گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۶ - در مدح جناب حاجی آقاسی

دیشب به شکل جام نمود از افق هلال
یعنی به جام باده ز جان دورکن ملال
دوشینه ماه روزه به پا موزه درکشید
وز شهر شد برون و بزد کوس ارتحال
وامد مه مکرم باکوس و باعلم
بهروزی از یمینش و پیروزی از شمال
آن مه‌ گشاده بود خدای از بهشت در
وین مه‌گشوده‌اند بهشی‌وشان جمال
خلقی شدند دوش به مغرب هلال جوی
واندر فکنده غلغله ازگونگون سوال
آن‌گفت مه چگونه‌ضعیف‌است‌یا قوی
وین گفت در کجا به جنوبست یا شمال
من هم به یاد ابروی جانان خویشتن
می‌ برشدم به بام‌ که تا بنگرم هلال
کامد هلال ابرویم از دور خیر خیر
گفت ای هلال جو نکنم مر ترا حلال
ابروی من نبینی و بینی هلال عید
در دل وفا نداری و در دیده انفعال
خواهی همین زمان‌که ترا با هلال نو
سازم به نعل کفش لگدکوب و پایمال
گفتم بتا جای رهی ظنّ بد مبر
کز ظنّ بد نخیزد چیزی به جز نکال
بالله خیال ابروی تو بود در دلم
دیدم به ماه نو که مجسم شود خیال
عمریست تا به حرمت ابروی و زلف تو
هرجا خمیده‌ایست نکو دارمش به فال
بر سینه می‌نویسم پیوسته نقش نون
بر دیده می‌نگارم همواره شکل دال
داند خدای من‌ که به جان در نشانمش
هرچ آن به چعزی از تو توان ‌کمردن مثال
از عشق عارض تو پرستم همی قمر
بر یاد قامت تو نشانم همی نهال
خندید و نرم نرم همی‌گفت زیر لب
کاین مرد پارسی دل ما برد زین مقال
این‌گفت‌و شد به‌حجره و بنشست‌و خواست می
زآن زر دمی‌ که عکسش زرین کند سفال
جست‌و دویدو رفت‌و می آورد و دادو خورد
مرغی شد از نشاط و برآورد پر و بال
گه ‌وجد و گه سماع و گهی رقص و گه طرب
گه ناز وگه عتاب وگهی غنج وگه دلال
گفت این زمان وظیفه چه بر من نهاده‌ای
بنمای پیش از آنکه به هجران‌ کشد وصال
گفتم هزار بوسه ترا نذرکرده‌ام
نیمی به‌روی و موی تو نیمی به خط و خال
گفت ارچه این چهار لطیفند و زودرنج
چندین عتاب بوسه نیارند احتمال
لیکن دریغ نیست مرا بوسه از لبی
کارد هماره مدح خداوند بیهمال
فهرست آفرینش و دیباچهٔ وجود
آسایش زمانه و آرایش‌کمال
فخرالانام حاجی آقاسی آنکه هست
در مهر او سعادت و در کین او نکال
گر حب او گناه بود حبّذا گناه
ور مهر او ضلال بود فرّخا ضلال
با پاس او ریاست‌گرک آید از بره
با عدل او حراست شیر آید از شکال
با مهر او ندیده تنی زحمت‌کرب
با جود او ندیده ‌کسی سبقت سوال
در مشت او نپاید همچون نسیم سیم
در چشم او نیاید همچون رمال مال
در پیش عفو عامش طاعت‌کم ازگنه
با جود دست رادش لؤلؤ کم از سفال
جز از طریق وهم نیایدکسش نظیر
جز بر سبیل عکس نبیند کسش مثال
بر نیک و زشت او را شامل بود عطا
برتر و خشک زانروکامل دهد نوال
ابرست در عطیه و بحرست در درون
خاکست در تواضع و چرخست در جلال
انوار مهر راست برای وی اقتران
تا‌یید چرخ راست به بخت وی اتصال
از بود اوست صورت ابداع را فروغ
از رای اوست‌ گوهر افضال را کمال
چونین‌که بخت اوست در آفاق لاینام
یارب به باد ملکش همواره لایزال
کز کلک اوست ساحت آفاق را قرار
