قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۲ - در ستایش ولیعهد رضوان مهد عباس شاه غازی طابالله ثراه گوید
الحمد خدا راکه ولیعهد معظم
باز آمد و شد زامدنش ملک منظم
بازآمد و بگرفت همه ملک خراسان
وز یاری یزدان شدش آن ملک مسلم
امسال به فیروزی و اقبال خداداد
از طوس بری شد بر شاهنشه اعظم
تشریف شهیٌ و لقب ملکستانی
بگرفت به پاداش فتوحات دمادم
پار آمدش از زیر نگین ملک خراسان
امسال مسّخر شودش عرصهٔ عالم
گر پار سپه راند پی فتح خبوشان
امسال به تسخیر بخاراست مصمّم
ملکی که به صد جهد به صد عهد نگیرند
بستد ز عدو جمله به یک حمله به یکدم
امسال به خوارزم ز آهنگ سپاهش
بینی بهبر پیر و جوانکسوت ماتم
امسال به گاه سخط از صدمهٔ گرزش
بیرون رود از جنبرهٔ چرخ برین خم
امسال کند از فزع چین جبینش
خاقان خطا همچو غزال ختنی رم
امسال بلاهور شود بیمدد صور
غوغای نشور از غو شیپور مجسّم
از مهرهٔ زنبوره مشبک شود امسال
چون خانهٔ زنبوران این برشده طارم
از غلغلهٔ فوج زند بحر بلا موج
چندانکه نماند اثر از عالم و آدم
از طنطنه کوس شود کاس فنا پر
چندانکه نه کس را خبر از بیش و نه از کم
فرمانرو افغان به فلک برکشد افغان
از بیم روان بسکه سنان بیند و صارم
رنجیده شود خاطر رنجیده بهکشمیر
از هستی خود بسکه علم بیند و پرچم
از زهرهٔگردانکه درآمیخته با خاک
تا حشر زمین سبزتر از برگ سپر غم
وز خون دلیرانکه زند موج بهگردون
مینای فلک پر شود از بادهٔ در غم
زآوازهٔ پیکارش با دشمن مطعون
ازیاد رود دردبهٔ وقعهٔ نیرم
با پهلوی بدخواه کند خنجر قهرش
کاری که به سهراب شد از خنجر رستم
جمشید زمانست و ولیعهد هم آخر
از دیو بگیرد به سنان مملکت جم
تسخیر کند عزمش خوارزم و بخارا
اقطاع شود چینش از آنگونه که دیلم
ای ساحت آفاق به جود تو مزّین
وی جبههٔ افلاک به داغ تو موسّم
بعد از همه شاهانی و پیش از همه آری
به بود محمدکه سپس بود ز آدم
روید سمن از خاک و می از تاک ولیکن
آن هر دو برین هر دو ز قدرند مقدم
گیتی همه از جود تو دلشاد به جز کان
کیهان همه از فضل تو آباد به جز یم
مانا کف درپاش تو پنداری دریاست
از بسکه پراکندهکندگوهر ودرهم
نی نی که به دست تو گه ریزش دریا
مضمر بود آنسانکه بود نیسان مدغم
شاید که کند رزم تو و بزم تو منسوخ
مردانگی رستم و بخشایش حاتم
هرگاه که تیغ از پی پیکار بگیری
در چشم عدو جلوه کند مرگ مجسّم
مغزی که پریشان شود از صدمهٔ گرزت
اجزای وجودش به قیامت نشود ضم
نبود عجب ار از تف شمشیر تو دریا
چونکوزهٔ بیآب برون میندهد نم
شیر فلک وگاو زمین از زبر و زیر
در ربقهٔ فرمان تو چونکلب معلم
نه چنبر افلاک در انگشت گزینت
گردان ز حقارت چو یکی حلقهٔ خاتم
بدخواه نیارد به جهان تاب عنانت
هر موی به تن گر شودش افعی و ارقم
هگام وغا خصم دغا از توگریزان
مانند گرازان که گریزند ز ضیغم
چون غنچه ز سهم تو بدرند گریبان
چونگل شود ار رسته ز گل بهمن و رستم
چون لاله نمایند ز تیغ تو کفن سرخ
چون سبزه گر از خاک دمد آرش و نیرم
از پویهٔ رخش تو غباریست دماوند
از آتش قهر تو شراریست جهنم
از دور بقای تو دمی دورهٔ گردون
از بحر عطای تو نمی چشمهٔ زمزم
از عنف تو در رزم دو صد جیش پریشان
از لطف تو در بزم دوصد عیثثن فراهم
جانبخش نعیمی چوکنی جای به دیهیم
جانسوز جحیمی چو نهی پای بر ادهم
چون غنچهکه هردم شود از آب شکفته
