گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۸ - د‌ر مدح امیرالمومنین علی بن بیطالب صلواة لله علیه

مبال اگرت فزاید زمانه مال و منال
وگرت نیز بکاهد منال و مال منال
مبال گبر و یهودست این سرای عفن
به خود چو کرم به راز اندرین مبال مبال
نه آخرت چنگال فنا بدرد چرم
نه آخرت‌کوپال اجل بکوبد بال
شنیده‌ام که ز مرد بخیل و شخص سخی
ز رادمردی دانا تنی نمود سوال
ز بحر فکربرآورد پرگهر صدفی
چو بحر خاطر من از لال مالامال
که راد ویژه بخیلست از آنکه بهر ثواب
کند ذخیرهٔ خود مال خویش را ز نوال
بخیل طرفه سخی است از آنکه بهر کسان
نهد ودیعه هرآنچ زگنج و مخزن و مال
گرفتم آنکه ز ثروت همی شد هرقل
سرودم آنکه ز شوکت همی شدی چیپال
ز بهرگنج مبر رنج در سرای سپنج
یکی نخست به دست آر داروی آجال
ز بهر رنج فنا جاده‌یی بسود گزین
ز بهر درد اجل دارویی شگرف سگال
گر از فنا بگریزی در آهنین باره
ور از اجل به پناهی به آهنین سربال
همانت بردرد آخر چنانکه‌گرک بره
همینت بشکرد آخر چنانکه شیر شکال
توکت بپای اگر فی‌المثل خلد خاری
چنان شوی که برآری چو نی هزاران نال
یکی بترس از آن دم که دم برون ناری
گرت هزاران نشتر زنند بر قیفال
چو غرم ‌گرم چرایی چرا به هوش نیی
که مرگ چون یوزت میگرازد از دنبال
به چنگ اندر فلسی نه وز خیال مهی
همی‌ کُراسه بفرسودی ازگشودن فال
نعوذ بالله اگر روزگار دون‌پرور
نهد به دوش تو یک روز رایت اجلال
چو پا به‌دست ریاس نهی ز روی غرور
به خیره پشت‌ کنی برب ایزد متعال
شریعتی‌کنی از نزد خویشتن ابداع
همی ببافه ببندیش بر پیمبر و آل
چه مایه زال رسن ریس را که پنچ پشیز
به دست آمده از دسترنج چندین سال
گهی شکورکزین سیم نیم وقف‌کفن
گهی صبور کزین خمس خمس خرج عیال
گهی ستیزه به زال سپیدموی‌کنی
بدان صفت ‌که به دیو سپید رستم زال
برای آنکه یکی مشت زر به چنگ آری
چه مایه خون شهیدان همی‌کنی پامال
ز بهر آنکه ز اموال مرده بهره بری
نه آه بیوه نیوشی نه نالهٔ اطفال
گهی چو بخت‌النصر ایلیا کنی ویران
نه جز عمارت بام ‌کنیسه‌ات به خیال
به روز خمسین الفت بزرگ بارخدای
بسنجد ار به ترازوی داوری اعمال
همت به‌ کفهٔ عصیان چو کاه ‌کوه سبک
همت به پلهٔ طاعت چوکوه‌کاه چگال
دو پانزده روزت روزه ‌گفته است خدای
ز سلخ شعبان تا صبح غرهٔ شوال
به رب دو جهان هجده هزار حیله‌ کنی
که از صیام سه ده روزه برهی ای محتال
به خویش بندی به دروغ رنجهای فره
سوی پزشک شوی موی موی و نالانال
ز رنج سودا سبلت ‌کنی و خاری ریش
علاج سودا جویی ز داروی اسهال
پزشک را فکنی در هزار بوک و مگر
بری به ‌کارش سیصد هزار غنج و دلال
به فریه‌گویی‌کاین رنج مر فلان را بود
به شیر خر شد بهمان پزشک چاره سگال
سپس پزشک بنا آزموده بسراید
که منت نیز بدین چاره نیک سازم حال
به طمع زرت دهد شیر خرت و پنداری
ز سلسبیت بخشیده‌اند آب زلال
خری هزار ملامت ز شیر خر خوردن
به‌جان و همچو خروس از طرب بکوبی بال
سه چار پنج رکوع و سه عشر دانک سجود
به پنج‌ گه ‌گفتت مر خدای وزانت ‌کلال
نماز شام‌ گزاری ولی به وقت طلوع
صلوه صبح نمایی ولی به‌گاه زوال
