قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۶ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمد شاه غازی طاب ثراه گوید
شب دوشین دو پاسی رفته از شام
درآمد از درم ترکی دلارام
پریشان بر مهش موییکه از او
نموده تیرگی مشک ختن وام
تو گفتی گشت طالع آفتابی
که شد از طلعتش روشن در و بام
به خودگفتم شگفتی را ندیدم
بتابد آفتاب اندر دل شام
خلاف رسم معهودست و عادت
طلوع مهر پیش از خندهٔ بام
دو زلفش تاکمرگاه از سر دوش
همه چین و شکنج و حلقه و دام
نه هرگز چون رخش فردوس خرم
نه هرگز چون قدش شمشاد پدرام
قد موزونش یک بستان صنوبر
صنوبر بار اگر آورد بادام
دهانش غنچه را ماند ولیکن
نباشد چون دهانش غنچه بسام
لبش یک هند، شکر بود و این فرق
که از شکر نزاید تلخ دشنام
میان مژگان چشمش توگفتی
غزالی خفته در چنگال ضرغام
نگه دلدوزتر از تیر رستم
مژه برگشتهتر از خنجر سام
به زلفش هرچه در گیتیست چنبر
به چشمش هرچه در آفاق اسقام
در آن یک شهر زندهدل به زندان
وزین یک ملک تقویکار بدنام
کشد هندو به چهره لام زلفش
بود هندو ولی بر صورت لام
دمیده خط مشکینگرد رویش
چو در پیرامن آمرزش آثام
سهیسرویش زیر خرمن ماه
سیهسنگیش زیر نقرهٔ خام
ندیدم ماه را از سروگردن
ندیدم سرو را از سیم اندام
غمش در خانهٔ دلکرده منزل
ولی ویرانکن منزل چو ظلام
مژه در خستن تن بسته همت
نگه در بردن جانکرده اقدام
ندانم چه ازین آیدم پایان
ندانم چه ازین زایدم فرجام
درآمد از درم القصه چونان
که در آغازگم کردم سرانجام
به شوخی روی زی منکرد وگفتا
که ای هشیار رند دردیآشام
به چشم منت اگر هست اقتدایی
به مستی باید بگذاشت ایام
حکیمان هستی از مستی شناسند
حکیما سر مکش از حکمت عام
نگار ارغوان رخ گرت باید
شراب ارغوانی ریز در جام
زمام از می خرد را بر سر افکن
خرد پرداز یارت تا شود رام
بطی می از پی آرامش یار
به از یک شهر زر یک دهر ابرام
می و معشوق و خلوتگاه ایمن
میسر مینگردد هیچ هنگام
چو در دستست چوگان میبزن گوی
چو نزدیکست صبدت برمچین دام
چو فرصت داری ایدر راحتی جوی
که گردد آرزوی پختهات خام
چو این بشنیدم از آن ترک سرمست
سبک جستم ز جا در جستن کام
به تعجیلش مئی در پیش بردم
که ماهی بیست در خم داشت آرام
مئیکز عکس آن پنهان نماندی
همی تصویر فکرت اندر اجسام
مئی کز بوی آن چون ذره از مهر
جنینها رقصکردندی در ارحام
مئی صافی درون ساغر زر
به بوی ضیمران و رنگ بسام
خردپرداز و مستیبخش و دیرین
صفاپرورد و عنربوی و گلفام
قدح پر کرد و دوری چند بگسارد
پیاپی زانکهن می آن مه تام
اثر چون در عروقش کرد باده
فرو بارید شکّر از لب و کام
که بی می زیستن کفرست خاصه
به عهد داور دین شاه اسلام
محمد شاه غازی آنکه تیرش
برد از مرگ سوی خصم پیغام
بوقعه پهن خوانی تا قیامت
کشیده تیغش از بهر دد و دام
فلک او را به منّت برده تعظیم
ملک او را به رغبت کرده اکرام
بوند اَعدام گویی حاسد او
که نپذیرند هستی هیچ اعدام
چو گیرد خنجر کین روز ناورد
گریزد رستم از چنگش چو رهام
به گیتی بسکه ماند از نیزهاش رسم
بهگیهان بسکه رفت از سطوتش نام
منالش آورند از هند و از چین
خراجش دردهند از مصر و از شام
جهان بخشست چون بگرفت ساغر
جهانسوزست چون برداشت صمصام
به میدان چیببت برقا از بسکهکوشغث
به ایوانکیست ابر از بسکه انعام
ز بیم تیغ خونریزش گه کین
ضیاغم نغنوندی اندر آجام
سرایش کعبهٔ جودست و مردم
طوافش را ز هر سو بسته احرام
به روز عرض رایش مهر رخشان
نتابد چون به نور مهر اجرام
ز بس بخشش توگویی رزق عالم
