گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۰ - د‌ر منقبت هژبر سالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید

چند خواهی پیرهن از بهر تن
تن رهاکن تا نخواهی پیرهن
آنچنان وارسته شو کز بعد مرگ
مرده‌ات را عار آید از کفن
مر بدن را رخت عریانی بپوش
پیش از آن‌ کت خاک پوشاند کفن
عشق خواهی جام ناکامی بنوش
فقر خواهی‌ کوس بدنامی بزن
داعی ابلیس را از در بران
جامهٔ تلبیس را از بر بکن
تن بکاه ای خواه در تیمار جان
تا به‌کی جان‌کاهی از تیمار تن
جان مهذب ساز همچون جبرئیل
تن معذب دار همچون اهرمن
شوق جان هستی دهد نه ذوق نان
درد دل مستی دهد نه درد دن
ای خلیفه‌زاده یاد آر از پدر
ای غریب افتاده بگرا زی وطن
شرزه شیری چند جری با سگان
شاهبازی چند پری با عنن
می‌ مشو مغرور اگر جویی فنا
می‌ مخور کافور اگر داری زغن
در گذر زین چار طبع و پنج حس
برشکن زین هفت شوی و چار زن
گر چو دیگت هست جوشی در درون
کف میار از خام‌طبعی در دهن
تا نشان سمّ اسبت ‌گم‌ کنند
ترکمانا نعل را وارونه زن
آفتاب ‌آسا به هر کاخی متاب
عنکبوت‌آسا به هر سقفی متن
چون مگس جهدی نما شهدی بنوش
چون شتر باری ببر خاری بکن
ز اقتضای نفس راضی شو که نیست
اقتضایی بی‌قضای ذوالمنن
این نه جبرست اختیارست اینکه خوی
خویش را بشناسد از درّ عدن
تا نگویی حال اگر زینسان بود
چیست حکمت در تکالیف و سنن
کز محک این بس که سازد آشکار
نقد مغبون را ز نقد ممتحن
چند‌ گویی کان قبیحست این صبیح
چند گویی‌ کان لجین‌ است این لجن
نسبت اجزا به اجزا چون دهی
بینی آن یک را قبیح این را حسن
لیک چون‌ کل را سراپا بنگری
جمله را بینی به جای خویشتن
عالمی بینی چو بادام دو مغز
کفر و دین هم مفترق هم مقترن
جان جدا از تن ولیکن عین جان
تن سوا از جان ولیکن صرف تن
ای صنم‌جوی صمدگو تا به‌کی
در زبان حق داری و در دل وثن
هر زمان سازی خدای رنگ رنگ
همچو نقش نقشبندان ختن
وین بترکاو را پس از تصویر وهم
کسوت‌ گفتار پوشی بر بدن
ایزدی را کز یقین بالاترست
جهد داری تا درآری در سخن
گر خداجویی ببین با چشم سر
در سراپای وجود بوالحسن
صانع‌ کل مانع ظلم و فساد
حامی دین ماحی جور و فتن
صهر احمد حیدر خیبر گشا
زوج زهرا ضیغم عنتر فکن
فذلک ایجاد و تاریخ وجود
مخزن اسرار و فهرست فطن
سرّ مطلق مایهٔ علم و عمل
شیر بر حق دایهٔ سر و علن
از ازل جانها به چهرش مستهام
تا ابد دلها به مهرش مرتهن
عقل با رایش چو سودای جنون
خلد با خلقش چو خضرای دمن
خاطر او مهر حکمت را فروغ
طینت او شمع هستی را لگن
مهر او رمح مهالک را زره
حفظ او تیغ مخافت را مجن
نام او در مهد از پستان مام
در لب کودک درآید با لبن
می‌نخیزد یک عقیق الاکه زرد
گر بجنبد باد کین‌ش در یمن
می‌نروید یک‌گیا الاکه سرخ
گر ببارد ابر تیغش بر چمن
روز روشن خواجهٔ هر شیرمرد
شام تاری خادم هر پیرزن
بسکه آب از چه‌ کشیده نیم‌شب
هر دو پایش را خراشیده رسن
بهر تنور ارامل نیمشب
گشته با سیمین انامل خارکن
هر غریبی راکه او پرسیده حال
کرده هر یادی به جز یاد وطن
هر یتیمی راکه او بخشیده مال
دیده هر نقشی به جز نقش محن