نموده شیوه گنه بالعشی و الاشراق
گرفته پیشه خطا بالغدو والاصال
به‌جای‌آب خوری خمر و چای شبرین‌ تلخ
حلال‌گفته حرام و حرام‌کرده حلال
مراکه عمرکنون نیم پنجه است درست
نشد ریاضت یک اربعینم از جه مجال
ز بسیت و پنج فرازم ز سی و پنج فرود
وزین فراز و فرودم نه جز عذاب و نکال
چمیده بر به سرم بیست و پنج سال سپهر
سپس چه دانم‌ کم مرگ ‌کی روان آغال
به پای جهد سپردم بسی فراز و فرود
به‌کام سعی نوشتم بسی وهاد و تلال
نه از فراز و فرودم به جز نفیر و زفیر
نه در تلال و وهادم به جز کلال و ملال
ولیکن ارچه به قسطاس رستگاری من
که بلادن را نست سنگ یک مثقال
خدای عز و جلٌ داند آنکه در همه عمر
ز شکر بر نشکیبم به طبع در همه حال
از آن زمان که مرا مام نام کرد حبیب
نه جز ولای حبیب خداستم به خیال
به بطن مامک و صُلب پدر خدای نهاد
به چهر جدّ من از مهر ابن ‌عمّش خال
علی عالی‌ کاندر نبردکنده بکند
بر بداندیشان را به آهنین چنگال
به راه یزدان سر داد پس بس اینش خطر
بسفت احمد پاسود پس بس اینش جلال
بتول بود قرینش مگو نداشت قرین
رسول بود همالش مگو نداشت همال
قضا اجابت امرش نموده در همه وقت
قدر اطاعت حکمش نموده در همه حال
چو بی‌رضایش در تن سرست بارگرن
چو بی‌ولایش در جسم جان درس وبال
رضای بارخدایست در اوامر او
که جز به وفق رضای خدا نداد مثال
بود نخستین تمثال خامهٔ ازلی
اگرچه‌گویند ازکلک او بود تمثال
کمال قدرت حقست و نیست هیچ شکی
در اینکه صورت هستی ازو گرفت‌ کمال
ز مهر اوست در ابدان همی تمازج روح
ز قهر اوست در آفاق صورت آجال
همی نپوید بی‌حکم او صبا و دبور
همی نجنبد بی ‌امر او جنوب و شمال
ز حزم اوست‌ که آمد همی زمین ساکن
ز بأس اوست ‌که‌ گیرد مدر همی زلزال
به دست ریدک قدرش سپهر چه سیاره
به پای شاهد رایش شهاب چه خلخال
ستاره بی‌شرر فکرتش چو نقطهٔ نیل
زمانه بی ‌اثر همتش چو سقطهٔ نال
زمانه را تاند بِدهَدی به وقت کرم
ستاره را یارد بِدهَدی به‌گاه نوال
نه بی‌ولایش قدر تنی نمود بلند
نه بی‌عتابش جاه‌کسی‌گرفت زوال
طفیل اوست اگر عالی است اگر سافل
مطیع اوست اگر خواری است اگر اجلال
ز کلک ‌کاتب شد راست در صحیفهٔ الف
خمیده ازکف خطاط شد به دفتر دال
شگفت نیست‌گرش از سفال بود آوند
که پیش همت او زر نداشت سنگ سفال
به مطبخ‌ کرمش آسمان یکی دود است
که از نهیب رکابش ‌گرفته رنگ زگال
نوای صلصل هستیش بد ستاره‌ گرای
هنوز نامده آدم پدید از صلصال
جهان و هرچه در او صیدهای بسته ی اوست
نزیبد الحق چونین خدای را زیبال
ستوده دلدل او را فره سپهرستی
مخمّرستی با او اگر نسیم شمال
به پویه چهر فلک را بدم فرو پوشد
چنانکه ناف سمک را بمالدی به نعال
به‌ گام‌ کوه‌نوردش ودیعه برق یمان
به سم خاره شکافش نهفته باد شمال
هماره تا که جهان آفریده بارخدای
بدیع پیکر او را نیافریده مثال

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مبال اگرت فزاید زمانه مال و منال
وگرت نیز بکاهد منال و مال منال
هوش مصنوعی: اگر روزگار بر دارایی و ثروت تو بیفزاید، خوشحال نباش؛ و اگر هم از ثروت و دارایی‌ات کاسته شود، ناامید نباش.
