گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۰ - در مطایبه فرماید

پگاه بام چو برشد غریو کوس از بام
شدم به جانب حمام با شتاب تمام
پس از ورود به حمام عرصه‌ای دیدم
وسیع‌تر ز بیابان نجد و وادی شام
نعوذ بالله حمام نه بیابانی
تهی ز امن و سلامت لبالب از دد و دام
ز هرطرف متراکم درو وحوش و طیور
ز هرطرف متراخم درو سوام و هوام
فضای تیره‌اش از بسکه پرنشیب و فراز
محال بود در آن بی‌عصا نهادن‌ گام
خزینه چون ره مازندران پر از گل و لای
جماعتی چو خراطین درو گزیده مقام
ز گند آب‌که باج از براز می‌طلبید
تمام جسته صداع و تمام‌کرده زکام
تمام نیت غسل جماع‌کرده بدل
به غسل توبه‌که ننهند پا در آن حمّام
به صحن او که بدی پر ز شیر و ببر و پلنگ
ز خوف ‌جان ‌نشدی ‌شخص‌ بی‌سنان ‌و حسام
زکثرت وزغ و سوسمار دیوارش
به دیدگان متحرک همی نمود مدام
به نوره خانه‌اش اندر جماعی همه عور
چو کودکی‌که برون آید از مشیمهٔ مام
قضیب در کف و از غایب برودتشان
بسان خایهٔ حلّاج رعشه در اندام
ز بس که پرده ز عیب کسان برافکندی
کسی نیافت‌ که حمّام بود یا نمّام
ستاده زنگیکی بدقواره تیغ به دست
به هم ‌کشیده جبین از غضب چوکفّ لئام
به طرز صفحهٔ مسطر کشیده تن لاغر
پدید چون خط مسطر همه عروق و عظام
به دستش اندر طاسی به شکل‌کون و در او
چو قطره‌های منی برف می‌چکید از بام
جبین‌ چو ریشهٔ‌ حنظل سرین ‌چو شلغم خشک
بدن چو شیشهٔ قطران لبان چو بلغم خام
ز غبغب سیهش رسته مویهای سپید
چو بر دوات مرکب تراشهٔ اقلام
چو پنبه‌یی که به سوراخ اِستِ مرده نهند
پدید رستهٔ دندانش از میانهٔ کام
ز فوطه نرم قضیبش عیان به شکل زلو
ولی به ‌گاه شَبَق سخت‌تر ز سنگ رخام
به هرکجا که پریچهره دلبری دیدی
همی ز بهر تواضع ز جا نمود قیام
سرش چو خواجهٔ منعم فراز بالش نرم
ولی به خود چو مساکین نموده خواب حرام
دو خایه از مرض فتق چون دو بادنجان
به زیر آن دو سیه‌چشمه‌یی چو شام ظلام
ستاده بودم حیران‌که ناگه از طرفی
نگار من به ادب مر مرا نمود سلام
پرند نیلی بربسته بر میان‌ گفتی
به چرخ نیلی مأوا گزیده ماه تمام
ز پشت فوطه شده آشکار شق سرین
چو بدر کز دو طرف جلوه‌گر شود ز غمام
بدیدم آنچه بسی سال عمر نشنیدم
که آفتاب نماید به زمهریر مقام
خزینه شد ز تنش زنده‌رود آب زلال
ز لای و گِل نه نشان ماند در خزینه نه نام
چون جِرم ماه ‌که روشن شود ز تابش مهر
ز عکس رویش رومی شد آن سیاه غلام
همه قبایح زنگی به حسن گشت بدل
شبان تیره بدل شد به صبح آینه‌فام
فرشته‌گشت مگر زنگیک‌که عورت او
نهفته ماند ز ابصار بلکه از اوهام
بلی چه مایه امور شنیعه در عالم
که ‌نغز و دلکش ‌و مستحسن است در فرجام
مگر نه رجس و پلیدست نطفه در اصلاب
مگر نه زشت و کثیفست مضغه در ارحام
یکی شود صنمی جانفزای در پایان
یکی شود قمری دلربای در انجام
مگر نه فتنهٔ طوفان به امن گشت بدل
چو بر کمینهٔ جودی سفینه جست آرام
مگر ‌نه آدم خاکی چو در وجود آمد
تهی ز فرقت جن ‌گشت ساحت ایام
مگر نه‌ دوست چو بخشد عسل‌ شود حنظل
مگرنه یار چو گوید شکر شود دشنام
مگر نه نور وجودات بزم عالم را
خلاص‌کرد ز چنگال ظلمت اعدام
مگر نه ‌گشت همه رسم جاهلیت طی
ز کردگار چو مبعوث شود رسول انام
سحر چو گشت پدیدار روز گردد شب
شفق چو گشت نمودار صبح گردد شام
گر این قصیدهٔ دلکش به‌ کوه برخوانی
صدا برآید کاحسنت ازین بدیع ‌کلام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پگاه بام چو برشد غریو کوس از بام
شدم به جانب حمام با شتاب تمام
هوش مصنوعی: هنگامی که صبحگاهان شد و صدای بوق از بام بلند گردید، با سرعت بسیار به سمت حمام رفتم.
