گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۳ - در ستایش پادشاه اسلام پناه ناصرالدین شاه غازی

پی نظاره فرّخ هلال عید صیام
شدیم دوش من و ماه من به‌گوشهٔ بام
فراز بام فرازنده قد موزونش
درخت طوبی‌ گفتی به سدره ‌کرده مقام
چو نور ماه که تابد ز پشت ابر سفید
ز پشت جامه عیانش سپیدی اندام
دو تازه خدش زیر دو زلف غالیه‌بو
دو تیره خالش زیر دو جعد غالیه‌فام
دو لاله زیر دو سنبل دو روز زیر دو شب
دو نور زیر دو ظلمت دو صبح زیر دو شام
دو نافه زیر دو عنبر دو نقطه زیر دو جیم
دو حبّه زیر دو خرمن دو دانه زیر دو دام
به‌ گوش گفتمش ای ‌مه جمال خویش بپوش
ز بهر آنکه نبینند چهرهٔ تو عوام
رخ تو ماه دوهفته !ست وگر ببینندش
گمان برند که یک نیمه رفته ماه صیام
چو صبحگاه‌شود جملگی‌به‌عادت‌خویش
شوند جمع و شهادت دهند نزد امام
به خنده‌ گفت تو بنی هلال را گفتم
هلال را چکنم با وجود ماه تمام
ترا نظر به سوی آسمان مرا به زمین
مراد تو مه ناقص مراد من مه تام
پس از دو ابروی تو گر هلال را نگرم
به شبهه افتم‌ کز این سه ماه عید کدام
چو این بگفتم پنهان به زیر لب دیدم
که نرم نرمکم از مهر می‌دهد دشنام
که این حکیمک ‌گویی پیمبر شعر است
که معجزات سخن می‌شود بدو الهام
سخن دراز چه رانم چو خور نشست به‌ کوه
چو زرد شیری غژمان ‌که دَرشود به‌ کنام
به چرخ بر زبر ماه نو نمود شفق
چو سرخ می ‌که زند موج و ریزد از لب جام
هلال دید مهم وز انامل مخضوب
همی نهاد دو فندق فراز دو بادام
سوال ‌کرد که این ماه در چه باید دید
چه واردست درین باب از رسول انام
بگفتمش که نبی ‌گفته هر که بر کف دست
ببیند این مه نیکو رود بر او ایام
بگفت پس به ‌کف دست شاه باید دید
که قبض و بسط قضا را به دست اوست زمام
یگانه خسرو منصور ناصرالدین شاه
که چار رکن جهان را به عدل اوست قوام
رهین خدمت اویند در زمین ابدان
مطیع حضرت اویند بر فلک اجرام
شهی‌که از پی تعظیم خم شودکافر
به هرکجاکه‌کند راست رایت اسلام
به‌بر ز زال زر از زخم ‌گرز او زلزال
به مغز سام یل از سهم تیغ او سرسام
زهی بنان تو در بزم ابر گوهر ریز
زهی سنان تو در رزم برق خون‌آشام
بقای خصم و شامیست کش‌ نباشد صبح
جمال بخت تو صبحیست‌ کش نباشد شام
به رنگ شاخ بقم ‌گشته جسم حاسد تو
ز بس که خون دلش با عرق چکد ز مسام
اگرنه نوک سنان تو خون و مغز عدوست
چو مغز و خون رودش از چه در عروق و عظام
بلارک تو پسرعم ذوالفقار علیست
که چون ‌کشیده شود تیغها رود به نیام
چو گاهواره شب و روز چرخ از آن جنبد
که طفل بخت تو گیرد ز جنبشش آرام
محیط دایرهٔ آفرینش زانرو
ترا زمانه نه آغاز دیده نه انجام
کفاف جود و هستی دهد به شخص عدم
عفاف عدل تو مستی برد زطبع مدام
جنین به روز نبردت دوباره نطفه شود
دمان به پشت پدر پوید از مشیمهٔ مام
ز نظم عدل تو نبود عجب‌ که مروارید
کشد طبیعتش اندر صدف به سلک نظام
ز بانگ‌ کوس تو گوش زمانه‌راست صمم
ز بوی خلق تو مغز فرشته ‌راست زکام
همیشه تاکه توان ارتفاع شس شناخت
ز نصب شاخص و ظل اصابع و اقدام
چنان رفیع بود آفتاب دولت تو
که خیره ماند در ارتفاع او اوهام
بود به جوهر شمشیر تو قیام ظفر
همیشه تا که عرض را به جوهرست قیام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پی نظاره فرّخ هلال عید صیام
شدیم دوش من و ماه من به‌گوشهٔ بام
هوش مصنوعی: دیروز شب، من و محبوبم به گوشه بام رفتیم تا زیبایی و خوشحالی اولین شب ماه نو عید رمضان را تماشا کنیم.