مبال گبر و یهودست این سرای عفن
به خود چو کرم به راز اندرین مبال مبال
هوش مصنوعی: این خانه که حالا در آن هستی، مانند جایی است که زنبور و کرم در آن زندگی می‌کنند و عطر و بوی خوشی ندارد. نباید به خودت اجازه دهی که در این مکان غم‌انگیز و بی‌روح غرق شوی و مانند کرم به راز و نیاز بپردازی.
نه آخرت چنگال فنا بدرد چرم
نه آخرت‌کوپال اجل بکوبد بال
هوش مصنوعی: نه آخرت به درد کسی می‌خورد و نه مرگ می‌تواند بر کسی سخت بگیرد.
شنیده‌ام که ز مرد بخیل و شخص سخی
ز رادمردی دانا تنی نمود سوال
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که از مرد بخیلی و شخص بخشنده‌ای، درباره جوانمردی و دانایی سؤال کردند.
ز بحر فکربرآورد پرگهر صدفی
چو بحر خاطر من از لال مالامال
هوش مصنوعی: از عمق تفکر، صدفی با گوهرهایی با ارزش بیرون می‌آید، مانند دریایی که درون ذهن من پر از احساسات و اندیشه‌های خاموش است.
که راد ویژه بخیلست از آنکه بهر ثواب
کند ذخیرهٔ خود مال خویش را ز نوال
هوش مصنوعی: افرادی که بخیل هستند، به خاطر ترس از کم شدن اموالشان، از بخشش و کمک به دیگران دریغ می‌کنند و برای پاداش بیشتری در زندگی، از بخشیدن مال خود به کسی خودداری می‌کنند.
بخیل طرفه سخی است از آنکه بهر کسان
نهد ودیعه هرآنچ زگنج و مخزن و مال
هوش مصنوعی: بخیل در حقیقت شخصی عاقل و دارای درک بالاست؛ چون او دارایی‌های خود را برای دیگران کنار نمی‌گذارد و در حقیقت همه چیزش را به گنجینه‌های خود می‌سپارد.
گرفتم آنکه ز ثروت همی شد هرقل
سرودم آنکه ز شوکت همی شدی چیپال
هوش مصنوعی: من کسی را که به خاطر ثروت خود، مثل هرقل بزرگ و قدرتمند شده بود، به دست آوردم و آن کسی را که به خاطر عظمت و شوکتش، همچون چیپال بود، خودم سرودم.
ز بهرگنج مبر رنج در سرای سپنج
یکی نخست به دست آر داروی آجال
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن گنج، خود را به زحمت نینداز، زیرا در خانه‌ی ناامیدی، اول باید داروی مرگ را به دست آورد.
ز بهر رنج فنا جاده‌یی بسود گزین
ز بهر درد اجل دارویی شگرف سگال
هوش مصنوعی: برای رنج از بین رفتن، راهی مطلوب برگزین و برای درد مرگ، دارویی شگفت را جستجو کن.
گر از فنا بگریزی در آهنین باره
ور از اجل به پناهی به آهنین سربال
هوش مصنوعی: اگر از نابودی فرار کنی و به دنبال جایی امن باشی، در دنیای سخت و سفت می‌توانی پناه بگیری.
همانت بردرد آخر چنانکه‌گرک بره
همینت بشکرد آخر چنانکه شیر شکال
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به این نکته اشاره می‌کند که در پایان کارها، مانند گرگ که بره را می‌خورد یا شیر که شکار را می‌بلعد، در نهایت نتیجه ناخوشایندی به دست می‌آید. به عبارت دیگر، هر موجودی به طبیعت خود عمل می‌کند و در پایان همانند تهدیدهایی که وجود دارند، ممکن است به زیان ما تمام شود.
توکت بپای اگر فی‌المثل خلد خاری
چنان شوی که برآری چو نی هزاران نال
هوش مصنوعی: اگر تو در کناره‌های بهشت نیز به سختی بیفتی و به مانند نی هزاران ناله کنی، به خاطر آموزش‌هایی که دیده‌ای، می‌دانی چگونه باید با آن مشکل مواجه شوی.