پس از ورود به حمام عرصه‌ای دیدم
وسیع‌تر ز بیابان نجد و وادی شام
هوش مصنوعی: پس از ورود به حمام، فضایی را مشاهده کردم که از بیابان نجد و وادی شام وسیع‌تر بود.
نعوذ بالله حمام نه بیابانی
تهی ز امن و سلامت لبالب از دد و دام
هوش مصنوعی: خدا را پناه می‌برم از این که حمام، جایی امن و سالم باشد، در حالی که بیابانی پر از وحشت‌زا و جانوران خطرناک است.
ز هرطرف متراکم درو وحوش و طیور
ز هرطرف متراخم درو سوام و هوام
هوش مصنوعی: در هر سو، جانوران و پرندگان زیادی جمع شده‌اند و با شتاب در حرکت‌اند. از هر طرف، جنب و جوش و زندگی پرندگان و حیوانات به وضوح دیده می‌شود.
فضای تیره‌اش از بسکه پرنشیب و فراز
محال بود در آن بی‌عصا نهادن‌ گام
هوش مصنوعی: فضای تاریک و پر از چالش‌های غیرقابل تصور آن‌قدر دشوار بود که پیاده‌روی بدون عصا در آن سخت و ناممکن می‌نمود.
خزینه چون ره مازندران پر از گل و لای
جماعتی چو خراطین درو گزیده مقام
هوش مصنوعی: در خزینه‌ای که به سمت مازندران می‌رود، پر از گل و لای است و گروهی مانند نجاران در آن مشغول کار هستند.
ز گند آب‌که باج از براز می‌طلبید
تمام جسته صداع و تمام‌کرده زکام
هوش مصنوعی: از شرایطی که بر اثر آلودگی و نابسامانی به وجود آمده، نشانه‌های ناراحتی و پشیمانی تمام بدن را فراگرفته و کسی که در این وضعیت گرفتار شده، از همه چیز به ستوه آمده است.
تمام نیت غسل جماع‌کرده بدل
به غسل توبه‌که ننهند پا در آن حمّام
هوش مصنوعی: کسی که مرتکب گناهی شده و به پاکی و توبه بازمی‌گردد، باید به گونه‌ای از آن گناه دوری کند که دیگر قدم به محیطی نگذارد که ممکن است او را به یاد آن گناه بیندازد. به عبارت دیگر، برای توبه واقعی و درست، باید از همه نشانه‌های گناه دوری کرد و به پاکی و صداقت دل بست.
به صحن او که بدی پر ز شیر و ببر و پلنگ
ز خوف ‌جان ‌نشدی ‌شخص‌ بی‌سنان ‌و حسام
هوش مصنوعی: در محضر او، که مملو از خطراتی چون شیر، ببر و پلنگ است، ترس جان را بر دل ندارید، به شرطی که با سلاح و قدرت به آنجا وارد شوید.
زکثرت وزغ و سوسمار دیوارش
به دیدگان متحرک همی نمود مدام
هوش مصنوعی: به دلیل فراوانی وزغ و سوسمار، دیوار همواره برای نگاه‌های بیننده متحرک و زنده به نظر می‌رسید.
به نوره خانه‌اش اندر جماعی همه عور
چو کودکی‌که برون آید از مشیمهٔ مام
هوش مصنوعی: در نور خانه‌اش همه عیب‌ها و نواقص را کنار می‌گذارند، مانند کودکی که از مرحله جنینی بیرون می‌آید.
قضیب در کف و از غایب برودتشان
بسان خایهٔ حلّاج رعشه در اندام
هوش مصنوعی: با میله‌ای در دست و سرمای غایب مانند لرزش بیضه‌های یک حلاج در بدن.
ز بس که پرده ز عیب کسان برافکندی
کسی نیافت‌ که حمّام بود یا نمّام
هوش مصنوعی: به سبب اینکه تو به عیب‌های دیگران پرده برداشتی، هیچ‌کس را نیافتم که یا در حمام باشد یا در حال غیبت.
ستاده زنگیکی بدقواره تیغ به دست
به هم ‌کشیده جبین از غضب چوکفّ لئام
هوش مصنوعی: در اینجا کسی را توصیف می‌کند که با ظاهری نامناسب و زشت، تیغی به دست دارد و از شدت خشم و کینه‌ورزی، جبن و ترس را به دور انداخته است. او به گونه‌ای آماده است که نشان می‌دهد از کسانی که به آنها حس بدی دارد، نمی‌ترسد.
