قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۲ - مطلع ثانی
به گاه بام که خورشید چرخ آینه فام
زدود زاینهٔ روزگار زنگ ظلام
درآمد از درم آن گلعذار وز رخ و زلف
نهفته طلعت خورشید را به ظلمت شام
نهاده سلسله بر دوش کاین مرا طره
نهفته سیم در آغوش کاین مرا اندام
گسسته رشتهٔ گوهر که این مراست سخن
فشانده خرمن شکر که این مراست کلام
ز جزع گشته بلاخیز کاین مرا غمزه
ز لعل گشته شکر ریز کاین مرا دشنام
نهاده از مو بر گردن ستاره کمند
کشیده ز ابرو بر روی آفتاب حسام
فکنده طرح سلامت که این مراست قعود
نموده شور قیامت که این مراست قیام
به جلوه سروی اما چه سرو سرو سهی
به چهره ماهی اما چه ماه ماه تمام
غرض چو آمد بر من سلام کرد و نشست
سرودمش چه بجا آمدی علیک سلام
کشیدمش بهبر آنگونه تنگ کز تنگی
زبان هر دو یکی گشت در ادای کلام
نیاز و ناز من و او به یک عبارت درج
بر آن صفت که به یک لفظ معنی ایهام
شد اتحاد من و او چنانکه دید احوال
دو را یکی نه یکی را دو عکس شهرت عام
نهفته مردمک چشم هر دو در یک چشم
بدان صفت که دو مغز اندرون یک بادام
دو جان میان دو پیکر ولی ز یکرنگی
به طرز نوری کاوراست در دو دیده مقام
دو تن میان دو کسوت ولی ز غایت لطف
نه آشکار و نه پنهان چو روح در اجسام
درون جامه و بیرون ز جامه آنگونه
که نشوِهٔ می گلرنگ در بلورین جام
نه جزو یکدگر و نه جدا ز یکدیگر
چنانکه روح در اجساد و نور در اجرام
دو جسم گشت ز یک جنس و هر دو گشت یکی
چو آن دو حرف که در یکدگر کنند ادغام
دل من و دل او عین هم شد ارچه خطاست
که سنگ شیشه شود یا که آبگینه رخام
چو کار عشق بدینجا رسید دانستم
که چیستیم و چه بودیم و کیستیم و کدام
پس از حقیقت عرفان نفس هردو زدیم
ز راه عقل به معراج حقپرستی گام
شدیم سالک راهی که در مسالک آن
نبود زحمت رفتار و رنجش اقدام
نه خوف همرهی نفس شوم امّاره
نه بیم رهزنی طبع دون نافرجام
شدیم تا به مقامیکه وهمگردونگرد
هزار پایه فروتر گرفته بود مقام
نخست همچو کسی کز فراز قلهٔ قاف
به چشم بینا بیند بسط خاک تمام
به زیر پا همهٔ ممکنات را دیدیم
گرفته هریک از آنها به حیزی آرام
چو گام لختی از آنسو نهاد پیک نظر
نظر حجاب نظر گشت و گام مانع کام
وزان سپس چو کسی کز درون چاه شگرف
کند نظارهٔ خورشید رفته زیر غمام
به زیر پردهٔ سبعین الف حضرت قدس
هزار پرده ز هر پرده بسته بر افهام
چو نور شمع ز مشکوه در زجاجهٔا صاف
درون پرده ز بیپردگی مشاعل عام
چهارده تن ازین سوی پرده بیپرده
به پردهداری پروردگار کرده قیام
نه چارده که یکی جسم را چهارده اسم
نه چارده که یکی شخص را چهارده نام
نخست احمد مرسلکه ذات اقدس او
میان واجب و ممکنگزیده است مقام
نه واجبست و نهممکن وزین دو نیست برون
گزیده واهمه سبابه را ازین ابهام
دوم علی که به معراج دوش پیغمبر
عروج یافت ز بهر شکستن اصنام
بهعرش دوش کسی سود پاکه عرش مجید
هزار مرتبهاش چهره سوده بر اقدام
بر آن صنم که برو سوده اینچنین کس دست
که دست خویشتنش خوانده داور علام
به این عقیده اگر بتپرست ساید چهر
به کیش من که بر او نار دوزخست حرام
سیم بتول که از دورباش عصمت او
به سوی مدحت او ره نمی برد اوهام
دگر شبیر و شبرکزکمال قرب به حق
نبود واسطهشان جبرئیل در پیغام
دگر علی که به تنها کشد شفاعت او
به دوش طلحت خود بار سیات انام
دگر محمدباقر که بر روان و تنش
رموز علم و عملکردکردگار اعلام
دگر امام ششم جعفر آنکه بست و گشود
به صدق و زهد درکفر و بارهٔ اسلام
دگرکلیم بحق موسی آنکه طور دلش
پر از تجلی انوار بد ز قرب مدام
