گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۹ - مطلع ثانی

حبذا زین جشن فرخ مرحبا زین عید عام
کاندرو شادی حلالست ‌اندرو اندوه حرام
لوحش ‌الله ‌جان ‌به ‌وجد آید همی ‌زین ‌جشن خاص
بارک‌الله دل به‌رقص آید همی زین عید عام
مقدم این جشن فرّخ باد یارب بر امم
غرهٔ این عید میمون باد یارب بر انام
نام این جشن همایون می‌بماند جاودان
رسم این عید مبارک می‌بپاید مستدام
ازکجا این جشن ‌دلکش ‌را به ‌چگ ‌آمد عنان
و زکجا این عید فرخ را به‌دست آمد زمام
عامی‌از یکسو به‌وجد و عارف از یکسو به رقص
عشرت این برقرار و شادی آن بر دوام
خصم نافر غم مسافر عیش وافر رنج کم
شادی‌افزون فال‌میمون ملک‌مامو‌ن بخت‌رام
هر تنی از خوشدلی چون شاخ گل در اهتزاز
هر لبی از خرّمی چون جام مل در ابتسام
هرکجا دلداده‌یی با دلبری ‌گوید حدیث
هرکجا آزاده‌یی با بیدلی راندکلام
آن به نزد این نیاز آرد چو بلبل پیش‌ گل
وین به نزد آن نماز آرد چو مینا پیش جام
از طرب هر بنده‌ای‌را خنده‌ای‌بینی‌به لب
وز فرح هر زاهدی را شاهدی یابی به‌کام
خرمی در هردلی‌مضمر چو شادی‌در شراب
خوشدلی‌درهر تنی‌مدغم‌چومستی‌از مدام
از نثار لعل و گوهر دشت چون دست‌ کریم
وز بخور عود و عنبرکوی‌چون خوی‌کرام
نسپری‌جز فرش دیبا نشنو‌ی‌جز بانگ‌چنگ
ننگری جز روی زیبا نشمری جز سیم خام
رنجهاشدجمله‌گنج‌و عسرهاشدجملهٔسر
جنگهاشد جمله‌صلح‌و ننگها شدجمله نام
عشرت‌آمد جای‌عسرت‌تازه‌شد بخت‌کهن
رحمت‌آمد جای‌زحمت پخته‌گشت‌امید خام
درخروشندی ‌وحوش ‌و در سماعندی‌ سباع
در خیروندی طور و در سرودندی هوام
شیخ و شاهد شوخ و زاهد رند و واعظ مرد و زن
زشت‌وزیبا پیر و برنا میر ومولا خاص ‌و عام
جمله‌را در سر سرور و جمله‌را در تن‌سماع
جمله را دردم درود و جمله را بر لب سلام
این اشارت‌ گوید آن‌ کامروز بختت‌ شد جوان
آن بشارت را بدین ‌کامروز کارت شد به‌کام
خیلها چون سیلها افکند در هرسو خروش
فوجها چون موجها آورده از هر سو زحام
سنجهای سنجری هرسو زشادی درخروش‌
پیلهای هندوی هر سو ز عشرت در خرام
جامهای‌خسروی‌در خنده‌چ‌رن‌برن‌از سحاب
کوسهای‌ کسروی در ناله چون رعد از غمام
از خروش چنگ و مزهر گوش گردون را صمم
وز شمیم عود و عنبر مغزکیوان را زکام
گو‌یی از شادی به رقص آمد همی ایوان و کوه
گو‌یی از عشرت به وجد آمد همی دیو‌ار و بام
تا شهی را تهنیت‌ گویندکز روی شرف
آسمان جوید به ذیل اصطناعش‌ اعتصام
شاه‌فرّخ‌رخ‌فریدون‌ماه‌شیر اوژن که هست
ملک هستی را ز حزم پیش‌بینش انتظام
تهنیت رانند او را بر همایون خلعتی
کش عنایت‌کرد شاهنشاه ‌گردون احتشام
بارک‌الله از مبارک پیکرش‌کاینک بر او
خلعت شه طلعت مه را همی‌داند ظلام
خلعت دیبای او را اطلس چرخ آستر
طلعت زیبای او را خواجهٔ‌گردون غلام
خلعتش شنعت فرستد بر که بر بدر منیر