یکی بترس از آن دم که دم برون ناری
گرت هزاران نشتر زنند بر قیفال
هوش مصنوعی: از لحظه‌ای که جان از بدن خارج می‌شود، بترس؛ حتی اگر هزاران تیغ هم بر سرت فرود آید، هیچ به دردت نخواهد خورد.
چو غرم ‌گرم چرایی چرا به هوش نیی
که مرگ چون یوزت میگرازد از دنبال
هوش مصنوعی: اگر در حال این همه هیاهو هستی، چرا به خودت نمی‌رسی و نمی‌فهمی که مرگ مانند یوزی است که از پشت سر به تو نزدیک می‌شود؟
به چنگ اندر فلسی نه وز خیال مهی
همی‌ کُراسه بفرسودی ازگشودن فال
هوش مصنوعی: در دنیای پر از فلسفه و افکار، به جای خیالات دور و بی‌فایده، به انجام کارهایی که واقعا می‌توانند تغییر ایجاد کنند، بپرداز. این کارها نه تنها سودمند هستند، بلکه می‌توانند به ما کمک کنند تا از وضعیت کنونی خود خارج شویم و به سمت آینده‌ای بهتر حرکت کنیم.
نعوذ بالله اگر روزگار دون‌پرور
نهد به دوش تو یک روز رایت اجلال
هوش مصنوعی: اگر خدا نکند، اگر روزگار پست و بی‌اراده، یک روز بار افتخارات را بر روی دوش تو بگذارد.
چو پا به‌دست ریاس نهی ز روی غرور
به خیره پشت‌ کنی برب ایزد متعال
هوش مصنوعی: وقتی که به واسطه‌ی غرور قدم بر می‌داری و در پی جلب توجه هستی، خود را به خداوند برتر می‌سپاری و در این حالت از او دور می‌شوی.
شریعتی‌کنی از نزد خویشتن ابداع
همی ببافه ببندیش بر پیمبر و آل
هوش مصنوعی: شریعتی را که خود برگزیده‌ای، از خودت بیرون بیاور و بافته‌ای از آن بساز و بر پیامبر و اهل بیت او قرار بده.
چه مایه زال رسن ریس را که پنچ پشیز
به دست آمده از دسترنج چندین سال
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حاصل تلاش و زحمت‌های چندین ساله به اندازه یک چیز ناچیز و کم‌ارزش است. به بیان دیگر، در مواجهه با سختی‌ها و تلاش‌های زیاد، پاداش به دست آمده بسیار کم و ناچیز است.
گهی شکورکزین سیم نیم وقف‌کفن
گهی صبور کزین خمس خمس خرج عیال
هوش مصنوعی: زمانی انسان به خوشحالی و شکرگزاری مشغول است و در عشق و لذت غرق می‌شود و گاهی نیز متحمل صبر و کوتاهی می‌شود، به‌خصوص زمانی که از درآمد خودش تلاش می‌کند تا هزینه‌های زندگی و خانواده‌اش را تأمین کند.
گهی ستیزه به زال سپیدموی‌کنی
بدان صفت ‌که به دیو سپید رستم زال
هوش مصنوعی: گاهی بر سر من با زال سپیدموی به ستیزه برمی‌خیزی، به همان صفتی که رستم به دیو سپید می‌جنگد.
برای آنکه یکی مشت زر به چنگ آری
چه مایه خون شهیدان همی‌کنی پامال
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن یک مشت طلا، چه مقدار خون شهیدان را زیر پا می‌گذاری و نادیده می‌گیری؟
ز بهر آنکه ز اموال مرده بهره بری
نه آه بیوه نیوشی نه نالهٔ اطفال
هوش مصنوعی: برای اینکه از دارایی‌های اموات بهره‌مند شوی، باید به احساسات و سوگ بیوه‌زنان و ناله‌های کودکان توجه کنی و آنها را در نظر بگیری.
گهی چو بخت‌النصر ایلیا کنی ویران
نه جز عمارت بام ‌کنیسه‌ات به خیال
هوش مصنوعی: گاهی مانند بخت‌النصر، ایلیای بزرگ، ویرانی به بار می‌آوری، اما تنها چیزی که از تو به جای می‌ماند، ساختمان بالای کنیسه‌ات در خیال خواهد بود.