دگر رضا که قضا پیرو ارادهٔ اوست
چنانکه حرف و تکلم مطیع جنبشکام
دگر تقی که ز یمن صلاح و تقوی او
نمانده در همه آفاق اسمی از آثام
دگر نقیکه ز بس واسعست رحمت او
طمع به هستی جاوید بستهاند اعدام
دگر شهنشه دین عسکری که عسکر او
فرشتگان همه بودند در قعود و قیام
دگر ذخیرهٔ هستی محمد بن حسن
که هرچه هست بدو قائمست تا به قیام
بزرگوار خدایا بدین چهارده تن
که چار رکن قوامند و هفت عضو نظام
که نار دوزخ سوزنده را به قاآنی
خلیلوار بکن روز حشر بر دو سلام
گر این قصیده بخوانند بر عظام رمیم
برنده سجده بهگوینده از پی اعظام
درین قصیده قوافی مکررست ولی
به است لفظ مکرر ز نامکرر خام
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۱ - در ستایش جناب حاج میرزا آقاسی رحمه الله: بود مبارک هر عید خاصه عید صیامقصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۳ - در ستایش پادشاه اسلام پناه ناصرالدین شاه غازی: پی نظاره فرّخ هلال عید صیام
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به گاه بام که خورشید چرخ آینه فام
زدود زاینهٔ روزگار زنگ ظلام
هوش مصنوعی: در هنگام صبح، وقتی که خورشید در آسمان به درخشندگی خود ادامه میدهد و تاریکی شب را میزداید، زمان جدیدی آغاز میشود و روز روشن میشود.
درآمد از درم آن گلعذار وز رخ و زلف
نهفته طلعت خورشید را به ظلمت شام
هوش مصنوعی: یاری با چهره دلفریبش وارد شد و زیبایی او بهگونهای است که چهرهاش مانند خورشید در تاریکی شب برق میزند و میدرخشد.
نهاده سلسله بر دوش کاین مرا طره
نهفته سیم در آغوش کاین مرا اندام
هوش مصنوعی: سلسلهای را بر دوش خود دارم که به خاطر اینکه موهایم به زیبایی در آغوش آن پنهان شده است، به من زیبایی و دلربایی میبخشد.
گسسته رشتهٔ گوهر که این مراست سخن
فشانده خرمن شکر که این مراست کلام
هوش مصنوعی: واژههای ناب و زیبا را که به من نسبت داده شده، مانند رشتههای پرفروغی هستند که هر کدام از آنها ارزش و زیبایی خاصی دارند. سخنان شیرین و دلنشینی که شبیه خوشههای شکر است، نیز همگی از آن من هستند.
ز جزع گشته بلاخیز کاین مرا غمزه
ز لعل گشته شکر ریز کاین مرا دشنام
هوش مصنوعی: به خاطر بیتابی و دلبستگی به تو، گرفتار درد و رنج شدهام. از سوی دیگر، محبت و لبخندت برایم شیرین و دلنشین است، اما این درد و دشنامی که از تو میشنوم، بر قلبم سنگینی میکند.
نهاده از مو بر گردن ستاره کمند
کشیده ز ابرو بر روی آفتاب حسام
هوش مصنوعی: بنا شده از مو، دور گردن ستاره، کمندی کشیده شده که از ابرو بر روی آفتاب حسام افتاده است.
فکنده طرح سلامت که این مراست قعود
نموده شور قیامت که این مراست قیام
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که طرح سلامت و آرامش به دست خود فرد است و او در حال نشستن و آرامش دارد، اما در عین حال شور و هیجان قیامت نیز به او تعلق دارد و به او نشان میدهد که باید برخواست و فعالیت کند.
به جلوه سروی اما چه سرو سرو سهی
به چهره ماهی اما چه ماه ماه تمام
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد و او را به比 سروی استوار و زیبا و به چهرهای روشن و درخشان تشبیه میکند. در اینجا، معشوق به قدری زیبا و چشمنواز است که هیچچیز دیگری به پای او نمیرسد و او را منحصر به فرد میسازد.
غرض چو آمد بر من سلام کرد و نشست
سرودمش چه بجا آمدی علیک سلام
هوش مصنوعی: وقتی که مقصود و هدف به سراغ من آمد، سلام کرد و نشست. برایم خوشایند بود که چنین سلامی به من داده شد.
