گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۳ - د‌ر ستایش عبدالله خان صدر فرماید

خیز ای غلام تا زین بر بادپا زنیم
اورنگ جم به‌کوههٔ باد صبا زنیم
هم‌نفس را ز محبس محنت برون‌ کشیم
هم بخت را به دعوت شادی صلا زنیم
بهر پذیره روی به دشت آوریم و دست
اندر عنان توسن صدر الوری زنیم
زان مژده‌ای‌که بخت دهد از قدوم او
ما نیز همچوکوه دمادم صدا زنیم
ساییم سر به پایش و آنگه ز روی فخر
بر تاج زرنگار فلک پشت پا زنیم
هرچند ماه روزه و هنگام زاهدیست
ما تیغ‌ کین به تارک روی و ریا زنیم
هر جا که‌شاهدی‌ چورنودش به‌ بر کشیم
هرجاکه زاهدی چو جهودش قفا زنیم
تا هرکسی مجله نگارد به‌کفر ما
در هر محله ساغر می بر ملا زنیم
از شادی قدوم خداوند می‌خوریم
پس تکیه بر عنایت خاص خدا زنیم
عبدالله آنکه‌گاه تقاضای خشم او
دست رجا به دامن مرگ فجا زنیم
صدری ‌که با ولایش‌ گویی به جنتیم
گام ار به‌ کام شیر و دم اژدها زنیم
بابی ز فضل او نگشاید به روی عقل
تا روز حشر گر دم مدح و ثنا زنیم
گفتند وهم و دانش و فکرت شبی بهم
ماییم آن‌ گروه‌ که لاف از دها زنیم
ما واقفان راز جهانیم از آن قبل
بر اوج عرش خرگه مجد و بها زنیم
نابرده پی به حضرت دستور روزگار
دستور عقل نیست‌ که لاف از ذکا زنیم
رفتند تا به عرش و ندیدند ازو نشان
گفتند گام بیهده چندین چرا زنیم
بیرون‌ز عرش‌جای نه پس جای‌او کجاست
یارب یکی بگوکه قدم تاکجا زنیم
ما را خدا یگانا بود از تو شکوها
می‌خواستیم تا قدری بر قضا زنیم
بی‌مهری تو عرضه نماییم نزد خلق
وان داستان به مجلس شاه وگدا زنیم
خالی نیافتیم دلی را ز مهر تو
تا در حضور او دم ازین ماجرا زنیم
آری قضا چو دم نزند بی‌رضای تو
ما کیستیم تا زنخی بی‌رضا زنیم
جز آنکه سر به چاه ملامت فروبریم
حرفی به شکوه چون علی مرتضی زنیم
نز افتراست شکوهٔ ما با جناب تو
حاشا که بر جناب تو ما افترا زنیم
تشریف فارس راکه نوشتی به‌نام ما
بر خلف وعده شاید اگر مرحبا زنیم
باری چو از تو جز به تو نتوان‌گریختن
خود چاره نیست جز که در التجا زنیم
کشتی شکسته باد مخالف کنار دور
نز مردی است پنجه‌که با ناخدا زنیم
ماه صیام و مست خجل پارسا دلیر
نز رندی است طعنه ‌که بر پارسا زنیم
در عهد چون ‌تو صدری انصاف ده رواست
تا ما قدم به مدرسه بر بوریا زنیم
با آه سرد و خاطر افسرده لاف ‌کین
هر روز با شتاب دل ناشتا زنیم
یسار نادرست‌که در عهد چون تویی
ما دم به شکوه از سخن ناروا زنیم
زان جانورکه طعمهٔ او جسم آدمیست
هر شب ز خشم جامهٔ جان را قبا زنیم
چون مطربی‌ که زخمه چنگ دوتا زند
ناخن به جای زخمه به پشت دوتا زنیم
بر تن زنیم زخمه و در پرده‌های جان
چندین نوا ز سوز دل بینوا زنیم
مردم زنند زخمه به چنگ ای عجب‌که ما
از چنگ زخمه بر به تن مبتلا زنیم
تن‌را ز بسکه زخمهٔ چنگ آورد به جوش
هر دم چو چنگ ناله تن تن تنا زنیم
بر غازیان قمّل و براغیث خویش را
همچون مغل به لشکر چین و ختا زنیم
زان‌رشک‌ریزه‌ها که‌چو خشخاش دانهاست
خاک ستم به دیدهٔ نوم و کری زنیم
خشخاش دانه داروی خوابس و ما بدان
ازکوی خواب خرگه راحت جدا زنیم
خشخاش بین‌که بر تن ما تیغ می‌زند
زآنسان‌که تیغ بر تن خشخاش ما زنیم
خشخاش اگر تو گویی ‌کافیون همی دهد
از عیش تلخ طعنه بر افیون هلا زنیم
شب تا به صبح همچو مریدان بایزید
ناخن چو تیغ بر تن خود از جفا زنیم
از فرقت به رنج برنجیم این بهل
کز بوش بوسه بر قدم لوبیا زنیم
خاکستری ‌که مطبخ ما کوه‌ کوه داشت
