گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۷ - د‌ر ستایش نواب ملک آرا حاکم مازندران گوید

گشت دی آباد چون بغداد ویرانم ز شام
دیده‌ام‌شد نیل مصر از هجر آن رومی غلام
بر سگ نفس آری ار جوع‌البقر غالب شود
گر همه ‌شیر از سرش بیرون رود عشق ‌کنام
بلبل‌ شیراز در بستان زد این دستان‌ که عشق
شد فرامش خلق را در قحط‌سال ملک شام
روز هفتم سال هشتم بد که با دهر دو رنگ
هفت و هشتم برشد از نه‌ گنبد آیینه‌فام
بر دو چشمم تیره شد از شش ‌جهت ربع‌زمین
از فراق آن یگانه شاهد زیباخرام
دور از آن‌ چهری ‌که‌ رشک‌ هشت بستان بهشت
هفت دوزخ را زدم آتش ز قلب مستهام
ده‌ حواسم ‌گشت ‌تیره ‌هفت عضوم شد زبون
بر دو یک افتاد جان از هجر آن ماه تمام
چارده تکبیر برگفتم سه ره دادم طلاق
بر دو گیهان‌ و سه‌ فرع ‌و هفت باب و چار مام
یک‌ دو پاس از شب چو بگذشت آن‌ نگار ده‌ دله
با رخی هر هفت ‌کرده‌ کرد از درگه سلام
گفتمش ای مه نه روی تست ماه چارده
هفت اختر ده یک از نور جمالت ‌کرده وام
موی‌ تو بر روی تو شامیست بر رخسار صبح
روی‌تو در موی‌تو صبحیست‌درآغوش‌شام
نرگسش‌را مست دیدم‌ گفتمش هشیار باش
کز خرد دورست‌مستی خاصه در ماه صیام
گفت هی‌هی تا به کی از می نهی بهتان به من
من اگر مست مدامستم نیم مست مدام
مست از آن شیوا بیانستم‌که نشناسند خلق
کان شکر یا شهد یا جلاب یا شیرین‌کلام
مست از آن ‌سحر حلالستم ‌که با فتوای عقل
هست زین‌پس‌بر سخنگویان‌سخن‌گفتن حرام
مست‌از آن‌وحیم‌که‌شد بی‌پای‌رنج جبرئیل
نازل از عرش معظم بر خواص و بر عوام
مستم از آن نامهٔ متقن‌ که چون حبل‌المتین
نقشبندان معانی را بدانست اعتصام
مست از آن مرقومهٔ نغزم‌که مغز قدسیان
از نقوش عنبرینش روز و شب دارد زکام
مست ‌از آن‌ غوّاص بحر دانشم کز هم گسیخت
لؤلؤ منثور کلکش سلک‌ گوهر را نظام
مستم از آن خامهٔ‌کش‌کش صریر از پختگی
دست‌پخت‌خاطر سبحان‌وصابی‌کرده‌رخام
مست از آن جام جهان‌بینم‌ که دارد زیر خاک
هم سکندر را خجل زآیینه هم جم را ز جام
مست از آن‌ کشورگشا کلکم ‌که از آزرم آن
تیر میران شد به کیش و تیغ ترکان در نیام
مست از آن تاریخ‌گو مردم‌ که ساید سر به‌ عرش
ز التفات شاه‌ کسری‌ کوس جمشید احتشام
شاه‌ملک‌آرا که هست از تیغ هندی‌پرورش
ملک ترکی را نظام و دین تازی را قوام
بی‌رضایش نطفه در زهدان اگر گردد جنین
باز زی پشت پدر برگردد از زهدان مام
هشت جنت را شمیم لطف او نایب مناب
هفت دوزخ را شراشر قهر او قایم‌مقام
خشم او از آفرینش هیچ نگذارد اثر
گر نگیرد رایض عفوش عنان انتقام
برزند آنگونه بر عرش برین‌کاخش‌که وهم
می‌نیارد فرق کردن‌ کاین کدام و آن کدام
همچو موسیقار از منقار او خیزد نغم
نامهٔ فتحش اگر بندند بر بال حمام