به طرز صفحهٔ مسطر کشیده تن لاغر
پدید چون خط مسطر همه عروق و عظام
هوش مصنوعی: تن لاغر به گونه‌ای کشیده و باریک به نظر می‌رسد، همان‌طور که خطوط مسطر بر روی کاغذ به شکل منظم و مرتب وجود دارند، عروق و استخوان‌ها نیز به وضوح در این بدن نمایان است.
به دستش اندر طاسی به شکل‌کون و در او
چو قطره‌های منی برف می‌چکید از بام
هوش مصنوعی: در دستانش ظرفی قرار دارد که به شکل قوس است و درون آن قطره‌هایی شبیه به مایعی سفید و شفاف از بام به پایین می‌چکد.
جبین‌ چو ریشهٔ‌ حنظل سرین ‌چو شلغم خشک
بدن چو شیشهٔ قطران لبان چو بلغم خام
هوش مصنوعی: پیشانی مانند ریشهٔ تلخی، بدن مثل شلغم خشک و لب‌ها شبیه به مایع غلیظ و بدبو است.
ز غبغب سیهش رسته مویهای سپید
چو بر دوات مرکب تراشهٔ اقلام
هوش مصنوعی: از زیر چانه‌اش موهای سفید مانند ترشه‌های جوهر روی دوات مرکب بیرون زده است.
چو پنبه‌یی که به سوراخ اِستِ مرده نهند
پدید رستهٔ دندانش از میانهٔ کام
هوش مصنوعی: مثل پنبه‌ای که به سوراخ دهان یک مرده می‌گذارند، دندان او از وسط دهانش نمایان می‌شود.
ز فوطه نرم قضیبش عیان به شکل زلو
ولی به ‌گاه شَبَق سخت‌تر ز سنگ رخام
هوش مصنوعی: از لطافت و نرمی بدنش به وضوح مشخص است، اما در زمان صبحگاهی، نیرومندتر و سخت‌تر از سنگ مرمر می‌شود.
به هرکجا که پریچهره دلبری دیدی
همی ز بهر تواضع ز جا نمود قیام
هوش مصنوعی: در هر جایی که دختری زیبا و دلربا را دیدی، او به احترام و تواضع از جای خود بلند می‌شود.
سرش چو خواجهٔ منعم فراز بالش نرم
ولی به خود چو مساکین نموده خواب حرام
هوش مصنوعی: سر او مانند آن کسی است که در نعمت و آسایش بزرگ شده، بالشی نرم زیر سر دارد، اما در دل مثل مسکینان است و خوابش آشفته و حرام است.
دو خایه از مرض فتق چون دو بادنجان
به زیر آن دو سیه‌چشمه‌یی چو شام ظلام
هوش مصنوعی: دو توده که به دلیل بیماری فتق شکل گرفته‌اند، همچون دو بادنجان در زیر آن دو چشم سیاه به زیبایی شب که تاریکی آن را فراگرفته، به نظر می‌رسند.
ستاده بودم حیران‌که ناگه از طرفی
نگار من به ادب مر مرا نمود سلام
هوش مصنوعی: من متعجب و حیران ایستاده بودم که ناگهان از سمتی، معشوق من به صورت مؤدبانه‌ای به من سلام کرد.
پرند نیلی بربسته بر میان‌ گفتی
به چرخ نیلی مأوا گزیده ماه تمام
هوش مصنوعی: پرنده‌ای با رنگ آبی تیره بر روی میانه نشسته است و به نظر می‌رسد که در آسمان آبی جایگاهی را برای خود برگزیده، مانند ماهی کامل که درخشش خود را دارد.
ز پشت فوطه شده آشکار شق سرین
چو بدر کز دو طرف جلوه‌گر شود ز غمام
هوش مصنوعی: از زیر پرده، چیزی نمایان می‌شود که مانند ماهی است که از دو طرف درخشان و زیبا ظاهر می‌شود.
بدیدم آنچه بسی سال عمر نشنیدم
که آفتاب نماید به زمهریر مقام
هوش مصنوعی: دیدم چیزی را که در تمام سال‌های عمرم نشنیده بودم، این که خورشید در سرما و سردی همچنان روشنایی می‌دهد و مقام خود را حفظ می‌کند.
خزینه شد ز تنش زنده‌رود آب زلال
ز لای و گِل نه نشان ماند در خزینه نه نام
هوش مصنوعی: بدن او مانند خزانه‌ای شد که در آن آب زلال زنده‌رود وجود دارد، اما از گل و لای چیزی باقی نمانده و نه نامی از آن باقی است.