به دست او حوالت کرده قسّام
قضا فرمان برد او را در امثال
قدر گردن نهد او را در احکام
میسر نیست شبهش بر به گیتی
مصور نیست مثلش اندر اوهام
وجود بخشش و کوشش به دوران
ز سعی او پذیرفتند اتمام
گرفت او دوستان را در زر و سیم
ببست او دشمنان را در خم خام
نهگر اوصاف او روزی نگارد
چه خاصیت بود در خلق اقلام
پی ثبت مدیح اوست ورنه
نکردی واضع خط وضع ارقام
هماره تا نماید قطب ساکن
ز رفتن تا نگیرد چرخ آرام
ملک کشورگشا بادا و هر روز
به دیگر ملک دارد نصب اَعلام
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۵ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمد شاه غازی طاب اللّه ثراه گوید: در شهر ری امسال به هرسو که نهم گامقصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۷ - در ستایش نواب ملک آرا حاکم مازندران گوید: گشت دی آباد چون بغداد ویرانم ز شام
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب دوشین دو پاسی رفته از شام
درآمد از درم ترکی دلارام
هوش مصنوعی: در شب گذشته، در زمانهای مختلف، از شام به خانهام آمد کسی با زیبایی و دلربایی خاص.
پریشان بر مهش موییکه از او
نموده تیرگی مشک ختن وام
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و دلربایی زن اشاره شده است. موهای او همچون ستارهای روشن و پرنور است، که مانند مشک ختن، عطر و جاذبهای خاص دارد و تیرگی آن زیباییاش را نمایانتر میکند. در واقع، احساس و زیبایی او چنان است که هر کسی را مجذوب خود میکند.
تو گفتی گشت طالع آفتابی
که شد از طلعتش روشن در و بام
هوش مصنوعی: تو گفتی که ستارهها برای تو خوب چرخیدند و به خاطر زیباییات، خانه و دورت پر از روشنی شد.
به خودگفتم شگفتی را ندیدم
بتابد آفتاب اندر دل شام
هوش مصنوعی: به خودم گفتم که واقعاً شگفتانگیز است که آفتاب در دل شب نمایان نمیشود.
خلاف رسم معهودست و عادت
طلوع مهر پیش از خندهٔ بام
هوش مصنوعی: طلوع خورشید قبل از اینکه صبح بخندد، خلاف عادت و رسم معمول است.
دو زلفش تاکمرگاه از سر دوش
همه چین و شکنج و حلقه و دام
هوش مصنوعی: زلفهای او مانند تاکی است که از دور کمرش آویزان شده و با چین و شکن، حلقهها و گیسوهایش را در بر گرفته است.
نه هرگز چون رخش فردوس خرم
نه هرگز چون قدش شمشاد پدرام
هوش مصنوعی: هرگز مانند چهره زیبای رخش که به خوشی افراد بهشت را میسازد نیست و هرگز مانند قامت بلند و موزون شمشادی که به پدرام نسبت داده شده، نیست.
قد موزونش یک بستان صنوبر
صنوبر بار اگر آورد بادام
هوش مصنوعی: قد موزون او مانند یک باغ پر از درختان صنوبر است و اگر باد درختان را به حرکت درآورد، میوه بادام بر آنها میروید.
دهانش غنچه را ماند ولیکن
نباشد چون دهانش غنچه بسام
هوش مصنوعی: دهان او مانند غنچه است، اما نباید انتظار داشت که مانند غنچهای باشد که هنوز شکفته نشده است.
لبش یک هند، شکر بود و این فرق
که از شکر نزاید تلخ دشنام
هوش مصنوعی: لبش مانند هندی است که شیرینی دارد و فرق او این است که از شکر تلخی و دشنام به وجود نمیآید.
میان مژگان چشمش توگفتی
غزالی خفته در چنگال ضرغام
هوش مصنوعی: در میان مژههای چشمان او، گویی غزالی خوابیده است که در چنگال شیر گرفتار شده.
نگه دلدوزتر از تیر رستم
مژه برگشتهتر از خنجر سام
هوش مصنوعی: چشمهای دلربا و دلانگیز، زیباتر از تیرهای رستم هستند و مژهها که مانند خنجری برگردانده شدهاند، بیشتر از هر چیز دیگری جذاب و خیرهکنندهاند.
