قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۶ - در ستایش امیرالامراء العظام حسین خان نظامالدوله گوید
اندر جهان دو چیز از دل برد محن
یا سادهٔ جوان یا بادهٔ کهن
تا چند غم خوری می خور به جای غم
غم پیرزن خورد میمرد شیرزن
در دیدهٔ تعب میخ فنا بکوب
وز تیشهٔ شغب بیخ عنا بکن
یاری گزین جوان قلاش و نکتهدان
جانبخش و جانستان دلجوی و دلشکن
گر فحش میدهد احسنت گو بده
ور تیغ میزند سهلست گو بزن
منت خدای را کز خیل نیکوان
چشمی ندیده است ترکی چو ترک من
رخ یک بهشت حور تن یک سپهر نور
لب یک قرابه شهد رو یک طبق سمن
یاقوت لعل او همرنگ نار دان
شمشاد قد او همسنگ نارون
بنهفته در رطب یک روضه اقحوان
پوشیده در قصب یک پشته یاسمن
در زلفکان او تا چشم میرود
بندست یا گره چینست یا شکن
گیسویش از قفا غلطیده تا سرین
آن صدهزار مو این یکهزار من
چون بینم آن سرین یاد آیدم همی
از کوه بیستون. وز رنج کوهکن
گه نوشم از لبانش یک کوزه انگبین
گه چینم از رخانش یک خوشه نسترن
سیمین سرین او هرگه نظر کنم
آبم همی چکد از چشم و از دهن
چون ماه نخشبش ماهیست در کله
چون چاه نخشبش چاهیست در ذقن
چشمش بلای دل زلفش عدوی دین
آن یک رساله سحر این یک قباله فن
مشکیست موی او قلب منش تتار
شمعیست روی او چشم مَنَش لگن
بر موی دلکشش حیفست غالیه
بر جسم نازکاش ظلم است پیرهن
ترکا بچم به راغ وز خانه شو به باغ
کز لاله صد چراغ بینی به هر دمن
می نوش در صبوح تا بنگری فتوح
کز روح راح روح آساید از حزن
بردار چنگ و جام، بگذار ننگ و نام
گیتی تراست دام این دام برشکن
بر بام بیخودی کوس بلا بکوب
در طاق بیهشی تار فنا بتن
ما و منست هیچ در ما و من مپیچ
شو ساز کن بسیج زانسوی ما و من
تن خانهٔ فناست آن خانه را بکوب
جان پردهٔ بقاست آن پرده برفکن
بفکن حجاب جسم تا بشکنی طلسم
مردود خلق باش مقبول ذوالمنن
تشخیص نیک و بد گم کرده دیو و دد
در کیش ما بَدند در پیش خود حسن
تن بایدت کثیف تا جان شود لطیف
وین نکتهٔ شریف دریاب و دم مزن
آن روی آینه تاریک تا نشد
زین رو درو ندید کس عکس خویشتن
در عین اقتدار تسلیم کن شعار
چون صدر نامدار سالار انجمن
دانا حسین خان نامآور جهان
آن میر کامران آن صدر موتمن
صدریست قدردان ابریست ببر دل
میریست شیرکش نیلیست پیلتن
در جاه معتبر در قدر مفتخر
در بزم مشتهر در رزم ممتحن
ای ملک تو قدیم ای جاه تو قدیم
ای بخت تو جوان ای رای تو کهن
ابری تو در نوال چرخی تو در جلال
مهری تو در جمال عقلی تو در فطن
مهر تو دلنواز قهر تو جانگداز
بخت تو سرفراز خصم تو ممتحن
از حرص جود تو دندان برآورد
اوّل نفس که طفل لب شوید از لبن
ماند به خصم تو تیغ تو از هزال
ماند به گرز تو بخت تو از سمن
روزی که از غبار گردد زمانه تار
چون ملک زنگبار چون رای اهرمن
در دیدهٔ گوان مژگان زند خدنگ
بر گردن یلان شریان شود رسن
گریان شود امل خندان شود اجل
کاسد شود امید رایج شود فتن
با بانگ نعره دل بیرون جهد ز لب
با سوز ناله جان بیرون رود ز تن
تنها ز تف تیغ تفتیده چون تنور
سرها ز زخمگرز آژیده چون سفن
بر نوک نیزهات آون شود عدو
مانند زنده پیل از شاخ کرگدن
چون ماه یکشبه بر ایمنت حسام
چون ماه چارده بر ایسرت مجن