پیک پیکانش پیام مرگ دارد بر زبان
خصم را از راستی بس دلنشینست آن پیام
کوه‌ کز زلزال ‌کفتید ار بپیوندد بهم
زخم‌کوپال تو خواهد هم پذیرفت التیام
ای ‌که‌ گفتی باد در چنبر نبندد هیچکس
یاد پایش را ندیدستی مگر بر سر لجام
برق تیغت چون بخندد ابر گرید بر درخش
ابر کلکت چون بگرید برق خندد بر غمام
مهر اگر گردد سوار رخش ‌گردون ‌گرد تو
کی رسد وهم جهان‌پیما به ‌گردش صبح و شام
مغفر مردان زره هر گه‌ که در دستت خدنگ
کرتهٔ‌ گردان‌قبا هرگه‌ که در دستت حسام
گر به دریا بار بارد ابر دست همتت
فلس پشت ماهیان‌ گردد سراسر سیم خام
گر برد بویی به‌ گلخن یک ره از خویت نسیم
تا قیامت بوی‌ مشک آید ز گلخن بر مشام
صبح صادق تا بود چون روی دلبر با فروغ
شام غاسق تا بود چون موی جانان از ظلام
صبح یارت را مبادا شام تا شام نشور
شام خصمت را مبادا صبح تا صبح قیام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گشت دی آباد چون بغداد ویرانم ز شام
دیده‌ام‌شد نیل مصر از هجر آن رومی غلام
هوش مصنوعی: دیر آباد مانند بغداد ویران شده است، من از شام دیده‌ام که نیل مصر به خاطر فراق آن جوان رومی، خشک و بی‌حیات شده است.
بر سگ نفس آری ار جوع‌البقر غالب شود
گر همه ‌شیر از سرش بیرون رود عشق ‌کنام
هوش مصنوعی: اگر به سگی که گرسنه است غذا بدهی، حتی اگر تمامی شیر از وجودش خارج شود، باز هم عشق و محبت در دل او جای دارد.
بلبل‌ شیراز در بستان زد این دستان‌ که عشق
شد فرامش خلق را در قحط‌سال ملک شام
هوش مصنوعی: بلبل شیراز در باغ برای همه خواند که عشق باعث فراموشی مردم شد در سال‌های قحطی در سرزمین شام.
روز هفتم سال هشتم بد که با دهر دو رنگ
هفت و هشتم برشد از نه‌ گنبد آیینه‌فام
هوش مصنوعی: در روز هفتم از سال هشتم، زمانی که زمان با دو رنگ مختلف، یعنی هفت و هشتم، در هم آمیخته شده بود، از نه گنبدی که مانند آینه می‌درخشید، رونما شد.
بر دو چشمم تیره شد از شش ‌جهت ربع‌زمین
از فراق آن یگانه شاهد زیباخرام
هوش مصنوعی: چشمانم از شدت غم و دوری آن یکه‌تاز و زیبای دلربا، به تیره‌ای افتاده و همه‌جا را تار می‌بینم.
دور از آن‌ چهری ‌که‌ رشک‌ هشت بستان بهشت
هفت دوزخ را زدم آتش ز قلب مستهام
هوش مصنوعی: از آن چهره‌ای که باعث حسادت باغ‌های بهشت می‌شود، من آتش عشق را از دل مست خود بر دنیای هفت دوزخ افروخته‌ام.
ده‌ حواسم ‌گشت ‌تیره ‌هفت عضوم شد زبون
بر دو یک افتاد جان از هجر آن ماه تمام
هوش مصنوعی: دقت و تمرکز من به هم ریخته و حواسم پریشان شده است. همه اعضای بدنم به نوعی بی‌حال و ناتوان شده‌اند و زبانم بند آمده است. جانم به خاطر دوری آن ماه کامل و زیبایی که جاودانه در خاطرم است، به شدت در رنج و اندوه است.
