گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۴ - در ستایش مرحوم میرزا تقی خان رحمه‌الله گوید

پی نظارهٔ فرخ هلال عید صیام
هلال ابروی من دوش رفت بر لب بام
چو دید مه دو سرانگشت بر دو چشم نهاد
بدان نمط‌ که دو فندق نهی به دو بادام
به من ز گوشهٔ ابرو هلال را بنمود
نیافتم‌ که از آن هر دو ماه عید کدام
چو در رخش نگرستم شگفتم آمد زانک
کسی ندیده در آغاز ماه ماه تمام
غرض چو دید مه عید را به‌ گوشهٔ چشم
اشاره‌کردکه برخیز و باده ریز به جام
از آن شراب ‌که چون شیر خورد سرخ شود
ز عکس او همه نیهای زرد در آجام
به سر جهد عوض مغز نارسیده به لب
به دل دود بَدَل روح ناچکیده به‌کام
هنوز ناشده در جام بسکه هست لطیف
همی بپرد همراه بوی خود به مشام
هنوز ناشده از شیشه در درون قدح
چو خون و مغز جهد تند در عروق و عظام
ز جای جستم و آوردمش از آن باده
که عکس او در و دیوار راکندگلفام
چو خورد یک دو سه پیمانه از حرارت می
دو چشم تیغ‌زنش شد دو ترک خون‌آشام
به خشم ‌گفت چرا می ‌نمی‌خوری‌ گفتم
من از دو چشم تو هستم مدام مست مدام
به پیش نشوهٔ چشم تو می چه تاب آرد
به اشکبوس‌ کشانی چه در فتد رهّام
به دور چشم تو دور قدح بدان ماند
که با تجلی یزدان پرستش اصنام
کسی که مست ‌شد امروز از دو نرگس‌ تو
به هوش باز نیاید مگر به روز قیام
نهفته نرمک نرمک به زیر لب خندید
چنانکه‌گفتی رنگش زگل دهد پیغام
به عشوه‌گفت‌که الحق شگفت صیادی
که ‌پخته‌پخته ‌بری‌ دل به‌رنگ و صورت خام
بهار اگر به‌ گل و لاله رنگ و بوی دهد
تو ای بهار هنر رنگ و بو دهی به‌ کلام
سزد کزین‌ دم تا نفخ صور اسرافیل
ز رشک ‌کلک تو ‌کُتّاب بشکنند اقلام
من و تو گرچه به‌ انگیز می نه محتاجیم
که بی‌مدام همان مست الفتیم مدام
ولی چو باده چنان مرد را ز هوش برد
که می‌نداند کاغاز چیست یا انجام
نه هیچ بالد از مدح ناقدان بصیر
نه هیچ نالد از قدح ناکسان لئام
چو نور مهر درخشان تفاوتی نکند
گرش به صفّ نعالست یا به صدر مقام
اگر به خاک شود تا بهار فیض ازل
ازو دماند گلهای تازه از ابهام
شراب خوردن و بیخود شدن از آن خوشتر
که آب نوشی و در راه دین ‌گذاری دام
شراب را چو بری نام می‌توان دانست
که هست آب شر انگیز هم به شرع حرام
نه آب نیل‌ که بر سبطیان حلال نمود
حرام بود بر قبطیان نافرجام
نه در مصاف حسین تیغ آبدار اولیست
ز آب در گلوی کافران کوفه و شام
نه سگ‌گزیده‌گرش آب پیش چشم برند
چنان ز هول بلرزد که روبه از ضرغام
شراب اگر نکند شر بسی حلالترست
ز آب برکه و باران ز شیر دایه و مام
شراب اگر نکند شر بود مباح از آنک
مدام پخته ازو دیده‌اند عشرت خام
حلال هست می ‌امّا به آزموده خواص
حرام هست وی امّا به‌کور دیده عوام
شراب با تو همان می‌کند که روح به تن
نه روح هرچه قوی‌تر قوی‌ترست اندام
بخور شراب ‌و مده نقد حال‌ خویش ز دست
که دلنشین‌تر ازین‌ کمتر اوفتد ایام
شهی نشسته چو یک عرش نور یزدانی
فراز تخت و ملوکش غلام و ملک به‌کام
نعیم هر دو جهانش به‌کام دل حاصل