مهر بردار از زبان ای مرتضی
نکته‌یی بنما ز سرّ مختزن
حل ‌کن این اشکال‌های تو به تو
تا شناسندت خلایق تن به تن
تا به چند این اختلاف ‌کفر و دین
تا به چند این اتصاف ما و من
بازگو کابلیس و آدم از چه رو
ساز کردند ارغنون مکر و فن
این چه جنگ خرفروشان بد کزو
هر دو عالم پر غریوست و غرن
در جنان بر صلح چون بستند دل
در جهان بر کینه چون دادند تن
از کجا صادر شد آن صلح نخست
ازکجا ظاهر شد این‌کین‌کهن
محرم و محروم را علت یکیست
این چرا خائن شد آن یک مؤتمن
تا چه دید از گل ‌که عاشق شد هزار
تا چه دید از بت که عاشق شد شمن
بود اگر یعقوب راضی از قضا
از چه‌ گریان‌ گشت در بیت‌الحزن
موسی ار داند که حق نادیدنی است
از چه ارنی گفت و پاسخ یافت لن
ور یقین دارد که جرم از سامریست
خواجه هارون را چراگیرد ذقن
ور خلیل از قدرت حق واقفست
مرغکان را از چه برد سر ز تن‌
سوزن ار دجَال چشمت از چه رو
جان عیسی شد به مهرش مفتتن
اینهمه چون و چرا را ای علی
بر سر بوجهل جهلان در شکن
تا به لب ها نه چرا ماند نه چون
تا ز دلها نه‌ گمان خیزد نه ظن
الله الله ای علیّ مرتضی
جلوه‌یی بنما وکوته‌کن سخن
صلح و کین را ده به یکبار آشتی
کفر و دین را کن به یک جا انجمن
آشناکن دیو را با جبرئیل
آشتی ده شحنه را با راهزن
نفی را اثبات ‌کن در نفی لا
سلب را ایجاب ‌کن در لفظ لن
حیدرا نوروز سلطانی رسید
سر‌خ شد چون دشت ناوردت دمن
عقد انجم را فلک مانا گسیخت
تا فرو بارد به شاخ نسترن
در صدفها هرچه مروارید بود
ابر بستد تا فشاند بر سمن
توده توده مشک دارد ضیمران
شوشه شوشه سیم آرد یاسمن
ارغنون بستست بلبل در گلو
تا به‌ گل خواند نوای خارکن
هر کسی را عیدی از سلطان رسد
هم مرا عیدی ده ای سلطان من
عیدیم این‌کز پریشانی مرا
وارهاند همتت فخر زمن
چرخ بینش مخزن اجلال و جاه
بحر دانش منبع افضال و من
حاجی آقاسی خداوندی ‌که هست
هر دو گیتی درّ لفظش را ثمن
نیک بشمر هفت نقطهٔ نام اوست
اینکه‌گردون خواندش نجم پرن
پاسبان دولت شه بخت اوست
پاسبان را کی به چشم آید و سن
کلک او لاغر شد از سودای ملک
شخص سودایی کجا یابد سمن
با عدو کاری‌ کند کلکش که‌کرد
بیلک رستم به چشم روی تن
چون دعای دولتش خواند خطیب
مرغکان آمین‌ کنند اندر وکن
چون ثنای خلق او راند ادیب
آهوان تحسین ‌کنند اندر ختن
خصم می‌گرید ز بیم‌ کلک او
همچو مرغ سوخته بر بابزن
تا بود در سنبل خوبان گره
تا بود در طرّه ی ترکان شکن
زنده بادا تا ابد خصمش ولیک
در عذاب و محنت و بند و شکن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند خواهی پیرهن از بهر تن
تن رهاکن تا نخواهی پیرهن
هوش مصنوعی: با چه اندازه‌ای می‌خواهی برای خود پیراهنی انتخاب کنی؟ بهتر است تن خود را آرام بگذاری و به آنچه که واقعی است، توجه کنی تا دیگر نیازی به پیراهن نداشته باشی.
آنچنان وارسته شو کز بعد مرگ
مرده‌ات را عار آید از کفن
هوش مصنوعی: آن‌قدر خود را از وابستگی‌ها و زشتی‌ها پاک کن که بعد از مرگ، روح تو از وضعیت و رفتارهای ناپسند خود احساس شرم کند و حتی از پوششی که بر تو می‌افکنند، احساس خجالت بکند.