بدخواه ترا تازه شود زخم ز مرهم
گر بر دم کژدم نگرد مهر تو ناگه
ور بر دم افعیگذرد مهر تو در دم
زآن در دمکژدم همه پازهر شود زهر
زین در دَم افعی همه تریاق شود سم
نخلی شود این بسکه رطب ریزدش از دم
نحلی شود این بسکه عسل خیزدش از دَم
ماریست سنانتکه به افسون نشود رام
الاکه برو راقی عفو تو دمد دم
از جنبش صد زلزله سستی نپذیرد
کوهیکه چو حکم تو بود ثابت و محکم
گلبن شود از صرصر قهر تو ورقریز
دوزخ شود از تربیت مهر تو خرم
هرجا که سنان تو جهانیست مسخر
وانجا که کفت عیش جهانیست مسلم
تا تقویت روح دهد راح مروق
تا تربیت جسمکند روح مکرم
خرّم ز تو اخیار چو از نام تو دینار
در هم ز تو اشرار چو از جود تو در هم
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۱ - در ستایش ولیعهد رضوانمهد، عباس شاه غازی طاب الله ثراه و وزیر بوزرجمهر تدبیر قایممقام: از تقویت رای دو سالار معظمقصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۳ - در مدح صدر اعظم: چو شد ز اختران دوش این سبز طارم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الحمد خدا راکه ولیعهد معظم
باز آمد و شد زامدنش ملک منظم
هوش مصنوعی: شکر خدا را که ولیعهد بزرگوار دوباره بازگشت و به کشور نظم و سامان بخشید.
بازآمد و بگرفت همه ملک خراسان
وز یاری یزدان شدش آن ملک مسلم
هوش مصنوعی: بازگشت و همه سرزمین خراسان را به دست آورد و با کمک خدا سرزمین او به یک سرزمین اسلامی تبدیل شد.
امسال به فیروزی و اقبال خداداد
از طوس بری شد بر شاهنشه اعظم
هوش مصنوعی: امسال به لطف و برکت خداوند، از طوس به سوی شاه بزرگ و والا مقام فرستاده شد.
تشریف شهیٌ و لقب ملکستانی
بگرفت به پاداش فتوحات دمادم
هوش مصنوعی: رفاقت و مقام پادشاهی به خاطر پیروزیهای مداوم و پیدرپی به او اعطا شد.
پار آمدش از زیر نگین ملک خراسان
امسال مسّخر شودش عرصهٔ عالم
هوش مصنوعی: او امسال به زیر فرمان و نفوذ ملک خراسان میآید و جهان تحت تاثیر او قرار میگیرد.
گر پار سپه راند پی فتح خبوشان
امسال به تسخیر بخاراست مصمّم
هوش مصنوعی: اگر سپاه ما برای پیروزی بر دشمنان آماده شده است، امسال با اراده ای قوی به تصرف بخارا میرویم.
ملکی که به صد جهد به صد عهد نگیرند
بستد ز عدو جمله به یک حمله به یکدم
هوش مصنوعی: ملکی که به سختی و زحمت فراوان و با پیمانهای بسیار به دست آمده، با یک حمله و در یک لحظه از دشمن گرفته میشود.
امسال به خوارزم ز آهنگ سپاهش
بینی بهبر پیر و جوانکسوت ماتم
هوش مصنوعی: امسال در خوارزم، میتونی دید که سپاه بهسرعت در حال حرکت است و همه، چه پیر و چه جوان، در حال عزاداری و ناراحتی هستند.
امسال به گاه سخط از صدمهٔ گرزش
بیرون رود از جنبرهٔ چرخ برین خم
هوش مصنوعی: امسال، در زمان خشم و نارضایتی، از آسیبهای آتش به دور خواهد ماند و از پیچیدگیهای زندگی رهایی خواهد یافت.
امسال کند از فزع چین جبینش
خاقان خطا همچو غزال ختنی رم
هوش مصنوعی: امسال، به خاطر ترسی که دارد، ابروهای خاقان چین مانند غزالی که از خطر فرار میکند، جمع شده و به حالت خاصی درآمده است.
امسال بلاهور شود بیمدد صور
غوغای نشور از غو شیپور مجسّم
هوش مصنوعی: امسال بلاهور به اوج خود میرسد و بدون کمک، در بین صداهای جنگ و شیپورها، شور و هیجان به وضوح نمایان میشود.