ز یمن طاعت صدر مهین امیر نظام
قوام عالم و تاریخ آفرینش جود
که آفرینش عالم بدوگرفت قوام
کتاب حکمت دیباچهٔ صحیفهٔ فیض
جمال دولت بازوی ملت اسلام
سپهر مجد و علا میرزا تقی خان آنک
امورکشور و لشکر بدوگرفته قوام
درنگ حزمش بخشیده تخت را جنبش
شتاب عزمش افزوده ملک را آرام
کفایتش زده سرپنجه با قضا و قدر
سیاستش نهد اشکنجه بر صدور و عظام
به بزم او نتوان رفت بی‌رکوع و سجود
ثنای او نتوان‌گفت بی‌درود و سلام
بدان رسید که اندیشه خون شود در مغز
ز شرم آنکه به مدحش چسان ‌کند اقدام
چنان ارادت شاهش دویده در رگ و پی
که خون و مغز همه خلق در عروق و عظام
زهی ز هیبت تو جسم چرخ را رعشه
خهی ز سطوت تو مغز مرگ را سرسام
به عقل مبهمی ار رو دهد برون ا ید
به یک اشارهٔ سبابهٔ تو از ابهام
ز طیب خلق تو نبود عجب‌ که مردم را
به جای موی همه مشک روید از اندام
به هر که سایهٔ خورشید همت تو فتد
همه ستاره فشاند بجای خوی ز مسام
به یمن رای رزین تو بس عجب نبود
که‌ کودکان همه بالغ شوند در ارحام
به عقل دیدهٔ اوهام را کنی خیره
به حزم توسن اجرام را نمایی رام
گهر فشانی یک‌ روزهٔ تو بیشترست
ز هرچه قطره‌ که تا حشر می‌چکد ز غمام
نهاده فایض نهیت به پای حکم رسن
نموده رایض امرت به فرق باد لجام
خدا یگانا آب زلال مستغنیست
که تشنگان دل‌آزرده را بپرسد نام
همین بس است ‌که سیراب می کند همه را
اگر سکندر رومست اگر قلندر جام
ز فیض خویش سپاس و ثنا طمع دارد
که این سپاس بس او را که هست رحمت عام
به پیش رحمت عامش تفاوتی نکند
ز کام تشنه‌لبان ‌گر دعاست ور دشنام
هزار بار گرش تشنه مدح و قدح کند
نه کم کند نه فزاید به بخشش و انعام
به قدر تشنگی هر کسی فشاند فیض
اگر فقیر حقیرست اگر ملوک ‌کرام
کنون تو آبی و ما تشنه‌لب ببخش و ببین
به قدر رتبت ما والسلام والاکرام
چو در اجابت مسؤول جود تو دارد
هزار بار فزونتر ز سائلان ابرام
بیان صورت حال آنقدر مرا کافیست
کنون تو دانی و روزی‌دهندهٔ دد و دام
به هرچه روزی مقسوم هست خشنودم
ز دل بپرس ‌که ایزد چسان نهاد اقسام
ز حکم بارخدایی عنان نخواهم تافت
به‌حکم آنکه بران‌نسخه‌جاری‌است احکام
هزار بارگرم فقر ریز ریز کند
زبان دق نگشایم به ایزد علّام
چو او ببیند دیگر چرا دهم عرضه
چو اوبداند دیگر چراکنم اعلام
خدا به جود تو ارزاق ما حوالت ‌کرد
وگرنه بر تو چه افتاده بود رنج انام
چنان‌ کریم و رحیمی‌ که می‌ندانندت
ز شوهر و پدر خود ارامل و ایتام
قضا عنان ‌کش خلقست سوی رحمت تو
وگرنه اینهمه ‌گستاخ هم نیند عوام
سخن چو عمر تو خوشتر اگر دراز کشید
که خوش فتد بر حق از کلیم طول ‌کلام
همیشه تا چو دو معنی ز یک سخن خیزد
سخنوران بلیغش‌ کنند نام ایهام
زبان هرکه چو نشتر ترا بیازارد
دلش پر از خون بادا چو شیشهٔ حجام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پی نظارهٔ فرخ هلال عید صیام
هلال ابروی من دوش رفت بر لب بام
هوش مصنوعی: در جستجوی زیبایی هلال عید رمضان، هلال ابرویم شب گذشته بر لبهٔ بام رفت.
