قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۹ - در ستایش شاهزاده اباقاآن میرزا ابن شجاع السلطنه می فرماید
تیغ را دانی به استحقاق کبوَد تیغزن
داور کشور گشا فرماندهٔ لشکرشکن
گرز را دانی که باید برنهد بالای برز
بهمن لهراسبفر اسفندیار رویین تن
تیر را دانی که باید در کمان آرد کمین
قارن آرش کمان گودرز گرشاسب مجن
رمح را دانیکه باشدکارفرما روز رزم
نیرم رستم صلابت رستم نیرم فکن
شاه شیر اوژن اباقاآن که گاه گیر و دار
بر پی رخشش نماز آرد روان تهمتن
چونبهچنگآردکمانمویانبهقبر ازویقبا د
چون به کف گیرد سنان نالان به گور از وی پشن
ذکری از روی وی و گیهان ختا اندر ختا
بادی از خوی وی ویتی خت اندر خن
هر کجا لطفی ز گفت او نشاط اندر نشاط
هرکجا نامی ز قهر او محن اندر محن
چونفرازد قد ازو محفل ریاض اندر ریاض
چون فروزد خد ازو مجلس چمن اندر چمن
در درون درع تاری پیکر رخشان او
جان جبریلست در تاریک جسم اهرمن
از نهیب گرز او در جان گوان را ارتعاش
از هراس برز او در تن مهان را بو مهن
تا نگوید دایه اندر گوش کودک نام او
طفل نگشاید لبان را از پی شرب لبن
هر وشاق محفل او یوسفی کز فرط حسن
جان چندین یوسف مصریش در چاه ذقن
گرنه خیاطست تیغ او چرا هنگام کین
بر تن بدخواه جوشن را همی سازد کفن
ای به ایوان مهبط عفو خدای لایزال
ای به میدان مظهر قهر قدیر ذوالمنن
ای ملک دانیکه تا من بستهام لب از بیان
چون متاع فضلکاسدگشته بازار سخن
شد بلاغت از میان تا شعر من شد از میان
شد شجاعت از جهان تا از جهان شد بوالحسن
هم تو میدانی که عهدی بسته بودم دیرپای
تا به شین شعر و نون نظم نگشایم دهن
وین زمان این ژرف دریا یعنی این طبع روان
نغز درجی برفکند از قعر پر در عدن
تا ز تو کت آیت رحمت همی نازل به شان
با هزاران لابه خواهم عذر جرم خویشتن
یاوهیی گر سرزد از من عذر من بپذیر از آنک
راست دیوانه شدم تا یاوه شد دیوان من
من نمیگویم نیم عاقل ولی هنگام خشم
ابلهیّ مرد گردد چیره بر فهم و فطن
خود تو میدانیکه زادهٔ طبع و فرزند خیال
بسگرامیتر ز زادهٔ مادر و فرزند زن
این من و اینگردن من آن تو وآن تیغ تیز
خواهیم گردن فراز و خواهیم گردن بزن
آنقدر زی در جهان شاها کت آید در صماخ
ذکر محشر داستان رستم و رویینهتن
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۸ - و له فیالمدیحه: بارکالله بارکالله زان بت پیمانشکنقصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۰ - در منقبت هژبر سالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید: چند خواهی پیرهن از بهر تن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تیغ را دانی به استحقاق کبوَد تیغزن
داور کشور گشا فرماندهٔ لشکرشکن
هوش مصنوعی: تیغ را باید به حق و شایستگی در دست کسی قرار داد که مانند کبوتر باشد؛ یعنی کسی که با مهارت و دقت بسیار میتواند در میدان جنگ، کشور را گشوده و فرماندهی لشکر را بر عهده بگیرد.
گرز را دانی که باید برنهد بالای برز
بهمن لهراسبفر اسفندیار رویین تن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی برندهای باشی، باید مانند گرزی قوی و مطمئن به بالای کوهی سخت و چالشبرانگیز برسی، مانند پهلوانی که در برابر مشکلات ایستادگی میکند.