بر جسم پردلان جوشن کنی قبا
بر پیکر یلان خفتان کنی کفن
صدر از مهر تو دیریست تا مرا
دل گشته مستهام جان گشته مفتتن
عقدیست مهر تو جان منش گلو
نقدیست چهر تو روی منش ثمن
ختمست در جهان بر دست تو سخا
ختمست در زمان بر نطق من سخن
تا ناله میکند از عشق گل هزار
تا سجده میبرد در پیش بت شمن
از دهرهٔ عتاب زهرهٔ عدو بدر
وز تیشهٔ صواب ریشهٔ خطا بکن
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۵ - در مدح امیرالامراء العظام شاهرخ خان قاجار میفرماید: انجمن پر انجمست از مهر چهر ماه منقصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۷ - در مدح فریدون میرزا: ای به مشکین موی تو مسکین دلمکرده وطن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلن مفعول فاعلن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اندر جهان دو چیز از دل برد محن
یا سادهٔ جوان یا بادهٔ کهن
هوش مصنوعی: در دنیا دو چیز وجود دارد که میتواند احساسات و دلخوشیهای انسان را تحت تاثیر قرار دهد: یا جوانی و سادگی که بیپیری و بیتجربگی را به همراه دارد، یا نوشیدنی کهنهای که به یاد گذشته و لحظات خوش میانجامد.
تا چند غم خوری می خور به جای غم
غم پیرزن خورد میمرد شیرزن
هوش مصنوعی: چقدر باید به غم و ناراحتی فکر کنی؟ به جای اینکه غم بخوری، بهتر است از زندگی لذت ببری. پیرزن غمگین هم در نهایت از دنیا رفت، اما زن شجاع و قوی همچنان زندگی میکند.
در دیدهٔ تعب میخ فنا بکوب
وز تیشهٔ شغب بیخ عنا بکن
هوش مصنوعی: در نگاه خسته و سرشار از درد، با میخ فنا، ضربهای بزن و با تیشهٔ شگفتی، ریشهٔ غم را بکن.
یاری گزین جوان قلاش و نکتهدان
جانبخش و جانستان دلجوی و دلشکن
هوش مصنوعی: دوستی را انتخاب کن که جوان و زیرک باشد، کسی که جان را زنده میکند و همزمان میتواند دل را شاد کند یا بشکند.
گر فحش میدهد احسنت گو بده
ور تیغ میزند سهلست گو بزن
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو ناسزا میگوید، به او بگو که این کارش درست است و ارزشش را بدان. و اگر کسی به تو حمله میکند، به راحتی بگو که این کار را ادامه بده.
منت خدای را کز خیل نیکوان
چشمی ندیده است ترکی چو ترک من
هوش مصنوعی: سپاس خدا را که از میان نیکان، چشمی مانند چشم من را ندیده است.
رخ یک بهشت حور تن یک سپهر نور
لب یک قرابه شهد رو یک طبق سمن
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند بهشت و زیباییاش شگفتانگیز است، بدنش مانند آسمان پر از نور میدرخشد، لبانش مانند شهد شیرین است و روکش بدنش همچون سفرهای از گل و خوشبویی است.
یاقوت لعل او همرنگ نار دان
شمشاد قد او همسنگ نارون
هوش مصنوعی: یاقوت و لعل او به رنگ آتش هستند و قامت او مانند درخت نارون به بلندای چوب شمشاد است.
بنهفته در رطب یک روضه اقحوان
پوشیده در قصب یک پشته یاسمن
هوش مصنوعی: در دل خرما، باغی از گلهای اقحوان پنهان شده و در میان ساقههای یک توده یاسمن، زیبایی دیگری نهفته است.
در زلفکان او تا چشم میرود
بندست یا گره چینست یا شکن
هوش مصنوعی: در موی او تا جایی که چشم میبیند، یا گرهای وجود دارد یا چین و شکنهایی زیبا مشاهده میشود.