چو دید مه دو سرانگشت بر دو چشم نهاد
بدان نمط‌ که دو فندق نهی به دو بادام
هوش مصنوعی: وقتی که ماه، دو انگشتش را بر روی دو چشم گذاشت، به طرز مشابهی بود که دو فندق را روی دو بادام قرار بدهی.
به من ز گوشهٔ ابرو هلال را بنمود
نیافتم‌ که از آن هر دو ماه عید کدام
هوش مصنوعی: نگاهی به لب‌ها و ابروی معشوق انداختم، اما نتوانستم تشخیص دهم که در میان دو ماه که هرکدام عید محسوب می‌شوند، کدام یکی واقعا برای من خاص است.
چو در رخش نگرستم شگفتم آمد زانک
کسی ندیده در آغاز ماه ماه تمام
هوش مصنوعی: وقتی به چهره‌ات نگاه کردم، شگفت‌زده شدم، زیرا کسی تا به حال در آغاز ماه، ماه کامل را ندیده است.
غرض چو دید مه عید را به‌ گوشهٔ چشم
اشاره‌کردکه برخیز و باده ریز به جام
هوش مصنوعی: همان‌طور که ماه عید را دید، با نگاهی به من فهماند که بلند شو و شراب را در جام بریز.
از آن شراب ‌که چون شیر خورد سرخ شود
ز عکس او همه نیهای زرد در آجام
هوش مصنوعی: از شرابی که وقتی نوشیده می‌شود رنگ چهره را سرخ می‌کند، تمامی نی‌های زرد در باتلاق‌ها هم تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند.
به سر جهد عوض مغز نارسیده به لب
به دل دود بَدَل روح ناچکیده به‌کام
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش برای رسیدن به هدف، نباید فقط به ظواهر و چیزهایی که آماده نیستند بسنده کرد. پس باید به درون و عمق مسائل توجه کرد و از احساسات و روحیات واقعی غفلت نکرد.
هنوز ناشده در جام بسکه هست لطیف
همی بپرد همراه بوی خود به مشام
هوش مصنوعی: هنوز در جام شراب وجود دارد که لطافت و زیبایی آن به قدری است که با بوی خود به مشامت می‌رسد و پرواز می‌کند.
هنوز ناشده از شیشه در درون قدح
چو خون و مغز جهد تند در عروق و عظام
هوش مصنوعی: درون لیوان هنوز شراب نشده، مانند خون و مغز، جوشان و پرتحرک است که در عروق و استخوان‌ها جاری است.
ز جای جستم و آوردمش از آن باده
که عکس او در و دیوار راکندگلفام
هوش مصنوعی: از جا برخاستم و آن باده را به دست آوردم که تصویر او دیوارها را همچون گل رنگین کرده است.
چو خورد یک دو سه پیمانه از حرارت می
دو چشم تیغ‌زنش شد دو ترک خون‌آشام
هوش مصنوعی: وقتی که او چند پیمانه از شراب نوشید، به خاطر گرمای آن، دو چشمش مانند تیغی شد که از خون تشنه است.
به خشم ‌گفت چرا می ‌نمی‌خوری‌ گفتم
من از دو چشم تو هستم مدام مست مدام
هوش مصنوعی: به طعنه پرسید چرا شراب نمی‌نوشی، من هم پاسخ دادم که من همیشه تحت تأثیر زیبایی چشمان تو هستم و به همین دلیل همیشه در حال مستی هستم.