تیر را دانی که باید در کمان آرد کمین
قارن آرش کمان گودرز گرشاسب مجن
هوش مصنوعی: تیر را باید در کمان قرار داد تا بتواند به هدف برسد. این مانند آرش کماندار و قهرمانان دیگری چون گودرز و گرشاسب است که در نبردها به مهارت خود در استفاده از تیر و کمان شناخته میشوند.
رمح را دانیکه باشدکارفرما روز رزم
نیرم رستم صلابت رستم نیرم فکن
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم قدرت و شجاعت رستم، قهرمان اسطورهای، اشاره دارد. در روزهای نبرد، قدرت و حماسه او را به تصویر میکشد و بیان میکند که رستم همواره در میدان جنگ به عنوان یک نیروی نیرومند و قوی حاضر است. به عبارتی دیگر، این بیت تأکید میکند که رستم در برابر چالشها و دشواریها ایستادگی میکند و بر قدرت و استقامت خود تکیه دارد.
شاه شیر اوژن اباقاآن که گاه گیر و دار
بر پی رخشش نماز آرد روان تهمتن
هوش مصنوعی: شاه شیر اوژن اباقاآن در حال تماشا و احترام به زیباییهای خود است و همزمان یادآور شجاعت و قدرت تهمتن (رستم) است. در واقع این تصویر به قدرت و شکوه او و همچنین هماهنگی آن با روحیهای معنوی و ستایش اشاره دارد.
چونبهچنگآردکمانمویانبهقبر ازویقبا د
چون به کف گیرد سنان نالان به گور از وی پشن
هوش مصنوعی: وقتی کمان مویان را به دست میگیرد، قبرش را در آغوش میگیرد و وقتی نیز سنان را در دست میفشارد، از درون قبر به ناله در میآید.
ذکری از روی وی و گیهان ختا اندر ختا
بادی از خوی وی ویتی خت اندر خن
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به یاد و خاطر یک شخص خاص میشود که تأثیراتی بر دنیا کرده است. روح آن فرد در دنیایی دیگر، با احساسات و ویژگیهای خاصی از خود، در حال پرواز و حضور در جایی دیگر است. این معنا به زیبایی از احوال و یاد آن شخصیت صحبت میکند.
هر کجا لطفی ز گفت او نشاط اندر نشاط
هرکجا نامی ز قهر او محن اندر محن
هوش مصنوعی: هر جا که حرف خوبی از او باشد، شادی و خوشی زیادی در آنجا است، و هر وقت نامی از خشم او به میان آید، مشکلات و سختیها به وجود میآید.
چونفرازد قد ازو محفل ریاض اندر ریاض
چون فروزد خد ازو مجلس چمن اندر چمن
هوش مصنوعی: زمانی که قد او در محفلهای گل و گیاه بلند میشود، چنان است که وقتی خداوند در میان چمن میدرخشد، مجلس چمن را روشن میکند.
در درون درع تاری پیکر رخشان او
جان جبریلست در تاریک جسم اهرمن
هوش مصنوعی: در دل زرهای تاریک و سنگین، وجود درخشان او روح جبریل را مانند دارد و در مقابل، وجودش در جسمی تاریک و اهریمنی است.
از نهیب گرز او در جان گوان را ارتعاش
از هراس برز او در تن مهان را بو مهن
هوش مصنوعی: صدای مهیب ضربههای او به جان گوان، باعث لرزه و ترس در وجود بزرگان شده است.
تا نگوید دایه اندر گوش کودک نام او
طفل نگشاید لبان را از پی شرب لبن
هوش مصنوعی: برای اینکه کودک لبانش را به دنبال شیر باز کند، دایه باید نام او را در گوشش بگوید.
هر وشاق محفل او یوسفی کز فرط حسن
جان چندین یوسف مصریش در چاه ذقن
هوش مصنوعی: هر کسی که در مجلس او حضور دارد، مانند یوسف زیبایی است که به خاطر فرط زیباییاش، جان چندین یوسف مصری را در چاه انداخته است.