چندان نه کش بر آینه بهر جلا زنیم
نه‌ کیمیاگریم‌ که تا کوره و دمی
در پیش رو نهاده دم ازکیما زنیم
نه سیمانگار که با مشک و زعفران
چندین طلسم‌کرده دم از سیمیا زنیم
نه لیما طراز کز اسرار قاسمی
سطری سه چار خوانده دم از لیمیا زنیم
نه چون مخنثان بود آن طلعت و توان
تا بهر سیم دامن خود بر قفا زنیم
نه پیله ور که کیسه ز خرمهره پر کنیم
پس چون خران قدم به ره روستا زنیم
ما شاعریم و از سخن روح‌بخش خویش
از بس‌که‌کوس مدحتشان جابجا زنیم
یا حبذا اگر پی مدح و ثنا رویم
وا ویلتا اگر در قدح و هجا زنیم
در عهد چون تویی نه عجب باشد ار ز قدر
بر بام هفت‌ گنبد گردون لوا زنیم
تو فروردین دینی و ما آن ضعیف شاخ
کز باد فرودین دم نشو و نما زنیم
ماهمچو زهره‌،‌شهره‌به‌عشرت‌شدیم‌ازآنک
ساز مدایح تو به چندین نوا زنیم
القصه زین دو کار یکی باید اختیار
تا دم به مدحت تو به صدق و صفا زنیم
یا دولتی‌که باز رهیم از فنا و فقر
یا همتی‌که بر در فقر و فنا زنیم
این جمله طیبتست هنیئاً لنا که ما
در بزم نامرادی جام بلا زنیم
برگ و نوای ما همه در بینوایی است
راه مخالف از چه به یاد نوا زنیم
کسب معاش لایق عقل و نهی بود
نهی است پیش عشق که لاف از نهی زنیم
عشقست چون سهیل و نهی کم بهاسها
با پرتو سهیل چه دم از سها زنیم
یا همچو شمع خرگهی از ریسمان و موم
در پهلوی سرادق شمس‌الضحی زنیم
در هر کجا که همّت ما برکشد علم
حالی قلم به خط ثواب و خطا زنیم
در هر محل‌که چهرهٔ ما بشکفد چوگل
خار ستم به دیدهٔ خوف و رجا زنیم
هر درد راکه دوست فرستد به سوی ما
از وی بلا چنیم و به جان دو تا زنیم
مردم پی جزا در طاعت زنند و ما
از شوق حلقه بر در صاحب جزا زنیم
بر سینه دست از پی عز و علا نهند
ما دست رد به سینهٔ عز و علا زنیم
هرکس هلاک نفس دغا راکند دعا
ما بی‌دعا به سینهٔ نفس دغا زنیم
از مشعر شعور به هنگام بازگشت
خرگه به خیف خوف و منای منی زنیم
الاالله است ملک بقا را خزینه‌ای
ما بر خزینه قفل امانت ز لا زنیم
کبر و ریا فکنده به نیروی عشق پاک
اعلام فقر در حرم‌ کبریا زنیم
جبریل اگر به سدرهٔ با منتهی رسید
ما بارگه به سدرهٔ بی‌منتهی زنیم
دل بد مکن ز طینت قلاش مایه ما
در عین عصمتیم چو لاف از زنا زنیم
در راه خصم زینسوکبش فدا نهیم
با یاد دوست زانسو کأس فدا زنیم
چندین هزار خرمن طاعت رود به باد
چون ما ز بیخودی نفسی بی‌ریا زنیم
این دم مبین به رندی ماکار آن دمست
کز ما ورای جان نفسی آشنا زنیم
خلق از لهیب دوزخ‌ گرم نهیب و ما
از شوق او به خون جگر دست و پا زنیم
خود دوزخی به نقد چرا زآتش خیال
در روح بیگناه و دل بی‌خطا زنیم
با عشق محرمیم چه خیزد ز دست عقل
خودکیست شحنه چون می با پادشا زنیم
دل رند اوستا و بدن اهل روستا
ما راه روستایی از آن اوستا زنیم
ارزان ‌کنیم قمت اجناس روزگار
چون تیغ ترک بر تن حرص و هوا زنیم
منت خدای را که ز مهر رسول و آل
گام شرف به تارک هفتم سما زنیم
همچون هزاردستان در گلشن سخن
هر دم هزاردستان از مصطفی زنیم
گه داستان حیدر کرار سر کنیم
گاهی دم از ملازمت مجتبی زنیم
از چشم آفرینش صد جوی خون رود
هر گه چو نی نوای غم نینوا زنیم
قاآنیا سخن به درازا چه می‌کشی
شد وقت آنکه زمزمهٔ قدکفی زنیم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیز ای غلام تا زین بر بادپا زنیم
اورنگ جم به‌کوههٔ باد صبا زنیم
هوش مصنوعی: برخیز ای خدمت‌گذار، تا بر این زین سوار شویم و تخت جمشید را به دامان کوه بباد بریم.