کشیدمش بهبر آنگونه تنگ کز تنگی
زبان هر دو یکی گشت در ادای کلام
هوش مصنوعی: او را بهقدری بهخود نزدیک کردم که از شدت نزدیکی، زبان هر دو به یکدیگر پیوسته و گفتوگو کردن برایمان دشوار شد.
نیاز و ناز من و او به یک عبارت درج
بر آن صفت که به یک لفظ معنی ایهام
هوش مصنوعی: نیاز و ناز من و او به یک شکل، بر روی یک ویژگی مشترک قرار دارد که به یک کلمه، معانی متفاوتی را میدهد.
شد اتحاد من و او چنانکه دید احوال
دو را یکی نه یکی را دو عکس شهرت عام
هوش مصنوعی: مرا و او به گونهای با هم یکی شدهایم که حال هر دوی ما به قدری به هم نزدیک است که هیچکس نتواند ما را از هم تفکیک کند.
نهفته مردمک چشم هر دو در یک چشم
بدان صفت که دو مغز اندرون یک بادام
هوش مصنوعی: در دل هر دو مردمک چشم، هر دو به صورت یک چشم دیده میشوند، مانند اینکه دو مغز درون یک بادام وجود دارند.
دو جان میان دو پیکر ولی ز یکرنگی
به طرز نوری کاوراست در دو دیده مقام
هوش مصنوعی: دو فرد در کنار هم هستند، اما از نظر روحیه و ویژگیها به یکدیگر شبیهاند. مانند نوری که در دو چشم دیده میشود، در عین اینکه جدا هستند، در یک وحدت و هماهنگی جلوه میکنند.
دو تن میان دو کسوت ولی ز غایت لطف
نه آشکار و نه پنهان چو روح در اجسام
هوش مصنوعی: دو نفر در دو حالت مختلف هستند، اما به خاطر نیکی و لطفی که دارند، نه به طور واضح و نه به طور پنهان از دیگران جدا نیستند؛ مانند روح که در بدنها وجود دارد.
درون جامه و بیرون ز جامه آنگونه
که نشوِهٔ می گلرنگ در بلورین جام
هوش مصنوعی: درون و بیرون جامه به زیبایی و زینتهای مختلفی شبیه است که مانند شراب رنگین در یک جام بلورین نمایان میشود.
نه جزو یکدگر و نه جدا ز یکدیگر
چنانکه روح در اجساد و نور در اجرام
هوش مصنوعی: انسانها به گونهای به هم مرتبطاند که نه میتوان آنها را کاملاً از یکدیگر جدا کرد و نه میتوان آنها را به طور کامل جزئی از یکدیگر دانست، مانند ارتباط روح با اجساد و نور با اجسام.
دو جسم گشت ز یک جنس و هر دو گشت یکی
چو آن دو حرف که در یکدگر کنند ادغام
هوش مصنوعی: دو جسم از یک نوع به وجود آمدند و هر دو مانند یکدیگر شدند، مانند دو حرفی که وقتی با هم ترکیب میشوند، یک حرف واحد را تشکیل میدهند.
دل من و دل او عین هم شد ارچه خطاست
که سنگ شیشه شود یا که آبگینه رخام
هوش مصنوعی: دل من و دل او با هم یکی شده است، هرچند که این درست نیست؛ مگر میشود سنگ شیشه شود یا آبگینه به سنگ تبدیل گردد؟
چو کار عشق بدینجا رسید دانستم
که چیستیم و چه بودیم و کیستیم و کدام
هوش مصنوعی: زمانی که عشق به این نقطه رسید، فهمیدم که چه هستیم، چه بودیم، کیستیم و در کدام موقعیت قرار داریم.
پس از حقیقت عرفان نفس هردو زدیم
ز راه عقل به معراج حقپرستی گام
هوش مصنوعی: پس از رسیدن به درک عمیق عرفانی، هر دو از مسیر عقل خارج شدیم و در مسیر حقپرستی به اوج و مرتبهای والا دست یافتیم.
شدیم سالک راهی که در مسالک آن
نبود زحمت رفتار و رنجش اقدام
هوش مصنوعی: ما در مسیری قرار گرفتیم که در آن، نیازی به زحمت و تلاش برای پیشرفت نیست.
نه خوف همرهی نفس شوم امّاره
نه بیم رهزنی طبع دون نافرجام
هوش مصنوعی: نه از این میترسم که نفس سرکشام مرا به گمراهی ببرد و نه از این نگرانم که طبیعت پست و ناپاکم مانع از رسیدن به اهدافم شود.