چارده تکبیر برگفتم سه ره دادم طلاق
بر دو گیهان‌ و سه‌ فرع ‌و هفت باب و چار مام
هوش مصنوعی: من چهارده بار تکبیر گفتم و سه بار طلاق دادم و دو دنیا را رها کردم و به سه فرع و هفت باب و چهار مادر اشاره کردم.
یک‌ دو پاس از شب چو بگذشت آن‌ نگار ده‌ دله
با رخی هر هفت ‌کرده‌ کرد از درگه سلام
هوش مصنوعی: پس از گذشت اندکی از شب، آن معشوق زیبا با چهره‌ای که دل‌ها را دچار شگفتی می‌کند، از درگاه خود سلامی به همه ارسال کرد.
گفتمش ای مه نه روی تست ماه چارده
هفت اختر ده یک از نور جمالت ‌کرده وام
هوش مصنوعی: به او گفتم ای ماه زیبا، تو چه شباهتی به ماه کامل داری، هفت ستاره و ده ستاره دیگر هم از نور زیبایی تو بهره‌مند شده‌اند.
موی‌ تو بر روی تو شامیست بر رخسار صبح
روی‌تو در موی‌تو صبحیست‌درآغوش‌شام
هوش مصنوعی: موهای تو مانند شب است که بر چهره صبح پاشیده شده؛ و چهره‌ی تو نیز در این موها، صبحی است که در آغوش شب قرار دارد.
نرگسش‌را مست دیدم‌ گفتمش هشیار باش
کز خرد دورست‌مستی خاصه در ماه صیام
هوش مصنوعی: نرگسش را در حال مستی دیدم و به او گفتم هوشیار باشد، زیرا در حالتی که تحت تأثیر قرار گرفته است ممکن است از عقل و درک خود دور شود، به ویژه در ماه رمضان.
گفت هی‌هی تا به کی از می نهی بهتان به من
من اگر مست مدامستم نیم مست مدام
هوش مصنوعی: می‌گوید تا کی می‌خواهی به من نسبت‌های ناروا بدهی؟ من اگر همیشه مست هستم، حداقل نیمه مستی‌ام دائمی است.
مست از آن شیوا بیانستم‌که نشناسند خلق
کان شکر یا شهد یا جلاب یا شیرین‌کلام
هوش مصنوعی: به خاطر صحبت کردن شیرین و جذاب او، به شدت تحت تأثیر قرار گرفته‌ام؛ به‌طوری که دیگران نمی‌توانند تشخیص دهند که آیا او خوشمزه مانند شکر، شهد، شیره یا کلامش شیرین است.
مست از آن ‌سحر حلالستم ‌که با فتوای عقل
هست زین‌پس‌بر سخنگویان‌سخن‌گفتن حرام
هوش مصنوعی: از آن شوق و جذبه‌ای که دارم، حالتم به گونه‌ای است که با استدلال و عقل، از این پس بر هر کسی که سخن می‌گوید، نمی‌توانم سخن بگویم.
مست‌از آن‌وحیم‌که‌شد بی‌پای‌رنج جبرئیل
نازل از عرش معظم بر خواص و بر عوام
هوش مصنوعی: مست از آن وحی شده که جبرئیل، فرشته بزرگ، از عرش الهی بر مردم خاص و عام نازل شد و بار سنگین رنج را از دوش آن‌ها برداشت.
مستم از آن نامهٔ متقن‌ که چون حبل‌المتین
نقشبندان معانی را بدانست اعتصام
هوش مصنوعی: من از آن نامهٔ محکم و معتبر شگفت‌زده‌ام که مانند ریسمانی محکم، معانی را به خوبی درک کرده است و بر آن‌ها تکیه می‌کند.