هم‌نفس را ز محبس محنت برون‌ کشیم
هم بخت را به دعوت شادی صلا زنیم
هوش مصنوعی: ما دوست را از زندان مشکلات آزاد می‌کنیم و به شانس خود دعوت می‌کنیم تا به شادی بپیوندد.
بهر پذیره روی به دشت آوریم و دست
اندر عنان توسن صدر الوری زنیم
هوش مصنوعی: برای پذیرایی از مهمانان، به دشت می‌رویم و با دست خود، در مهار اسب بزرگ و والا که نشانه‌ای از بزرگی و عظمت است، تلاش می‌کنیم.
زان مژده‌ای‌که بخت دهد از قدوم او
ما نیز همچوکوه دمادم صدا زنیم
هوش مصنوعی: از خوشحالی که به خاطر آمدن او به وجود آمده، ما نیز مانند کوه که دائماً صدا می‌زند، پی‌درپی فریاد شادی سر می‌دهیم.
ساییم سر به پایش و آنگه ز روی فخر
بر تاج زرنگار فلک پشت پا زنیم
هوش مصنوعی: ما خود را در کنار او قرار می‌دهیم و سپس با افتخار به آسمان سرسبز و پر زرق و برق پشت پا می‌زنیم.
هرچند ماه روزه و هنگام زاهدیست
ما تیغ‌ کین به تارک روی و ریا زنیم
هوش مصنوعی: هرچند که این زمان، زمان زهد و عبادت است، اما ما با کینه و دشمنی، به روی دیگران ضربه می‌زنیم و خود را در معرض ریا و تظاهر قرار می‌دهیم.
هر جا که‌شاهدی‌ چورنودش به‌ بر کشیم
هرجاکه زاهدی چو جهودش قفا زنیم
هوش مصنوعی: در هر جایی که شاهدی باشد، او را به نزد خود می‌آوریم و هر جا که زاهدی باشد، به او پشت کرده و از کنار او عبور می‌کنیم.
تا هرکسی مجله نگارد به‌کفر ما
در هر محله ساغر می بر ملا زنیم
هوش مصنوعی: ما هر جا که برویم و هر کسی که بخواهد درباره‌ی ما بد نویسد یا به کفر و ناپسندی ما اشاره کند، ما با شادی و خوشحالی به او پاسخ می‌دهیم و حقیقت خود را به نمایش می‌گذاریم.
از شادی قدوم خداوند می‌خوریم
پس تکیه بر عنایت خاص خدا زنیم
هوش مصنوعی: از خوشحالی ورود خداوند لذت می‌بریم، بنابراین باید به لطف و توجه ویژه خداوند اعتماد کنیم.
عبدالله آنکه‌گاه تقاضای خشم او
دست رجا به دامن مرگ فجا زنیم
هوش مصنوعی: عبدالله، کسی است که وقتی خشم او را بخواهیم، با امید و آرزو به جان مرگ بیفتیم.
صدری ‌که با ولایش‌ گویی به جنتیم
گام ار به‌ کام شیر و دم اژدها زنیم
هوش مصنوعی: بهشت را خوردن از میوه‌های خوشمزه‌اش می‌داند، حتی اگر در چهره‌ای زشت و خطرناک باشد. در واقع، من در عشق و محبت به او بهشتی هستم، هرچند که ممکن است در راه آن با چالش‌ها و سختی‌ها روبه‌رو شوم.
بابی ز فضل او نگشاید به روی عقل
تا روز حشر گر دم مدح و ثنا زنیم
هوش مصنوعی: به لطف و فضل او، در روز قیامت حتی به روی عقل هم باز نخواهد شد، اگر ما در حال ستایش و تمجید او باشیم.
گفتند وهم و دانش و فکرت شبی بهم
ماییم آن‌ گروه‌ که لاف از دها زنیم
هوش مصنوعی: می‌گویند که ما به خیال و علم و اندیشه شبیه یکدیگر هستیم، همان گروهی که به افتخار کلام خود می‌بالیم.