شدیم تا به مقامیکه وهمگردونگرد
هزار پایه فروتر گرفته بود مقام
هوش مصنوعی: ما به مقام و جایگاهی رسیدیم که حتی تخیل و تصور دنیا نیز در مقامی پایینتر از آن قرار داشت.
نخست همچو کسی کز فراز قلهٔ قاف
به چشم بینا بیند بسط خاک تمام
هوش مصنوعی: ابتدا مانند کسی باش که از بلندی قلهای دوردست با چشمی نابینا، وسعت زمین را مشاهده میکند.
به زیر پا همهٔ ممکنات را دیدیم
گرفته هریک از آنها به حیزی آرام
هوش مصنوعی: ما زیر پای خود همهٔ موجودات را مشاهده کردیم، و هر کدام از آنها در آرامش و وضعیتی خاص قرار داشتند.
چو گام لختی از آنسو نهاد پیک نظر
نظر حجاب نظر گشت و گام مانع کام
هوش مصنوعی: وقتی پیک به آرامی از آن طرف گام برداشت، نگاه او در پشت حجابها پنهان شد و گام او موجب موانع و نرسیدن به خواستهها گردید.
وزان سپس چو کسی کز درون چاه شگرف
کند نظارهٔ خورشید رفته زیر غمام
هوش مصنوعی: سپس همچون کسی که از عمق چاه عمیق به تماشای خورشید میپردازد که در زیر ابر نهفته است.
به زیر پردهٔ سبعین الف حضرت قدس
هزار پرده ز هر پرده بسته بر افهام
هوش مصنوعی: زیر پوششی از معانی عمیق و رازآلود، هزاران لایه از دانش و فهم نهفته است که به تدریج بر ما آشکار میشود.
چو نور شمع ز مشکوه در زجاجهٔا صاف
درون پرده ز بیپردگی مشاعل عام
هوش مصنوعی: چنان که نور شمع در شیشهای صاف و از نور پردهای که کنار رفته، روشناییاش به یکباره نمایان میشود، به همین صورت باید صفتهای درخشان و زیبا نیز از درون خود به بیرون بتابد و خود را نمایان کند.
چهارده تن ازین سوی پرده بیپرده
به پردهداری پروردگار کرده قیام
هوش مصنوعی: چهارده نفر از این طرف پرده، بدون هیچ پردهای به حمایت و هدایت پروردگار قیام کردند.
نه چارده که یکی جسم را چهارده اسم
نه چارده که یکی شخص را چهارده نام
هوش مصنوعی: نه تنها یک شخص با چهارده نام شناخته نمیشود، و نه اینکه یک وجود با چهارده عنوان وصف شود.
نخست احمد مرسلکه ذات اقدس او
میان واجب و ممکنگزیده است مقام
هوش مصنوعی: اولین کسی که به پیامبری منصوب شده احمد (پیامبر اسلام) است. او دارای فضیلتی است که خداوند او را از میان واجب الوجود و موجودات ممکن برگزیده و به مقام رفیع نبوت نائل کرده است.
نه واجبست و نهممکن وزین دو نیست برون
گزیده واهمه سبابه را ازین ابهام
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که نه میتوان به طور قطعی بر انجام یک کار تأکید کرد و نه میتوان آن را کاملاً غیرممکن دانست. از این دو حالت، فقط باید از سردرگمی و تردید در مورد انتخاب خود دوری کرد.
دوم علی که به معراج دوش پیغمبر
عروج یافت ز بهر شکستن اصنام
هوش مصنوعی: دومین علی که در شب معراج پیامبر به آسمان رفت، برای شکستن بتها و idols بود.
بهعرش دوش کسی سود پاکه عرش مجید
هزار مرتبهاش چهره سوده بر اقدام
هوش مصنوعی: در بالای آسمان، کسی وجود دارد که به طهارت و پاکی معروف است. این شخص، که به مقام والایی دست یافته، بارها و بارها، زیبایی و نور خود را به نمایش میگذارد.
بر آن صنم که برو سوده اینچنین کس دست
که دست خویشتنش خوانده داور علام
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و دلربایی محبوب اشاره شده است و شاعر به کسی که به او دل باخته، اشاره میکند و میگوید که دست کسی که به محبوب خود میرسد، مانند دستی است که به سوی داور حقیقت دراز شده است. این تصویر به نوعی نشاندهنده ارتباط عمیق بین عاشق و معشوق و همچنین تأثیر معنوی آن عشق است.