طلعتش طیبت نماید بر کِه بر ماه تمام
هم همایون خلعتش را لازم آمد اعتزاز
هم مبارک‌طلعتش را واجب آمد احترام
ای فریدون‌فر خدیو راد کز اقبال تو
فارس شد دارالامان و دهر شد دارالسلام
شیر را در عهد تو بیم هزالست از غزال
باز را در عصر تو خوف‌جمامست از حمام
یازده ماهست شاها تا شهنشاه عجم
در هری از بدسگال خوبش جوید انتقام
صارمش ‌در خون‌اعدا چون‌هلال اندر شفق
اشهبش ‌در گرد هیجا چون‌ سهیل اندر ظلام
کفته داردکتف گردان هردم از خطی سنان
سفته‌دارد سفت نیوان هردم از تو زی سهام
می‌نگوید نالهٔ‌کوس است ای‌ن یا بانگ چنگ
می‌نپرسد زلف دلدارست این یا خمَ خام
گه به یاد قامت شوخیش توصیف از سنان
گه به یاد ابروی ترکیش تعریف از حسام
بسکه‌دشت‌از دود توپ‌باره‌کوبش تیره‌گون
بسکه راغ ازگرد خنگ ره‌نوردش قیرفام
ای بسا روزاکه او را بازنشناسد ز شب
ای ‌بسا صبحاکه او را فرق نگذارد ز شام
با چنین‌حالت‌که شخص‌از نام‌خودغافل شود
نامت آرد بر زبان پیوسته شاه نیکنام
روز و شب چهر تو‌ گر‌دد در خیالش‌ مرتسم
سال و مه مهر تو جوید در ضمیرش ارتسام
مر ترا بیند مشاهد هرکجا گردد مقیم
مر ترا بیند مقابل هرکجا سازد مقام
نست ماهی‌کت به تشریفی نسازدکامران
نیست روزی ‌کت به تعریفی ندارد شادکام
از هنرهای تو می گوید هرچه می‌گوید حدیث
وز ظفرهای تو راند هرچه می‌راندکلام
هم تواش الا به طاعت می‌نبردستی سجود
هم تواش الّا به خدمت می‌نکردستی قیام
صبح‌چون‌خیزی نیاری جز جمالش در ضمیر
شام چون خسبی نبینی جز خیالش در منام
گر نظام لشکری خواهد نمایی امتثال
ور خراج‌ کشوری جوید فزایی اهتمام
گه امیر لشکری‌ گه مرزبان‌ کشوری
گاه لشکر را نظامی‌ گاه‌کشور را قوام
گاه بی‌سعی وزیری ملک را سازی قویم
گاه بی‌عون امیری جیش را بخشی نظام
در بر پیلان به نوک تیغ بگسستی عروق
در بر شیران به زخم‌گرز بشکستی عظام
ای بسا دشتا که در وی شیر ننهادی قدم
ای بسا کوها که در وی باز نگرفتی‌ کنام
رفتی و نیوان سرکش را گلو خستی به تیغ
رفتی‌و دیوان ناخوش را فروبستی به دام
ترکمانان سپاهت ترکمانان را ز بیم
کرده پیکر همچو دال و کرده قامت همچو لام
تا صفت باشد خدای لاینام و لایزال
باد ملک لایزال و باد بختت لاینام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حبذا زین جشن فرخ مرحبا زین عید عام
کاندرو شادی حلالست ‌اندرو اندوه حرام
هوش مصنوعی: چه خوب است این جشن خوش، چه خوب است این عید بزرگ که در آن شادی مجاز است و غم ممنوع.
لوحش ‌الله ‌جان ‌به ‌وجد آید همی ‌زین ‌جشن خاص
بارک‌الله دل به‌رقص آید همی زین عید عام
هوش مصنوعی: در این جشن خاص، نام خداوند در دل و جان انسان زنده می‌شود و این شادی باعث می‌شود که قلب‌ها به رقص و سرور بیفتند. این عید عمومی هم برکت و خوشحالی را به همراه دارد.