مر بدن را رخت عریانی بپوش
پیش از آن‌ کت خاک پوشاند کفن
هوش مصنوعی: بدن خود را قبل از آن که خاک بر آن پوشیده شود، با لباس خالی و عریانی بپوشان.
عشق خواهی جام ناکامی بنوش
فقر خواهی‌ کوس بدنامی بزن
هوش مصنوعی: اگر عشق می‌خواهی، باید طعم ناکامی را بچشی و اگر حاضری در فقر بمانی، باید به بدنامی تن بدهی.
داعی ابلیس را از در بران
جامهٔ تلبیس را از بر بکن
هوش مصنوعی: شیطان را از در بیرون کن و زرق و برق فریبش را از خود دور کن.
تن بکاه ای خواه در تیمار جان
تا به‌کی جان‌کاهی از تیمار تن
هوش مصنوعی: ای دوست، بدن خود را به زحمت مخور و به نگرانی جان ادامه نده، زیرا تا چه زمانی می‌خواهی از درد و رنج جسم خود غافل باشی؟
جان مهذب ساز همچون جبرئیل
تن معذب دار همچون اهرمن
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که روح خود را با تربیت و اخلاق نیکو پرورش دهیم مانند جبرئیل که نماد پاکی و قداست است، و در عوض، جسم خود را کنترل کنیم و از آن مراقبت کنیم به گونه‌ای که شبیه اهرمن، که نماد شرارت و زشتی است، نگردد. در واقع، تأکید بر این است که باید روح را به کمال برسانیم و در عین حال به جسم خود نیز توجه کنیم تا دچار انحراف نشود.
شوق جان هستی دهد نه ذوق نان
درد دل مستی دهد نه درد دن
هوش مصنوعی: عشق و هیجان زندگی، بیشتر از نیاز به نان و خوراک، روح انسان را تغذیه می‌کند؛ همچنین درد و غم عشق، ارزشمندتر از مشکلات روزمره است و به انسان معنا می‌بخشد.
ای خلیفه‌زاده یاد آر از پدر
ای غریب افتاده بگرا زی وطن
هوش مصنوعی: ای فرزند خلیفه، به پدر خود فکر کن، ای کسی که در غربت به سر می‌بری، به یاد وطن خود باش.
شرزه شیری چند جری با سگان
شاهبازی چند پری با عنن
هوش مصنوعی: چند شیر اصیل در میان سگ‌ها، و همچنین چند پری زیبا در کنار افرادی که از شجاعت کمتری برخوردارند.
می‌ مشو مغرور اگر جویی فنا
می‌ مخور کافور اگر داری زغن
هوش مصنوعی: اگر به خوشی و لذت دچار شدی، مغرور نشو، چون ممکن است این لحظه زودگذر باشد. اگر به چیزی خوشبو و ارزشمند دست یافتی، مثل کافور، مراقب باش که به زودی ممکن است آن را از دست بدهی.
در گذر زین چار طبع و پنج حس
برشکن زین هفت شوی و چار زن
هوش مصنوعی: از این چهار حالت طبیعی و پنج حس حسی خود عبور کن و از این هفت حالت و چهار زن (نوعی تفکر و احساس) رهایی یاب.
گر چو دیگت هست جوشی در درون
کف میار از خام‌طبعی در دهن
هوش مصنوعی: اگر درون تو جوش و خروش وجود دارد، سعی نکن که این شور و شوق را در دهانت به نمایش بگذاری، زیرا این کار از روی خامی و ناپختگی است.
تا نشان سمّ اسبت ‌گم‌ کنند
ترکمانا نعل را وارونه زن
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برای جلوگیری از شناسایی و ردیابی یک نشانه خاص (که در اینجا سم اسب است)، باید کاری انجام دهی که آن نشانه از بین برود یا ناپدید شود. به عبارت دیگر، باید تدبیری اندیشید تا نشان‌ها و آثار موجود قابل شناسایی نباشند. این مفهوم به تلاش برای پنهان‌کاری یا جلوگیری از شناسایی اشاره دارد.
آفتاب ‌آسا به هر کاخی متاب
عنکبوت‌آسا به هر سقفی متن
هوش مصنوعی: مانند آفتاب به هر جا بتاب، ولی مانند عنکبوت به هر جایی نچسب.