چون جِرم ماه ‌که روشن شود ز تابش مهر
ز عکس رویش رومی شد آن سیاه غلام
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک شخص می‌پردازد. شاعر به تصویر روشن و تابناک ماه اشاره می‌کند که به واسطه‌ی نور خورشید درخشان شده است. سپس به زیبایی چهره‌ی یک سیاه‌پوست اشاره می‌کند که تحت تأثیر آن نور و تابش، به رومی زیبا می‌ماند. در واقع، این توصیف نشان‌دهنده‌ی تأثیر نور و زیبایی بر ظاهر افراد است.
همه قبایح زنگی به حسن گشت بدل
شبان تیره بدل شد به صبح آینه‌فام
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که همه زشتی‌ها به زیبایی تبدیل شده‌اند و دل تیره و غمگین به روشنایی و شفافیت صبح مانند آینه تغییر یافته است.
فرشته‌گشت مگر زنگیک‌که عورت او
نهفته ماند ز ابصار بلکه از اوهام
هوش مصنوعی: شاید فرشته‌ای باشد که زیبایی او از دیده‌ها پنهان مانده است و فقط در خیالات قابل مشاهده است.
بلی چه مایه امور شنیعه در عالم
که ‌نغز و دلکش ‌و مستحسن است در فرجام
هوش مصنوعی: بله، در دنیا چیزهای زیادی وجود دارد که زیبا، دلپذیر و خوشایند هستند و در نهایت نتیجه‌ی مثبتی دارند.
مگر نه رجس و پلیدست نطفه در اصلاب
مگر نه زشت و کثیفست مضغه در ارحام
هوش مصنوعی: آیا نطفه در آغاز پیدایشش نجس و آلوده نیست؟ آیا مضغه در رحم زشت و ناپسند نیست؟
یکی شود صنمی جانفزای در پایان
یکی شود قمری دلربای در انجام
هوش مصنوعی: دو نفر در انتهای مسیر زندگی به هم می‌رسند و عشق و محبت آنها باعث می‌شود که روح و جانشان به هم نزدیک‌تر شود. همان‌طور که در پایان داستان، زیبایی و خوشگلی بیشتری به چشم می‌خورد.
مگر نه فتنهٔ طوفان به امن گشت بدل
چو بر کمینهٔ جودی سفینه جست آرام
هوش مصنوعی: آیا نمی‌دانی که طوفان‌های خطرناک چگونه به آرامش می‌رسند؟ مانند زمانی که کشتی نوح بر کوه جودی قرار گرفت و آرامش یافت.
مگر ‌نه آدم خاکی چو در وجود آمد
تهی ز فرقت جن ‌گشت ساحت ایام
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که انسان خاکی، زمانی که به وجود می‌آید، از جدایی و دوری جن خالی می‌شود و زندگی‌اش تحت تأثیر این جدایی قرار می‌گیرد؟
مگر نه‌ دوست چو بخشد عسل‌ شود حنظل
مگرنه یار چو گوید شکر شود دشنام
هوش مصنوعی: اگر دوست عسل بدهد، حنظل هم شیرین می‌شود. اگر یاری سخن شکرآمیز بگوید، دشنام هم دلپذیر می‌شود.
مگر نه نور وجودات بزم عالم را
خلاص‌کرد ز چنگال ظلمت اعدام
هوش مصنوعی: آیا جز این است که نور وجودها، جشن و شادی عالم را از دست تاریکی و نابودی نجات داد؟
مگر نه ‌گشت همه رسم جاهلیت طی
ز کردگار چو مبعوث شود رسول انام
هوش مصنوعی: آیا همه‌ی سنت‌های جاهلیت از بین نرفتند وقتی که پیامبر انسان‌ها به رسالت مبعوث شد؟
سحر چو گشت پدیدار روز گردد شب
شفق چو گشت نمودار صبح گردد شام
هوش مصنوعی: با طلوع سحر، شب نمایان می‌شود و با نشانه‌های صبح، زمان شام به سر می‌آید.
گر این قصیدهٔ دلکش به‌ کوه برخوانی
صدا برآید کاحسنت ازین بدیع ‌کلام
هوش مصنوعی: اگر این شعر زیبا را بر کوه بخوانی، صدای آن به‌گوش خواهد رسید و زیبایی‌ات از این سخنان تازه و دل‌انگیز بیشتر خواهد نمود.

حاشیه ها

1399/06/03 08:09
محسن مردانی

این شعر تصویر دقیق و باجزئیاتی از حمام های کثیف در دوره قاجار ارائه می‌دهد که از نظر جامعه شناسی میتواند بسیار مهم باشد. البته نگاه هرزه قاآنی به افراد هم زنگ طنز به شعر میدهد