به پیش نشوهٔ چشم تو می چه تاب آرد
به اشکبوس‌ کشانی چه در فتد رهّام
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید: هیچ چیزی نمی‌تواند در برابر زیبایی و جذابیت چشمانت دوام بیاورد. اگر کسی به دل‌باختگی تو مبتلا شود، نمی‌تواند از اشک و غم فرار کند. زیبایی تو چنان تأثیر عمیقی دارد که هر شخصی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
به دور چشم تو دور قدح بدان ماند
که با تجلی یزدان پرستش اصنام
هوش مصنوعی: چشم‌های تو به مانند پیاله‌ای است که با درخشندگی خدایی، پرستش بت‌ها را به یاد می‌آورد.
کسی که مست ‌شد امروز از دو نرگس‌ تو
به هوش باز نیاید مگر به روز قیام
هوش مصنوعی: کسی که امروز از زیبایی‌های چشمانت دیوانه شده است، دیگر به حالت طبیعی و هوشیاری خود برنمی‌گردد مگر در روز قیامت.
نهفته نرمک نرمک به زیر لب خندید
چنانکه‌گفتی رنگش زگل دهد پیغام
هوش مصنوعی: به آرامی و به طرز ظریف، زیر لب خندید، انگار که رنگ لبخندش از گل برگرفته باشد.
به عشوه‌گفت‌که الحق شگفت صیادی
که ‌پخته‌پخته ‌بری‌ دل به‌رنگ و صورت خام
هوش مصنوعی: به زیبایی و دلنوازی صحبت می‌کند و می‌گوید که این واقعاً شگفت‌انگیز است که صیادی بتواند با وجود ناپختگی و ناتمامی ظاهری، دل را به خود جلب کند.
بهار اگر به‌ گل و لاله رنگ و بوی دهد
تو ای بهار هنر رنگ و بو دهی به‌ کلام
هوش مصنوعی: اگر بهار با گل و لاله‌اش رایحه و زیبایی می‌بخشد، تو ای بهار، با هنر خود کلامت را هم رنگین و معطر کن.
سزد کزین‌ دم تا نفخ صور اسرافیل
ز رشک ‌کلک تو ‌کُتّاب بشکنند اقلام
هوش مصنوعی: بهتر است از زمان حال تا روزی که شیپور قیامت به صدا درآید، به خاطر زیبایی و حیرت‌انگیزی قلم تو، نویسندگان دیگر قلم‌های خود را بشکنند و از حسادت برکنار شوند.
من و تو گرچه به‌ انگیز می نه محتاجیم
که بی‌مدام همان مست الفتیم مدام
هوش مصنوعی: ما اگرچه برای عشق و محبت به هیچ محرکی نیاز نداریم، اما همیشه به‌طور مداوم در حال سرخوشی و شادابی ناشی از این عشق هستیم.
ولی چو باده چنان مرد را ز هوش برد
که می‌نداند کاغاز چیست یا انجام
هوش مصنوعی: اما وقتی که شراب به دل مردی چنگ می‌زند، او را چنان مست می‌کند که نمی‌داند کاغذ چیست یا پایان کارش چه خواهد شد.
نه هیچ بالد از مدح ناقدان بصیر
نه هیچ نالد از قدح ناکسان لئام
هوش مصنوعی: نه من به ستایش منتقدان آگاه نیاز دارم و نه از انتقاد نااهلان و آدم‌های پست شکایت می‌کنم.
چو نور مهر درخشان تفاوتی نکند
گرش به صفّ نعالست یا به صدر مقام
هوش مصنوعی: مانند نور خورشید که درخشش خود را از دست نمی‌دهد، اهمیتی ندارد که او در جایگاه پایین باشد یا در مقام والایی.