مقدم این جشن فرّخ باد یارب بر امم
غرهٔ این عید میمون باد یارب بر انام
هوش مصنوعی: خوشا این جشن خوش‌یمن که برای آن‌ها که در این عید بزرگ شاد هستند، مبارک باد. ای کاش به همه انسان‌ها برکت و خوشی برسد.
نام این جشن همایون می‌بماند جاودان
رسم این عید مبارک می‌بپاید مستدام
هوش مصنوعی: نام این جشن بزرگ همواره ماندگار خواهد بود و سنت این عید خجسته همیشگی و پایدار خواهد ماند.
ازکجا این جشن ‌دلکش ‌را به ‌چگ ‌آمد عنان
و زکجا این عید فرخ را به‌دست آمد زمام
هوش مصنوعی: از کجا این جشن زیبا به ما رسید و چه کسی این عید خوش را برای ما به ارمغان آورد؟
عامی‌از یکسو به‌وجد و عارف از یکسو به رقص
عشرت این برقرار و شادی آن بر دوام
هوش مصنوعی: یک آدم عادی از یک طرف به شادی و سرور آمده است و یک عارف از طرف دیگر در حال رقص و لذت است. این حال خوش او دائمی و پایدار است.
خصم نافر غم مسافر عیش وافر رنج کم
شادی‌افزون فال‌میمون ملک‌مامو‌ن بخت‌رام
هوش مصنوعی: دشمن نافرمان، غم و اندوه مسافری را که زندگی خوشی دارد، کم می‌کند و شادی را افزایش می‌دهد. فال‌های خوب و خوشبختی همچون ملک معنوی، به ما بخت و اقبال می‌دهد.
هر تنی از خوشدلی چون شاخ گل در اهتزاز
هر لبی از خرّمی چون جام مل در ابتسام
هوش مصنوعی: هر فردی که از شادی و سرزندگی برخوردار است، همچون شاخه‌ای از گل در حال تکان خوردن است و هر لب که به لبخند می‌زند، مانند جامی مملو از شراب خوش طعم است.
هرکجا دلداده‌یی با دلبری ‌گوید حدیث
هرکجا آزاده‌یی با بیدلی راندکلام
هوش مصنوعی: هر جا که کسی عاشق باشد، داستان عشقش را با معشوق می‌گوید و هر جا که کسی آزاد اندیش باشد، با بی‌خیالی سخن می‌گوید.
آن به نزد این نیاز آرد چو بلبل پیش‌ گل
وین به نزد آن نماز آرد چو مینا پیش جام
هوش مصنوعی: بلبل به گل رو می‌آورد و از عشق او نیاز و خواسته‌های خود را با او در میان می‌گذارد، در حالی که مینا در برابر جام می‌ایستد و به آن نماز می‌خواند. این نشان‌دهنده‌ی عشق و وابستگی عمیق موجودات به معشوق و معانی مختلف در ارتباطات آنهاست.
از طرب هر بنده‌ای‌را خنده‌ای‌بینی‌به لب
وز فرح هر زاهدی را شاهدی یابی به‌کام
هوش مصنوعی: هر فردی که به شادمانی می‌پردازد، بر لبانش خنده‌ای حس می‌شود و هر عابدی که در حال خوشحالی است، نشانه‌ای از خوشی را می‌توان در دلش یافت.
خرمی در هردلی‌مضمر چو شادی‌در شراب
خوشدلی‌درهر تنی‌مدغم‌چومستی‌از مدام
هوش مصنوعی: خوشی و شادابی در هر دلی نهفته است، مانند خوشی که در شراب وجود دارد. همچنین خوشدل بودن در هر بدن گنجانده شده، مانند مستی که از نوشیدن مداوم به وجود می‌آید.