گیسویش از قفا غلطیده تا سرین
آن صدهزار مو این یکهزار من
هوش مصنوعی: موهای او از پشت به شکل زیبایی ریخته و تا لگن ادامه دارد، این مقدار مو که فرورفته است، ارزش بسیار بالایی دارد.
چون بینم آن سرین یاد آیدم همی
از کوه بیستون. وز رنج کوهکن
هوش مصنوعی: وقتی که آن یاد زیبا را میبینم، به یاد کوه بیستون میافتم و رنجهای شخصی که سنگتراشی کرده است.
گه نوشم از لبانش یک کوزه انگبین
گه چینم از رخانش یک خوشه نسترن
هوش مصنوعی: گاهی از لبهای او یک کوزه شهد مینوشم و گاهی از صورتش یک خوشه گل نسترن میچینم.
سیمین سرین او هرگه نظر کنم
آبم همی چکد از چشم و از دهن
هوش مصنوعی: هر بار که به او نگاه میکنم، از چشمان و دهانم اشک و آب عشق سرازیر میشود.
چون ماه نخشبش ماهیست در کله
چون چاه نخشبش چاهیست در ذقن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت چهره شخصی میپردازد. در آن، به ماهی اشاره میشود که در یک ظرف چوبی قرار دارد و به زیبایی و هماهنگی صورت این شخص شباهت دارد. مانند چاه نیز وجود دارد که در زیر چانهاش قرار گرفته و به عمیق بودن و جذابیت چهره اشاره میکند. به طور کلی، این تصویرسازی معانی زیبایی و عمق شخصیت را در خود جای داده است.
چشمش بلای دل زلفش عدوی دین
آن یک رساله سحر این یک قباله فن
هوش مصنوعی: چشمان او موجب درد و رنج دل هستند، مانند زلفش که دشمن دین محسوب میشود؛ یکی مانند نامهای جادویی و دیگری مانند سندی برای فنون عشق.
مشکیست موی او قلب منش تتار
شمعیست روی او چشم مَنَش لگن
هوش مصنوعی: موهای او سیاه است و قلب من مثل تتارها میتپد. چهرهاش مانند یک شمع میدرخشد و چشمهای او مثل یک لگن زیباست.
بر موی دلکشش حیفست غالیه
بر جسم نازکاش ظلم است پیرهن
هوش مصنوعی: بر موهای دلکش او استفاده از عطر گرانبهاء نادرست است و بر بدن ظریف و لطیفش دور از انصاف است که پیراهنی بپوشاند.
ترکا بچم به راغ وز خانه شو به باغ
کز لاله صد چراغ بینی به هر دمن
هوش مصنوعی: به دختران ترک بگو که به باغ بیایند و از خانه بیرون بیایند، چون در هر دمنوش، زیبایی و روشنایی لالهها مانند صد چراغ درخشیده است.
می نوش در صبوح تا بنگری فتوح
کز روح راح روح آساید از حزن
هوش مصنوعی: در صبحگاهی شرابی بنوش تا پیروزیها را ببینی؛ چرا که روح از غم آسوده میشود.
بردار چنگ و جام، بگذار ننگ و نام
گیتی تراست دام این دام برشکن
هوش مصنوعی: چنگ و جام را بردار و از خجالت و نام و شهرت دنیای فانی بگذر؛ این دنیا مانند دام است، آن را بشکن و از قید آن آزاد شو.
بر بام بیخودی کوس بلا بکوب
در طاق بیهشی تار فنا بتن
هوش مصنوعی: در اوج بیخودی و فراموشی، نداهایی از مشکلات و سختیها را بشنو و به عمق هستی و ناپایداری دنیا توجه کن.
ما و منست هیچ در ما و من مپیچ
شو ساز کن بسیج زانسوی ما و من
هوش مصنوعی: ما و من هیچ تفاوتی نداریم؛ پس از درهم پیچیدن و جدایی بپرهیز و با همت و اتحاد، به یک ساز و آواز واحد بپرداز.