به روز خمسین الفت بزرگ بارخدای
بسنجد ار به ترازوی داوری اعمال
هوش مصنوعی: در روز پنجاه‌ام، خدای بزرگ رفتار انسان‌ها را با دقت بررسی می‌کند و کارهای آنها را در ترازویی منصفانه می‌سنجد.
همت به‌ کفهٔ عصیان چو کاه ‌کوه سبک
همت به پلهٔ طاعت چوکوه‌کاه چگال
هوش مصنوعی: اگر عزم و اراده به گناه و نافرمانی باشد، سبک و بی‌پایه همچون کاهی در برابر کوه خواهد بود. اما اگر همت و اراده بر طاعت و اطاعت باشد، محکم و فشرده خواهد شد مانند کوهی سنگین و استوار.
دو پانزده روزت روزه ‌گفته است خدای
ز سلخ شعبان تا صبح غرهٔ شوال
هوش مصنوعی: خداوند به تو اعلام کرده که از نیمه‌ی ماه شعبان تا صبح روز اول ماه شوال، دو هفته و پنج روز باید روزه بگیری.
به رب دو جهان هجده هزار حیله‌ کنی
که از صیام سه ده روزه برهی ای محتال
هوش مصنوعی: با تمام تدبیرها و نقشه‌هایی که در دنیا به کار می‌بری، نمی‌توانی از روزه‌داری که سه ده روز است بگریزی، ای فریبنده.
به خویش بندی به دروغ رنجهای فره
سوی پزشک شوی موی موی و نالانال
هوش مصنوعی: به خودت آسیب نرسان و دروغ نگو، مشکلاتت را به دکتر بگو تا راه حلی برایت پیدا کند و از این ناامیدی رهایی یابی.
ز رنج سودا سبلت ‌کنی و خاری ریش
علاج سودا جویی ز داروی اسهال
هوش مصنوعی: از درد و زحمت عشق، می‌توانی چهره‌ات را تغییر دهی و برای درمان رنج عشق، به دنبال داروی اسهال نباشی.
پزشک را فکنی در هزار بوک و مگر
بری به ‌کارش سیصد هزار غنج و دلال
هوش مصنوعی: پزشک را در دل هزاران کتاب غرق می‌کنی و شاید به کارش، سیصد هزار روش و نکته بیاموزی.
به فریه‌گویی‌کاین رنج مر فلان را بود
به شیر خر شد بهمان پزشک چاره سگال
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که در حال تجربه درد و رنج است، به دنبال درمان و راه حلی برای مشکل خود می‌گردد، و در این بین ممکن است از منابع مختلفی کمک بگیرد. در نهایت، آن فرد باید به متخصصی که می‌تواند به او کمک کند، مراجعه کند.
سپس پزشک بنا آزموده بسراید
که منت نیز بدین چاره نیک سازم حال
هوش مصنوعی: سپس پزشک با تجربه، این را به زبان می‌آورد که من هم با این روش خوب، می‌توانم به این درد کمک کنم.
به طمع زرت دهد شیر خرت و پنداری
ز سلسبیت بخشیده‌اند آب زلال
هوش مصنوعی: اگر به گمان خود بگویی که شیر تو از زهر بهترین و خوشمزه‌تر است، بی‌خبر از آنی که واقعاً چقدر زهرناک است. و فکر کنی که آب زلال و پاکی از بهشت به تو داده‌اند، در حالی که این آب ممکن است چیزی جز فریب نباشد.
خری هزار ملامت ز شیر خر خوردن
به‌جان و همچو خروس از طرب بکوبی بال
هوش مصنوعی: شخصی که هزاران توبیخ و سرزنش را تحمل می‌کند، مانند خری که از شیر خر می‌خورد، با همه‌ی این‌ها با شادی و سرزندگی می‌تواند همچون خروس با شوق و اشتیاق به آواز خوانی و سر و صدا بپردازد.
سه چار پنج رکوع و سه عشر دانک سجود
به پنج‌ گه ‌گفتت مر خدای وزانت ‌کلال
هوش مصنوعی: سه یا چهار بار رکوع و سه بار سجود انجام دهی، به پنج‌گاه که خداوند به تو فرمود، با احترام و ارادت خود را متوجه او کن.