از نثار لعل و گوهر دشت چون دست‌ کریم
وز بخور عود و عنبرکوی‌چون خوی‌کرام
هوش مصنوعی: چون زمین پر از سنگ‌های قیمتی و گل‌های زیباست، دست کریم و بخشنده در این دشت، مانند بوی خوش بخور و عطر خوش کیمیا در کوچه‌های نیکوست.
نسپری‌جز فرش دیبا نشنو‌ی‌جز بانگ‌چنگ
ننگری جز روی زیبا نشمری جز سیم خام
هوش مصنوعی: به غیر از فرش نرم و گرانبها چیزی نگو، به جز صدای خوش چنگ نشنو، به جز چهره زیبا چیزی مگو و به جز نقره خام، چیز دیگری شمارش نکن.
رنجهاشدجمله‌گنج‌و عسرهاشدجملهٔسر
جنگهاشد جمله‌صلح‌و ننگها شدجمله نام
هوش مصنوعی: همه رنج‌ها به نوعی به گنج و ثروت تبدیل می‌شوند و سختی‌ها در نهایت به نتایج شیرینی می‌انجامند. نبردها در واقع منجر به صلح و آرامش می‌شود و ننگ‌ها به نوعی نام و هویت ایجاد می‌کنند.
عشرت‌آمد جای‌عسرت‌تازه‌شد بخت‌کهن
رحمت‌آمد جای‌زحمت پخته‌گشت‌امید خام
هوش مصنوعی: زمان خوشی و آسایش به جای سختی و مشکلات آمده و شانس و اقبال نو به زندگی من روی آورده است. رحمت و نعمت جای زحمت و رنج را گرفته و امید من که هنوز خام و نرسیده بود، حالا پخته و بالغ شده است.
درخروشندی ‌وحوش ‌و در سماعندی‌ سباع
در خیروندی طور و در سرودندی هوام
هوش مصنوعی: وحوش در حال خروش هستند و درنده‌ها در حال رقص و شادی. همه چیز در طبیعت، در حال رونق و سرزندگی است و آسمان هم در حال سرود خواندن و جشن گرفتن است.
شیخ و شاهد شوخ و زاهد رند و واعظ مرد و زن
زشت‌وزیبا پیر و برنا میر ومولا خاص ‌و عام
هوش مصنوعی: در این جهان، انسان‌ها از هر نوع و صفتی وجود دارند: استادان و معلمان، جوانان و پیران، زیبا و زشت، با ویژگی‌های مختلف فکری و روحی. از هر قشر و طبقاتی می‌توان افرادی با خصوصیات متفاوت یافت.
جمله‌را در سر سرور و جمله‌را در تن‌سماع
جمله را دردم درود و جمله را بر لب سلام
هوش مصنوعی: تمام کلمات را با شادی در ذهن می‌پرورانم و با وجود درد در دل، هر جمله‌ای را با احترام و سلام در لبانم جاری می‌سازم.
این اشارت‌ گوید آن‌ کامروز بختت‌ شد جوان
آن بشارت را بدین ‌کامروز کارت شد به‌کام
هوش مصنوعی: این اشاره می‌کند که امروز خوشبختی و جوانی‌ات را به تو بشارت می‌دهد و اکنون وقت آن است که به اهداف و آرزوهایت برسی.
خیلها چون سیلها افکند در هرسو خروش
فوجها چون موجها آورده از هر سو زحام
هوش مصنوعی: گروه‌های زیادی مانند سیل در هر طرف می‌ریزند و صداهای بسیار به‌وجود می‌آورند و شلوغی‌هایی مانند امواج در هر جا ایجاد کرده‌اند.
سنجهای سنجری هرسو زشادی درخروش‌
پیلهای هندوی هر سو ز عشرت در خرام
هوش مصنوعی: سنجهایی که از شادی به صدا درآمده‌اند، در هر سو به گوش می‌رسد و فیل‌های هندو که به خاطر خوشی و خوشحالی در حال حرکت و رقص هستند، در همه جا دیده می‌شوند.