تن خانهٔ فناست آن خانه را بکوب
جان پردهٔ بقاست آن پرده برفکن
هوش مصنوعی: این دنیا و زندگی مادی، جایی است که بیپایانی و جاودانگی در آن نمیتوان یافت، بنابراین باید آن را ترک کرد. حقیقتی عمیقتر و دائمی وجود دارد که نیازمند توجه و شناخت است، از آن پردهای که این حقیقت را پوشانده است، باید کنار بزنیم.
بفکن حجاب جسم تا بشکنی طلسم
مردود خلق باش مقبول ذوالمنن
هوش مصنوعی: وقتی از ظاهر مادی خود بگذری و آن را کنار بگذاری، میتوانی به حقیقت و دنیای معنا دست یابی و در نظر دیگران نیز مورد پذیرش و توجه قرار خواهی گرفت.
تشخیص نیک و بد گم کرده دیو و دد
در کیش ما بَدند در پیش خود حسن
هوش مصنوعی: درک و شناخت نیک و بد، به دیوان و موجودات شرور مربوط میشود، و در باور ما، زیبایی و خوبی در پیش خود ما قرار دارد.
تن بایدت کثیف تا جان شود لطیف
وین نکتهٔ شریف دریاب و دم مزن
هوش مصنوعی: بدن باید در معرض آلودگی و سختی قرار گیرد تا روح و جان بتوانند لطیف و پاک شوند. این نکته مهم را درک کن و بیجهت صحبت نکن.
آن روی آینه تاریک تا نشد
زین رو درو ندید کس عکس خویشتن
هوش مصنوعی: هیچکس در آینه تاریک تصویری از خود نمیبیند تا زمانی که آن رد بر روی آن به وجود نیامده باشد.
در عین اقتدار تسلیم کن شعار
چون صدر نامدار سالار انجمن
هوش مصنوعی: با وجود قدرت و استحکام، آماده باش تا به شعار تسلیم شوی، مانند صدر بزرگ و مشهور جمعیت.
دانا حسین خان نامآور جهان
آن میر کامران آن صدر موتمن
هوش مصنوعی: حسین خان، فردی دانا و مشهور در جهان است. او فرماندهای برجسته و صاحب مقام عالی است.
صدریست قدردان ابریست ببر دل
میریست شیرکش نیلیست پیلتن
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این جمله به توصیف یک نفر با ویژگیهای خاص میپردازد. فردی که قد و قامت بلندی دارد و در عین حال با روحیهای شاد و دلپذیر به زندگی مینگرد. او همچنین به مهارت و شجاعت در کارهایش معروف است. در کل، این جمله تصویری از شخصیتی شاداب و توانمند را به نمایش میگذارد.
در جاه معتبر در قدر مفتخر
در بزم مشتهر در رزم ممتحن
هوش مصنوعی: در نزد افراد مهم مقام و موقعیت ارجمندی داری، در جمعهای شادمانی معروف هستی و در میدانهای جنگ از خود آزمون و امتحان نشان میدهی.
ای ملک تو قدیم ای جاه تو قدیم
ای بخت تو جوان ای رای تو کهن
هوش مصنوعی: ای ملک، تو به سالهای دور تعلق داری، ای مقام تو ریشهدار و پایدار است، اما ای بخت و شانس تو جوان و تازه به نظر میرسد، و ای اندیشهات، تجربه و دانشی کهنه دارد.
ابری تو در نوال چرخی تو در جلال
مهری تو در جمال عقلی تو در فطن
هوش مصنوعی: تو همانند ابر در رحمت و فراوانی، درخشانی مانند خورشید، زیبایی همچون صورت زیبای محبوب، و از دانایی و هوش بهرهمند هستی.
مهر تو دلنواز قهر تو جانگداز
بخت تو سرفراز خصم تو ممتحن
هوش مصنوعی: عشق تو دل را شاد میکند، اما دوریات جان را به درد میآورد. سرنوشت تو باعث افتخار است و دشمن تو در امتحان قرار دارد.
از حرص جود تو دندان برآورد
اوّل نفس که طفل لب شوید از لبن
هوش مصنوعی: به خاطر طمع در بخشش تو، در ابتدا نفس آدمی به دندان آمده است، مانند کودکی که از لبانش شیر مینوشد.