اگر به خاک شود تا بهار فیض ازل
ازو دماند گلهای تازه از ابهام
هوش مصنوعی: اگر به خاک برود، تا بهار، نعمت جاودانه از او باقی می‌ماند و گل‌های تازه از نامعلوم به وجود می‌آیند.
شراب خوردن و بیخود شدن از آن خوشتر
که آب نوشی و در راه دین ‌گذاری دام
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب و بی‌خبر شدن از عالم، برای من جذاب‌تر است از اینکه آب بنوشم و در مسیر دین گرفتار شوم.
شراب را چو بری نام می‌توان دانست
که هست آب شر انگیز هم به شرع حرام
هوش مصنوعی: وقتی شراب را بریزیم، دیگر نمی‌توانیم آن را با نام «شراب» صدا کنیم؛ چون این چیزی است که هم به دل می‌نشیند و هم از نظر شرع ممنوع است.
نه آب نیل‌ که بر سبطیان حلال نمود
حرام بود بر قبطیان نافرجام
هوش مصنوعی: آب نیل که برای فرزندان اسحاق حلال شد، بر فرزندان قبطی حرام بود و این مسأله به نفع آن‌ها تمام نشد.
نه در مصاف حسین تیغ آبدار اولیست
ز آب در گلوی کافران کوفه و شام
هوش مصنوعی: در جنگ حسین، شمشیر او حیات‌بخش‌تر از آب برای کافران در کوفه و شام است.
نه سگ‌گزیده‌گرش آب پیش چشم برند
چنان ز هول بلرزد که روبه از ضرغام
هوش مصنوعی: اگر کسی به شدت از وحشت و ترس دچار لرزشی گوناگون شود، حتی اگر آب در برابر چشمانش بیاورند، حالش به گونه‌ای خواهد بود که شجاع‌ترین موجودات نیز از او می‌ترسند.
شراب اگر نکند شر بسی حلالترست
ز آب برکه و باران ز شیر دایه و مام
هوش مصنوعی: اگر شراب آسیبی نرساند، نوشیدنش از آب برکه و باران و حتی شیر دایه و مادر هم حلال‌تر است.
شراب اگر نکند شر بود مباح از آنک
مدام پخته ازو دیده‌اند عشرت خام
هوش مصنوعی: اگر شراب ضرری نداشته باشد، نوشیدن آن جایز است؛ زیرا همیشه از آن لذت‌های شفاف و واقعی به دست آمده است.
حلال هست می ‌امّا به آزموده خواص
حرام هست وی امّا به‌کور دیده عوام
هوش مصنوعی: شراب از نظر اهل معرفت و تجربه، چیز حلالی است که درک عمیق‌تری از آن دارند، اما برای عامه مردم که دانش کمتری دارند، ممکن است عواقب بدی به همراه داشته باشد و به عنوان چیزی ممنوع و حرام به شمار آید.
شراب با تو همان می‌کند که روح به تن
نه روح هرچه قوی‌تر قوی‌ترست اندام
هوش مصنوعی: شراب با تو همان تأثیری دارد که روح بر بدن می‌گذارد. هر چه روح قوی‌تر باشد، تأثیرش هم بیشتر است.
بخور شراب ‌و مده نقد حال‌ خویش ز دست
که دلنشین‌تر ازین‌ کمتر اوفتد ایام
هوش مصنوعی: شراب بنوش و به وضعیت کنونی خود بها نده، چرا که روزهایی که از این لحظه دلپذیرتر باشد، کمتر پیش می‌آید.
شهی نشسته چو یک عرش نور یزدانی
فراز تخت و ملوکش غلام و ملک به‌کام
هوش مصنوعی: شاهی مانند عرشی از نور الهی بر تخت نشسته است و در کنار او، غلامان و فرزندان سلطنتی با خشنودی حضور دارند.
نعیم هر دو جهانش به‌کام دل حاصل
ز یمن طاعت صدر مهین امیر نظام
هوش مصنوعی: نعمت و خوشبختی او در این دو جهان به خاطر رضایت دلش از لذت‌های زندگی، نتیجه‌ی فرمانبرداری و اطاعت از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مقام است.