جامهای‌خسروی‌در خنده‌چ‌رن‌برن‌از سحاب
کوسهای‌ کسروی در ناله چون رعد از غمام
هوش مصنوعی: جام‌های پادشاهان در لذت و شادی می‌چرخند، اما صدای ناله و گریه‌ی افراد معمولی مانند رعد در زیر ابرها به گوش می‌رسد.
از خروش چنگ و مزهر گوش گردون را صمم
وز شمیم عود و عنبر مغزکیوان را زکام
هوش مصنوعی: از صدای چنگ و نغمه‌های آن، گوش آسمان ناشنوا شده و بوی خوش عود و عنبر، مغز کیوان را به عطری دل‌انگیز مبتلا کرده است.
گو‌یی از شادی به رقص آمد همی ایوان و کوه
گو‌یی از عشرت به وجد آمد همی دیو‌ار و بام
هوش مصنوعی: گویی ایوان و کوه از شادی به رقص درآمده‌اند و دیوار و بام به خاطر خوشی و سرور به وجد آمده‌اند.
تا شهی را تهنیت‌ گویندکز روی شرف
آسمان جوید به ذیل اصطناعش‌ اعتصام
هوش مصنوعی: وقتی کسی را به خاطر مقام و شرافتش تحسین می‌کنند، نشان از این است که او به دنبال آرمان‌های بلند و والا است و دیگران نیز با افتخار به او احترام می‌گذارند.
شاه‌فرّخ‌رخ‌فریدون‌ماه‌شیر اوژن که هست
ملک هستی را ز حزم پیش‌بینش انتظام
هوش مصنوعی: شاه فریدون، با چهره‌ای زیبا و دلی بزرگ، کسی است که به خاطر خرد و دوراندیشی‌اش، نظم و آراستگی را در زندگی و سلطنت برقرار کرده است. او نمایانگر قدرت و مدیریت در عالم هستی است.
تهنیت رانند او را بر همایون خلعتی
کش عنایت‌کرد شاهنشاه ‌گردون احتشام
هوش مصنوعی: او را به خاطر دریافت یک لباس با شکوه که نشانه لطف و بزرگی شاهانه است، تبریک می‌گویند.
بارک‌الله از مبارک پیکرش‌کاینک بر او
خلعت شه طلعت مه را همی‌داند ظلام
هوش مصنوعی: خداوند توفیق دهد به خاطر زیبایی ظاهرت که هم اکنون می‌دانی چقدر دلنشین و آرامش بخش است.
خلعت دیبای او را اطلس چرخ آستر
طلعت زیبای او را خواجهٔ‌گردون غلام
هوش مصنوعی: لباس زیبای او مانند اطلس آسمان است و چهره‌ی زیبا و دل‌نوازش، مانند زر و تجملی است که خواجه‌گردون به آن افتخار می‌کند.
خلعتش شنعت فرستد بر که بر بدر منیر
طلعتش طیبت نماید بر کِه بر ماه تمام
هوش مصنوعی: لباس زیبایش را بر که بفرستد، در حالی که چهره تابناک او بر که جلوه‌گری کند، مانند ماه کامل.
هم همایون خلعتش را لازم آمد اعتزاز
هم مبارک‌طلعتش را واجب آمد احترام
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از زیبایی و بزرگی یک شخصیت خاص سخن می‌گوید. او به اهمیت احترام و ارادت به این شخص اشاره می‌کند. به نوعی می‌خواهد بگوید که لباس فاخر و مقام او باعث می‌شود که همه به او احترام بگذارند و او را گرامی بدارند.
ای فریدون‌فر خدیو راد کز اقبال تو
فارس شد دارالامان و دهر شد دارالسلام
هوش مصنوعی: ای فریدون، ای بزرگ مرد شجاع و نیکوکار! به دلیل خوش شانسی و عدالت تو، سرزمین فارس به جای امنی تبدیل شده و زمانه به دوره‌ای سرشار از آرامش و امنیت بدل گشته است.
شیر را در عهد تو بیم هزالست از غزال
باز را در عصر تو خوف‌جمامست از حمام
هوش مصنوعی: شیر در زمان تو از غزال می‌ترسد و باز هم در دوره تو از جلفی و بی‌مبالاتی می‌هراسد.