به زلفش هرچه در گیتیست چنبر
به چشمش هرچه در آفاق اسقام
هوش مصنوعی: زلف او زیباترین چیزهایی است که در جهان وجود دارد و چشمان او، هرچه در افقهاست، پر از زیبایی و جذابیت است.
در آن یک شهر زندهدل به زندان
وزین یک ملک تقویکار بدنام
هوش مصنوعی: در آن شهر پرجنبوجوش، شخصی در زندانی از نیکوکاران با اعتباری نامناسب به دام افتاده است.
کشد هندو به چهره لام زلفش
بود هندو ولی بر صورت لام
هوش مصنوعی: هندو با چهرهاش زلفی جذاب و زیبا دارد، اما زیبایی او بر صورتش کمتر نمایان است.
دمیده خط مشکینگرد رویش
چو در پیرامن آمرزش آثام
هوش مصنوعی: رنگ موی سیاه او در کنار صورتش مانند گردی از زیبایی و رحمت به نظر میرسد که میتواند گناهان را بپوشاند و ببخشد.
سهیسرویش زیر خرمن ماه
سیهسنگیش زیر نقرهٔ خام
هوش مصنوعی: این بیت توصیفی از زیبایی و ظرافت یک دختر دارد. قد بلندی مانند سرو دارد که به او شکوه و شکلی خاص میبخشد. در عین حال، موهایش به رنگ سیاه و درخشان است که مانند نقره خام جلوهگری میکند. به طور کلی، شاعر به زیبایی این دختر به شکل شاعرانهای اشاره کرده و بر کنتراست رنگها و زیبایی او تاکید کرده است.
ندیدم ماه را از سروگردن
ندیدم سرو را از سیم اندام
هوش مصنوعی: من هرگز ماه را ندیدم که از گردن و قامتش نمایان باشد و سرو را هم ندیدم که به زیبایی سیمینش جلوه کند.
غمش در خانهٔ دلکرده منزل
ولی ویرانکن منزل چو ظلام
هوش مصنوعی: غم او در خانه دل جا دارد، ولی این دل مانند خانهای ویران است که در تاریکی غرق شده است.
مژه در خستن تن بسته همت
نگه در بردن جانکرده اقدام
هوش مصنوعی: چشم به راه بمان، حتی اگر بدنی خسته و تضعیف شده داری، چرا که توان بلند کردن جانت را داری.
ندانم چه ازین آیدم پایان
ندانم چه ازین زایدم فرجام
هوش مصنوعی: نمیدانم از این مسیر به کجا میرسم و همچنین نمیدانم سرانجام چیزی که از این راه به وجود آوردهام چیست.
درآمد از درم القصه چونان
که در آغازگم کردم سرانجام
هوش مصنوعی: به خانه برگشتم، همچنان که در ابتدا گم شده بودم، این بار با یک نتیجه و پایان مشخص.
به شوخی روی زی منکرد وگفتا
که ای هشیار رند دردیآشام
هوش مصنوعی: او به شوخی به من نگاهی کرد و گفت: ای فرد باهوش و زیرک، دردی را که به جان داری، بنوش!
به چشم منت اگر هست اقتدایی
به مستی باید بگذاشت ایام
هوش مصنوعی: اگر عاشقانه به چشم منت نگاه میکنی، باید روزهای زندگی را با شوقی چون مستی سپری کنی.
حکیمان هستی از مستی شناسند
حکیما سر مکش از حکمت عام
هوش مصنوعی: خردمندان وجود را از نشانههای شادابی و سرخوشی میشناسند، اما ای حکیم، از علم و دانایی عامیانه عبور نکن و خود را به آن محدود نکن.
نگار ارغوان رخ گرت باید
شراب ارغوانی ریز در جام
هوش مصنوعی: اگر چهره زیبای تو به رنگ ارغوان است، باید که شراب ارغوانی در جام بریزی.
زمام از می خرد را بر سر افکن
خرد پرداز یارت تا شود رام
هوش مصنوعی: دست از کنترل عقل و خرد بردار و بگذار که دوستت با اندیشهٔ عمیقش تو را آرام کند.
بطی می از پی آرامش یار
به از یک شهر زر یک دهر ابرام
هوش مصنوعی: بهتر است برای رسیدن به آرامش محبوب، حتی به یک زندگی ساده در یک شهر معمولی بپردازید تا اینکه در شهری پر از ثروت و دارایی زندگی کنید و همچنان درگیر مشکلات و ناآرامیها باشید.