از مهرهٔ زنبوره مشبک شود امسال
چون خانهٔ زنبوران این برشده طارم
هوش مصنوعی: امسال به خاطر محبت زنبورها، مثل لانهٔ زنبوران، درختان بارور خواهند شد و میوههای زیادی خواهند داد.
از غلغلهٔ فوج زند بحر بلا موج
چندانکه نماند اثر از عالم و آدم
هوش مصنوعی: از شدت مشکلات و بلاهایی که مانند امواج دریا به وجود آمده، آنقدر همه چیز در هم ریخته است که دیگر هیچ نشانی از انسان و دنیا باقی نمانده است.
از طنطنه کوس شود کاس فنا پر
چندانکه نه کس را خبر از بیش و نه از کم
هوش مصنوعی: از صدا و هیاهوی کوس، دنیا به فنا میرسد و هیچکس از جزئیات وضعیت خود آگاهی ندارد، نه از زیاد و نه از کم.
فرمانرو افغان به فلک برکشد افغان
از بیم روان بسکه سنان بیند و صارم
هوش مصنوعی: سلطنت افغانیان تا آسمان بالا میرود و آنها از ترس میگریزند، زیرا تیر و شمشیر را میبینند و احساس خطر میکنند.
رنجیده شود خاطر رنجیده بهکشمیر
از هستی خود بسکه علم بیند و پرچم
هوش مصنوعی: اگر دل کسی ناراحت شود، من هم از وجود خود ناراحت میشوم، زیرا او علم و آگاهی را میبیند و به خود افتخار میکند.
از زهرهٔگردانکه درآمیخته با خاک
تا حشر زمین سبزتر از برگ سپر غم
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و همپیوندی با زمین و طبیعت اشاره دارد. از یک سو، زهره به زیبایی و درخشندگی اشاره میکند و از سوی دیگر، خاک نمایانگر پیوند عمیق با زندگی و رشد است. در نهایت، بیانگر این است که تا پایان دنیا، زمین به شکل سرسبز و شاداب باقی خواهد ماند و در برابر غم و اندوه مقاوم خواهد بود.
وز خون دلیرانکه زند موج بهگردون
مینای فلک پر شود از بادهٔ در غم
هوش مصنوعی: از خون دلیرانی که موجها را به آسمان میفرستند، گلابی از اشک و غم برمیخیزد و آسمان پر از شراب اندوه میشود.
زآوازهٔ پیکارش با دشمن مطعون
ازیاد رود دردبهٔ وقعهٔ نیرم
هوش مصنوعی: از صدای نبردش با دشمن، که مورد سرزنش قرار گرفته، درد وقایع سخت جنگ از یادم نمیرود.
با پهلوی بدخواه کند خنجر قهرش
کاری که به سهراب شد از خنجر رستم
هوش مصنوعی: با شمشیر قهری که به دشمنش میزند، کاری میکند مانند آنچه که برای سهراب از دست رستم اتفاق افتاد.
جمشید زمانست و ولیعهد هم آخر
از دیو بگیرد به سنان مملکت جم
هوش مصنوعی: جمشید، نماینده زمان است و ولیعهد نیز در نهایت از دیو، سرزمین جمشید را به تیغ خود خواهد گرفت.
تسخیر کند عزمش خوارزم و بخارا
اقطاع شود چینش از آنگونه که دیلم
هوش مصنوعی: عزم او میتواند خوارزم و بخارا را تحت سلطه خود درآورد و سرزمینها را به گونهای سامان بخشد که شبیه دیلم باشد.
ای ساحت آفاق به جود تو مزّین
وی جبههٔ افلاک به داغ تو موسّم
هوش مصنوعی: ای فضای جهان با بخشش تو زیبا شده است و چهرهی آسمان با نشانههای تو آراسته و مشخص است.
بعد از همه شاهانی و پیش از همه آری
به بود محمدکه سپس بود ز آدم
هوش مصنوعی: پس از تمام پادشاهان و قبل از همهی خوبان، محمد بهترین است که بعد از آدم به دنیا آمده است.
روید سمن از خاک و می از تاک ولیکن
آن هر دو برین هر دو ز قدرند مقدم
هوش مصنوعی: هر دو گیاه، یعنی سمن و تاک، از خاک میرویند و از میوهی تاک، شراب به دست میآید. اما هر دو به خاطر مقام و ارزش خود، از همدیگر جلوترند.