قوام عالم و تاریخ آفرینش جود
که آفرینش عالم بدوگرفت قوام
هوش مصنوعی: تمام جهان و تاریخ خلقت به generosity و نیکی وابسته است، چرا که هستی عالم از این generosity نشئت می‌گیرد و پایدار می‌ماند.
کتاب حکمت دیباچهٔ صحیفهٔ فیض
جمال دولت بازوی ملت اسلام
هوش مصنوعی: کتاب حکمت، مقدمه‌ای بر صفحه‌ای از زیبایی و برکت دولت مسلمانان است.
سپهر مجد و علا میرزا تقی خان آنک
امورکشور و لشکر بدوگرفته قوام
هوش مصنوعی: سپهر بزرگی و مقام میرزا تقی خان را می‌بینیم که کارهای کشور و ارتش به دست او سپرده شده و به خوبی مدیریت می‌شود.
درنگ حزمش بخشیده تخت را جنبش
شتاب عزمش افزوده ملک را آرام
هوش مصنوعی: وقتی او با احتیاط و دقت عمل می‌کند، باعث ثبات در قدرت و مقامش می‌شود، و زمانی که با اراده و شوق پیش می‌رود، سبب تحرک و پیشرفت مملکتش می‌گردد.
کفایتش زده سرپنجه با قضا و قدر
سیاستش نهد اشکنجه بر صدور و عظام
هوش مصنوعی: او با قدرت و سرپنجه‌اش بر قضا و قدر حاکمیت تأثیر می‌گذارد و به وضوح بر تصمیمات و اراده‌ها فشار می‌آورد.
به بزم او نتوان رفت بی‌رکوع و سجود
ثنای او نتوان‌گفت بی‌درود و سلام
هوش مصنوعی: برای حضور در محفل او، نمی‌توان بی‌تغییر و بی‌احترام رفت و بدون سلام و درود، نمی‌توان از او تعریف و تمجید کرد.
بدان رسید که اندیشه خون شود در مغز
ز شرم آنکه به مدحش چسان ‌کند اقدام
هوش مصنوعی: بدان که به خاطر شرم از ستایش کسی، اندیشه‌ام به عرق نشسته و به حالت خونین درآمده است.
چنان ارادت شاهش دویده در رگ و پی
که خون و مغز همه خلق در عروق و عظام
هوش مصنوعی: چنان عشق و ارادت به شاه در وجودش جاری است که تمام وجودش، از خون و مغز و استخوان، تحت تأثیر آن قرار گرفته است.
زهی ز هیبت تو جسم چرخ را رعشه
خهی ز سطوت تو مغز مرگ را سرسام
هوش مصنوعی: به خاطر شکوه و عظمت تو، جسم آسمان به لرزه افتاده و از قدرت تو، خود مرگ نیز به پریشانی و بی‌تابی دچار شده است.
به عقل مبهمی ار رو دهد برون ا ید
به یک اشارهٔ سبابهٔ تو از ابهام
هوش مصنوعی: اگر عقل انسان به درستی درک نکند و دچار ابهام شود، تنها با یک اشاره‌ی کوچک از سوی تو می‌تواند این ابهام را رفع کند.
ز طیب خلق تو نبود عجب‌ که مردم را
به جای موی همه مشک روید از اندام
هوش مصنوعی: زیبایی و خوبی خلق تو از آنچه که در دیگران دیده می‌شود، چیزی عجیب نیست؛ زیرا از وجود تو به جای مو، عطر خوش و دلپذیری چون مشک به وجود می‌آید.
به هر که سایهٔ خورشید همت تو فتد
همه ستاره فشاند بجای خوی ز مسام
هوش مصنوعی: هر کسی که زیر سایه‌ی تلاش و اراده‌ی تو قرار گیرد، به جای هویت خود، به ستاره‌ای درخشان تبدیل می‌شود.