مست از آن مرقومهٔ نغزم‌که مغز قدسیان
از نقوش عنبرینش روز و شب دارد زکام
هوش مصنوعی: از آن نوشته‌ی زیبا و دلنشین سرمست شدم که بزرگان و قدسیان به خاطر نقش‌های دل‌انگیزش روز و شب از آن متاثرند و دچار دگرگونی می‌شوند.
مست ‌از آن‌ غوّاص بحر دانشم کز هم گسیخت
لؤلؤ منثور کلکش سلک‌ گوهر را نظام
هوش مصنوعی: من از دریای علم به شدت سرمست هستم، چرا که جواهرات پراکنده‌ای که در آن وجود دارد، به طور یکپارچه و منظم در دست من شکل گرفته‌اند.
مستم از آن خامهٔ‌کش‌کش صریر از پختگی
دست‌پخت‌خاطر سبحان‌وصابی‌کرده‌رخام
هوش مصنوعی: من از آن نغمه‌ای سرمست و سرشارم که نتیجهٔ خلاقیت و هنر دل است.
مست از آن جام جهان‌بینم‌ که دارد زیر خاک
هم سکندر را خجل زآیینه هم جم را ز جام
هوش مصنوعی: از شراب حقیقتی سرمست هستم که حتی زیر خاک، سکندر را خجل می‌کند و جم را هم از جامش شرمنده می‌سازد.
مست از آن‌ کشورگشا کلکم ‌که از آزرم آن
تیر میران شد به کیش و تیغ ترکان در نیام
هوش مصنوعی: از کشورگشایان مست و سکرآور می‌باشد که به خاطر شرم و حیا، تیرهای زهرآلود آن‌ها به جا مانده و در حالتی آرامش در نیام‌اند.
مست از آن تاریخ‌گو مردم‌ که ساید سر به‌ عرش
ز التفات شاه‌ کسری‌ کوس جمشید احتشام
هوش مصنوعی: مردم را مست و شاد از داستان‌هایی کن که سرشار از محبت و توجه شاه کسری است، همان‌طور که در افسانه‌ها و داستان‌های باستانی از جمشید صحبت می‌شود.
شاه‌ملک‌آرا که هست از تیغ هندی‌پرورش
ملک ترکی را نظام و دین تازی را قوام
هوش مصنوعی: شاه‌ملک‌آرا که به خاطر تیغ هندی پرورش یافته است، نظم و ترتیب کشور ترک را به عهده دارد و دین عربی را نیز حفظ می‌کند.
بی‌رضایش نطفه در زهدان اگر گردد جنین
باز زی پشت پدر برگردد از زهدان مام
هوش مصنوعی: اگر انسان بدون رضایت خدا در رحم مادر شکل بگیرد، باز هم در نهایت به ریشه و خاستگاه خود، که پدر و مادری هستند، باز خواهد گشت.
هشت جنت را شمیم لطف او نایب مناب
هفت دوزخ را شراشر قهر او قایم‌مقام
هوش مصنوعی: عطر محبت او در بهشت برای من چون نایب و نماینده‌ای است و عذاب هفت جهنم نیز حاصل خشم و غضب اوست که برپا کننده و مستقر شده است.
خشم او از آفرینش هیچ نگذارد اثر
گر نگیرد رایض عفوش عنان انتقام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خشم او هیچ تاثیری بر آفرینش ندارد و اگر او تصمیم بگیرد، نتوانند جلوی انتقامش را بگیرند. به عبارت دیگر، قدرت او در برابر خشم و تصمیماتش بسیار قوی است و چیزی نمی‌تواند مانع او شود.
برزند آنگونه بر عرش برین‌کاخش‌که وهم
می‌نیارد فرق کردن‌ کاین کدام و آن کدام
هوش مصنوعی: آن‌چنان کسانی بر بلندای عرش و در کاخ او هستند که هیچ خیالی نمی‌تواند آن دو را از یکدیگر تمییز دهد و نگوید که این کدام است و آن کدام.