می و معشوق و خلوتگاه ایمن
میسر مینگردد هیچ هنگام
هوش مصنوعی: شراب و محبوب و فضای آرامی که برای ملاقات فراهم است، هرگز در هیچ زمانی به راحتی به دست نمیآید.
چو در دستست چوگان میبزن گوی
چو نزدیکست صبدت برمچین دام
هوش مصنوعی: وقتی که توپ در دستان تو قرار دارد، بهخوبی بازی کن و زمانی که توپ به تو نزدیک است، حواست را جمع کن تا نگذارم حریف تو را به دام بیندازد.
چو فرصت داری ایدر راحتی جوی
که گردد آرزوی پختهات خام
هوش مصنوعی: هرگاه فرصتی دست میدهد، در اینجا به دنبال آرامش بگرد، زیرا که آنچه را که آرزوی واقعی توست، ممکن است خام و ناپخته بماند.
چو این بشنیدم از آن ترک سرمست
سبک جستم ز جا در جستن کام
هوش مصنوعی: وقتی این سخن را از آن ترک شاداب شنیدم، با چابکی از جا بلند شدم و به دنبال خواستهام رفتم.
به تعجیلش مئی در پیش بردم
که ماهی بیست در خم داشت آرام
هوش مصنوعی: به سرعت مشروبات را جلو بردم چرا که ماهی کامل در خود داشت و در حالت سکون بود.
مئیکز عکس آن پنهان نماندی
همی تصویر فکرت اندر اجسام
هوش مصنوعی: از شراب نچشیده، تصویر فکر تو در اجسام پنهان نمانده است.
مئی کز بوی آن چون ذره از مهر
جنینها رقصکردندی در ارحام
هوش مصنوعی: مستیای که از بوی آن به وجود میآید، همچون ذرهای که بر اثر عشق در رحمها میرقصد.
مئی صافی درون ساغر زر
به بوی ضیمران و رنگ بسام
هوش مصنوعی: شراب صاف و زلالی درون جام طلا وجود دارد که بوی خوش و رنگ دلپذیری دارد.
خردپرداز و مستیبخش و دیرین
صفاپرورد و عنربوی و گلفام
هوش مصنوعی: عقل و اندیشه را تقویتکننده و شادابکننده، قدیمی و پاکیزه، خوشبو و با طراوت مانند گل.
قدح پر کرد و دوری چند بگسارد
پیاپی زانکهن می آن مه تام
هوش مصنوعی: جامی پر کرد و چند بار دور از هم به هم زدم، از آن شراب قدیمی که مانند ماه کامل است.
اثر چون در عروقش کرد باده
فرو بارید شکّر از لب و کام
هوش مصنوعی: اثر به قدری در وجود او تأثیر گذاشت که باده به آرامی در رگهایش جریان یافت و شکر از لبان و دهانش ریخت.
که بی می زیستن کفرست خاصه
به عهد داور دین شاه اسلام
هوش مصنوعی: زندگی بدون شراب، نوعی کفر است، به ویژه در زمان حکومت پیشوای دین اسلام.
محمد شاه غازی آنکه تیرش
برد از مرگ سوی خصم پیغام
هوش مصنوعی: محمد شاه غازی، آن کسی که تیرش از مرگ به سمت دشمن پیغام رساند.
بوقعه پهن خوانی تا قیامت
کشیده تیغش از بهر دد و دام
هوش مصنوعی: در این بیت به منظور دعوت به یک میهمانی یا جشن اشاره شده که به قدری بزرگ و گسترده است که تا قیامت ادامه خواهد داشت. همچنین، اشاره به مبارزه و جنگ با دد و دام (حیوانات وحشی و اهلی) میشود که نشاندهندهٔ چالشها و سختیهایی است که در این میهمانی یا زندگی وجود دارد. به طور کلی، پیامی است از استمرار و تلاش در مواجهه با مسائل سخت و لذت بردن از لحظات خوب.
فلک او را به منّت برده تعظیم
ملک او را به رغبت کرده اکرام
هوش مصنوعی: جهان به خاطر او به افتخار و شرافتش او را بزرگ داشته و به احترامش با رغبت و علاقه او را گرامی میدارد.
بوند اَعدام گویی حاسد او
که نپذیرند هستی هیچ اعدام
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که فردی حسود وجود دارد که نمیتواند بپذیرد کسانی که در زندگی هستند، وجودشان قیمتی و مهم است. این حسادت باعث میشود تا او دست به اقداماتی بزند که به نوعی نابودی یا سرکوب وجود این افراد را بخواهد. در واقع، او نمیتواند واقعیت را بپذیرد و به همین دلیل به تخریب زحمات دیگران میپردازد.