ما واقفان راز جهانیم از آن قبل
بر اوج عرش خرگه مجد و بها زنیم
هوش مصنوعی: ما از اسرار جهان آگاهیم و به همین دلیل بر بالای عرشِ عظمت و شکوه، مقام و ارزش خود را به نمایش می‌گذاریم.
نابرده پی به حضرت دستور روزگار
دستور عقل نیست‌ که لاف از ذکا زنیم
هوش مصنوعی: بدون کسب تجربه و آگاهی از اوضاع و احوال زندگی، نمی‌توان به درستی درک کرد که عقل چه می‌گوید و نباید با نادانی از خودمان صحبت کنیم.
رفتند تا به عرش و ندیدند ازو نشان
گفتند گام بیهده چندین چرا زنیم
هوش مصنوعی: رفتند تا به بالاترین مقام و منزلت برسند، اما هیچ نشانی از آن نیافتند. پس گفتند چرا باید این همه زحمت بی‌فایده بکشیم؟
بیرون‌ز عرش‌جای نه پس جای‌او کجاست
یارب یکی بگوکه قدم تاکجا زنیم
هوش مصنوعی: خارج از عرش که جایی برای او نیست، پس جای واقعی او کجاست؟ ای خدا، یکی بگو که ما قدم را تا کجا بگذاریم.
ما را خدا یگانا بود از تو شکوها
می‌خواستیم تا قدری بر قضا زنیم
هوش مصنوعی: ما فقط خدا را می‌شناختیم و در نزد او از تو گلایه می‌کردیم تا شاید بتوانیم کمی از قضا و قدر بزداییم.
بی‌مهری تو عرضه نماییم نزد خلق
وان داستان به مجلس شاه وگدا زنیم
هوش مصنوعی: بی‌محبتی تو را با دیگران در میان می‌گذاریم و این ماجرا را در حضور شاه و فقیر بازگو می‌کنیم.
خالی نیافتیم دلی را ز مهر تو
تا در حضور او دم ازین ماجرا زنیم
هوش مصنوعی: ما هیچ دلی را از عشق تو خالی ندیدیم، تا اینکه در حضور او درباره این داستان صحبت کنیم.
آری قضا چو دم نزند بی‌رضای تو
ما کیستیم تا زنخی بی‌رضا زنیم
هوش مصنوعی: اگر قضا و تقدیر بر وفق مراد تو نباشد، ما چه جایگاهی داریم که بخواهیم بدون رضایت تو اقدامی انجام دهیم.
جز آنکه سر به چاه ملامت فروبریم
حرفی به شکوه چون علی مرتضی زنیم
هوش مصنوعی: تنها زمانی که به تنهایی و عمیقاً در تفکر و معذرت‌خواهی فرو می‌رویم، می‌توانیم از مشکلات و سختی‌ها شکایت کنیم.
نز افتراست شکوهٔ ما با جناب تو
حاشا که بر جناب تو ما افترا زنیم
هوش مصنوعی: ما نمی‌توانیم به تو اتهام بزنیم؛ چرا که شکوه و عظمت ما بر پایه‌ی تو است و هرگز چنین کاری نمی‌کنیم.
تشریف فارس راکه نوشتی به‌نام ما
بر خلف وعده شاید اگر مرحبا زنیم
هوش مصنوعی: به این معناست که اگر تو که به ما وعده داده‌ای، به حقیقت عمل نکنی، ممکن است ما هم با نگاه تردید به تو پاسخ دهیم و به ما روی خوش نشان ندهی.
باری چو از تو جز به تو نتوان‌گریختن
خود چاره نیست جز که در التجا زنیم
هوش مصنوعی: پس وقتی که جز تو هیچ راهی برای گریز وجود ندارد، چاره‌ای جز این نیست که به تو پناه ببریم.
کشتی شکسته باد مخالف کنار دور
نز مردی است پنجه‌که با ناخدا زنیم
هوش مصنوعی: کشتی‌ای که در دریا شکسته و با باد مخالف روبروست، به کنار نمی‌رسد. این به نوعی به مردی اشاره دارد که با اراده و تصمیم راسخ می‌تواند به ناخدای کشتی کمک کند تا به سمت مقصد پیش بروند.
ماه صیام و مست خجل پارسا دلیر
نز رندی است طعنه ‌که بر پارسا زنیم
هوش مصنوعی: در ماه رمضان، فردی که پاکدامن و شجاع است، از رندی و بوالهوسی خجالت می‌کشد و ما نیز به او کنایه می‌زنیم.
در عهد چون ‌تو صدری انصاف ده رواست
تا ما قدم به مدرسه بر بوریا زنیم
هوش مصنوعی: در زمانی که تو قاضی و داور عادل باشی، این بر ما جایز است که قدم به مدرسه بگذاریم و در آنجا به یادگیری و تحصیل بپردازیم.