چون مگس جهدی نما شهدی بنوش
چون شتر باری ببر خاری بکن
هوش مصنوعی: مثل مگسی که تلاش می‌کند تا شهدی را بنوشد، تو نیز باید کوشا باشی و از فرصت‌ها بهره‌برداری کنی. مانند شتری که باری را به دوش می‌کشد، در زندگی با مشکلات و سختی‌ها روبرو شو و تحمل کن.
ز اقتضای نفس راضی شو که نیست
اقتضایی بی‌قضای ذوالمنن
هوش مصنوعی: لطفاً به نیازهای خودتان راضی باشید، چرا که هیچ نیازی بدون مشیت و خواست خداوند وجود ندارد.
این نه جبرست اختیارست اینکه خوی
خویش را بشناسد از درّ عدن
هوش مصنوعی: این یک اجباری نیست، بلکه انتخاب خود انسان است که طبیعت و شخصیت خود را بشناسد، مانند درّی که از باغ عدن به دست می‌آید.
تا نگویی حال اگر زینسان بود
چیست حکمت در تکالیف و سنن
هوش مصنوعی: اگر تو به این موضوع نپردازی که در شرایط اینچنینی چه دلیلی وجود دارد برای وظایف و سنت‌ها، پس نتیجه کار چه خواهد بود؟
کز محک این بس که سازد آشکار
نقد مغبون را ز نقد ممتحن
هوش مصنوعی: از دلیل محکمی که وجود دارد، به روشنی می‌توان فهمید که چه کسی در معامله زیان کرده است و چه کسی در مقام ارزیابی درست عمل کرده است.
چند‌ گویی کان قبیحست این صبیح
چند گویی‌ کان لجین‌ است این لجن
هوش مصنوعی: چرا مدام از زشتی صحبت می‌کنی وقتی که زیبایی وجود دارد؟ چرا درباره‌ی این لجن حرف می‌زنی در حالی که می‌توانی از درخشندگی و زیبایی آن یاد کنی؟
نسبت اجزا به اجزا چون دهی
بینی آن یک را قبیح این را حسن
هوش مصنوعی: نسبت اجزا به یکدیگر مانند یک دهکده است؛ وقتی که یکی از اجزا را به عنوان واحد در نظر بگیریم، ناپسند به نظر می‌رسد، اما وقتی که به آن اجزا به عنوان یک کلیت نگاه کنیم، زیبایی آن نمایان می‌شود.
لیک چون‌ کل را سراپا بنگری
جمله را بینی به جای خویشتن
هوش مصنوعی: اما وقتی به همه موجودات به‌طور کامل نگاه کنی، می‌بینی که هر کدام نماد و نماینده‌ای از خود را دارند.
عالمی بینی چو بادام دو مغز
کفر و دین هم مفترق هم مقترن
هوش مصنوعی: انسان را مانند بادام ببین که دو مغز دارد؛ یک طرفش ایمان و طرف دیگرش کفر است. این دو جنبه در عین حال که از هم جدا هستند، به هم وابسته‌اند.
جان جدا از تن ولیکن عین جان
تن سوا از جان ولیکن صرف تن
هوش مصنوعی: روح از بدن جداست، اما واقعاً روح همان بدن است. از طرفی، بدن نیز جدا از روح است، اما در نهایت فقط بدن مورد نظر است.
ای صنم‌جوی صمدگو تا به‌کی
در زبان حق داری و در دل وثن
هوش مصنوعی: ای معشوق، تا کی در زبان ادعای حق می‌کنی، ولی در دل خود به بتی دیگر وابسته‌ای؟
هر زمان سازی خدای رنگ رنگ
همچو نقش نقشبندان ختن
هوش مصنوعی: هر زمان، خداوند شیوه‌ای جدید و زیبا ایجاد می‌کند، مانند نقش و نگارهای هنرمندان در ختن.
وین بترکاو را پس از تصویر وهم
کسوت‌ گفتار پوشی بر بدن
هوش مصنوعی: این بیت به یک مفهوم عمیق اشاره دارد که در آن به تغییر و تحول شخصیتی یا ظاهری اشاره می‌شود. در اینجا، تصویر یا ظاهری که در ذهن افراد وجود دارد، از طریق سخن و گفتار به نوعی پوشش بر روی حقیقت‌ها تبدیل می‌شود. به عبارت دیگر، انسان‌ها معمولاً با ظواهر و سخنان خود، جنبه‌ای از شخصیت یا وجود خود را نمایش می‌دهند که ممکن است با واقعیت درونیشان متفاوت باشد. این موضوع نشان‌دهنده‌ی مسائلی همچون فریبندگی یا عدم صداقت در ارتباطات انسانی است.