یازده ماهست شاها تا شهنشاه عجم
در هری از بدسگال خوبش جوید انتقام
هوش مصنوعی: یازده ماه گذشته و شاه بزرگ عجم در هری، به خاطر بدخواهی‌ها و ظلم‌هایی که به او شده به دنبال انتقام از کسانی است که برای او مشکل ایجاد کرده‌اند.
صارمش ‌در خون‌اعدا چون‌هلال اندر شفق
اشهبش ‌در گرد هیجا چون‌ سهیل اندر ظلام
هوش مصنوعی: چهره‌ام مانند هلالی در سپیده‌دم، در خون دشمنان سرخ شده است و در میان غبار جنگ، همچون ستاره سهیل در تاریکی شب درخشان است.
کفته داردکتف گردان هردم از خطی سنان
سفته‌دارد سفت نیوان هردم از تو زی سهام
هوش مصنوعی: هر لحظه که تیری از کمان رها می‌شود، نشان‌دهنده‌ی این است که ما باید از خطای خود یاد بگیریم و از آن پرهیز کنیم. در واقع، این اشاره به اهمیت تلاش مداوم در زندگی و درس گرفتن از تجربه‌ها دارد.
می‌نگوید نالهٔ‌کوس است ای‌ن یا بانگ چنگ
می‌نپرسد زلف دلدارست این یا خمَ خام
هوش مصنوعی: ناله‌ای که می‌شنوی ممکن است صدای یک ساز باشد یا فریاد عشق، پس از آن نپرس که این صدا از زلف محبوب است یا از خم شراب.
گه به یاد قامت شوخیش توصیف از سنان
گه به یاد ابروی ترکیش تعریف از حسام
هوش مصنوعی: گاه فکر می‌کنم به زیبایی قامت دلربایش و وصف می‌کنم مانند چوبی خوش‌قامت، و گاه به یاد ابرویش می‌افتم و از تیغ تیز و نازکش تعریف می‌کنم.
بسکه‌دشت‌از دود توپ‌باره‌کوبش تیره‌گون
بسکه راغ ازگرد خنگ ره‌نوردش قیرفام
هوش مصنوعی: به‌خاطر شدت دود ناشی از شلیک توپ، دشت به رنگ تیره درآمد و به‌خاطر گرد و غبار، رنگ راه را ناپدید کرد.
ای بسا روزاکه او را بازنشناسد ز شب
ای ‌بسا صبحاکه او را فرق نگذارد ز شام
هوش مصنوعی: بسیاری از روزها وجود دارد که انسان حتی نمی‌تواند او را از شب تشخیص دهد و همین‌طور بسیاری از صبح‌ها که تفاوتی بین او و شام قائل نمی‌شود.
با چنین‌حالت‌که شخص‌از نام‌خودغافل شود
نامت آرد بر زبان پیوسته شاه نیکنام
هوش مصنوعی: با چنین وضعیتی که انسان از اسم خودش غافل می‌شود، نام تو به‌طور مداوم بر زبان شاه بزرگ و نیک‌نام خواهد آمد.
روز و شب چهر تو‌ گر‌دد در خیالش‌ مرتسم
سال و مه مهر تو جوید در ضمیرش ارتسام
هوش مصنوعی: روز و شب تصویر چهره تو در ذهنش نقش می‌بندد و در هر زمان و هر ماه، عشق تو را در دل خود جستجو می‌کند.
مر ترا بیند مشاهد هرکجا گردد مقیم
مر ترا بیند مقابل هرکجا سازد مقام
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، ناظرین تو را خواهند دید و در هر مکانی که ساکن شوی، آن‌ها تو را در برابر خود خواهند یافت.
نست ماهی‌کت به تشریفی نسازدکامران
نیست روزی ‌کت به تعریفی ندارد شادکام
هوش مصنوعی: اگر تو بخت و اقبال خوبی نداشته باشی، حتی اگر روزی برایت به خوبی پیش برود، هیچ اهمیتی نخواهد داشت. چون شادی واقعی و موفقیت به ویژگی‌های درونی و طراحی زندگی بستگی دارد، نه صرفاً به شرایط ظاهری.