با آه سرد و خاطر افسرده لاف ‌کین
هر روز با شتاب دل ناشتا زنیم
هوش مصنوعی: با حسرت و دلگیر بوده، هر روز به سرعت و بی‌وقفه دل خالی و ناامید خود را پر می‌کنیم.
یسار نادرست‌که در عهد چون تویی
ما دم به شکوه از سخن ناروا زنیم
هوش مصنوعی: در دوران خود، وقتی که با مشکلات و ناعدالتی‌ها روبه‌رو هستیم، ما همیشه از گفتار نادرست و بیهوده شکایت می‌کنیم.
زان جانورکه طعمهٔ او جسم آدمیست
هر شب ز خشم جامهٔ جان را قبا زنیم
هوش مصنوعی: از آن موجودی که جسم انسان طعمهٔ اوست، هر شب به خاطر خشم، لباس وجود خود را خراب می‌کنیم.
چون مطربی‌ که زخمه چنگ دوتا زند
ناخن به جای زخمه به پشت دوتا زنیم
هوش مصنوعی: مثل یک نوازنده که دو زخمه بر چنگ می‌زند، ما نیز به جای زخمه، دو بار پنجه‌ای به پشت می‌زنیم.
بر تن زنیم زخمه و در پرده‌های جان
چندین نوا ز سوز دل بینوا زنیم
هوش مصنوعی: به خود زخم‌هایی می‌زنیم و در دل پرده‌های جان، نغمه‌های فراوانی از درد دل رنجیده خود جاری می‌سازیم.
مردم زنند زخمه به چنگ ای عجب‌که ما
از چنگ زخمه بر به تن مبتلا زنیم
هوش مصنوعی: مردم ساز می‌زنند و به دنبال خوش‌گذرانی هستند، اما جالب اینجاست که ما از نواختن ساز خود به جای لذت بردن، دچاره مشکلات و دردها می‌شویم.
تن‌را ز بسکه زخمهٔ چنگ آورد به جوش
هر دم چو چنگ ناله تن تن تنا زنیم
هوش مصنوعی: بدن به خاطر جراحاتی که از چنگال زده است، همیشه دچار هیجان و ناله است، همان‌طور که چنگ در هر لحظه صدا درمی‌آورد، ما نیز به همین شکل از دردهای‌مان شکایت و ناله می‌کنیم.
بر غازیان قمّل و براغیث خویش را
همچون مغل به لشکر چین و ختا زنیم
هوش مصنوعی: ما آماده‌ایم تا مانند مغولان به قشون چین و ختا حمله کنیم و بر دشمنان خود غلبه کنیم.
زان‌رشک‌ریزه‌ها که‌چو خشخاش دانهاست
خاک ستم به دیدهٔ نوم و کری زنیم
هوش مصنوعی: از آن حسادت‌های کوچک که مانند دانه‌های خشخاش هستند، با دیدهٔ ناتوان و ناتوانی بر زمین ستم می‌ورزیم.
خشخاش دانه داروی خوابس و ما بدان
ازکوی خواب خرگه راحت جدا زنیم
هوش مصنوعی: دانه‌ی خشخاش دارویی برای خواب است و ما از طریق آن، از محل خواب و آسایش خود دور می‌شویم.
خشخاش بین‌که بر تن ما تیغ می‌زند
زآنسان‌که تیغ بر تن خشخاش ما زنیم
هوش مصنوعی: خشخاش را ببین که چطور بر تن ما زخم می‌زند، به‌همین‌گونه که ما نیز با تیغ بر تن خشخاش زخم می‌زنیم.
خشخاش اگر تو گویی ‌کافیون همی دهد
از عیش تلخ طعنه بر افیون هلا زنیم
هوش مصنوعی: خشخاش اگر بگویید که می‌تواند مواد مخدر تولید کند، باید توجه کنید که زندگی تلخ خود را به‌خاطر آن نمی‌توان نادیده گرفت و در نتیجه بهتر است که به دنبال راهی سالم‌تر باشیم.
شب تا به صبح همچو مریدان بایزید
ناخن چو تیغ بر تن خود از جفا زنیم
هوش مصنوعی: در شب تا صبح مانند پیروان بایزید، با دلی پر از درد و رنج، خود را آزار می‌دهیم. ناخن‌هایمان مانند تیغ به بدن‌مان می‌زند و این ناشی از سختی‌هایی است که تحمل می‌کنیم.
از فرقت به رنج برنجیم این بهل
کز بوش بوسه بر قدم لوبیا زنیم
هوش مصنوعی: از دوری و جدایی به شدت ناراحتیم، اما به خاطر آن احساسات خوب، حتی حاضر هستیم که بوسه‌هایمان را به پای لوبیا نثار کنیم.