به یمن رای رزین تو بس عجب نبود
که‌ کودکان همه بالغ شوند در ارحام
هوش مصنوعی: به خاطر تاثیر مثبت و خارق‌العاده‌ی تو، تعجبی ندارد که همه کودکان در رحم‌ها به سن بلوغ برسند.
به عقل دیدهٔ اوهام را کنی خیره
به حزم توسن اجرام را نمایی رام
هوش مصنوعی: اگر با عقل خود به دقت و حکمت نگاه کنی، می‌توانی اوهام و خیالات را به سمت واقعیت هدایت کنی و دنیای مادی را تحت کنترل درآوری.
گهر فشانی یک‌ روزهٔ تو بیشترست
ز هرچه قطره‌ که تا حشر می‌چکد ز غمام
هوش مصنوعی: در یک روز، ارزش دُر و جواهر تو بیش از هر قطره‌ای است که تا روز قیامت از ابرها می‌بارد.
نهاده فایض نهیت به پای حکم رسن
نموده رایض امرت به فرق باد لجام
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تصویرسازی زیبایی پرداخته و به نوعی به حال و احوال خود اشاره می‌کند. او به وزش باد و تأثیرات آن بر زندگی‌اش فکر می‌کند. در این تصویر، به رفتار و تصمیم‌گیری خود به عنوان یک اسب با لجام اشاره می‌کند که به نوعی نماد کنترل بر سرنوشت و احساساتش است. در نهایت، او به دوگانگی بین فرمانبرداری و آزادی اشاره دارد و نشان می‌دهد که چگونه محیط و شرایط بر آنچه که می‌خواهد تأثیر می‌گذارد.
خدا یگانا آب زلال مستغنیست
که تشنگان دل‌آزرده را بپرسد نام
هوش مصنوعی: خداوند یگانه و غنی همچون آب زلالی است که به تشنگانی که دلشان آزار دیده، پاسخ می‌دهد و نامشان را می‌پرسد.
همین بس است ‌که سیراب می کند همه را
اگر سکندر رومست اگر قلندر جام
هوش مصنوعی: اینکه فقط وجود یک چیز کافی است که همه را سیراب کند، حتی اگر این چیز سکندر روم باشد یا یک قلندر که جام به دست دارد.
ز فیض خویش سپاس و ثنا طمع دارد
که این سپاس بس او را که هست رحمت عام
هوش مصنوعی: از نعمت‌های خود سپاسگزاری و دعای خیر داریم، چرا که این شکرگزاری برازنده کسی است که رحمتش شامل حال همه است.
به پیش رحمت عامش تفاوتی نکند
ز کام تشنه‌لبان ‌گر دعاست ور دشنام
هوش مصنوعی: برای رحمت وسیع او فرقی نمی‌کند که تقاضای ما درخواست باشد یا فریاد اعتراض؛ او همچنان به همه نیازمندان توجه می‌کند.
هزار بار گرش تشنه مدح و قدح کند
نه کم کند نه فزاید به بخشش و انعام
هوش مصنوعی: اگر هزار بار کسی بخواهد تو را ستایش یا سرزنش کند، این هیچ تاثیری بر میزان بخشش و نعمت تو نخواهد گذاشت؛ نه کم می‌شود و نه زیاد.
به قدر تشنگی هر کسی فشاند فیض
اگر فقیر حقیرست اگر ملوک ‌کرام
هوش مصنوعی: هر کس به اندازه نیاز و عطش خود، از نعمت‌ها بهره‌مند می‌شود. اگر چه ممکن است کسی در شرایط نادرستی قرار داشته باشد یا مقام والایی نداشته باشد، اما نیاز و خواسته‌اش او را به سمت دریافت فیض و نعمت سوق می‌دهد.
کنون تو آبی و ما تشنه‌لب ببخش و ببین
به قدر رتبت ما والسلام والاکرام
هوش مصنوعی: اکنون تو همچون آب هستی و ما تشنه دهان. لطف کن و نگاه کن به اندازه مقام و ارادت ما. با احترام و سلام.