همچو موسیقار از منقار او خیزد نغم
نامهٔ فتحش اگر بندند بر بال حمام
هوش مصنوعی: مانند یک موسیقیدان، نغمه‌هایی از او برمی‌خیزد. اگر به پرنده‌ای از خلال بالش جعبه‌ای را ببندند، او باز هم قادر است به نغمه‌سرایی ادامه دهد.
پیک پیکانش پیام مرگ دارد بر زبان
خصم را از راستی بس دلنشینست آن پیام
هوش مصنوعی: پیام‌آور تیر، خبری از مرگ دارد و این خبر به زبان دشمن بسیار زیبا و دلپذیر به نظر می‌رسد.
کوه‌ کز زلزال ‌کفتید ار بپیوندد بهم
زخم‌کوپال تو خواهد هم پذیرفت التیام
هوش مصنوعی: اگر کوهی که به خاطر زلزله از هم جدا شده، دوباره به هم بپیوندد، زخم‌هایی که ایجاد شده نیز التیام پیدا خواهد کرد.
ای ‌که‌ گفتی باد در چنبر نبندد هیچکس
یاد پایش را ندیدستی مگر بر سر لجام
هوش مصنوعی: ای کسی که گفته‌ای باد نمی‌تواند در چنبره (محیط محدود) هیچ‌کس را محبوس کند، آیا تو یاد نمی‌کنی که هیچ‌کس نمی‌تواند بر لجام (مهار) خود تسلط داشته باشد؟
برق تیغت چون بخندد ابر گرید بر درخش
ابر کلکت چون بگرید برق خندد بر غمام
هوش مصنوعی: وقتی که تیغه‌ی شمشیر تو بر افراشته می‌شود، به مانند ابری که می‌بارد، دیگران حسرت می‌خورند. اما وقتی که تو غمگین می‌شوی، به مانند ابرهایی که باران می‌ریزند، دیگران در انتظار شادی تو هستند.
مهر اگر گردد سوار رخش ‌گردون ‌گرد تو
کی رسد وهم جهان‌پیما به ‌گردش صبح و شام
هوش مصنوعی: اگر خورشید به روی اسب آسمان سوار شود، دیگر هیچ خیالی نمی‌تواند به دوری تو برسد، حتی در جابجایی روز و شب.
مغفر مردان زره هر گه‌ که در دستت خدنگ
کرتهٔ‌ گردان‌قبا هرگه‌ که در دستت حسام
هوش مصنوعی: جایگاه مردان همچون زرهی است که از آن‌ها محافظت می‌کند. هر بار که در دستت تیر قرار می‌گیرد، نشان‌دهنده طرز استفاده از آن است و هر زمان که شمشیر در دستت باشد، به معنای آمادگی برای مبارزه و دفاع است.
گر به دریا بار بارد ابر دست همتت
فلس پشت ماهیان‌ گردد سراسر سیم خام
هوش مصنوعی: اگر باران از آسمان بر دریا بریزد، تلاش و همت تو می‌تواند باعث شود که فلس ماهیان به طور کامل مانند نقره شود.
گر برد بویی به‌ گلخن یک ره از خویت نسیم
تا قیامت بوی‌ مشک آید ز گلخن بر مشام
هوش مصنوعی: اگر نسیمی از سمت تو به گلخن بیفتد، تا ابد بوی خوش مشک از آنجا به مشام خواهد رسید.
صبح صادق تا بود چون روی دلبر با فروغ
شام غاسق تا بود چون موی جانان از ظلام
هوش مصنوعی: تا زمانی که صبح بیدار شود و نور دلبر درخشان باشد، شب هم مانند موهای beloved در تاریکی باقی می‌ماند.
صبح یارت را مبادا شام تا شام نشور
شام خصمت را مبادا صبح تا صبح قیام
هوش مصنوعی: صبح را برای یار خود در نظر بگیر و از شب تا صبح غافل نشو. همچنین، در شب مراقب خصمت باش و تا صبح آماده بمان.