ایزدی را کز یقین بالاترست
جهد داری تا درآری در سخن
هوش مصنوعی: خداوندی وجود دارد که بالاتر از یقین است، پس تلاش کن تا بتوانی این معنا را در کلمات خود بیان کنی.
گر خداجویی ببین با چشم سر
در سراپای وجود بوالحسن
هوش مصنوعی: اگر به دنبال خدا هستی، با چشمان خود در تمامی وجود بوالحسن بنگر.
صانع‌ کل مانع ظلم و فساد
حامی دین ماحی جور و فتن
هوش مصنوعی: خالق همه چیز از ظلم و فساد جلوگیری می‌کند و حامی دین ماست، او ایجاد کننده عدالت و برچیده کننده فتنه‌هاست.
صهر احمد حیدر خیبر گشا
زوج زهرا ضیغم عنتر فکن
هوش مصنوعی: احمد حیدر که در جنگ خیبر پیروزی بزرگ به دست آورد، همسر زهرا و مانند شیر قدرتمند است.
فذلک ایجاد و تاریخ وجود
مخزن اسرار و فهرست فطن
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم ایجاد و شکل‌گیری تاریخ وجود اشاره دارد و نشان‌دهنده این است که در این فرآیند، مخزن اسراری نهفته و فهرستی از نکات و ایده‌های هوشمندانه وجود دارد.
سرّ مطلق مایهٔ علم و عمل
شیر بر حق دایهٔ سر و علن
هوش مصنوعی: راز اصلی منبع علم و عمل است، مانند شیری که به حق و حقیقت تغذیه می‌کند و باعث آشکار شدن رازها و دانسته‌ها می‌گردد.
از ازل جانها به چهرش مستهام
تا ابد دلها به مهرش مرتهن
هوش مصنوعی: از آغاز خلقت، جان‌ها به زیبایی او شیدا و مدهوش بوده‌اند و تا پایان زندگی، دل‌ها به محبت او گرویده و وابسته خواهند ماند.
عقل با رایش چو سودای جنون
خلد با خلقش چو خضرای دمن
هوش مصنوعی: عقل وقتی تحت تأثیر افکار و احساسات قرار می‌گیرد، مانند دیوانگی می‌شود و دنیای خیالی و ایده‌پردازی او را مغلوب می‌کند. همچنین، زیبایی و طراوت طبیعت به‌گونه‌ای مشابه به تازگی و سرسبزی یک باغ و شکوفایی آن است.
خاطر او مهر حکمت را فروغ
طینت او شمع هستی را لگن
هوش مصنوعی: اندیشه و احساس او باعث روشنی و فراوانی علم و حکمت شده است و وجود او به مانند منبعی است که زندگی و هستی را روشن می‌کند.
مهر او رمح مهالک را زره
حفظ او تیغ مخافت را مجن
هوش مصنوعی: دوست داشتن او همچون زره‌ای است که از خطرات محافظت می‌کند و عشق به او مانند شمشیری است که در برابر دشمنان ما را در امان نگه می‌دارد.
نام او در مهد از پستان مام
در لب کودک درآید با لبن
هوش مصنوعی: نام او از همان ابتدا و در زمان کودکی، به آرامی و به عنوان بخشی از زندگی روزمره به کودک القا می‌شود، به گونه‌ای که مانند شیر مادر بر لب او جاری می‌شود.
می‌نخیزد یک عقیق الاکه زرد
گر بجنبد باد کین‌ش در یمن
هوش مصنوعی: اگر عقیقی زرد رنگ در یمن به حرکت درآید، نشانه‌ای از وزش باد خواهد بود.
می‌نروید یک‌گیا الاکه سرخ
گر ببارد ابر تیغش بر چمن
هوش مصنوعی: اگر باران نبارد، گیاهی نمی‌روید، حتی اگر سرخی را در افق ببینی. تیغ‌هایش بر روی چمن خواهد بود.