ماند به خصم تو تیغ تو از هزال
ماند به گرز تو بخت تو از سمن
هوش مصنوعی: تیغ تو مثل سلاحی زیرکانه و تیز در برابر دشمنان باقی مانده است، همانطور که بخت تو همچون قدرتی نرم و لطیف، در برابر مشکلات ضعیف و ناتوانی به نظر میآید.
روزی که از غبار گردد زمانه تار
چون ملک زنگبار چون رای اهرمن
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که دنیا پر از غبار و تاریکی خواهد شد، مانند زمانی که فرمانروایی زنگزده و افکار شیطانی حاکم میشود.
در دیدهٔ گوان مژگان زند خدنگ
بر گردن یلان شریان شود رسن
هوش مصنوعی: در چشمان گوهرنشان، مژگان چون تیر، بر گردن قهرمانان میافتد و شریانها به مانند طناب میشود.
گریان شود امل خندان شود اجل
کاسد شود امید رایج شود فتن
هوش مصنوعی: آرزوی انسان در مقابل مرگ قرار میگیرد؛ در حالی که آرزوها و امیدها ممکن است از بین بروند، اما در عوض، فتنهها و مشکلات تازهای به وجود میآید.
با بانگ نعره دل بیرون جهد ز لب
با سوز ناله جان بیرون رود ز تن
هوش مصنوعی: در این بیت، به این موضوع اشاره شده است که وقتی انسان به شدت احساساتش را ابراز میکند، قلبش به شدت میتپد و صدای نالهاش از اعماق وجودش خارج میشود. در واقع، این بیانگر شدت هیجانات و درد درونی است که منجر به بروز احساسات عمیق میشود.
تنها ز تف تیغ تفتیده چون تنور
سرها ز زخمگرز آژیده چون سفن
هوش مصنوعی: تنها مانند تنور از آتش داغ و تند میسوزند و سرها به خاطر زخمی که از گرز نیامدند، به حالتی پریشان درآمدهاند.
بر نوک نیزهات آون شود عدو
مانند زنده پیل از شاخ کرگدن
هوش مصنوعی: دشمن بر سر نیزهات مانند فیل زندهای خواهد شد که از شاخ کرگدن آویزان است.
چون ماه یکشبه بر ایمنت حسام
چون ماه چارده بر ایسرت مجن
هوش مصنوعی: مثل اینکه در شب اول ماه، شما را با شمشیری به نام حسام محافظت میکنند و مانند ماه کامل، بر زیبایی و نور شما افزوده میشود.
بر جسم پردلان جوشن کنی قبا
بر پیکر یلان خفتان کنی کفن
هوش مصنوعی: به کسانی که دلهای شجاع و با ایمان دارند، زره و پوشش میپوشانی و بر تن پهلوانان، کفن میگذاری.
صدر از مهر تو دیریست تا مرا
دل گشته مستهام جان گشته مفتتن
هوش مصنوعی: زمان زیادی است که عشق تو باعث شده دل من سرمست و شیدا شود و جانم به عشقات گرفتار گردد.
عقدیست مهر تو جان منش گلو
نقدیست چهر تو روی منش ثمن
هوش مصنوعی: عاشق تو هستم و محبت تو برای من همچون عقد و پیمانی است. زیبایی چهرهات برای من ارزشمند است و همانند پول نقدی است که من به آن اهمیت میدهم.
ختمست در جهان بر دست تو سخا
ختمست در زمان بر نطق من سخن
هوش مصنوعی: در دنیا سخاوت و generosity به دست تو ختم میشود و در زمان، کلام من به سخنوری میانجامد.
تا ناله میکند از عشق گل هزار
تا سجده میبرد در پیش بت شمن
هوش مصنوعی: وقتی که گل به خاطر عشقش ناله میزند، هزار بار به نشانه محبت و احترام، در برابر معشوقش سجده میکند.
از دهرهٔ عتاب زهرهٔ عدو بدر
وز تیشهٔ صواب ریشهٔ خطا بکن
هوش مصنوعی: از ناپسندیهای زمانه و انتقادات دیگران دلخور نشو و با استفاده از تصمیمات صحیح، غلطیها و اشتباهات را اصلاح کن.