نماز شام‌ گزاری ولی به وقت طلوع
صلوه صبح نمایی ولی به‌گاه زوال
هوش مصنوعی: نماز شام را می‌خوانی، اما صبح را در زمان طلوع صبح نمی‌خوانی، بلکه در لحظه زوال (زمانی که خورشید غروب کرده) آن را انجام می‌دهی.
نموده شیوه گنه بالعشی و الاشراق
گرفته پیشه خطا بالغدو والاصال
هوش مصنوعی: تو در شب و صبح گناه و خطا را از روی عادت به نمایش گذاشته‌ای و این کار را در تمام روز و شب ادامه می‌دهی.
به‌جای‌آب خوری خمر و چای شبرین‌ تلخ
حلال‌گفته حرام و حرام‌کرده حلال
هوش مصنوعی: به جای آب، شراب و چای تلخ مصرف شده و چیزی که باید حلال باشد، حرام اعلام شده و آنچه که باید حرام باشد، حلال شده است.
مراکه عمرکنون نیم پنجه است درست
نشد ریاضت یک اربعینم از جه مجال
هوش مصنوعی: عمر من اکنون به اندازه نیمه یک دست است و نتوانستم در مدت چهل روز به خوبی تمرین و ریاضت بزنم، چون امکانش نبود.
ز بسیت و پنج فرازم ز سی و پنج فرود
وزین فراز و فرودم نه جز عذاب و نکال
هوش مصنوعی: از آنجا که در زندگی‌ام از سن بیست و پنج سالگی به بعد، بارها بالا و پایین رفتم، جز رنج و زحمت و دشواری چیزی دیگر ندیدم.
چمیده بر به سرم بیست و پنج سال سپهر
سپس چه دانم‌ کم مرگ ‌کی روان آغال
هوش مصنوعی: به مدت بیست و پنج سال، آسمان بر سرم سایه افکنده است و اکنون نمی‌دانم چه زمانی مرگ به سراغم خواهد آمد.
به پای جهد سپردم بسی فراز و فرود
به‌کام سعی نوشتم بسی وهاد و تلال
هوش مصنوعی: در تلاش‌های خود، مشکلات و پیروزی‌های زیادی را تجربه کرده‌ام و در این راه زحمات فراوانی کشیده‌ام.
نه از فراز و فرودم به جز نفیر و زفیر
نه در تلال و وهادم به جز کلال و ملال
هوش مصنوعی: من از بالا و پایین‌های زندگی‌ام جز صدای اندوه و ناله چیزی نمی‌شنوم، و در نور و تاریکی‌ام نیز جز خستگی و یأس احساسی ندارم.
ولیکن ارچه به قسطاس رستگاری من
که بلادن را نست سنگ یک مثقال
هوش مصنوعی: اگرچه با ابزار سنجش نمی‌توانم رستگاری‌ام را اندازه‌گیری کنم، اما به اندازه‌ای که سنگی کوچک هست، باز هم وجود دارد.
خدای عز و جلٌ داند آنکه در همه عمر
ز شکر بر نشکیبم به طبع در همه حال
هوش مصنوعی: خداوند متعال می‌داند که من در تمام عمر به خاطر شکرگزاری، حتی در سخت‌ترین شرایط، از آنچه به من رسیده است راضی و شکرگذار بوده‌ام.
از آن زمان که مرا مام نام کرد حبیب
نه جز ولای حبیب خداستم به خیال
هوش مصنوعی: از زمانی که مرا به عنوان دوست و محبوب شناخته‌اند، تنها به یاد ولی و محبوب خدا هستم و جز او به چیزی دیگر فکر نمی‌کنم.
به بطن مامک و صُلب پدر خدای نهاد
به چهر جدّ من از مهر ابن ‌عمّش خال
هوش مصنوعی: در دل و وجود مادرم و در کمر پدرم، خداوندی را قرار داده است. بر چهره جدّی من، از عشق عموی خود، اثری دیده می‌شود.
علی عالی‌ کاندر نبردکنده بکند
بر بداندیشان را به آهنین چنگال
هوش مصنوعی: علی در میدان جنگ، با دستان آهنینش، بداندیشان را از هم می‌شکافد و نابود می‌کند.
به راه یزدان سر داد پس بس اینش خطر
بسفت احمد پاسود پس بس اینش جلال
هوش مصنوعی: آن کسی که در مسیر خداوند حرکت کند، در خطرات بسیاری قرار می‌گیرد. اما وقتی که احمد (پیامبر) از او حمایت کند، این خطرات به جلال و عظمت تبدیل می‌شود.