کز فر اوست صفحهٔ امصار را جمال
ملت چو بخت او بود از بخت او سیمین
دشمن چو کلک او بود از کلگ او هزال
نبود ملک به چیزی اینست اگر بشر
کس را نبوده خصلت اینست اگر خصال
گردون ‌گرای‌ گردد با قدر او زمین
امکان‌پذیر آید با امر او محال
آنجاکه قدر اوست ندارد فکر محل
آنجاکه وصف اوست ندارد سخن مجال
گفتم‌که از مغایبه آیم سوی خطاب
تا چند در غیاب شوم محمدت سگال
دیدم‌که از مهابت شخص جلال او
اندر حضور ناطقه از مدح اوست لال
سوی دعا شدم ز ثنا زانکه خوشترست
پایان این ثنا به دعا یابد اشتمال
چندان بقاش باد که در عالم وجود
یابد بقای او به بقای حق اتصال

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیشب به شکل جام نمود از افق هلال
یعنی به جام باده ز جان دورکن ملال
هوش مصنوعی: دیشب هلال ماه به شکل جامی در آسمان ظاهر شد؛ یعنی این که حالا از طریق نوشیدن می، می‌توانم غم و رنج را از جانم دور کنم.
دوشینه ماه روزه به پا موزه درکشید
وز شهر شد برون و بزد کوس ارتحال
هوش مصنوعی: دیروز در روشنایی ماه، شخصی پا در کفش گذاشت و از شهر بیرون رفت و علامتی از رفتن خود را به صدا درآورد.
وامد مه مکرم باکوس و باعلم
بهروزی از یمینش و پیروزی از شمال
هوش مصنوعی: بدرخشید ماه نیکو، با می و شادی به همراهش، که خوشبختی از سمت راست و پیروزی از سمت چپش می‌آید.
آن مه‌ گشاده بود خدای از بهشت در
وین مه‌گشوده‌اند بهشی‌وشان جمال
هوش مصنوعی: آن روشنایی که خداوند از بهشت گشوده است، در این جا نیز زیبایی‌های بهشتی را نمایان کرده است.
خلقی شدند دوش به مغرب هلال جوی
واندر فکنده غلغله ازگونگون سوال
هوش مصنوعی: دیشب گروهی از مردم در غرب هلال ماه جمع شدند و صدای گفتگو و سوالاتشان در فضا پیچید.
آن‌گفت مه چگونه‌ضعیف‌است‌یا قوی
وین گفت در کجا به جنوبست یا شمال
هوش مصنوعی: او از مه پرسید که چگونه می‌شود که این‌قدر ضعیف یا قوی است. او نیز پاسخ داد که این موضوع بستگی دارد به اینکه در کجا قرار دارد، در جنوب یا شمال.
من هم به یاد ابروی جانان خویشتن
می‌ برشدم به بام‌ که تا بنگرم هلال
هوش مصنوعی: به خاطر یاد ابروی محبوبم، به پشت بام رفتم تا اینکه بتوانم هلال ماه را ببینم.
کامد هلال ابرویم از دور خیر خیر
گفت ای هلال جو نکنم مر ترا حلال
هوش مصنوعی: ماه هلالی از دور نمایان شد و با حسن و زیبایی خود نظرها را به خود جلب کرد. او گفت: ای هلال، من تو را حلال نمی‌کنم، یعنی نمی‌توانم تو را نادیده بگیرم و باید به تو توجه کنم.
ابروی من نبینی و بینی هلال عید
در دل وفا نداری و در دیده انفعال
هوش مصنوعی: اگر ابروی مرا نمی‌بینی، پس چگونه هلال عید را می‌بینی؟ در دل تو وفایی نیست و در چشم تو تنبلی و بی‌عملی وجود دارد.
خواهی همین زمان‌که ترا با هلال نو
سازم به نعل کفش لگدکوب و پایمال
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، همین حالا می‌توانم تو را به اندازه‌ای تحقیر کنم که مانند نعل کفش زیر پا و لگد دیگران قرار بگیری.