فراز بام فرازنده قد موزونش
درخت طوبی‌ گفتی به سدره ‌کرده مقام
هوش مصنوعی: قد بلند و متناسب او مانند درخت طوبی است که در قله کوه قرار دارد. انگار مقام او به درخت سدره نزدیک شده است.
چو نور ماه که تابد ز پشت ابر سفید
ز پشت جامه عیانش سپیدی اندام
هوش مصنوعی: مانند نوری که ماه از پشت ابرهای سفید می‌تابد، زیبایی و صفای آن به‌وضوح از پس لباسش نمایان است.
دو تازه خدش زیر دو زلف غالیه‌بو
دو تیره خالش زیر دو جعد غالیه‌فام
هوش مصنوعی: دو صورت زیبا در زیر دو دسته مو با عطر خوش و دو چهره دلنشین در زیر دو حالت زیبا و جذاب.
دو لاله زیر دو سنبل دو روز زیر دو شب
دو نور زیر دو ظلمت دو صبح زیر دو شام
هوش مصنوعی: دو لاله در کنار دو گل سنبل، دو روز در برابر دو شب، دو نور در مقابل دو تاریکی، دو صبح در برابر دو شام.
دو نافه زیر دو عنبر دو نقطه زیر دو جیم
دو حبّه زیر دو خرمن دو دانه زیر دو دام
هوش مصنوعی: دو گل نرگس زیر دو خوشبو، دو نقطه زیر دو قمر، دو دانه زیر دو خوشه، دو دانه زیر دو دام.
به‌ گوش گفتمش ای ‌مه جمال خویش بپوش
ز بهر آنکه نبینند چهرهٔ تو عوام
هوش مصنوعی: به او گفتم که ای ماه زیبایی‌ات را بپوشان تا آن که مردم عادی نتوانند چهره‌ات را ببینند.
رخ تو ماه دوهفته !ست وگر ببینندش
گمان برند که یک نیمه رفته ماه صیام
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو مثل ماه در دو هفته است و اگر کسی آن را ببیند، گمان می‌کند که یکی از نیمه‌های ماه رمضان رفته است.
چو صبحگاه‌شود جملگی‌به‌عادت‌خویش
شوند جمع و شهادت دهند نزد امام
هوش مصنوعی: زمانی که صبح فرا می‌رسد، همه به عادت خود برمی‌گردند و در حضور امام شهادت می‌دهند.
به خنده‌ گفت تو بنی هلال را گفتم
هلال را چکنم با وجود ماه تمام
هوش مصنوعی: به شوخی به او گفتم که با توجه به وجود ماه کامل، نمی‌توانم به هلال (هلال ماه) توجهی داشته باشم.
ترا نظر به سوی آسمان مرا به زمین
مراد تو مه ناقص مراد من مه تام
هوش مصنوعی: چشمان تو به آسمان خیره شده است و من بر روی زمین هستم. خواسته تو تابش ماه کامل است، در حالی که من تنها به همان ماه ناتمام قناعت می‌کنم.
پس از دو ابروی تو گر هلال را نگرم
به شبهه افتم‌ کز این سه ماه عید کدام
هوش مصنوعی: اگر به هلال ماه نگاه کنم و ابروهای تو را در نظر بگیرم، دچار تردید می‌شوم که از میان این سه ماه، کدام‌یک به عید اشاره دارد.