خاکستری ‌که مطبخ ما کوه‌ کوه داشت
چندان نه کش بر آینه بهر جلا زنیم
هوش مصنوعی: خاکستری که در مطبخ ما وجود دارد، از زمانی که کوه‌ها را در بر داشته، چقدر نمی‌توانیم آن را با آینه تمیز کنیم تا shine بزنیم.
نه‌ کیمیاگریم‌ که تا کوره و دمی
در پیش رو نهاده دم ازکیما زنیم
هوش مصنوعی: من نه جادوگری هستم که با کوره و دم نزدیک به خودم، بخواهم از کیمیاگری حرف بزنم.
نه سیمانگار که با مشک و زعفران
چندین طلسم‌کرده دم از سیمیا زنیم
هوش مصنوعی: نه کسی هستیم که با عطر و رنگ چندین جادو بسازیم و حرف‌های بیهوده بزنیم.
نه لیما طراز کز اسرار قاسمی
سطری سه چار خوانده دم از لیمیا زنیم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی از اسرار و رموز اشاره دارد و می‌گوید که از طریق یک متن خاص یا نوشته‌ای، به درک و فهم عمیق‌تری از موضوعی می‌رسد. همچنین به نوعی از گفت‌وگو و تبادل نظر درباره آن موضوع اشاره می‌کند، که نشان‌دهنده جست‌وجو در لایه‌های مختلف دانایی و معرفت است.
نه چون مخنثان بود آن طلعت و توان
تا بهر سیم دامن خود بر قفا زنیم
هوش مصنوعی: آن چهره زیبا و جذاب نیست مانند افرادی که در آن سوی جنسیت قرار دارند، تا ما نیز برای زیبایی‌اش دامن خود را به عقب بزنیم.
نه پیله ور که کیسه ز خرمهره پر کنیم
پس چون خران قدم به ره روستا زنیم
هوش مصنوعی: ما نه چون افرادی هستیم که تنها به فکر جمع کردن ثروت و مال دنیا باشیم. پس چرا مانند خرها گام به گام به سوی روستا برویم و زندگی را بیهوده بگذرانیم؟
ما شاعریم و از سخن روح‌بخش خویش
از بس‌که‌کوس مدحتشان جابجا زنیم
هوش مصنوعی: ما شاعریم و با کلام شیرین و روح‌نواز خود، به‌قدری در توصیف و ستایش آنها می‌پردازیم که گویی مکرراً صدای مدح و تمجیدشان را به راه می‌اندازیم.
یا حبذا اگر پی مدح و ثنا رویم
وا ویلتا اگر در قدح و هجا زنیم
هوش مصنوعی: چه خوب است اگر در مسیر ستایش و تعریف برویم، ولی وای بر ما اگر به نقد و سرزنش بپردازیم.
در عهد چون تویی نه عجب باشد ار ز قدر
بر بام هفت‌ گنبد گردون لوا زنیم
هوش مصنوعی: در زمانه‌ای که کسی به بزرگی و شان تو وجود دارد، عجیب نیست اگر بر اوج آسمان‌های هفت‌گانه علم و مقام او را برجسته و نمایان کنیم.
تو فروردین دینی و ما آن ضعیف شاخ
کز باد فرودین دم نشو و نما زنیم
هوش مصنوعی: تو همانند فروردین، زیبا و جوان هستی و ما مانند شاخه‌های ضعیف درخت، ناچاریم که از وزش بادهای بهاری آسیب ببینیم و نتوانیم به راحتی رشد کنیم.
ماهمچو زهره‌،‌شهره‌به‌عشرت‌شدیم‌ازآنک
ساز مدایح تو به چندین نوا زنیم
هوش مصنوعی: ما مانند سیاره زهره، به دلخوشی و شادی زندگی می‌کنیم، زیرا آواز ستایش تو را با نواهای مختلف می‌خوانیم.
القصه زین دو کار یکی باید اختیار
تا دم به مدحت تو به صدق و صفا زنیم
هوش مصنوعی: به هر حال، از بین این دو کار، باید یکی را انتخاب کنیم تا در تمام لحظات به ستایش تو با صداقت و پاکی بپردازیم.
یا دولتی‌که باز رهیم از فنا و فقر
یا همتی‌که بر در فقر و فنا زنیم
هوش مصنوعی: یا آن دولتی که ما را از نابودی و فقر نجات دهد، یا آن اراده و تلاشی که ما خود برای مقابله با فقر و نابودی انجام می‌دهیم.
