او نشانهای از روز قیامت و پایان زمان است. دوره حکومت او به معنای آغاز تحولات بزرگ و تغییرات اساسی است.
قطاس رایت او را که کلاله ساخته حورا
عقاص پرچم او را غلاله ساخته غلمان
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و شکوه پرچم او اشاره شده است که با دقت و هنرمندی طراحی شده و نشاندهنده مقام و عظمت اوست. همچنین به جوانان زیبا و پرقدرتی اشاره میشود که در اطراف او حضور دارند و وظیفه نگهداری و حمایت از او را بر عهده دارند.
عقاب صول او را نوایب آمده مخلب
هژبر سطوت او را حوادث آمده دندان
هوش مصنوعی: عقاب پادشاه، در حال حاضر نوایب و نمایندگانی دارد و حوادث جهان مانند داندانهای تیز، قدرت و توانایی او را به چالش میکشند.
بهصحن گلشن جودش نرسته غنچه ی ضنت
به گرد مرکز ذاتش نگشته پرگر عصیان
هوش مصنوعی: در باغ عشق و generosity او، غنچه زیبایی تو هنوز شکفته نشده و حول مرکز وجودش، ناآرامی و عصبانیت تو بروز نکرده است.
کمند چینی او را ستاره آمده چنبر
سمند ختلی او را زمانه آمده میدان
هوش مصنوعی: دام چینی او را ستارهها در حلقهای از اسب نر یافتهاند و زمانه به میدان آمده است.
به پیش صارم برٌان او چه خار و چه خاره
به نزد بیلک پرّان او چه برد و چه خفتان
هوش مصنوعی: به نزد صارم، چه خار باشد و چه خاره، همه در برابر قدرت و عظمت او قرار میگیرد و در نزد بیلک، چه برد و چه خفتان، همگی به یک اندازه هستند. این به نوعی به نشان دادن احترام و معنای برتری اشاره دارد.
پرند حادثه سوزش فنای خرمن فتنه
خدنگ نایبهتوزش بلای دودهٔ طغیان
هوش مصنوعی: پرند به معنای وقوع حادثه ای است که به شدت تاثیرگذار و سوزاننده است. این حالت به فرآیند نابودی و پیرامون مشکلات و فتنهها اشاره دارد که مانند تیر و بلای سیاه طغیان، ناگهان و به طور غیرمنتظره بر انسان یا جامعهای وارد میشود. این تصویر بیانگر ناپایداری وضعیتی است که باعث آسیب و ناراحتی میشود.
حسام هندی او را منیه آمده جوهر
سهامتوزی او را بلیّه آمده پیکان
هوش مصنوعی: حسام هندی به معنای شمشیر تیز و کُشنده است که در اینجا نماد قدرت و دقت است. در ادامه، اشاره به جوهر و قابلیتهایی وجود دارد که به این سلاح خاص داده شده. این بیان نشاندهندهی قدرت و تأثیرگذاری این ابزار در جنگ و نبرد است. در نهایت، به پیکانی اشاره شده که نشاندهندهی دقت و هدفگیری دقیق در هدف زدن است. کل این متن به تمجید از قدرت و دقت این سلاحها پرداخته و بر تأثیر آن در میدان نبرد تأکید میکند.
به وقعه خنجر قهرش بریده حنجر ضیغم
به پهنه دهرهٔ خشمش دریده زهرهٔ ثعبان
هوش مصنوعی: با ضربه تند خنجر خشمش، حنجره شیر بزرگ بریده شد و در دنیای خشم او، دل مار زنگی پاره شد.
سپاه شوکت او را ستاره مهچهٔ رایت
سرای دولت او را مجره شمسهٔ ایوان
هوش مصنوعی: نیروی عظیم او مانند ستارگان است و پرچمدار خوشبختیاش مانند خورشید در آسمان درخشان است.
جهان دانش و جود ای ز وصف ذات تو عاجز
ضمیر اخطل و اعشی روان صابی و حسان
هوش مصنوعی: دنیا پر از دانش و سخاوت است، اما وصف ذات تو فراتر از تواناییهای اندیشه و ضمیر انسانهاست. شاعران بزرگی نظیر اخطل، اعشی، روان صابی و حسان نیز در بیان عظمت تو ناتوانند.