چو این بگفتم پنهان به زیر لب دیدم
که نرم نرمکم از مهر می‌دهد دشنام
هوش مصنوعی: وقتی این را گفتم، به آرامی و به دور از چشم دیگران متوجه شدم که به تدریج محبتش تبدیل به انتقاد و ناسزا می‌شود.
که این حکیمک ‌گویی پیمبر شعر است
که معجزات سخن می‌شود بدو الهام
هوش مصنوعی: این شاعر به گونه‌ای است که گویی پیامبر شعر است و الهاماتی که می‌گیرد، معجزاتی از سخن به وجود می‌آورد.
سخن دراز چه رانم چو خور نشست به‌ کوه
چو زرد شیری غژمان ‌که دَرشود به‌ کنام
هوش مصنوعی: چرا وقت را طولانی کنم و بی‌فایده صحبت کنم وقتی که خورشید در حال غروب است؟ مانند شیر زردی که در کوه به آرامش نشسته و به‌زودی به لانه‌اش خواهد رفت.
به چرخ بر زبر ماه نو نمود شفق
چو سرخ می ‌که زند موج و ریزد از لب جام
هوش مصنوعی: در آسمان، ماه نو که از میان ابرها نمایان می‌شود، مانند رنگ سرخ شرابی است که در حال طغیان و ریختن از لب جام است.
هلال دید مهم وز انامل مخضوب
همی نهاد دو فندق فراز دو بادام
هوش مصنوعی: هلال ماه را دید و دست‌هایش را به طرف آن دراز کرد و دو فندق بالای دو بادام قرار داد.
سوال ‌کرد که این ماه در چه باید دید
چه واردست درین باب از رسول انام
هوش مصنوعی: سؤال کرد که این ماه را در چه چیز باید بررسی کنیم و چه مطالبی در این زمینه از پیام‌آوران الهی آمده است.
بگفتمش که نبی ‌گفته هر که بر کف دست
ببیند این مه نیکو رود بر او ایام
هوش مصنوعی: به او گفتم که پیامبر گفته، هر کس که این ماه زیبا را بر کف دستش ببیند، روزهای خوشی بر او خواهد گذشت.
بگفت پس به ‌کف دست شاه باید دید
که قبض و بسط قضا را به دست اوست زمام
هوش مصنوعی: پس باید گفت که در دست شاه، سرنوشت و تقدیر انسان‌ها قرار دارد و اوست که می‌تواند بر آن‌ها تأثیر بگذارد.
یگانه خسرو منصور ناصرالدین شاه
که چار رکن جهان را به عدل اوست قوام
هوش مصنوعی: منصور ناصرالدین شاه، پادشاهی بی‌نظیر است که عدالت او باعث استقامت و پایداری چهار رکن جهان شده است.
رهین خدمت اویند در زمین ابدان
مطیع حضرت اویند بر فلک اجرام
هوش مصنوعی: انسان‌ها در زمین به خدمت او مشغولند و جسم‌هایشان فرمان‌بر او هستند در آسمان‌ها و اجرام آسمانی.
شهی‌که از پی تعظیم خم شودکافر
به هرکجاکه‌کند راست رایت اسلام
هوش مصنوعی: شاهی که از روی احترام خم می‌شود، نافرمانان هم در هر جا که بروند، پرچم اسلام را راست و پابرجا نگه می‌دارد.
به‌بر ز زال زر از زخم ‌گرز او زلزال
به مغز سام یل از سهم تیغ او سرسام
هوش مصنوعی: در اثر ضربه‌ی گرز زال، از زخمی که به سام یل وارد کرده، زمین به شدت لرزید و او دچار جنون شد.
زهی بنان تو در بزم ابر گوهر ریز
زهی سنان تو در رزم برق خون‌آشام
هوش مصنوعی: دست‌های تو در مجالس مانند باران جواهری می‌بارند و نیزه‌ات در میدان جنگ مانند برقی خطرناک و خون‌آشام می‌درخشد.