این جمله طیبتست هنیئاً لنا که ما
در بزم نامرادی جام بلا زنیم
هوش مصنوعی: این جمله زیبا و خوشایند است که ما در جمع اهل بزم و شادی، با کمال محبت و دلگرمی، با چالش‌ها و مشکلات زندگی رو به رو می‌شویم.
برگ و نوای ما همه در بینوایی است
راه مخالف از چه به یاد نوا زنیم
هوش مصنوعی: ما و موسیقی‌امان در فقر و تهی‌دستی هستیم، پس چرا از یادآوری خوشحالی‌ها و نواهای شیرین بگوییم در حالی که در مسیر نادرستی قرار داریم؟
کسب معاش لایق عقل و نهی بود
نهی است پیش عشق که لاف از نهی زنیم
هوش مصنوعی: به دست آوردن روزی مناسب است، اما عشق باعث می‌شود که از این مسأله غافل شویم و ما به اشتباه درباره آن صحبت می‌کنیم.
عشقست چون سهیل و نهی کم بهاسها
با پرتو سهیل چه دم از سها زنیم
هوش مصنوعی: عشق مانند ستاره‌ای درخشان و باارزش است، و در مقابل آن، چیزهای کم‌ارزش و بی‌اعتبار به نظر می‌رسند. در این میان، اگر با روشنایی این ستاره آشنا شویم، چرا به چیزهای ناچیز اهتمام ورزید؟
یا همچو شمع خرگهی از ریسمان و موم
در پهلوی سرادق شمس‌الضحی زنیم
هوش مصنوعی: ما مانند شمعی خواهیم بود که از رشته و موم ساخته شده و در کنار سایه‌بان خورشید قرار می‌گیرد.
در هر کجا که همّت ما برکشد علم
حالی قلم به خط ثواب و خطا زنیم
هوش مصنوعی: هر جا که اراده و تلاش ما به کار بیفتد، نوشته‌های ما هم نقشی از خوبی‌ها و بدی‌ها خواهد داشت.
در هر محل‌که چهرهٔ ما بشکفد چوگل
خار ستم به دیدهٔ خوف و رجا زنیم
هوش مصنوعی: هر جایی که چهرهٔ ما روشن و زیبا شود، مانند گلی که در برابر خارها شکوفا می‌شود، ما ترس و امید را در دل‌ها بیدار می‌کنیم.
هر درد راکه دوست فرستد به سوی ما
از وی بلا چنیم و به جان دو تا زنیم
هوش مصنوعی: هر دردی که از سوی دوست به ما می‌رسد، ما آن را به عنوان ناشی از بلا می‌پنداریم و با جان و دل تحملش می‌کنیم.
مردم پی جزا در طاعت زنند و ما
از شوق حلقه بر در صاحب جزا زنیم
هوش مصنوعی: مردم به خاطر پاداش و ثواب، عبادت می‌کنند، ولی ما از عشق و علاقه‌مان به خدا، با شوق و اشتیاق به درگاه او مراجعه می‌کنیم.
بر سینه دست از پی عز و علا نهند
ما دست رد به سینهٔ عز و علا زنیم
هوش مصنوعی: دست خود را بر سینهٔ خداوند می‌گذاریم، در حالی که اگر لازم باشد، به آن سینه‌ای که مظهر عزت و عظمت است، بی‌احترامی می‌کنیم.
هرکس هلاک نفس دغا راکند دعا
ما بی‌دعا به سینهٔ نفس دغا زنیم
هوش مصنوعی: هر کسی که به نفس فریبکار خود غلبه کند، دعا و استغفار ما بهانه‌ای است برای حمله به این نفس دغل.
از مشعر شعور به هنگام بازگشت
خرگه به خیف خوف و منای منی زنیم
هوش مصنوعی: از محل بالاترین آگاهی و در زمان بازگشت، به سمت حجاب‌های ترس و تمایلات دنیوی حرکت می‌کنیم.
الاالله است ملک بقا را خزینه‌ای
ما بر خزینه قفل امانت ز لا زنیم
هوش مصنوعی: تنها خداوند، خزانه‌دار ماندگاری است و ما بر خزانه‌ای کلید گذاشته‌ایم که امانت‌ها را از وجود ما حفظ می‌کند.
کبر و ریا فکنده به نیروی عشق پاک
اعلام فقر در حرم‌ کبریا زنیم
هوش مصنوعی: عشق خالص و واقعی می‌تواند غرور و تظاهر را از بین ببرد و ما در پیشگاه عظمت پروردگار، فقر و نیاز خود را با افتادگی ابراز می‌کنیم.
جبریل اگر به سدرهٔ با منتهی رسید
ما بارگه به سدرهٔ بی‌منتهی زنیم
هوش مصنوعی: اگر جبریل به درخت سدره برسد که پایان جهان است، ما به بارگاه سدره‌ای بی‌پایان وارد خواهیم شد.