ز ابر دیدهٔ کلگ تو صفحه مخزن گوهر
ز برق خندهٔ تیغ تو پهنه معدن مرجان
هوش مصنوعی: از اشکهای چشمان تو، مخزن گوهری روشن میشود و خندهٔ تلخ تیغ تو، دنیایی از مرجان را به نمایش میگذارد.
غلام عزم تو صرصر مطیع رای تو اختر
یتیم دست تو گوهر اسیر طبع تو عمان
هوش مصنوعی: بندهی عزم تو همچون طوفانی فرمانبردار است، ستارهای یتیم تحت نظر تو قرار دارد، و جواهراتی که در دستان تو هستند، تابع خواستههای تو میباشند.
نسیمگلشن مهرت فنای گلشن جنت
سموم آتش قهرت بلای ساحت نیران
هوش مصنوعی: نسیم گلدان محبت تو، زندگیبخش و شادابکننده است، اما خشم تو مانند آتش، ویرانگر و مشکلاتی را به همراه دارد.
هر آنچه حاصل گیتی به پیش جود تو اندک
هرآنچه مشکل عالم به نزد رای تو آسان
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیا به دست آمده، در برابر بخشش تو ناچیز است و هر دشواری که در جهان وجود دارد، با نظر و تدبیر تو به راحتی حل میشود.
کمینه خادم خدمتگران بزم تو زهره
کهینه چاکر خنجرکشان رزم تو کیوان
هوش مصنوعی: من کوچکترین خادم میهمانان جشن تو هستم و زهره، چاکر قدرتمند تو در میدان نبرد است.
سموم صرصر قهرت خمود آتش دوزخ
زلال کوثر لطفت زوال چشمه ی حیوان
هوش مصنوعی: در اینجا به قدرت و شدت قهر و خشمی اشاره شده که مانند بادهای شدید و آتش دوزخ عمل میکند. همچنین از لطافت و زلالی همچون کوثر یاد شده که میتواند زندگی و حیات را به ارمغان بیاورد. در نهایت، نشانهای از زوال و نابودی وجود دارد که مربوط به چشمه حیات میشود. این تصویرسازیها به تضاد بین قهر و رحمت و تأثیرات آنها بر زندگی اشاره دارد.
کف تو آفت گوهر لب تو آتش شکر
رخ تو قتنهٔ اختر دل تو مظهر ایمان
هوش مصنوعی: دست تو مانند کف دریا است، لبهای تو مانند آتش شیرین، چهرهات زیبا و جذاب است و دل تو نماد ایمان و اعتقاد است.
برنده تیغ تو مهر و عدوی جاه تو شبنم
درنده رمح تو ماه و حسود قدر تو کتان
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند مهر و دوستی است و دشمنی تو به مانند شبنمی رقیق. نیروی تو مانند نیزهای تند و ماه و حسادت دیگران نسبت به تو مانند پارچهای بیارزش است.
چه لابه پیش تو آرم ز جور اختر ریمن
چه شکوه پیش تو آرم ز دورگنبدگردان
هوش مصنوعی: در برابر تو چه درد و خواهشی را میتوانم بیان کنم وقتی که ستاره شومند به من ظلم میکند؟ و چه ناله و شکایتی میتوانم از دوران سخت و گذرای زمان خدمتت بیاورم؟
ز بخت خود شدهشاکی بهروز خود شده باکی
ز رنج خود شده حاکی به حال خود شده حیران
هوش مصنوعی: شخصی از سرنوشت خود ناراضی است و در روزهای خود به نگران است. او از درد و رنج خود صحبت میکند و به حال خود حیران و متعجب است.
نه زخم کلفت او را بغیر مهر تو مرهم
نه درد محنت او را به غیر لطف تو درمان
هوش مصنوعی: زخم و درد او تنها با محبت تو التیام مییابد و هیچ چیزی دیگر نمیتواند به او کمک کند. تنها لطف و مهرت میتواند آرامش و درمانی برای سختیهای او باشد.
ولی قدر تو بادا هماره همسر شادی
عدوی جاه تو بادا همیشه پیرو خذلان
هوش مصنوعی: اما همیشه برای تو تقدیر شادی را خواهد داشت و دشمنی تو نیز همیشه تحت تأثیر شکست خواهد بود.