گیتی همه از جود تو دلشاد به جز کان
کیهان همه از فضل تو آباد به جز یم
هوش مصنوعی: جهان به لطف و بخشش تو شاد است، مگر در جایی که عالم بزرگ است و به جز دریا که به فضل تو آباد نشده است.
مانا کف درپاش تو پنداری دریاست
از بسکه پراکندهکندگوهر ودرهم
هوش مصنوعی: کف دست تو به حدی زیباست که گویی دریایی است، زیرا به شدت جواهرات و زیورآلات را پراکنده میکند.
نی نی که به دست تو گه ریزش دریا
مضمر بود آنسانکه بود نیسان مدغم
هوش مصنوعی: به هر حال، وقتی که تو به او نگاه میکردی، دریا به طور پنهان در دلش نهفته بود. او همانطور که بود، در خود رازی عمیق داشت.
شاید که کند رزم تو و بزم تو منسوخ
مردانگی رستم و بخشایش حاتم
هوش مصنوعی: شاید که نبرد تو و جشن تو باعث فراموشی دلاوریهای رستم و سخاوت حاتم شود.
هرگاه که تیغ از پی پیکار بگیری
در چشم عدو جلوه کند مرگ مجسّم
هوش مصنوعی: هر زمان که سلاح به دست بگیری و به جنگ مخالف بروی، مرگ بهصورتی واضح و عینی در چشمان او نمایان میشود.
مغزی که پریشان شود از صدمهٔ گرزت
اجزای وجودش به قیامت نشود ضم
هوش مصنوعی: وقتی که ذهن کسی به خاطر ضربهای به هم بریزد، اجزای وجود او هرگز به حالت طبیعی خود بازنمیگردد.
نبود عجب ار از تف شمشیر تو دریا
چونکوزهٔ بیآب برون میندهد نم
هوش مصنوعی: عجبی ندارد اگر از ضربهی شمشیر تو، دریا مانند کوزهای خالی آب را بیرون بریزد و نتواند آن را نگهدارد.
شیر فلک وگاو زمین از زبر و زیر
در ربقهٔ فرمان تو چونکلب معلم
هوش مصنوعی: شیر آسمان و گاو زمین، چه در بالا و چه در پایین، همگی زیر فرمان تو هستند، مانند سگهایی که به دستور معلم خود آموزش دیدهاند.
نه چنبر افلاک در انگشت گزینت
گردان ز حقارت چو یکی حلقهٔ خاتم
هوش مصنوعی: چرخش و حرکت افلاک و ستارهها را زیر نظر نگیر، زیرا ارزش و مقام تو بالاتر از این حرفهاست، مانند اینکه یک انگشتر در انگشتت باشد.
بدخواه نیارد به جهان تاب عنانت
هر موی به تن گر شودش افعی و ارقم
هوش مصنوعی: کس حسود نمیتواند تاب و تحمل زیبایی و شادابی تو را داشته باشد. حتی اگر بر روی پوست تو افعی یا مار هم بیفتد، این زیبایی و جذابیت تو همچنان باقیخواهد ماند.
هگام وغا خصم دغا از توگریزان
مانند گرازان که گریزند ز ضیغم
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنان فریبکار به جنگ و جدال میپردازند، مانند گرازانی از تو دور میشوند که از شیر وحشی میگریزند.
چون غنچه ز سهم تو بدرند گریبان
چونگل شود ار رسته ز گل بهمن و رستم
هوش مصنوعی: وقتی که غنچهها به دلیل محبت تو شکوفا میشوند، مانند گلی میگردند که از میان سختیها و چالشها به زندگی آمده است.
چون لاله نمایند ز تیغ تو کفن سرخ
چون سبزه گر از خاک دمد آرش و نیرم
هوش مصنوعی: زمانی که لالهها از برش شمشیر تو به رنگ سرخ درآیند، مانند سبزهای که از خاک سر بر میآورد، من هم آرش و نیرم را فدای این سرزمین میکنم.
از پویهٔ رخش تو غباریست دماوند
از آتش قهر تو شراریست جهنم
هوش مصنوعی: از حرکت اسب تو غباری به وجود آمده که نماد قله دماوند است و از آتش خشم تو شعلهای مثل جهنم به وجود آمده است.
از دور بقای تو دمی دورهٔ گردون
از بحر عطای تو نمی چشمهٔ زمزم
هوش مصنوعی: از فاصلهای دور، حتی لحظهای از زندگیات هم به خاطر خیر و برکت تو نمیتوان به چشمهی زندهکنندهای مانند زمزم دست یافت.