دل بد مکن ز طینت قلاش مایه ما
در عین عصمتیم چو لاف از زنا زنیم
هوش مصنوعی: دل را در مورد فقر و ناتوانی دیگران نرنجان، زیرا ما در عین پاکی و بی‌گناهی، مانند کسی هستیم که از زنا سخن می‌گوید.
در راه خصم زینسوکبش فدا نهیم
با یاد دوست زانسو کأس فدا زنیم
هوش مصنوعی: در برابر دشمان، خود را فدای عشق و دوستی می‌کنیم و در عوض، به یاد آن دوست از زندگی و لذت‌ها نیز می‌گذریم.
چندین هزار خرمن طاعت رود به باد
چون ما ز بیخودی نفسی بی‌ریا زنیم
هوش مصنوعی: اگر ما بدون ریا و به خاطر خودِ خدا، یک نفس از خود بروز دهیم، این عمل آنقدر ارزشمند است که هزاران خرمن عبادت و طاعت را تحت تأثیر قرار می‌دهد و از بین می‌برد.
این دم مبین به رندی ماکار آن دمست
کز ما ورای جان نفسی آشنا زنیم
هوش مصنوعی: در این لحظه، خود را به فریب و نیرنگ نزن، چرا که این همان لحظه‌ای است که ما فراتر از جان و روح‌مان با کسی آشنا می‌شویم.
خلق از لهیب دوزخ‌ گرم نهیب و ما
از شوق او به خون جگر دست و پا زنیم
هوش مصنوعی: مردم به خاطر آتش جهنم بی‌وقفه در حال ناله و زاری هستند، اما ما از عشق و شوق او مانند کسی که در حال تلاش و کوشش است، با خون دل زندگی می‌کنیم.
خود دوزخی به نقد چرا زآتش خیال
در روح بیگناه و دل بی‌خطا زنیم
هوش مصنوعی: چرا باید به جان و دل بی‌گناه دیگری آسیب برسانیم، در حالی که خود ما دچار عذاب درونی هستیم؟
با عشق محرمیم چه خیزد ز دست عقل
خودکیست شحنه چون می با پادشا زنیم
هوش مصنوعی: ما با عشق رابطه‌ای نزدیک داریم و عقل در این امر نقشی ندارد. خود را از قید و بند چه کسی می‌دانیم وقتی که در کنار پادشاه مشغول نوشیدن شراب هستیم؟
دل رند اوستا و بدن اهل روستا
ما راه روستایی از آن اوستا زنیم
هوش مصنوعی: دل سرکش و پرشور اوستا و بدن ساده و بی‌آلایش اهل روستا را در نظر بگیر، ما با این احساسات و ویژگی‌ها، زندگی روستایی را از آن اوستا برمی‌گزینیم.
ارزان ‌کنیم قمت اجناس روزگار
چون تیغ ترک بر تن حرص و هوا زنیم
هوش مصنوعی: قیمت چیزهای روزگار را کم می‌کنیم، همان‌طور که تیغ ترک بر تن حرص و خواسته‌ها می‌زنیم.
منت خدای را که ز مهر رسول و آل
گام شرف به تارک هفتم سما زنیم
هوش مصنوعی: سپاسگزار خداوند هستیم که به خاطر محبت رسول و خاندان او، برتری و افتخار را به بالاترین آسمان‌ها رسانده‌ایم.
همچون هزاردستان در گلشن سخن
هر دم هزاردستان از مصطفی زنیم
هوش مصنوعی: ما مانند هزاردستان که در باغ با زیبایی سخن می‌گویند، هر لحظه درباره مصطفی و ویژگی‌های او سخن می‌گوییم.
گه داستان حیدر کرار سر کنیم
گاهی دم از ملازمت مجتبی زنیم
هوش مصنوعی: گاهی دربارهٔ داستان‌های حیدر کرار صحبت می‌کنیم و گاهی هم به یاد محبت و همراهی مجتبی اشاره می‌کنیم.
از چشم آفرینش صد جوی خون رود
هر گه چو نی نوای غم نینوا زنیم
هوش مصنوعی: از چشم پدیده‌ها به اندازه صد جوی خون می‌ریزد و هر زمان چون نی، حزن و اندوه نینوا به صدا درمی‌آید.
قاآنیا سخن به درازا چه می‌کشی
شد وقت آنکه زمزمهٔ قدکفی زنیم
هوش مصنوعی: ای قاآنی، چرا بحث را طولانی می‌کنی؟ زمان آن است که با صدای آرام و نازك، به گفتگو بپردازیم.