قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۷ - تتمهٔ قصیده
ای با خطاب مهر تو هر ذرهیی سپهر
ای با عتاب قهر تو هر ممکنی محال
حالی بدان رسیده که از حرص مدح تو
بر من ز لفظ و معنی تنگ اوفتد مجال
یکسو ز بس هجوم مضامین دلفریب
حیران شود خیال من از فرط ارتجال
یکسو ز بس تراکم الفاظ دلنشین
لکنت خورد زبان من از فرط اتصال
گرم آنچنان دوند حروف از قفای هم
کاین حرف مینجوید از آن حرف انفصال
شین خیزد ازکناری و اندر دود به سین
دال آید از کرانی و اندر جهد به ذال
پهلوزنان حروف مخارج به یکدگر
من در میانه هائم و حیران خموش و لال
زین درگذر مدیح توگفتن مرا چه سود
کز هرکسی مدیح تو خوشترکند خصال
مانی بدان قمر که بتابد به نیمشب
مانی بدان مطر که ببارد به خشکسال
مداح آن قمر که بود به از آن فروغ
وصّاف این مطر که نکوتر ازین نوال
مریخ را ز مهر تو سرطان شود شرف
ناهید را ز قهر تو میزان شود وبال
بخت ترا جهان نفریبد به سیم و زر
با شوی نوجوان کند عشوه پیرزال
از یمن خاکپای تو طفلان به عهد تو
با چشم سرمه کرده برآیند چون غزال
برگرد آفرینش عالم ز عقل کل
حصنی حصین کشید ز آغاز ذوالجلال
وانگه کلید حصن به دست تو داد و گفت
کاین حصن را ندانم غیر از تو کوتوال
در هرچه در عوالم ذاتت نهفته بود
نقشی نمونه ساخت خداوند لایزال
از قدر تو فلککرد از رای تو نجوم
از خلق تو ملک کرد از حزم تو خیال
قاآنی این فصاحت بیهوده را بهل
بیدار شو ز خواب یکی چشم خود بمال
چون وهم عاجزست چه آید زگفتگو
چون عقل هائمست چه خیزد ز قیل و قال
ناکام عاشقان نبود جزکنار و بون
تا کار صوفیان نبود جز سماع و حال
دوران دولت تو برون باد از شمر
خورشید شوکت تو مون باد از زوال
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۶ - در مدح جناب حاجی آقاسی: دیشب به شکل جام نمود از افق هلالقصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۸ - در مدح امیرالمومنین علی بن بیطالب صلواة لله علیه: مبال اگرت فزاید زمانه مال و منال
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای با خطاب مهر تو هر ذرهیی سپهر
ای با عتاب قهر تو هر ممکنی محال
هوش مصنوعی: ای کسی که با محبت تو، هر ذرهای در جهان زنده و پر انرژی میشود و با تلخی قهر تو، هر موجودی غیرممکن و unreachable به نظر میآید.
حالی بدان رسیده که از حرص مدح تو
بر من ز لفظ و معنی تنگ اوفتد مجال
هوش مصنوعی: به حالت و وضعی رسیدم که به خاطر علاقه و تمایل شدیدم به ستایش تو، توانایی و فرصت بیان خوب و مناسب دربارهات برایم کم شده است.
یکسو ز بس هجوم مضامین دلفریب
حیران شود خیال من از فرط ارتجال
هوش مصنوعی: خیال من به خاطر انبوهی از موضوعات زیبا و جذاب دچار سردرگمی و شگفتی شده است و این شگفتی به خاطر بیبرنامگی و ناگهانی بودن این افکار است.
یکسو ز بس تراکم الفاظ دلنشین
لکنت خورد زبان من از فرط اتصال
هوش مصنوعی: از شدت زیبایی و فراوانی کلمات، زبانم به لکنت افتاد و نتوانستم درست سخن بگویم.
گرم آنچنان دوند حروف از قفای هم
کاین حرف مینجوید از آن حرف انفصال
هوش مصنوعی: اگر حروف به شدت و با سرعت از پی هم بیفتند، به طوری که این حرف از آن حرف جدا و بیارتباط شود، ما از آن چه بهدست میآید، خبری نداریم.
شین خیزد ازکناری و اندر دود به سین
دال آید از کرانی و اندر جهد به ذال
هوش مصنوعی: شین از یک طرف حرکت میکند و در میان دود به سین میرسد و دال نیز از سوی دیگر آمده و در تلاشی به ذال مینشیند.
پهلوزنان حروف مخارج به یکدگر
من در میانه هائم و حیران خموش و لال
هوش مصنوعی: در میان حروفی که به طور واضح بیان نمیشوند، من گیج و متحیر ایستادهام و در حالتی خاموش و بیصدا قرار دارم.