بتول بود قرینش مگو نداشت قرین
رسول بود همالش مگو نداشت همال
هوش مصنوعی: حضرت فاطمه (س) همسر پیامبر (ص) بود، اما از او به عنوان رفیق و همسان یاد می‌شود و نشان می‌دهد که در عظمت و مقام هیچ‌کس شبیه او نیست.
قضا اجابت امرش نموده در همه وقت
قدر اطاعت حکمش نموده در همه حال
هوش مصنوعی: سرنوشت در هر زمانی خواسته‌های او را تأمین کرده و همیشه ارزش اطاعت از دستوراتش را نشان داده است.
چو بی‌رضایش در تن سرست بارگرن
چو بی‌ولایش در جسم جان درس وبال
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که وقتی انسان بدون رضایت و خواست الهی در زندگی خود با مشکلات مواجه می‌شود، مانند این است که بار سنگینی بر دوش دارد. همچنین، وقتی انسان از لطف و رحمت خداوند دور باشد، مانند این است که بدون روح و زندگی در جسم خود به سر می‌برد. به عبارت دیگر، رضایت و محبت الهی برای زندگی و آرامش انسان ضروری است.
رضای بارخدایست در اوامر او
که جز به وفق رضای خدا نداد مثال
هوش مصنوعی: خشنودی و رضایت خداوند در فرمان‌های او است و هیچ چیزی جز در تطابق با رضایت خداوند به ما داده نمی‌شود.
بود نخستین تمثال خامهٔ ازلی
اگرچه‌گویند ازکلک او بود تمثال
هوش مصنوعی: در ابتدا، تصویر نخستین قلم جاودانه وجود داشت، هرچند می‌گویند این تصویر از دست‌نوشته‌های او بود.
کمال قدرت حقست و نیست هیچ شکی
در اینکه صورت هستی ازو گرفت‌ کمال
هوش مصنوعی: کمال قدرت خداوند برتر از هر چیزی است و هیچ شکی نیست که تمام وجود و هستی از او به وجود آمده است.
ز مهر اوست در ابدان همی تمازج روح
ز قهر اوست در آفاق صورت آجال
هوش مصنوعی: عشق و محبت اوست که سبب وجود و زندگی در انسان‌ها می‌شود، اما قهر و خشم او باعث ایجاد محدودیت و زمان در جهان می‌گردد.
همی نپوید بی‌حکم او صبا و دبور
همی نجنبد بی ‌امر او جنوب و شمال
هوش مصنوعی: نسیم و بادها بدون فرمان او حرکت نمی‌کنند و در واقع هیچ‌یک از جهات جغرافیایی بدون اراده او جابه‌جا نمی‌شوند.
ز حزم اوست‌ که آمد همی زمین ساکن
ز بأس اوست ‌که‌ گیرد مدر همی زلزال
هوش مصنوعی: از تدبیر اوست که زمین آرام می‌گیرد و از قدرتش است که زلزله‌ها را به وجود می‌آورد.
به دست ریدک قدرش سپهر چه سیاره
به پای شاهد رایش شهاب چه خلخال
هوش مصنوعی: به دست ریدک، به معنی تقدیر و سرنوشت است. در واقع، شاعر می‌گوید که سرنوشت و تقدیر به گونه‌ای است که مانند سیاره‌ای در آسمان، قدرت و بزرگی خود را به نمایش می‌گذارد. همچنین، زیبایی و جلوه خاصی از یک شهاب در آسمان به پای او، یعنی تماشاگران و یا محبوب او، جلوه‌گری می‌کند که شبیه به یک خلخال زیبا است. به طور کلی، این جمله به تعامل و ارتباط زیبایی و قدرت در عالم هستی اشاره دارد.
ستاره بی‌شرر فکرتش چو نقطهٔ نیل
زمانه بی ‌اثر همتش چو سقطهٔ نال
هوش مصنوعی: فکر و اندیشهٔ او مانند ستاره‌ای بی‌خطر است که در آسمان می‌درخشد، اما تأثیر و ارادهٔ او در زمانه مانند نقطه‌ای کوچک و ناچیز است که هیچ تأثیری ندارد.