گفتم بتا جای رهی ظنّ بد مبر
کز ظنّ بد نخیزد چیزی به جز نکال
هوش مصنوعی: به بت خود گفتم که از گمان‌های بد دوری کن، زیرا از گمان‌های نادرست هیچ چیز جز آسیب و مشکلات به وجود نمی‌آید.
بالله خیال ابروی تو بود در دلم
دیدم به ماه نو که مجسم شود خیال
هوش مصنوعی: در دلم خیالی از ابروی تو را دیدم که شبیه به شکل ماه نو هستند و تجسم یافته است.
عمریست تا به حرمت ابروی و زلف تو
هرجا خمیده‌ایست نکو دارمش به فال
هوش مصنوعی: سال‌هاست که به خاطر محبت و زیبایی چهره‌ات هر جا که نشانه‌ای از تو ببینم، آن را به خوش‌شانسی تعبیر می‌کنم.
بر سینه می‌نویسم پیوسته نقش نون
بر دیده می‌نگارم همواره شکل دال
هوش مصنوعی: همیشه بر سینه‌ام حرف نون را می‌نویسم و در هر لحظه بر دیده‌ام تصویر دال را می‌نشانم.
داند خدای من‌ که به جان در نشانمش
هرچ آن به چعزی از تو توان ‌کمردن مثال
هوش مصنوعی: خدای من می‌داند که من با تمام وجود و جانم از تو به هر طریقی که بتوانم حمایت می‌کنم و در دفاع از تو از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنم.
از عشق عارض تو پرستم همی قمر
بر یاد قامت تو نشانم همی نهال
هوش مصنوعی: از عشق چهره‌ی تو، خود را فدای تو می‌کنم و به یاد قامت تو، درختی می‌کارم.
خندید و نرم نرم همی‌گفت زیر لب
کاین مرد پارسی دل ما برد زین مقال
هوش مصنوعی: او با خنده و با لحن آرامی زیر لب گفت که این مرد ایرانی دل من را با این سخن برد.
این‌گفت‌و شد به‌حجره و بنشست‌و خواست می
زآن زر دمی‌ که عکسش زرین کند سفال
هوش مصنوعی: او این را گفت و به اتاقش رفت و نشسته بود و خواست کمی از آن شراب بنوشد تا تصویرش را طلايي کند و سفال را زیباتر نماید.
جست‌و دویدو رفت‌و می آورد و دادو خورد
مرغی شد از نشاط و برآورد پر و بال
هوش مصنوعی: مرغی به سرحال و شاداب شروع به پرواز می‌کند؛ او با هیجان و نشاط به جست‌وجو و حرکت می‌پردازد و به جمع‌آوری غذا می‌پردازد و در نهایت بال‌هایش را باز می‌کند.
گه ‌وجد و گه سماع و گهی رقص و گه طرب
گه ناز وگه عتاب وگهی غنج وگه دلال
هوش مصنوعی: در مواقع مختلف، انسان حالات و احساسات متنوعی را تجربه می‌کند؛ گاهی به وجد می‌آید، گاهی موسیقی گوش می‌دهد، گاهی به رقص درمی‌آید و شادمانی می‌کند. گاهی هم در حال ناز و عتاب است و گاهی با ناز و دلربایی خود را به نمایش می‌گذارد.
گفت این زمان وظیفه چه بر من نهاده‌ای
بنمای پیش از آنکه به هجران‌ کشد وصال
هوش مصنوعی: بگو چه وظیفه‌ای به من داده‌ای تا آن را ببینم، قبل از اینکه وصال و دیدار به جدایی و دوری منجر شود.
گفتم هزار بوسه ترا نذرکرده‌ام
نیمی به‌روی و موی تو نیمی به خط و خال
هوش مصنوعی: به او گفتم که هزار بوسه برایت تقدیم کرده‌ام؛ نیمی از آن‌ها را به زیبایی صورت و موی تو اختصاص داده‌ام و نیمی دیگر را به نشانه‌های خاصی که بر روی بدن تو وجود دارد.