از عنف تو در رزم دو صد جیش پریشان
از لطف تو در بزم دوصد عیثثن فراهم
هوش مصنوعی: در نبردی که به سختی میگذرد، از قدرت و شدت تو، دشمنان به وحشت میافتند و در مجالسی که به خوشی و شادی میگذرد، از مهربانی و لطف تو، افراد بسیاری گرد هم میآیند و شادمانی میکنند.
جانبخش نعیمی چوکنی جای به دیهیم
جانسوز جحیمی چو نهی پای بر ادهم
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر از احساس عمیق خود نسبت به عشق و معشوق سخن میگوید. او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد و بیان میکند که وقتی او در کنار معشوق خود قدم میزند، حس ناب و جانسوزی را تجربه میکند که به او زندگی و روح تازهای میبخشد. در این تصویر، معشوق مانند نور و زندگی برای شاعر است و اشتیاق و درد ناشی از دوری از او نیز مشخص است.
چون غنچهکه هردم شود از آب شکفته
بدخواه ترا تازه شود زخم ز مرهم
هوش مصنوعی: انگار مثل غنچهای که همیشه با آب شکفته میشود، دشمنی تو هم همیشه تازه میشود و زخمهایت را از درمانها دلگیرتر میکند.
گر بر دم کژدم نگرد مهر تو ناگه
ور بر دم افعیگذرد مهر تو در دم
هوش مصنوعی: اگر مهر تو بر دمی از کژدم باشد، ناگهان کژدم را به خود میگیرد. و اگر مهر تو بر دمی از افعی باشد، آن مهر به سرعت بر دم افعی میافتد.
زآن در دمکژدم همه پازهر شود زهر
زین در دَم افعی همه تریاق شود سم
هوش مصنوعی: در این دنیا، آنچه که مایهی آسیب و خطر است میتواند در زمانهایی به مایهی نجات و درمان تبدیل شود. مثلاً زهر عقرب در یک لحظه میتواند کشنده باشد، اما در لحظهای دیگر، همان زهر میتواند به عنوان یک دارو یا پادزهر عمل کند. در واقع، چیزهایی که به نظر مخرب میآیند، ممکن است گاهی اوقات به نفع ما نیز عمل کنند.
نخلی شود این بسکه رطب ریزدش از دم
نحلی شود این بسکه عسل خیزدش از دَم
هوش مصنوعی: اگر سر نخی که رطب میریزد، نخل شود، به همین ترتیب اگر عسل از دهانش بیافتد، مثل یک زنبور عسل خواهد شد.
ماریست سنانتکه به افسون نشود رام
الاکه برو راقی عفو تو دمد دم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کسی به سحر و جادو روی آورد و تحت تأثیر آن قرار بگیرد، قطعاً تحت کنترل خواهد بود. اما در میان این شرایط، عفو و رحمت تو همچون هوایی تازه و روحافزا میتواند به او کمک کند تا از آن وضعیت خارج شود.
از جنبش صد زلزله سستی نپذیرد
کوهیکه چو حکم تو بود ثابت و محکم
هوش مصنوعی: اگر کوهی به پایداری و استحکام وجود داشته باشد، حتی با تکانهای شدید مانند زلزله هم از جای خود حرکت نخواهد کرد. این نشاندهندهی ثبات و استواری است که نمیتواند تحت تأثیر تغییرات و نوسانات قرار گیرد.
گلبن شود از صرصر قهر تو ورقریز
دوزخ شود از تربیت مهر تو خرم
هوش مصنوعی: باغ از باد سرد خشم تو گلفشان میشود و دوزخ از محبت تو مملو از سبزی و خرمی خواهد شد.
هرجا که سنان تو جهانیست مسخر
وانجا که کفت عیش جهانیست مسلم
هوش مصنوعی: هر جایی که قدرت و اراده تو حاکم باشد، آنجا عالم را تحت تأثیر قرار میدهی و هر کجا که لذت و شادی وجود داشته باشد، میتوان به آن اطمینان داشت.
تا تقویت روح دهد راح مروق
تا تربیت جسمکند روح مکرم
هوش مصنوعی: برای اینکه روح را تقویت کند، راهی را پیش میگیرد که جسم را نیز تربیت کند.
خرّم ز تو اخیار چو از نام تو دینار
در هم ز تو اشرار چو از جود تو در هم
هوش مصنوعی: خوشحالی خوبان به خاطر توست، همچنان که روزی از لطافت و زیبایی تو به دست میآید. و بدکاران نیز به خاطر generosity تو نمیتوانند خود را حفظ کنند.