چو در اجابت مسؤول جود تو دارد
هزار بار فزونتر ز سائلان ابرام
هوش مصنوعی: وقتی که تو به درخواست‌ها و نیازهای دیگران پاسخ می‌دهی، پاسخ‌های تو به مراتب بیشتر از آرزوها و خواسته‌های آن‌هاست.
بیان صورت حال آنقدر مرا کافیست
کنون تو دانی و روزی‌دهندهٔ دد و دام
هوش مصنوعی: بیان شرایط و وضعیت من به اندازه کافی مهم است، اکنون تو آگاه هستی و خالق و روزی‌دهنده موجودات وحشی و اهلی نیز هستی.
به هرچه روزی مقسوم هست خشنودم
ز دل بپرس ‌که ایزد چسان نهاد اقسام
هوش مصنوعی: من از دل بخواه که به هر چیزی که مقدر شده، راضی هستم؛ بپرس که خداوند چگونه تنوع و انواع را آفریده است.
ز حکم بارخدایی عنان نخواهم تافت
به‌حکم آنکه بران‌نسخه‌جاری‌است احکام
هوش مصنوعی: به خاطر فرمان و اراده الهی، من از مسیر خود منحرف نخواهم شد، چرا که این تصمیم و قضای الهی به مانند یک نسخه ثابت و جاری است که نباید تغییر کند.
هزار بارگرم فقر ریز ریز کند
زبان دق نگشایم به ایزد علّام
هوش مصنوعی: اگرچه هزار بار فقر به من آسیب بزند و عذابم دهد، هرگز زبان به شکایت و ناله از خداوند باز نخواهم کرد.
چو او ببیند دیگر چرا دهم عرضه
چو اوبداند دیگر چراکنم اعلام
هوش مصنوعی: وقتی او می‌بیند که من چه چیزی را عرضه می‌کنم، دیگر چرا باید آن را به او بگویم؟ زیرا اگر او می‌داند، دیگر چه نیازی به اعلام آن هست؟
خدا به جود تو ارزاق ما حوالت ‌کرد
وگرنه بر تو چه افتاده بود رنج انام
هوش مصنوعی: خدا روزی‌های ما را به وسیله بخشش‌های تو می‌رساند و اگر این نبود، چه بر سر تو و ما می‌آمد و چقدر دشواری می‌کشیدیم.
چنان‌ کریم و رحیمی‌ که می‌ندانندت
ز شوهر و پدر خود ارامل و ایتام
هوش مصنوعی: او چنان بخشنده و مهربان است که یتیمان و بی‌پناهان حتی از شوهر و پدر خود هم نمی‌شناسند.
قضا عنان ‌کش خلقست سوی رحمت تو
وگرنه اینهمه ‌گستاخ هم نیند عوام
هوش مصنوعی: سرنوشت انسان‌ها به سوی رحمت تو حرکت می‌کند و اگر این‌طور نبود، این‌همه مردم جسور و بی‌پروا نبودند.
سخن چو عمر تو خوشتر اگر دراز کشید
که خوش فتد بر حق از کلیم طول ‌کلام
هوش مصنوعی: اگر سخن به گونه‌ای زیبا و دل‌چسب بیان شود، حتی اگر طولانی هم باشد، بهتر از این است که به‌سرعت و بی‌کیفیت گفته شود؛ چراکه طولانی بودن کلام می‌تواند بر حقایق عمیق‌تر تأثیر مثبت بگذارد.
همیشه تا چو دو معنی ز یک سخن خیزد
سخنوران بلیغش‌ کنند نام ایهام
هوش مصنوعی: در هر عبارتی که دو معنا را به طور همزمان منتقل کند، سخنوران ماهر آن را «ایهام» می‌نامند.
زبان هرکه چو نشتر ترا بیازارد
دلش پر از خون بادا چو شیشهٔ حجام
هوش مصنوعی: هر کسی که با زبانش تو را آزار دهد، دلش باید پر از غم و ناراحتی باشد، مانند شیشه‌ای که حجام از خون پر شده است.