گفت ارچه این چهار لطیفند و زودرنج
چندین عتاب بوسه نیارند احتمال
هوش مصنوعی: گفت اگرچه این چهار نفر حساس و لطیف‌اند، اما هنوز هم ممکن است با یک بوسه‌ی محبت‌آمیز ناراحتی‌هایشان از بین برود.
لیکن دریغ نیست مرا بوسه از لبی
کارد هماره مدح خداوند بیهمال
هوش مصنوعی: اما برای من جای نگرانی نیست که از لبی چون تیغ، بوسه‌ای بگیرم و همیشه خداوند بی‌نظیر را ستایش کنم.
فهرست آفرینش و دیباچهٔ وجود
آسایش زمانه و آرایش‌کمال
هوش مصنوعی: این بیت به بیان زیبایی‌ها و نظم‌های موجود در آفرینش و جهان هستی می‌پردازد. اشاره به این دارد که وجود و کمالات موجود در زمان، نشان‌دهنده‌ی زیبایی و آرامش است. به عبارت دیگر، این دنیا و همه چیزهایی که در آن وجود دارند، به نوعی زیبا و آرایش یافته به نظر می‌رسند و این زیبایی‌ها منبع آسایش و آرامش در زندگی هستند.
فخرالانام حاجی آقاسی آنکه هست
در مهر او سعادت و در کین او نکال
هوش مصنوعی: حاجی آقاسی، که نامی پر از افتخار دارد، شخصی است که در محبت او سعادت و خوشبختی نهفته است و زمانی که به او حسادت ورزیده شود، کینه و دشمنی شکل می‌گیرد.
گر حب او گناه بود حبّذا گناه
ور مهر او ضلال بود فرّخا ضلال
هوش مصنوعی: اگر عشق او گناه است، پس چه خوشا آن گناه. و اگر محبت او به گمراهی می‌انجامد، پس چه مبارک آن گمراهی!
با پاس او ریاست‌گرک آید از بره
با عدل او حراست شیر آید از شکال
هوش مصنوعی: با حمایت او، رئیس پیش می‌آید و از او برکت می‌گیرد. با انصاف او، از آسیب و خطر محافظت می‌شود.
با مهر او ندیده تنی زحمت‌کرب
با جود او ندیده ‌کسی سبقت سوال
هوش مصنوعی: با محبت او، هیچ‌کس زحمتی را احساس نکرده و با generosity او، هیچ‌کس نتوانسته در درخواست، اولی‌تر از دیگران باشد.
در مشت او نپاید همچون نسیم سیم
در چشم او نیاید همچون رمال مال
هوش مصنوعی: در دستان او چیزی برای ماندن نیست، مانند نسیمی که در هوا می‌وزد. همچنین چیزی در چشمان او نمی‌نشیند، مانند چیزی که در دست رمال غرور می‌کند.
در پیش عفو عامش طاعت‌کم ازگنه
با جود دست رادش لؤلؤ کم از سفال
هوش مصنوعی: در برابر بخشش گسترده‌اش، اطاعت من به خاطر گناهم، مانند لؤلؤ است در برابر دست‌های سخاوتمند او، که کم‌ارزش‌تر از سفال به نظر می‌آید.
جز از طریق وهم نیایدکسش نظیر
جز بر سبیل عکس نبیند کسش مثال
هوش مصنوعی: ایده‌های ما از راه تخیل و تصور به وجود می‌آیند و هیچ چیزی را نمی‌توان به جز از طریق تصورات و تشبیه‌ها درک کرد. هیچکس نتوانسته چیزی مشابه او را به صورت واقعی ببیند یا مثالی از او بیاورد.
بر نیک و زشت او را شامل بود عطا
برتر و خشک زانروکامل دهد نوال
هوش مصنوعی: خداوند بر هر کسی که خوب یا بد باشد، رحمت و بخشش می‌فرستد. او بهترین نعمت‌ها را به کسانی که مستحق هستند می‌دهد و به آنان که نیازمند هستند، کمک می‌کند.