بقای خصم و شامیست کش‌ نباشد صبح
جمال بخت تو صبحیست‌ کش نباشد شام
هوش مصنوعی: اگر زیبا رویی تو صبحی نداشته باشد، شب بدخواهی و دشمنی تو نیز باقی نخواهد ماند.
به رنگ شاخ بقم ‌گشته جسم حاسد تو
ز بس که خون دلش با عرق چکد ز مسام
هوش مصنوعی: حسود به اندازه‌ای غمگین و دلسوخته است که مانند شاخ درختی به رنگ زرد درآمده و عرقش با خون دلش آمیخته شده است.
اگرنه نوک سنان تو خون و مغز عدوست
چو مغز و خون رودش از چه در عروق و عظام
هوش مصنوعی: هرگاه نوک سنان تو به خون و مغز دشمن برسد، به این معناست که دشمن درون تو جایی ندارد و اگر خون و مغز او در رگ‌ها و استخوان‌هایش جریان دارد، هیچ ارتباطی با تو ندارد.
بلارک تو پسرعم ذوالفقار علیست
که چون ‌کشیده شود تیغها رود به نیام
هوش مصنوعی: تو، پسرعمو، همچون ذوالفقار علی هستی که وقتی تیغ‌ها کشیده می‌شود، به نیام برمی‌گردد.
چو گاهواره شب و روز چرخ از آن جنبد
که طفل بخت تو گیرد ز جنبشش آرام
هوش مصنوعی: زمانی که شب و روز مانند گهواره به نوسان درآیند، از حرکتی که دارند، سرنوشت تو می‌تواند آرامش بگیرد.
محیط دایرهٔ آفرینش زانرو
ترا زمانه نه آغاز دیده نه انجام
هوش مصنوعی: محیط دایرهٔ آفرینش از آن رو است که زمانه نه آغاز دارد و نه پایان. یعنی زندگی و هستی به شکلی است که نمی‌توان برای آن نقطهٔ شروع یا پایانی مشخصی تعیین کرد.
کفاف جود و هستی دهد به شخص عدم
عفاف عدل تو مستی برد زطبع مدام
هوش مصنوعی: بخشش و ثروت تو به انسان می‌دهد، ولی فقدان عفاف باعث می‌شود که عدالت تو همواره او را در حالت مستی قرار دهد.
جنین به روز نبردت دوباره نطفه شود
دمان به پشت پدر پوید از مشیمهٔ مام
هوش مصنوعی: در روز نبرد، جنین دوباره به نطفه تبدیل می‌شود و در کمر پدر به دنیا می‌آید، همانند اینکه از رحم مادر خارج می‌شود.
ز نظم عدل تو نبود عجب‌ که مروارید
کشد طبیعتش اندر صدف به سلک نظام
هوش مصنوعی: طبیعت، به خاطر عدالت تو، تعجبی ندارد که مانند مروارید در صدف در نظامی متناسب و زیبا شکل بگیرد.
ز بانگ‌ کوس تو گوش زمانه‌راست صمم
ز بوی خلق تو مغز فرشته ‌راست زکام
هوش مصنوعی: صدای طبل تو تمام دنیا را متوجه خود کرده است و از بوی وجود تو، روح فرشتگان نیز تحت تأثیر قرار گرفته است.
همیشه تاکه توان ارتفاع شس شناخت
ز نصب شاخص و ظل اصابع و اقدام
هوش مصنوعی: همواره باید تلاش کنی تا ارتفاع را از روی نشانه‌ها، سایه انگشت‌ها و حرکات بدنی تشخیص دهی.
چنان رفیع بود آفتاب دولت تو
که خیره ماند در ارتفاع او اوهام
هوش مصنوعی: آفتاب خوشبختی و مقام تو به قدری بالا و درخشان بود که خیال‌ها و تصورات هم نتوانستند به آن دست یابند یا به آن برسند.
بود به جوهر شمشیر تو قیام ظفر
همیشه تا که عرض را به جوهرست قیام
هوش مصنوعی: قدرت و اثرگذاری شمشیر تو همیشه مایه پیروزی است، تا زمانی که تلاش و جدیت به خودی خود موجب دستاورد و پیروزی شود.