زین درگذر مدیح توگفتن مرا چه سود
کز هرکسی مدیح تو خوشترکند خصال
هوش مصنوعی: با ذکر توصیف و ستایش تو چه نفعی برای من دارد، وقتی هرکس میتواند صفات تو را بهتر از من بیان کند؟
مانی بدان قمر که بتابد به نیمشب
مانی بدان مطر که ببارد به خشکسال
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به استقبال از زیباییها و نعمتهای زندگی اشاره دارد. اولی به این میپردازد که همواره باید منتظر زیباییها و نشانههای مثبت باشیم، همانطور که ماه در نیمهشب میتابد. دومی نیز به بارش باران در سالهای خشک اشاره دارد که ممکن است در زمانهایی خاص اتفاق بیفتد. در مجموع، این جملات نشاندهنده امید به ظهور خوبیها و برکات در زمانهای نامناسب یا سخت هستند.
مداح آن قمر که بود به از آن فروغ
وصّاف این مطر که نکوتر ازین نوال
هوش مصنوعی: شاعر به زیبایی و درخشش یک شخص خاص اشاره میکند و او را از دیگران متمایز میسازد. او به قدری نورانی و خاص است که هیچ کس نمیتواند به پای او برسد. این شخص به نوعی ارزشمندتر از تمامی آنچه که در دنیا وجود دارد، به نظر میرسد.
مریخ را ز مهر تو سرطان شود شرف
ناهید را ز قهر تو میزان شود وبال
هوش مصنوعی: عشق تو باعث میشود که مریخ تحت تأثیر قرار بگیرد و ناهید از قهر تو دچار مشکلاتی گردد.
بخت ترا جهان نفریبد به سیم و زر
با شوی نوجوان کند عشوه پیرزال
هوش مصنوعی: خوشبختی تو را دنیا فریب ندهد، زیرا با ثروت و جواهرات نمیتوانی بر جوانی و زیبایی غلبه کنی.
از یمن خاکپای تو طفلان به عهد تو
با چشم سرمه کرده برآیند چون غزال
هوش مصنوعی: از برکت وجود تو، کودکان با چشمان زیبای خود همچون غزالان از زمین پرورش مییابند.
برگرد آفرینش عالم ز عقل کل
حصنی حصین کشید ز آغاز ذوالجلال
هوش مصنوعی: جهان هستی به دست عقل کل دیوار محکم و استواری بنا شده که از آغاز خلقت توسط خداوند برقرار شده است.
وانگه کلید حصن به دست تو داد و گفت
کاین حصن را ندانم غیر از تو کوتوال
هوش مصنوعی: سپس کلید قلعه را به تو داد و گفت که غیر از تو شخص دیگری را برای نگهبانی از این قلعه نمیشناسم.
در هرچه در عوالم ذاتت نهفته بود
نقشی نمونه ساخت خداوند لایزال
هوش مصنوعی: هر آنچه که در وجود تو و در عمق وجودت نهفته بود، خداوند بیپایان یک نمونه از آن را به تصویر کشیده است.
از قدر تو فلککرد از رای تو نجوم
از خلق تو ملک کرد از حزم تو خیال
هوش مصنوعی: به خاطر ارزش تو، آسمان ستارهها را تنظیم کرده است و از وجود تو، مخلوقاتی شکل گرفتهاند. از احتیاط و فکر تو، تصورات و ایدهها به وجود آمدهاند.
قاآنی این فصاحت بیهوده را بهل
بیدار شو ز خواب یکی چشم خود بمال
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی فردی را خطاب قرار میدهد که در خواب غفلت به سر میبرد و به او میگوید که از خواب بیدار شود. شاعر به او میگوید که این سخنان زیبا و توخالی را کنار بگذارد و واقعیتهای زندگی را ببیند. در واقع، دعوت به بیداری و توجه به حقایق است.
چون وهم عاجزست چه آید زگفتگو
چون عقل هائمست چه خیزد ز قیل و قال
هوش مصنوعی: زمانی که تخیل و تصور ناتوان باشد، چه چیزی از گفتگو برمیخیزد؟ و زمانی که عقل و درک گیج و حیران باشد، چه نتیجهای از بحث و جدل حاصل میشود؟
ناکام عاشقان نبود جزکنار و بون
تا کار صوفیان نبود جز سماع و حال
هوش مصنوعی: عاشقان که در عشق خود شکست خوردهاند، تنها بودن و در کناری بیخبر از حال خود، و کار صوفیان نیز تنها به حال و وجد آنان محدود است.
دوران دولت تو برون باد از شمر
خورشید شوکت تو مون باد از زوال
هوش مصنوعی: زمان حکومت تو باید از بین برود، اما مانند خورشید که هرگز کم نور نمیشود، شکوه و عظمت تو نباید از بین برود.