روز روشن خواجهٔ هر شیرمرد
شام تاری خادم هر پیرزن
هوش مصنوعی: در روز روشن، صاحب‌نفوذ و قدرتمند همانند شیرمردان است و در شب، خدمتگزار و یاور زنان سالخورده می‌باشد.
بسکه آب از چه‌ کشیده نیم‌شب
هر دو پایش را خراشیده رسن
هوش مصنوعی: به قدری آب از چاه کشیده که نیمه شب، پاهایش را بر روی بند خراشیده است.
بهر تنور ارامل نیمشب
گشته با سیمین انامل خارکن
هوش مصنوعی: در نیمه شب، برای تنور، دست‌های نقره‌ای زنان بیوه به زحمت در حال کار هستند.
هر غریبی راکه او پرسیده حال
کرده هر یادی به جز یاد وطن
هوش مصنوعی: هر غریبی که حالش را می‌پرسد، فقط یاد وطن در دلش می‌ماند.
هر یتیمی راکه او بخشیده مال
دیده هر نقشی به جز نقش محن
هوش مصنوعی: هر یتیم و بی‌سرپرستی که به او کمک شود، مانند فردی است که در زندگی‌اش به جز رنج و درد چیزی نمی‌بیند.
مهر بردار از زبان ای مرتضی
نکته‌یی بنما ز سرّ مختزن
هوش مصنوعی: ای مرتضی، از زبانم محبت را بگیر و نکته‌ای از رازهای پنهان را به من نشان بده.
حل ‌کن این اشکال‌های تو به تو
تا شناسندت خلایق تن به تن
هوش مصنوعی: این مشکل‌ها را خودت حل کن تا مردم بتوانند تو را به خوبی بشناسند و تو را به شکل واقعی‌ات ببینند.
تا به چند این اختلاف ‌کفر و دین
تا به چند این اتصاف ما و من
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید درگیر این جدال کفر و ایمان باشیم؟ تا چه زمانی باید به این جدایی من و تو ادامه دهیم؟
بازگو کابلیس و آدم از چه رو
ساز کردند ارغنون مکر و فن
هوش مصنوعی: قصه کن که چرا شیطان و انسان به یکدیگر دسیسه و نیرنگ آموختند و این پرده‌های فریبی را ایجاد کردند.
این چه جنگ خرفروشان بد کزو
هر دو عالم پر غریوست و غرن
هوش مصنوعی: این چه نبردی است که دیوانگان به راه انداخته‌اند، که صدای آن در هر دو جهان پیچیده است و همه جا را پر کرده است.
در جنان بر صلح چون بستند دل
در جهان بر کینه چون دادند تن
هوش مصنوعی: در بهشت، وقتی دل ها به صلح و آرامش رسیدند، در عالم خاکی، بدن ها به کینه و دشمنی مشغول شدند.
از کجا صادر شد آن صلح نخست
ازکجا ظاهر شد این‌کین‌کهن
هوش مصنوعی: این صلح اولیه از کجا به وجود آمد و این دشمنی قدیمی از کجا نمایان شد؟
محرم و محروم را علت یکیست
این چرا خائن شد آن یک مؤتمن
هوش مصنوعی: عزاداران و افرادی که از مراسم محرم دوری می‌کنند، هر دو به یک دلیل به این وضعیت دچار شده‌اند. پس چرا یکی به بزشتی خیانت می‌کند و دیگری به درستی قابل اعتماد است؟
تا چه دید از گل ‌که عاشق شد هزار
تا چه دید از بت که عاشق شد شمن
هوش مصنوعی: عاشق شدن از دیدن زیبایی‌ها ممکن است، اما سوال اینجاست که چه چیزی در گل یا بت وجود دارد که باعث ایجاد این عشق می‌شود. به عبارتی می‌خواهد بگوید جذب زیبایی‌ها یا عشق به آن‌ها حاصل تجربه و درک عمیق‌تری از آن چیزهاست.