به این عقیده اگر بتپرست ساید چهر
به کیش من که بر او نار دوزخست حرام
هوش مصنوعی: اگر کسی که به بتپرستی اعتقاد دارد، به چهره شخصی که به دین من تعلق دارد، نگاه کند، دوزخ بر او حرام خواهد بود.
سیم بتول که از دورباش عصمت او
به سوی مدحت او ره نمی برد اوهام
هوش مصنوعی: نقرهای که از دور، به خاطر پاکی و بیگناهیاش نمیتوان به ستایشاش رسید، در ذهنها خیالپردازی میکند.
دگر شبیر و شبرکزکمال قرب به حق
نبود واسطهشان جبرئیل در پیغام
هوش مصنوعی: شبیر و شبرک، در نزدیکی به خدای متعال هیچ واسطهای چون جبرئیل در رساندن پیام وجود ندارد.
دگر علی که به تنها کشد شفاعت او
به دوش طلحت خود بار سیات انام
هوش مصنوعی: علی دیگر، کسی است که میتواند شفاعت کند و بار سنگین خطاها و گناهان مردم را به دوش بگیرد، در حالی که چهرهاش همچون پرتو نور زیباست.
دگر محمدباقر که بر روان و تنش
رموز علم و عملکردکردگار اعلام
هوش مصنوعی: دیگر محمدباقر که بر روح و جسمش اسرار علم و عمل خدای بزرگ نمایان است.
دگر امام ششم جعفر آنکه بست و گشود
به صدق و زهد درکفر و بارهٔ اسلام
هوش مصنوعی: امام ششم، جعفر، کسی است که با صداقت و دوری از دنیا، مرزهای کفر و اسلام را مشخص کرده است.
دگرکلیم بحق موسی آنکه طور دلش
پر از تجلی انوار بد ز قرب مدام
هوش مصنوعی: کسی که دلش مانند کوه طور پر از نورهای الهی است، به حق موسی، سخن دیگری میگوید. او به طور مداوم از نزدیکی به حق و قرب الهی بهرهمند است.
دگر رضا که قضا پیرو ارادهٔ اوست
چنانکه حرف و تکلم مطیع جنبشکام
هوش مصنوعی: دیگر رضا (خوشنودی) به این معناست که سرنوشت تحت تأثیر خواست و ارادهٔ او قرار دارد، مانند این که گفتار و سخن به خواستهٔ دل تابع و تحت کنترل است.
دگر تقی که ز یمن صلاح و تقوی او
نمانده در همه آفاق اسمی از آثام
هوش مصنوعی: تقی دیگری که از خوبی و تقوای او چیزی در دنیا باقی نمانده و نامی از گناهان او در هیچ جا نیست.
دگر نقیکه ز بس واسعست رحمت او
طمع به هستی جاوید بستهاند اعدام
هوش مصنوعی: رحمت او به قدری وسیع و گسترده است که موجودات امید دارند به وجود جاودانهای دست یابند و از این رو خود را تحت حمایت او احساس میکنند.
دگر شهنشه دین عسکری که عسکر او
فرشتگان همه بودند در قعود و قیام
هوش مصنوعی: دیگر پادشاه دین، امام عسکری است که مأموران او فرشتگان هستند و در حالت نشسته و ایستاده (در عبادت و خدمت) حضور دارند.
دگر ذخیرهٔ هستی محمد بن حسن
که هرچه هست بدو قائمست تا به قیام
هوش مصنوعی: دیگر ذخیره وجود محمد بن حسن است که همه چیز به وجود او وابسته است تا زمانی که او قیام کند.
بزرگوار خدایا بدین چهارده تن
که چار رکن قوامند و هفت عضو نظام
هوش مصنوعی: خدایا، به همین چهارده بزرگوار که چهار پایه استحکام و هفت عضو نظام وجودند، توجه کن.
که نار دوزخ سوزنده را به قاآنی
خلیلوار بکن روز حشر بر دو سلام
هوش مصنوعی: در روز قیامت، آتش جهنم را مانند خلیل، که با آتش به قربانی تبدیل میشد، به دو سلام تبدیل کن.
گر این قصیده بخوانند بر عظام رمیم
برنده سجده بهگوینده از پی اعظام
هوش مصنوعی: اگر این شعر را بر بزرگواران بخوانند، سجده کن بر شاعر به خاطر بزرگیاش.
درین قصیده قوافی مکررست ولی
به است لفظ مکرر ز نامکرر خام
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به استفاده از قافیههای تکراری اشاره میکند، اما تأکید میکند که کلمه "تکرار" (مکرر) به معنای واقعی خود، به زیبایی و کیفیت شعر آسیب نمیزند و در واقع میتواند موجب قوت و زیبایی آن شود.