از هنرهای تو می گوید هرچه می‌گوید حدیث
وز ظفرهای تو راند هرچه می‌راندکلام
هوش مصنوعی: هر چیزی که در مورد هنرهای تو گفته می‌شود، داستانی است از موفقیت‌ها و پیروزی‌های تو که در کلام دیگران نمود پیدا کرده است.
هم تواش الا به طاعت می‌نبردستی سجود
هم تواش الّا به خدمت می‌نکردستی قیام
هوش مصنوعی: تو تنها با اطاعت، به سجده می‌رفتی و جز با خدمت، قیام نمی‌کردی.
صبح‌چون‌خیزی نیاری جز جمالش در ضمیر
شام چون خسبی نبینی جز خیالش در منام
هوش مصنوعی: وقتی صبح بیدار می‌شوی، نمی‌تونی جز زیبایی او را در دلت ببینی و وقتی شب به خواب می‌روی، جز خیال او را در خواب‌هایت احساس نمی‌کنی.
گر نظام لشکری خواهد نمایی امتثال
ور خراج‌ کشوری جوید فزایی اهتمام
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در کار نظامی و لشکری موفق شوی، باید به فرامین عمل کنی؛ و اگر به دنبال افزایش درآمد و پیشرفت اقتصادی هستی، باید در این راستا تلاش بیشتری داشته باشی.
گه امیر لشکری‌ گه مرزبان‌ کشوری
گاه لشکر را نظامی‌ گاه‌کشور را قوام
هوش مصنوعی: گاهی من فرمانده سپاهی هستم و گاهی نگهبان یک کشور. بعضی اوقات به سپاه نظم و ترتیب می‌دهم و گاهی نیز به کشور ثبات و استحکام می‌بخشم.
گاه بی‌سعی وزیری ملک را سازی قویم
گاه بی‌عون امیری جیش را بخشی نظام
هوش مصنوعی: گاهی بدون تلاش و کوشش، کسی نقشی در اداره یک کشور دارد و قدرت را به دست می‌گیرد. و گاهی بدون کمک یک فرمانده، شخصی به‌تنهایی مسئولیت‌های خود را به انجام می‌رساند.
در بر پیلان به نوک تیغ بگسستی عروق
در بر شیران به زخم‌گرز بشکستی عظام
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، با چنان قدرتی به پای پیلان ضربه زدی که رگ‌هایشان را پاره کردی، و در برابر شیران با ضربه‌های سنگین، استخوان‌هایشان را شکستی.
ای بسا دشتا که در وی شیر ننهادی قدم
ای بسا کوها که در وی باز نگرفتی‌ کنام
هوش مصنوعی: در بسیاری از دشت‌ها و مناطق، تو قدم نگذاشتی و در بسیاری از کوه‌ها، تو جایی برای استراحت نیافتی.
رفتی و نیوان سرکش را گلو خستی به تیغ
رفتی‌و دیوان ناخوش را فروبستی به دام
هوش مصنوعی: وقتی رفتی، گلوی نیوان سرکش را با تیغ خود بریدی و در عین حال دیوان ناخوش را با دام خود اسیر کردی.
ترکمانان سپاهت ترکمانان را ز بیم
کرده پیکر همچو دال و کرده قامت همچو لام
هوش مصنوعی: ترکمانان با ترس و وحشت، قامت خود را چون دال (شیر) استوار کرده و بدنشان را مانند لام (حرفی در الفبا) راست کرده‌اند.
تا صفت باشد خدای لاینام و لایزال
باد ملک لایزال و باد بختت لاینام
هوش مصنوعی: صفت خداوند همواره باقی و بی‌پایان است، و حاکمیت و قدرت او نیز بی‌پایان و جاودانه است. شانس و بخت تو نیز همین‌طور، همواره ادامه دارد و هرگز از بین نمی‌رود.