ابرست در عطیه و بحرست در درون
خاکست در تواضع و چرخست در جلال
هوش مصنوعی: ابر در بخشش و عطا مانند باران است، دریا در عمق خود فراوانی و بیکرانی دارد، خاک در تواضع و فروتنی به شکل نرم و پذیرا است، و آسمان در خویش عظمت و شکوه را به نمایش می‌گذارد.
انوار مهر راست برای وی اقتران
تا‌یید چرخ راست به بخت وی اتصال
هوش مصنوعی: نورهای مهر، به طور دقیق و درست، برای او به هم پیوسته‌اند و تأیید چرخ (سرنوشت) به خوشبختی او متصل شده است.
از بود اوست صورت ابداع را فروغ
از رای اوست‌ گوهر افضال را کمال
هوش مصنوعی: وجود او منبع شکل‌گیری و خلقت است و درخشش و شکوه همه چیز از اندیشه او نشأت می‌گیرد.
چونین‌که بخت اوست در آفاق لاینام
یارب به باد ملکش همواره لایزال
هوش مصنوعی: به این صورت می‌توان گفت: وقتی که سرنوشت او در دنیا بی‌نهایت است، ای خدا، باد قدرتش همیشه پایدار بماند.
کز کلک اوست ساحت آفاق را قرار
کز فر اوست صفحهٔ امصار را جمال
هوش مصنوعی: از قلم اوست که آرامش به جهان می‌بخشد و زیبایی سرزمین‌ها از نور اوست.
ملت چو بخت او بود از بخت او سیمین
دشمن چو کلک او بود از کلگ او هزال
هوش مصنوعی: وقتی سرنوشت ملت خوب باشد، شانس آن‌ها نیز خوب خواهد بود. اما اگر دشمن به عنوان یک تهدید بزرگ باشد، مشکلات و سختی‌هایی مانند کمرنگ شدن امیدها و تلاش‌ها به وجود می‌آید.
نبود ملک به چیزی اینست اگر بشر
کس را نبوده خصلت اینست اگر خصال
هوش مصنوعی: اگر انسانی در دنیا وجود نداشته باشد، چیزی به نام سلطنت و قدرت هم معنا ندارد. همچنین، ویژگی‌ها و خصلت‌های انسانی نیز بی‌معنا هستند اگر فردی برای نشان دادن آن‌ها نباشد.
گردون ‌گرای‌ گردد با قدر او زمین
امکان‌پذیر آید با امر او محال
هوش مصنوعی: آسمان با اندازه‌اش به چرخش در می‌آید و زمین با خواست او ممکن می‌شود، در حالی که بدون اراده‌اش انجام این کار غیرممکن است.
آنجاکه قدر اوست ندارد فکر محل
آنجاکه وصف اوست ندارد سخن مجال
هوش مصنوعی: در جایی که شخصیت و ارزش او نمایان است، فکر کردن به مکان و فضا بی‌معنی است. همچنین، در جایی که توصیف او وجود ندارد، سخن گفتن و بیان احساسات نیز جایی ندارد.
گفتم‌که از مغایبه آیم سوی خطاب
تا چند در غیاب شوم محمدت سگال
هوش مصنوعی: گفتم که از دوری و فاصله به سمت تو بیایم، تا کی باید در غیبت بمانم و به یاد تو سرگردان باشم؟
دیدم‌که از مهابت شخص جلال او
اندر حضور ناطقه از مدح اوست لال
هوش مصنوعی: من دیدم که به خاطر شکوه و جلال آن شخص، در حضور کسی که باید او را ستایش کند، زبان او به احترامش بند آمده است.
سوی دعا شدم ز ثنا زانکه خوشترست
پایان این ثنا به دعا یابد اشتمال
هوش مصنوعی: به سوی دعا رفتم و از ستایش دست برداشتم، زیرا پایان خوش این ستایش، خود دعاست که شامل لطف و رحمت می‌شود.
چندان بقاش باد که در عالم وجود
یابد بقای او به بقای حق اتصال
هوش مصنوعی: تا زمانی که او در عالم وجود بماند، این بقا به حق وابسته است و استمرار او از جوهر حق نشأت می‌گیرد.