گرنه خیاطست تیغ او چرا هنگام کین
بر تن بدخواه جوشن را همی سازد کفن
هوش مصنوعی: اگر خیاط نیست، پس چرا در زمان انتقام، برای دشمنانش لباس خنک را تبدیل به کفن میکند؟
ای به ایوان مهبط عفو خدای لایزال
ای به میدان مظهر قهر قدیر ذوالمنن
هوش مصنوعی: ای کسی که در خانهٔ رحمتی از جانب خداوند بیپایان قرار داری، و ای کسی که در میدانی که قدرت و انتقام خداوند در آن نمایان است، حضور داری.
ای ملک دانیکه تا من بستهام لب از بیان
چون متاع فضلکاسدگشته بازار سخن
هوش مصنوعی: ای فرشته، آیا میدانی که وقتی من از سخن گفتن خودداری میکنم، مانند کالای علم و دانش که در بازار ارزش خود را از دست داده است، اعتبار کلامم کاهش مییابد؟
شد بلاغت از میان تا شعر من شد از میان
شد شجاعت از جهان تا از جهان شد بوالحسن
هوش مصنوعی: بلاغت و زیبایی در کلام از بین رفت و شعر من هم تحت تأثیر قرار گرفت. همچنین شجاعت از دنیا ناپدید شد و در نتیجه، جهان به سمت بوالحسن رفت.
هم تو میدانی که عهدی بسته بودم دیرپای
تا به شین شعر و نون نظم نگشایم دهن
هوش مصنوعی: تو خودت به خوبی میدانی که من یک قولی را بهطور جدی و پایدار دادهام تا زمانی که به عشق و شعر نپرداختهام، زبانم را باز نکنم.
وین زمان این ژرف دریا یعنی این طبع روان
نغز درجی برفکند از قعر پر در عدن
هوش مصنوعی: این زمان، این دریا گسترده و عمیق، نمایانگر این تبحر و جوشش خلاقیتی است که از عمق بهشتیاش، مرواریدی زیبا و با ارزش به انزوای خود میافکد.
تا ز تو کت آیت رحمت همی نازل به شان
با هزاران لابه خواهم عذر جرم خویشتن
هوش مصنوعی: من با دلایل و نالههای بسیار در پی آن هستم که از انگیزهٔ رحمت تو بهرهمند شوم و برای اشتباهات خود عذرخواهی کنم.
یاوهیی گر سرزد از من عذر من بپذیر از آنک
راست دیوانه شدم تا یاوه شد دیوان من
هوش مصنوعی: اگر از من حرفی بیمورد یا بیهوده شنیدی، لطفاً عذرخواهیام را بپذیر. چون من واقعاً دیوانه شدهام و همین دیوانگی باعث شده که حرفهای بیسر و ته بزنم.
من نمیگویم نیم عاقل ولی هنگام خشم
ابلهیّ مرد گردد چیره بر فهم و فطن
هوش مصنوعی: نمیگویم که کاملاً عاقل هستم، اما وقتی که خشمگین میشوم، آن حالت نادانی بر درک و فهم من غلبه میکند.
خود تو میدانیکه زادهٔ طبع و فرزند خیال
بسگرامیتر ز زادهٔ مادر و فرزند زن
هوش مصنوعی: تو خود خوب میدانی که چیزی که از درون دل و خیال به وجود آمده، از هر چه که به طور طبیعی به دنیا میآید، باارزشتر و محترمتر است.
این من و اینگردن من آن تو وآن تیغ تیز
خواهیم گردن فراز و خواهیم گردن بزن
هوش مصنوعی: این من هستم و این گردن من، آن تو هستی و آن تیغ تیز. ما همدیگر را به مبارزه میطلبیم و آمادهایم که در این نبرد، دست به اعمالی جدی بزنیم.
آنقدر زی در جهان شاها کت آید در صماخ
ذکر محشر داستان رستم و رویینهتن
هوش مصنوعی: در این جهان، داستان رستم و رویینهتن آنقدر در یادها زنده است که حتی در روز محشر نیز به یاد آورده خواهد شد.