بود اگر یعقوب راضی از قضا
از چه‌ گریان‌ گشت در بیت‌الحزن
هوش مصنوعی: اگر یعقوب به سرنوشت راضی بود، پس چرا در خانه‌ی اندوه گریان شد؟
موسی ار داند که حق نادیدنی است
از چه ارنی گفت و پاسخ یافت لن
هوش مصنوعی: اگر موسی بداند که خداوند قابل مشاهده نیست، پس چگونه می‌گوید «خدا را می‌بینم» و جوابی هم می‌گیرد؟
ور یقین دارد که جرم از سامریست
خواجه هارون را چراگیرد ذقن
هوش مصنوعی: اگر بر این باور باشد که تقصیر از سامری است، پس چرا هارون را به گناه می‌گیرند؟
ور خلیل از قدرت حق واقفست
مرغکان را از چه برد سر ز تن‌
هوش مصنوعی: اگر خلیل از قدرت خداوند باخبر باشد، می‌داند چرا پرندگان سرشان را از بدنشان جدا می‌کنند.
سوزن ار دجَال چشمت از چه رو
جان عیسی شد به مهرش مفتتن
هوش مصنوعی: چرا دل عیسی به عشق چشمان تو گرفتار شده است، حتی اگر سوزن را به دجال تشبیه کنیم؟
اینهمه چون و چرا را ای علی
بر سر بوجهل جهلان در شکن
هوش مصنوعی: ای علی، با این همه سوال و تردید، بر سر بی‌خبری جهل‌پرستان شکوه کن.
تا به لب ها نه چرا ماند نه چون
تا ز دلها نه‌ گمان خیزد نه ظن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چرا در سخن گفتن تا لب‌ها به تأخیر می‌افتد و چرا از دل‌ها گمان و شک نیاید. به عبارتی، گاهی احساسات و افکار در دل وجود دارند اما به راحتی به زبان نمی‌آیند و در نتیجه تردید و سؤال باقی می‌ماند.
الله الله ای علیّ مرتضی
جلوه‌یی بنما وکوته‌کن سخن
هوش مصنوعی: ای علی مرتضی، وجود خود را آشکار کن و صحبت‌ها را کوتاه کن.
صلح و کین را ده به یکبار آشتی
کفر و دین را کن به یک جا انجمن
هوش مصنوعی: بیایید همزمان صلح و دشمنی را به هم نزدیک کنیم و کفر و دین را در یک جمع قرار دهیم تا گفتگو و تفاهم شکل بگیرد.
آشناکن دیو را با جبرئیل
آشتی ده شحنه را با راهزن
هوش مصنوعی: دیو را به فرشته جبرئیل معرفی کن و شحنه (پلیس) را با راهزن آشتی بده.
نفی را اثبات ‌کن در نفی لا
سلب را ایجاب ‌کن در لفظ لن
هوش مصنوعی: نفی را به گونه‌ای اثبات کن که در واقع وجودش را نشان دهد، و در واژه‌ی "لن" به جای نفی، وجود را به رسمیت بشناس.
حیدرا نوروز سلطانی رسید
سر‌خ شد چون دشت ناوردت دمن
هوش مصنوعی: نوروز، جشن ورود حیدر (علی) به حکومت بود و دشت ناوردت، مانند گل‌ها و طبیعت سرخ و زیبا شد.
عقد انجم را فلک مانا گسیخت
تا فرو بارد به شاخ نسترن
هوش مصنوعی: آسمان، پیوند ستاره‌ها را گسست تا باران بر شاخ نسترن بریزد.
در صدفها هرچه مروارید بود
ابر بستد تا فشاند بر سمن
هوش مصنوعی: در صدف‌ها، هر گونه مرواریدی وجود داشت، ابرها جمع شدند تا آن را بر شاخسار درخت سمن بریزند.
توده توده مشک دارد ضیمران
شوشه شوشه سیم آرد یاسمن
هوش مصنوعی: خوشبویی مشکی که در توده‌ها وجود دارد و عطر یاسمن که به صورت خوشه‌ای جلوه‌گر است، یادآور زیبایی و شگفتی‌های طبیعت است.
ارغنون بستست بلبل در گلو
تا به‌ گل خواند نوای خارکن
هوش مصنوعی: بلبل در گلو صدایش را فرو برده تا در گلستان برای خارکن آواز بخواند.
هر کسی را عیدی از سلطان رسد
هم مرا عیدی ده ای سلطان من
هوش مصنوعی: هر کسی از سلطان هدیه‌ای دریافت می‌کند، پس ای سلطان، به من هم هدیه‌ای بده.
عیدیم این‌کز پریشانی مرا
وارهاند همتت فخر زمن
هوش مصنوعی: ای عید، تو مرا از این پریشانی نجات ده! همت و اراده‌ات باعث افتخار زمانه است.