زمانه را تاند بِدهَدی به وقت کرم
ستاره را یارد بِدهَدی به‌گاه نوال
هوش مصنوعی: زمانه را به اندازه‌ای که شایسته است، هدیه بدهی و به هنگام نیاز، ستاره‌ای را نیز به نیکی اعطا کنی.
نه بی‌ولایش قدر تنی نمود بلند
نه بی‌عتابش جاه‌کسی‌گرفت زوال
هوش مصنوعی: بدون عشق و محبت او، کسی در این دنیا ارزش و مقام بلندی ندارد و بدون سرزنش و تأثیر او، هیچ‌کس به جایگاه و اعتبار خود ادامه نمی‌دهد و به زوال دچار می‌شود.
طفیل اوست اگر عالی است اگر سافل
مطیع اوست اگر خواری است اگر اجلال
هوش مصنوعی: هر چه در دنیا وجود دارد تابع و زیر سیطره اوست؛ چه چیزهای بلند مرتبه و عالی، چه چیزهای پست و خوار. در هر حالت، همه به او وابسته‌اند و تحت فرمان او هستند.
ز کلک ‌کاتب شد راست در صحیفهٔ الف
خمیده ازکف خطاط شد به دفتر دال
هوش مصنوعی: نوشته‌ای که با قلم خوش رقم شده، به صورت مستقیم بر روی صفحه‌ای قرار گرفته و در آن خطوطی از هنر خطاطی با ظرافت بر روی دفتری به نمایش درآمده است.
شگفت نیست‌گرش از سفال بود آوند
که پیش همت او زر نداشت سنگ سفال
هوش مصنوعی: تعجبی نیست اگر ظرفی از سفال داشته باشد، زیرا در برابر اراده و تلاش او، طلا هم مانند خاک بی‌ارزش است.
به مطبخ‌ کرمش آسمان یکی دود است
که از نهیب رکابش ‌گرفته رنگ زگال
هوش مصنوعی: در آشپزخانه‌ای که به آن اشاره شده، دود ناشی از قدرت و عظمت آنجا به وجود آمده است و رنگش نیز به ته‌نشست سیاه و تاریکی شبیه است.
نوای صلصل هستیش بد ستاره‌ گرای
هنوز نامده آدم پدید از صلصال
هوش مصنوعی: صدای خام آهنگ وجودش هنوز به شکل گل و رنگ نیامده انسان از خاک ایجاد نشده است.
جهان و هرچه در او صیدهای بسته ی اوست
نزیبد الحق چونین خدای را زیبال
هوش مصنوعی: جهان و همه چیزهایی که در آن وجود دارد، همچون شکارهایی هستند که به تله افتاده‌اند و شایسته‌ی عظمت و زیبایی خدایی نیستند که چنین با وقار و زیباییست.
ستوده دلدل او را فره سپهرستی
مخمّرستی با او اگر نسیم شمال
هوش مصنوعی: دلدل او، که به معنای دلبر و محبوب است، بسیار ستودنی و باارزش است. او همچون فره (نیکی و بهروزی) در آسمان است و اگر نسیم شمال به او بوزد، اثر مثبتی خواهد داشت.
به پویه چهر فلک را بدم فرو پوشد
چنانکه ناف سمک را بمالدی به نعال
هوش مصنوعی: چهره آسمان را به آرامی می‌پوشاند، مانند اینکه با دست خود بر نعل سمک می‌مالیم.
به‌ گام‌ کوه‌نوردش ودیعه برق یمان
به سم خاره شکافش نهفته باد شمال
هوش مصنوعی: به قدم‌های کوه‌نورد، نشانه‌ای از برق امید در دل شکست‌هایش پنهان شده که بادی از شمال آن را به حرکت درآورده است.
هماره تا که جهان آفریده بارخدای
بدیع پیکر او را نیافریده مثال
هوش مصنوعی: هرگز تا زمانی که جهان آفریده شده، هیچ‌کس به زیبایی و منحصر به فردی او خلق نشده است.

حاشیه ها

1396/10/30 10:12
محمدامین

سلام و درود
چه قصیدة زیبا و پرمعنایی است!
ز بسیت و پنج فرازم ز سی و پنج فرود
وزین فراز و فرودم نه جز عذاب و نکال
لطفاً تصحیح بفرمایید: «بسِت» یا «بیست»؟