چو گیرد خنجر کین روز ناورد
گریزد رستم از چنگش چو رهام
هوش مصنوعی: وقتی خنجر انتقام به دست گرفته شود، رستم هم از چنگال آن میگریزد، مانند رهام.
به گیتی بسکه ماند از نیزهاش رسم
بهگیهان بسکه رفت از سطوتش نام
هوش مصنوعی: در دنیا به قدری از اثرات نیزهاش باقی مانده که درختان را به خاطر قدرتش فراموش کردهاند.
منالش آورند از هند و از چین
خراجش دردهند از مصر و از شام
هوش مصنوعی: مالیات و درآمد او را از هند و چین میآورند و از مصر و شام پرداخت میکنند.
جهان بخشست چون بگرفت ساغر
جهانسوزست چون برداشت صمصام
هوش مصنوعی: جهان به ما جهانبخشی میکند وقتی که این جام را مینوشیم، و هنگامی که شمشیر قهر بهدست میگیریم، درد و رنج را در دل خود احساس میکنیم.
به میدان چیببت برقا از بسکهکوشغث
به ایوانکیست ابر از بسکه انعام
هوش مصنوعی: در میدان به قدری قشنگی و زندگی وجود دارد که انگار از شدت زیبایی، خود ابرها هم به سادگی زیر بارش مهربانیها و هدایا به تماشا نشستهاند.
ز بیم تیغ خونریزش گه کین
ضیاغم نغنوندی اندر آجام
هوش مصنوعی: از ترس تیغی که خون میریزد، در مواقعی که کین و دشمنی وجود دارد، در جنگلها ساکت نمینشینی.
سرایش کعبهٔ جودست و مردم
طوافش را ز هر سو بسته احرام
هوش مصنوعی: کعبهای که نشانهی generosity است و مردم از هر طرف به دور آن میگردند و برایش آماده شدهاند.
به روز عرض رایش مهر رخشان
نتابد چون به نور مهر اجرام
هوش مصنوعی: در روزی که خورشید درخشانش را نمیتاباند، دیگر اجرام آسمانی هم نخواهند درخشید.
ز بس بخشش توگویی رزق عالم
به دست او حوالت کرده قسّام
هوش مصنوعی: خدای تو آنچنان مهربان است که به نظر میرسد روزی تمام موجودات را به دست او سپرده است.
قضا فرمان برد او را در امثال
قدر گردن نهد او را در احکام
هوش مصنوعی: سرنوشت به او تسلیم میشود و مانند دیگران، او را در مسائل مهم و اصولی تبعیت میکند.
میسر نیست شبهش بر به گیتی
مصور نیست مثلش اندر اوهام
هوش مصنوعی: قرار نیست که شباهت او در دنیا تصویر شود و نمونهای از او در خیالها وجود ندارد.
وجود بخشش و کوشش به دوران
ز سعی او پذیرفتند اتمام
هوش مصنوعی: بخشندگی و تلاش او باعث شد که دوران به سرانجام برسد.
گرفت او دوستان را در زر و سیم
ببست او دشمنان را در خم خام
هوش مصنوعی: او دوستانش را به خاطر پول و ثروت به بند کشید و دشمنانش را در گودال فقر و تنگدستی گرفتار کرد.
نهگر اوصاف او روزی نگارد
چه خاصیت بود در خلق اقلام
هوش مصنوعی: اگر اوصاف او را روزی نوشتند، چه فایدهای دارد برای خلق و خوی انسانها؟
پی ثبت مدیح اوست ورنه
نکردی واضع خط وضع ارقام
هوش مصنوعی: در صورت نبودن شایستگی مدح او، تو هرگز نمیتوانستی قوانینی برای نوشتن و ارائه اعداد وضع کنی.
هماره تا نماید قطب ساکن
ز رفتن تا نگیرد چرخ آرام
هوش مصنوعی: همواره تا زمانی که قطب ثابت باشد و حرکت نکند، چرخش ادامه دارد و هیچ آرامشی نخواهد بود.
ملک کشورگشا بادا و هر روز
به دیگر ملک دارد نصب اَعلام
هوش مصنوعی: امیدوارم پادشاهی که کشورها را فتح میکند، هر روز به ملک جدیدی اعلام رسمی و خبر خوشی بدهد.