چرخ بینش مخزن اجلال و جاه
بحر دانش منبع افضال و من
هوش مصنوعی: چرخ دید و نظر، منبع بزرگی و احترام است و دریای دانش، منبع برتری‌ها و فضایل من است.
حاجی آقاسی خداوندی ‌که هست
هر دو گیتی درّ لفظش را ثمن
هوش مصنوعی: حاجی آقاسی، خداوندی که هر دو جهان در کلام او ارزش دارد.
نیک بشمر هفت نقطهٔ نام اوست
اینکه‌گردون خواندش نجم پرن
هوش مصنوعی: به خوبی به حساب بیاور که هفت نقطه نام اوست، زیرا آسمان او را ستاره‌ای زیبا می‌نامد.
پاسبان دولت شه بخت اوست
پاسبان را کی به چشم آید و سن
هوش مصنوعی: حافظ در این بیت به این نقطه نظر اشاره می‌کند که پاسبان یا نگهبان یک دولت، به خوبی و با دقت از آن مراقبت می‌کند، اما به سختی می‌توان او را دید و شناخت. نگهبانان، نقش مهمی دارند ولی معمولاً در پشت صحنه فعالیت می‌کنند و افراد تنها به سرنوشت و شان دولت توجه دارند و از کار آنها غافل‌اند.
کلک او لاغر شد از سودای ملک
شخص سودایی کجا یابد سمن
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که ذوق و لطافت هنری (کلک) به خاطر آرزوهای فردی (سودای ملک) تحت تأثیر قرار گرفته و لاغر شده است. در واقع، فردی که در پی آرزوهای خود است، نمی‌تواند به زیبایی‌های واقعی دست یابد. سمن به عنوان نمادی از زیبایی و خوشبویی، از دسترس او دور شده است.
با عدو کاری‌ کند کلکش که‌کرد
بیلک رستم به چشم روی تن
هوش مصنوعی: شخصی با دشمنش به گونه‌ای رفتار می‌کند که به یادماندنی و تاثیرگذار باشد، همان طور که رستم، قهرمان افسانه‌ای، در یک لحظه خاص تاثیری عمیق بر روی حریفش گذاشت.
چون دعای دولتش خواند خطیب
مرغکان آمین‌ کنند اندر وکن
هوش مصنوعی: وقتی خطیب دعای خوشبختی او را خواند، پرندگان هم با صدای موزون خود توافق و تایید می‌کنند.
چون ثنای خلق او راند ادیب
آهوان تحسین ‌کنند اندر ختن
هوش مصنوعی: وقتی که ادیبان به ستایش و زیبایی‌های او می‌پردازند، آهوان نیز در سرزمین ختن با دیدن آن زیبایی‌ها تحسین و تمجید می‌کنند.
خصم می‌گرید ز بیم‌ کلک او
همچو مرغ سوخته بر بابزن
هوش مصنوعی: دشمن به خاطر ترس از نیروی او مانند مرغی سوخته و ناتوان، گریه می‌کند.
تا بود در سنبل خوبان گره
تا بود در طرّه ی ترکان شکن
هوش مصنوعی: تا زمانی که در میان زیبایی‌های خوبان، گره‌ای وجود داشته باشد، در موهای مجعد و زیبای ترکی‌ها نیز شکاف و جدایی خواهد بود.
زنده بادا تا ابد خصمش ولیک
در عذاب و محنت و بند و شکن
هوش مصنوعی: تا هنگامی که این دشمن زنده است، او باید تا ابد در عذاب، رنج، اسارت و شکنجه باشد.

حاشیه ها

1397/08/31 18:10
محموپ افشار

یک بیت این شعر بسیار معروف است :
تا نشان سم اسبت گم کنند
ترکمانا نعل را وارونه زن

1398/12/23 06:02
حسین توفیقی

سوزن ار دجَال چشمت از چه رو
جان عیسی شد به مهرش مفتتن
«چشمت» باید به «چشم است» تصحیح شود.

1400/07/27 20:09
حسین توفیقی

قافیه های ابیات ۱۰ و ۱۱ باید با هم عوض شوند.

1403/06/24 09:08
مجید مدبرنیا

مرحبا به اقای توفیقی و دقت نظرشان در مورد تعویض قافیه بیت دهم با یازدهم

فرماایششان کاملا درست است

ممنون از ایشان